به گزارش «فرهیختگان»، محمدباقر خرمشاد، جامعهشناس و عضو هیاتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی در گفتوگو با «فرهیختگان» به بررسی بستر و اثرات تشییع میلیونی حاجقاسم سلیمانی در دیماه سال گذشته و بازتابهای آن در جامعه ایرانی پرداخت که در ادامه مشروح آن را میخوانید.
با توجه به اینکه تشییع حاج قاسم یک تشییع تاریخی و میلیونی و در تاریخ ایران بعد از رحلت حضرت امام(ره) بیسابقه بود، از منظر مردم و حاکمیت این موضوع را چطور تحلیل میکنید؟
باید چرایی حضور گسترده را که در آن همه اقشار مردم شرکت کردند و تقریبا هیچ گروه و طبقهای نبود که در این تشییع شرکت نکرده باشد را در وجه اشتراکی که در ذهن همه مردم قرار داشت، جستوجو کرد. این وجه اشتراک باعث تحریک و تهییج مردم به حضور در این مراسم شد.
شلیک آمریکاییها نه به حاجقاسم بلکه به غرور ملی ایرانیان بود و قدرت زیادی را آزاد کرد
یکی از این وجوه این بود که شهید سلیمانی تبدیل به نماد و سمبل غرور ملی ایرانیان شده بود، خصوصا ایرانیهایی که بهواسطه تحریمهای ظالمانه ایالات متحده آمریکا تحت فشار شدیدی قرار داشتند و ترور ناجوانمردانه را شلیک آمریکاییها نه به حاجقاسم بلکه به غرور ملی ایرانیان میدانستند، چراکه معمولا توصیه میشود وقتی با یکی مقابله و رقابت میکنید بدانید که انتهای آستانه تحمل او غرور است و هر چیزی را میشکنید بشکنید ولی اگر به غرور ملی تعرض داشته باشید باعث آزادسازی نیروها و توان پنهان و نانوشته و ناگفته آنها میشوید و رقیب و دشمن را در شرایط قدرتی قرار میدهد که چهبسا قابل تصور نبوده است.
ترور حاج قاسم توسط آمریکا شلیک به آحاد مردم ایران بود
درمورد شهید سلیمانی نیز این اتفاق افتاد، چراکه او تجسم و سمبل و نماد غرور ملی بود، وقتی توسط آمریکاییها بعد از تحریمهای ظالمانهای که علیه ملت ایران داشتند، ترور شد و به شهادت رسید این امر شلیک به آحاد مردم و همه افراد ملت ایران بود و از این رو ملت ایران برای دفاع از دستاوردهای حاجقاسم و توانمندیهای ملی بهیکباره برخاستند و بهنوعی این تشییعجنازه پاسخ محکمی به طرفی بود که این غرور ملی را مورد تهاجم قرار داد و شکسته بود. لذا این برخاستن برای تکریم نماد و سمبل غرور ملی محسوب میشد.
از لحاظ شخصیت شهید سلیمانی چطور میتوان این موضوع را تحلیل کرد؟
در این زمینه میتوانیم به قرآن مراجعه کنیم و ببینیم قرآن کریم در این زمینه چه پاسخی دارد. علت مشارکت چند ده میلیونی مردم در این مراسم این است که مردم ایران میخواستند بگویند حاجقاسم را دوست دارند. اگر به قرآن مراجعه کنیم میگوید چه کسانی محبوب دلها میشوند. در قرآن آمده است آنهایی محبوب دلها میشوند که عمل صالح انجام داده باشند. در سوره مریم آیه 96 میفرماید: «آنهایی که به خدا ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و یا نیکوکار شدند خداوند رحمان آنها را درنظر خلق و حق محبوب میگرداند.»
