تاریخ علم در اسلام و ایران (مروری بر گذشته – بخش 1)
در باب تاریخ طب در ایران، نخستین پرسشی که باید به‌شایستگی پاسخ داده شود این است که سابقه پزشکی در ایران -یعنی هم در محدوده مرزهای کنونی سیاسی و هم در محدوده ایران فرهنگی- را تا چه دورانی می‌توان به عقب برد؟
  • ۱۳۹۹-۰۹-۳۰ - ۱۴:۲۲
  • 00
تاریخ علم در اسلام و ایران (مروری بر گذشته – بخش 1)
تاریخ طب در ایران از دریچه شاهنامه فردوسی
 تاریخ طب در ایران از دریچه شاهنامه فردوسی

به گزارش «فرهیختگان»، روزنامه «فرهیختگان»، پیش از این، در ستونی تحت عنوان «تاریخ علم در اسلام و ایران» به تبیین مباحث علمی و دقیق تاریخ این مبحث مهم و مطرح در مجامع علمی روز می‌پرداخت. بن‌مایه این رشته مقالات، اساسا مباحثی بود که دکتر علی‌اکبر ولایتی در برنامه تلویزیونی «ایران» از شبکه دوم سیما بیان کرده بودند و سپس، بنا به درخواست‌های متعدد اساتید، پژوهشگران و دانشجویان، جهت تبیین دقیق‌تر مباحث و ارائه مستندات این مطالب، برای چاپ در روزنامه، تنظیم کرده بودند. روزنامه «فرهیختگان» در پاسخ به درخواست‌های مکرر خوانندگان، مطابق گذشته به چاپ این مجموعه ادامه خواهد داد. البته به‌جهت اتصال و پیوستگی مباحث، پیش از شروع مباحث جدید، نگاه و مروری خواهیم داشت به مباحث گذشته در همین ستون که در این شماره و شماره‌های آتی منتشر خواهد شد.

