به گزارش «فرهیختگان»، سجاد بلوکات، روزنامهنگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: اگرچه این روزها از حاجقاسم سلیمانی زیاد میشنویم اما این نسخه اصیل قهرمان برای مردم ما جز فتوحات نظامی چه دستاورد مهمی به ارمغان آورده است؟ ابعاد غیرنظامی او آنچنان دارای اهمیت است و میتواند نقشهراه متفاوت و میانبری برای اهداف نظام اسلامی باشد که شخصیتهای دیگر بنابه دلایل مختلف هیچگاه نتوانستند این نقش را ایفا کنند. اما این نسخه شفابخش چیست؟ چرا او توانست و دیگران نتوانستند یا نخواستند؟ چرا اثر کنش و واکنشهای او از همردههای دیگر به این میزان قابلتوجه بالاتر است؟ حتی از یک کنشگر درجه یک اجتماعی و یک فعال مهم فرهنگی-سیاسی! اگر بخواهم در یک جمله بگویم اندیشه حاجقاسم علیه دوقطبیسازیهای کاذب بود؛ چیزی که جامعه امروز ایران بسیار در ایجاد آن مستعد است. از ایجاد دوقطبی بهوسیله نام خیابان گرفته تا واکسن خارجی–ایرانی تا فردوسیپور و صداوسیما تا دوقطبیهای بااهمیتتری که سیاسیها میسازند مثل رفراندوم و رفتارهای فراقانونی برای رادیکالکردن فضا مثل اهانت به رئیسجمهور مستقر یا بالعکس.
اما چرا حاجقاسم علیه این دوقطبیها عمل میکرد؟ آیا بهمثابه یک دانا و مصلح کل که نمونههای تقلبیاش را در عالم سیاست کم ندیدیم نگران ریزش پایگاه اجتماعیاش بود؟ و حس میکرد عدم قرارگیری در یک جبهه او را محبوب دوطرف میکند؟
«من و آدمهای خودم. من و رفقای خودم. من و مریدهای خودم. این بیحجاب است، این باحجاب است. این چپ است، آن راست است، این اصلاحطلب است، او اصولگراست، خب پس چه کسی را میخواهید حفظ کنید؟» این جمله وایرالشده حاجقاسم شاید امروز اوج بصیرت و همگرایی را نشان میدهد اما در دوره حیات او نظیر این جملات باعث میشد آماج حملات همان دوقطبیسازان غافل قرار گیرد و این رفتار شهیدسلیمانی را نشان از عدم دریافت صحیح تحلیل و بصیرت او میدانستند؛ همانهایی که سیری در زندگی سیاسیشان نشان میدهد چقدر چسبندگی به دوقطبی دارند. نهتنها دوقطبی سیاسی اصلاحطلب-اصولگرا، دوقطبی حزبی و جبههای، در همان حزب هم دوقطبی بدها و خوبها و الخ. معروف بود که کمونیستها با دو نفر حزب تشکیل میدهند و وقتی تعداد اعضای حزب به سهنفر رسید، انشعاب میکنند! قضایا در طیف دوقطبیساز ما هم به همین شکل است. اما حاجقاسم میدان پیشرو را تنها در دو طیف میدید. حامیان مقاومت و آزادیخواهان جهان و ظالمان و مستکبران. طبقهبندی ازلی تا ابدی حق و باطل معیار رفتارش بود همان منش پیامبران و امامان و اسلاف صادق آنها. منش امامخمینی(ره) که در اوج جنگ میفرمود حتی آنهایی که به انقلاب اسلامی اعتقاد ندارند به جنگ بروند. همان روش اثرگذاری روی فطرت انسانها بهجای هیجانات قرمز و آبی!
در این رفتار ضددوقطبی میتواند یک اصولگرا بیرون از سمت ما باشد و یک اصلاحطلب نزدیک ما! فراتر از جریانشناسی سیاسی معمول، سلیمانی اینجا را لشکری میدید زیر پرچم حاکم انقلاب اسلامی و مقابل آمریکا و رژیم صهیونیستی و مریدانشان.
از همان دید اثرگذار در فطرت انسانهاست که وقتی رئیسجمهور ایران با کولهباری از اشتباههای بینالمللی موضعی علیه آمریکا میگیرد و خواسته یا ناخواسته میشود نماد ایران در برابر آمریکا، حاجقاسم سلیمانی به او میگوید مادامی که اینچنین روبهروی استکبار بایستید من دست شما را میبوسم. همین سلیمانی است که وقتی وزیر امور خارجه ایران اسلامی مورد تحریم قرار میگیرد بهمثابه یک پشتیبان باارزش به دیدن او میرود و پیام مهم ایستادگی درکنار هم را مخابره میکند. به قول ابراهیم حاتمیکیا، ظریف اسکناسی بود که پشتیبان آن طلایی به عظمت قاسم سلیمانی بود.