مردم با حضور تاریخی خود محبوب بودن حاج قاسم سلیمانی را به رخ کشیدند
لذا تشییع چند میلیونی حاجقاسم نشان میداد او محبوب بود و به باور مردم یک فرد بسیار با ایمان و نیکوکار را دشمن هدف گرفته بود، بنابراین به پاس خدمات این فرد بسیار مومن و نیکوکار مردم با این حضور دوستداشتن خود و محبوببودن حاجقاسم سلیمانی را به رخ کشیدند.
دشمن بعد وقایع آبان 98 تصور کرد نظام هیچ پایگاه مردمی ندارد و فرمانده منصوب به نظام را ترور کرد
به شخصیت حاج قاسم اشاره کردید، ایشان شخصیتی فراجناحی داشتند و همه طیفهای مردم و سیاسی از اصولگرا تا اصلاحطلب در تشییع ایشان حضور داشتند. با توجه به اینکه این تشییع چندده میلیونی بعد از وقایع آبانماه اتفاق افتاد و بسیاری گمان میکردند بین مردم و حاکمیت انشقاق ایجاد شده است، اما بدرقه حاجقاسم نشان داد، این به ناکارآمدی مسئولان بازمیگردد، نظر شما چیست؟
تصور دشمن در اینکه در یک چنین مقطع تاریخیای اقدام به این عمل کرد مبتنیبر این تحلیل بود که فشار حداکثری آنها باعث شورش فقرا و تهیدستان در حاشیههای شهرهای بزرگ همانند تهران، کرج و شیراز شده و فکر میکرد این فشار اقتصادی و تظاهرات حکایت از این دارد که نظام هیچ پایگاه مردمی ندارد لذا کسانی که منصوب به نظام هستند را ترور کرد تا تیر خلاصی بر جمهوری اسلامی ایران باشد درحالیکه این امر نشان میداد دشمن بهخوبی نه مردم ایران و نه بخش قابل توجهی از کارگزاران جمهوری اسلامی ایران را نشناخته است و به همین جهت این تشییع باشکوه چه برای داخل ایران و چه برای بیرون از ایران بسیار غافلگیرکننده بود.
حاجقاسم صاحب نگاه «عارفانه جهادی» بود
علت دیگری که میتوان بیان کرد این بود که حاجقاسم از نسل اول انقلابی بود که کماکان بر ارزشها و پیمان اولیهای که اصول و ارزشهای اول انقلاب بود، وفادار ماند، خصوصا این اتفاق برای کسانی که در جبهه جنگ بودند و در دفاع مقدس حضور داشتند و مقداری روحیه عرفانی داشتند باعث میشد با نگاه عرفانی انسانهایی دوستداشتنی باشند و برای حاجقاسم نیز همینطور بود و برای همه هموطنان قابل احترام بودند.
نگاه حاجقاسم نتیجه نگاه عارفانه او به هستی، جهان و انسان بود
به نحوی این نوع نگاه حاجقاسم وامدار و معلول و نتیجه نگاه عارفانه او به هستی، جهان و انسان بود. این نگاه عارفانه خود یکی از محصولات سالیان دفاع مقدس بود که من از آن بهعنوان نگاه «عارفانه جهادی» یاد میکنم. عرفان جهادی در خودسازی عارف سالک یکی از مسیرهایی طی شده با مردم بودن و در خدمت مردم بودن است و یعنی آن سیر من الخلق الی الحق را بسیار غلیظ میدید.
زمانی که حاجقاسم فرمانده لشکر بود درعین فرماندهی مهمات پیاده میکرد، جارو میزد، آب بین رزمندگان توزیع میکرد. این خصلت فرماندهان بزرگ بود که از مسیر خدمت به خلق صعود به سمت حق را تجربه میکردند و حاجقاسم یکی از شاگرداولهای مکتب عرفان جهادی بود که این مکتب هم از محصولات انقلاب اسلامی و از محصولات دفاع مقدس محسوب میشود. این نگاه عرفانی او باعث میشد او خالصانه، بدون ریا و تزویر در خدمت خلق باشد و چون خالصانه بود امواج معنوی که از او دریافت میکردند، توسط مردم جذب میشد و آنچه از مردم فرستاده میشد در قلب عارف او جذب و دریافت میشد و این رابطه دوسویهای را ایجاد کرد.
