به گزارش «فرهیختگان» روزنامه «فرهیختگان» پیش از این، در ستونی تحتعنوان «تاریخ علم در اسلام و ایران» به تبیین مباحث علمی و دقیق تاریخ این مبحث مهم و مطرح در مجامع علمی روز میپرداخت. بنمایه این رشتهمقالات، اساسا مباحثی بود که دکتر علیاکبر ولایتی در برنامه تلویزیونی «ایران» از شبکه دوم سیما بیان کرده و سپس بنا به درخواستهای متعدد اساتید، پژوهشگران و دانشجویان، جهت تبیین دقیقتر مباحث و ارائه مستندات این مطالب، برای چاپ در روزنامه، تنظیم کرده بودند. روزنامه «فرهیختگان» در پاسخ به درخواستهای مکرر خوانندگان، مطابق گذشته به چاپ این مجموعه ادامه خواهد داد. البته بهجهت اتصال و پیوستگی مباحث، پیش از شروع مباحث جدید، نگاه و مروری خواهیم داشت به مباحث گذشته که در همین ستون منتشر خواهد شد.
در دوران بنیامیه فعالیتهای علمی تقریبا متوقف و یا دستکم محدود شده بود. البته در خلال متون از نام طبیبی بهنام ابناثال در دوران معاویه آگاهیم که طبیب و محرم اسرار معاویه، و بهتر بگوییم، زهرساز و قاتل دشمنان معاویه، ازجمله حضرت امام حسن مجتبی(ع) و مالکاشتر نخعی و عبدالرحمن بنخالد بنولید بود. نامش ثمانه بناثال و به روایت ابن ابیاصیبعه، پزشک مسیحی دربار شام در دوران معاویه و از اهالی و دانشآموخته جندیشاپور بود که متاسفانه از دانش خود در راه نادرستی استفاده کرد.میگویند ریاست اطبای دمشق را عهدهدار و پیوسته با معاویه بهمانند مصاحب و نیز محرم اسرار وی بود. آنچه از تاریخنامهها مستفاد میشود، آن است که چون ابناثال محرم اسرار و رازهای معاویه بود، به دستور خلیفه اموی دشمنان و مخالفان وی را مسموم میکرد. ابن ابیاصیبعه در عیونالانباء نوشته است که ابناثال در علم خواص ادویه ید طولایی داشت و ترکیب سموم را بهخوبی میدانست و هرگاه که معاویه تصمیم داشت، برای تامین سلطنت خود کسی را شربت هلاکت بخوراند، ابناثال را مامور این امر میکرده است. از آن گذشته، معاویه برای از میان بردن مخالفان خود، ابناثال را به شهرها و دیار دیگر میفرستاد تا نظر او را تامین کند. معروف است که حضرت امامحسن(ع) و مالکاشتر نخعی و عبدالرحمن بنخالد بنولید به زهر دستساز ابناثال مسموم شدند. ابناثال آگاهی کاملی از داروهای مفرده و مرکبه و اثرات آنها داشت و معروف است کتابی در ادویه مفرده از یونانی به عربی ترجمه کرده بوده است ولی متاسفانه به تأسی از معاویه، از دانش و قدرتی که خداوند به او به امانت داده بود، در راه نادرستی استفاده کرد.
دیگر پزشکان دربار اموی که به درمان و فراهمآوردن اسباب تندرستی خلفای اموی، و نه مردم عادی، اشتغال داشتند عبارت بودند از: ابوالحکم دمشقی معاصر ابناثال و دیگر پزشک مخصوص معاویه و بعدها، طبیب مخصوص یزید (حکومت: 64–61ق)، و پسر ابوالحکم دمشقی، حکم بنابوالحکم دمشقی طبیب دستگاه معاویه و یزید، و عبدالملک کنانی طبیب مخصوص عمر بنعبدالعزیز.
فعالیتهای علمی شیعیان در دوران تیره و تار خلافتهای غاصب و جبار اموی و عباسی بهشدت محدود شده بود. در این گیرودار، نیاز مبرم تمدن نوخاسته اسلامی به آموختن و دستیابی به سرچشمههای اصلی معرفت و علم موجب شد مسلمانان به ترجمه و نقل متون روی آورند. رفتهرفته مسلمانان از طریق آشنایی نزدیک و عمیق با این کشورها توانستند بیش از پیش به اهمیت علوم پی ببرند و به ترویج آن بپردازند. اما بیش از هر عامل دیگری، توصیههای حضرات امامان به دانشاندوزی و علوم ممالک اسلامی غیرعرب، در توجه مسلمانان به ترجمه متون علمی تاثیر بسزایی داشت. حضرت رسول اکرم(ص) هم میفرمایند: «اعلم الناس مَن جمعَ علم الناس الی علمه: داناترین مردم کسی است که دانش مردمان دیگر را به دانش خویش بیفزاید.» حضرت امام صادق(ع) میفرمایند: «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِی الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَلَوْ بِسَفْکِ الْمُهَجِ وَخَوْضِ اللُّجَج: اگر مردم میدانستند علم چقدر ارزش دارد، بهدنبال آن میرفتند، ولو مستلزم ریختن خونها و فرو رفتن در دریاها باشد.» چنانکه پیشتر گفتیم، امویان نهتنها به ترجمه متون علمی به زبان عربی همتی نمیگماشتند، بلکه ضرورت و نیازی به این کار نیز نمیدیدند. اما فشار جامعه اسلامی تشنه معارف، در دوره عباسی سبب شد که نخستین ترجمهها از فارسی به عربی انجام شود. مترجمان این آثار معمولا زرتشتیان نومسلمان بودند که به تشیع تمایل داشتند یا شیعه بودند.
*******************
-ابن ابی اصیبعه، احمد بنقاسم (1349). عیون الانباء فی طبقات الاطبّاء (فارسی)، به کوشش جعفر غصبان و محمود نجمآبادی، تهران، دانشگاه تهران، ج 2، ص 25–24.
-غنیمه، عبدالرحیم (1372). تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمۀ نورالله کسائی، تهران، دانشگاه تهران، ص 169؛ تاجبخش، حسن (1379). تاریخ بیمارستانهای ایران از آغاز تا عصر حاضر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ص 19؛ نجمآبادی، محمود (1370). تاریخ طب در ایران، تهران، دانشگاه تهران، ص 140.
-همانجا.
-نجمآبادی، محمود (1370). تاریخ طب در ایران، تهران، دانشگاه تهران، صص 144–140.