به همین خاطر است که در وصیتنامه خود اینچنین میگوید: «با همه شما هستم. میدانید در زندگی به انسانیت و عاطفهها و فطرتها بیشتر از رنگهای سیاسی توجه کردم.»
این یک راهکار تاکتیکی برای جذب انسانها به اهداف نظام اسلامی نیست. شبیه چشمپوشی صداوسیما به تارهای موی زنان بدحجاب در روز انتخاب نیست و یک اصل در منش رفتاری حاجقاسم است که هم در اظهارنظر عمومی او تجلی میکند و هم در خاطرات اشخاص مختلف از نوع برخورد او با تیپهای مختلف که البته به نشانه مدارای بیضابطه و «حالا شده و کاری نمیشود کرد» هم نیست. از جنس منش توجه انسانها به سرچشمه و هدف غایی مبارزه بین خیر و شر است مانند توجه طبیب به اصل یک مشکل در بدن بیمار که وقتی آن حل شود دردهای نقطهای و سکهای نیز رفع میشود.
هوشمندی سیاسی و منطق رفتاری که رهبری انقلاب درمورد سلوک حاجقاسم سلیمانی به آن اشاره کردند محدود به همین موارد نیست. همگرایی او بهمعنای وادادگی نبود و بازهم تاکید میشود این کنشها علیه دوقطبیهای کاذب بهمنزله حفظ دو سمت ماجرا نبود. خطقرمزهای سلیمانی پررنگ ولی بازهم در اوج موضعگیری بهجای اتهامزنی از اقناع و ایثار در ادبیات و رفتار خود استفاده میکرد. واکنش او نسبت به آتش زدن پرچم ایران در دیماه96 نمونه بارز این رفتار است؛ «صحنههای عجیبی بود کربلای5. ما برای دفاع از هر متر کشورمان، خصوصا در آن منطقه شهید دادیم. من همینجا بگویم وقتی صحنه نابخردانه آن نادان را در آتش زدن پرچم ایران دیدم خیلی دلم سوخت. گفتم ای کاش بهجای پرچم، من را 10بار آتش میزدند، بهجای تصویر من. چون ما برای نشاندن پرچم بر سر قله دهها شهید دادیم تا بتوانیم این پرچم را سرافراز و برافراشته نگه داریم.»
این مامویت خودخواسته شهیدسلیمانی در نقشآفرینی اجتماعی در ایران درکنار فتوحات نظامی شاید دلیل اصلی احساس خطر نیروهای ضدملی در داخل است که در نبود او میخواهند شهید را فردی ضدمردمی معرفی کنند و خود شهادت ایشان را در دوقطبی حامیان حاجقاسم سلیمانی-حامیان سرنیشنان هواپیمای اوکراینی کمرنگ کنند و چه انسانهای سادهلوحی که از دوسوی این دوقطبی کاذب ناخواسته بر سر شاخه، بن میبرند! آنچه از منش او قابل تحلیل است حتما و یقینا اگر این اتفاق برای سردار سرافراز دیگری میافتاد و حادثه دلخراش هواپیمای اوکراینی پس از آن بهوقوع میپیوست خود شهید سلیمانی پرچمدار دلجویی از خانوادههای هواپیمای سقوطکرده میشد. اما این بخش از زندگی قاسم سلیمانی برای حامیان اصلی و به قول معروف پایکار او هنوز از مقام نظریه به عمل تبدیل نشده است. هنوز دیدن یک زن با حجاب غیرچادر در راهپیمایی امری شگفتانگیز است و چشمها به او هشدار میدهند اینجا یک میتینگ خانوادگی است! هنوز وقتی در روضه اهلبیت عصمت و طهارت فردی با ظاهری متفاوت مینشیند حس غریبگی میکند و این با مفهوم انقلابی موردنظر اندیشه سیاسی و اجتماعی امام و رهبری فاصله شگرف دارد.
قشر نخبه و جوان پایگاه ایدئولوژیک حاجقاسم سلیمانی باید در دهه پنجم انقلاب اسلامی این سیره صحیح و درست را از حاجقاسم درس بگیرد. حتی اگر دو طرف جاهل حامی دوقطبیسازی شبیه دو لبه یک قیچی شروع به تخریب کنند، آیندهای که بر پایه همگرایی و اقناع قرار بگیرد همچون رودی دوقطبیها را بالاخره از بین خواهد برد.