عرفا در تاریخ اینچنین دوستداشتنی و مورد احترام قاطبه مردم بودند و در گذشته نیز اینچنین بوده و از اینرو درمورد حاجقاسم هم همینطور بود. البته فرق ایشان این بود که عرفان او جهادی بود و این با اخلاص درخدمت مردم بودن چندین برابر خود را بروز میداد.
این خدمت به خلق اگر معیار ما باشد میتوان ادعا کرد این رفتار میتواند شکاف فعلی بین مردم و مسئولان را از بین ببرد، بهویژه اینکه باید در خرداد 1400 دست به انتخاب بزنند و از سوی دیگر نشان دادند مسئول مطلوب آنها شخصی در تراز حاجقاسم است.
اساسا انقلابها زمانی اتفاق میافتند که شکاف بین مردم و نظام حاکم آن قدر زیاد میشود که حاکمیت نمیتواند این شکاف را پر کند و مردم درصدد برمیآیند آن حاکمان را براندازند و حاکمان جدیدی بهجای آن بنشانند که این شکاف بین خود آنها و دیگران نباشد.
در جریان انقلاب اسلامی 1357 نیز این اتفاق افتاد و مردم و رهبری آن یعنی حضرت امام در سال 42 فرمودند «من میخواهم شما شاه این مملکت باشید، نه نوکر اجانب»؛ اما شاه این حرفها را نشنید و آنقدر شکاف بین او و مردم زیاد شد که مردم قیام کردند و سران نظام سیاسی را برانداختند و افرادی از جنس خود را به قدرت رساندند.
درنتیجه اوایل انقلاب کمترین فاصله و شکاف بین مردم و مسئولان وجود دارد و درمورد انقلاب ما هم همینطور بود. به این جهت سمبلهایی همچون شهید رجایی، شهید باهنر، شهید بهشتی و حتی دکتر عباس شیبانی از جنس مردم بودند و فاصلهای بین آنها و مردم نبود.
تا زمانی که مسئولان اینچنین و بهنوعی همچون قاسم سلیمانی بودند یا بهعبارت دیگر قاسم سلیمانی بهعنوان جوان آن روزگار ادامهدهنده این نسل از مسئولان بود، شکاف اینچنینی وجود نداشت، ولی متاسفانه انقلاب ما هم دچار آفت شد و بهتدریج این شکاف و فاصله بین مردم و مسئولان زیاد شد.
اصل در نظام اسلامی این است که همه مسئولان قاسم سلیمانی یا شبیه او باشند
یعنی اصل در نظام اسلامی این است که همه مسئولان قاسم سلیمانی یا شبیه او باشند و درنتیجه اگر خلاف این است او استثنا بر اصل است نه اینکه اصل بر این باشد که مردم و مسئولان طوری باشند که بین آنها شکاف باشد و اگر قاسم سلیمانی پیدا شد ما تعجب کنیم.
باید از کم بودن قاسم سلیمانی در بین مسئولان تعجب کرد نه پدیدهای همچون او
باید از کم بودن قاسم سلیمانی در بین مسئولان تعجب کرد، اساسا انقلاب بر این پایه استوار بود که فاصله بین مردم و مسئولان نباشد و این فاصله چون در رژیم قبل زیاد بود مردم انقلاب کردند. لذا یکی از راههای پایداری انقلاب اسلامی و تداوم انقلاب اسلامی بازگشت به همین اصل اولیه و تبدیل شدن و برآمدن مسئولانی از جنس مردم است که فاصله بین آنها زیاد نباشد تا مثل حاجقاسم سلیمانی مردم آنها را بر دل و دیده خود بنهند.