در باب تاریخ طب در ایران، نخستین پرسشی که باید به‌شایستگی پاسخ داده شود این است که سابقه پزشکی در ایران -یعنی هم در محدوده مرزهای کنونی سیاسی و هم در محدوده ایران فرهنگی- را تا چه دورانی می‌توان به عقب برد؟ یعنی اساسا قدمت این دانش در ایران چقدر است؟ در پاسخ، باید گفت چه مرزهای ایران کنونی را معیار قضاوت بگیریم، و چه پهنه فرهنگی ایران را که بسیار بزرگ‌تر از مرزهای سیاسی آن است، در هر دو صورت، پزشکی در ایران به قدمت تمدن در این سرزمین است. در تپه سنگ‌چخماق شاهرود ابزارهای مفرغی و استخوانی بسیاری متعلق به  7500 سال پیش از میلاد (یعنی 10 ‌هزار سال پیش)، به‌دست آمده که برخی کاربرد جراحی داشته‌اند. در روند کشفیات شهر سوخته در استان سیستان‌وبلوچستان، نخستین نمونه جراحی جمجمه در ایران و کهن‌ترین چشم مصنوعی دنیا به‌دست آمده که حاکی از پیشرفت دانش پزشکی مردمان این تمدن و ابداع ابزارهایی در جراحی جمجمه است. 1 جراحی جمجمه یادشده روی دختری انجام شده که حدود 5000 سال پیش می‌زیسته است. در این جراحی، بخشی از استخوان جمجمه برداشته شده و پس از خالی کردن و کاهش فشار مایعات مغز، با مس گداخته اندود شده است. همچنین مردمان شهر سوخته نخستین مردمی بودند که در بیش از پنج‌هزار سال پیش چشم مصنوعی‌ای ساختند که بسیار شبیه به چشم واقعی بوده است. آنها چشم مصنوعی را به یاری نوعی موم و فیبرهای طلا که از یک نخ ابریشمین، نازک‌تر بود به مویرگ‌هایی آراسته بودند. این چشم در زنی که 30 سال عمر کرده بود و در خردسالگی چشم چپ خود را از دست داده بود یافت شده است.2 شماری از لوازم بزرگ و کوچک که از درون گورهای کاسیان پیدا شده آلات جراحی هستند. در اوستا، کتاب مقدس زردشتیان، فریدون به سبب مـبارزه‌اش بـا بیماری‌های تب3، لرزه تـب و جـرب ستوده شده و در همین کتاب‌ است، که از جراحی او سخن به میان آمده است. متون تاریخی کهن ما هم که به اساطیر باستان آمیخته شده‌اند همین را تأیید می‌کنند؛ گویی اینکه فریدون در اساطیر باستانی ما نماد پزشک است. بلعمی در ترجمه خویش از تاریخ طبری (بلعمی، 1373، ج 1، ص 148)، حمزه اصفهانی در تاریخ سنی ملوک‌الارض و الانبیا (1346، ص 33) و ابن بلخی در فارسنامه (صص 44 –43) همین معنی را آورده‌اند. در تواریخ یونانی و رومی، نام‌هایی از پزشکان یونانی، رومی و یا احیانا مصری‌ای که در دربار پادشاهان ایرانی مشغول به کار بودند آمده است. اما در متون تاریخی و ادبی، نام و نشانی از پزشکان ایرانی دربار پادشاهان ایران پیش از اسلام هم در دست داریم که از همه پرآوازه‌تر، «برزویه»، پزشک دربار خسرو انوشیروان4، است. نام او برگرفته از واژه «بُرز» است که به معنی بلندقامت و تنومند است. اصطخری (- 346ق)  در المسالک و الممالک، برزویه را از اهالی ابرشهر [= نام قدیم نیشابور] دانسته است، اما حمدالله مستوفی در نزهه‌القلوب، شهر مرو را زادگاه برزویه دانسته است. اما یکی از مهم‌ترین منابع مکتوب درباره برزویه طبیب، مقدمه کتاب کلیله و دمنه است. بر اساس مطلبی که ابن مقفع (حدود 106 – حدود 145ق) ترجمه آن را در مقدمه نسخه عربی کلیله و دمنه آورده، پدر برزویه از سپاهیان و مادرش از خاندان علمای دین زردشت بوده است. پدر و مادر برزویه که او را بیش از دیگر فرزندان گرامی می‌داشتند، در پرورش او کوشیدند و در هفت‌سالگی او را به یادگیری علم پزشکی تشویق کردند. وی نیز با استعداد چشمگیر خود توانست پس از طی آموزش‌های پایه در مراحل متعدد، در پزشکی به شهرت فراوان دست یابد. برزویه نفس خود را در چهار چیز می‌آزماید: ثروت، لذت، شهرت و ثواب آخرت. درنهایت به این نتیجه می‌رسد که علم پزشکی نزد همه دانشمندان ستایش شده است و بهترین پزشکان کسانی هستند که معالجه بیماران را برای ثواب آخرت انجام دهند، تا از این راه هم از دنیا نصیب کامل ببرند و هم ذخیره خوبی برای آخرت داشته باشند. با این اعتقاد، او به شغل پزشکی ادامه می‌داد و بیماران را بی‌دستمزد درمان می‌کرد. پس از مدتی با مشاهده و مقایسه نزدیکان خویش که از نظر دارایی و مقام بر وی پیشی می‌گرفتند، به جمع‌آوری دارایی تمایل یافت، ولی به مبارزه با نفس سرکش به روش خود ادامه داد تا نظر پادشاهان به او جلب شد. اما به‌تدریج با بررسی و تحلیل اندیشه‌های خویش و تفکرات رایج زمانه، شکی بزرگ درباره مذهب و بدگمانی درمورد کردار رهبران مذهبی آن زمان در او شکل گرفت و از جهان پزشکی کناره‌گیری کرد. به‌نظر می‌رسد پس از سال‌ها تجربه، عقاید و باورهای موجود، روح جست‌وجوگر وی را راضی نکرد و ارزش شغل پزشکی نزد او حقیر شد، زیرا به اعتقاد او، پزشک نمی‌توانست بیماری را برای همیشه درمان کند و تندرستی جاوید به انسان‌ها ببخشد. موضوعاتی از قبیل بدگمانی و تردید درباره هدف آفرینش و جهان مادی، پرسش‌هایی در زمینه نیکی و بدی، شناخت زندگانی و جایگاه انسان، ذهن برزویه را مشغول کرده بود، به‌طوری که باعث شد او برای دستیابی به حقیقت، به‌سمت شناخت درون و پالودگی نفس تمایل یابد. احتمالا سفر برزویه به هند نیز در پی همین علاقه بوده است. در شاهنامه، چنین آمده که شخص انوشیروان بزرگانی از هر دانش نزد خویش گردآورده بوده و در این میان، برزویه پزشک برگزیده‌ای بوده که روزی از وجود گیاهی معجزه‌گر در هند خبر می‌دهد که نام آن را در کتابی خوانده است. برزویه که طبیب دربار است از انوشیروان برای سفر به هندوستان و تهیه این گیاه کسب اجازه می‌کند:

«به درگه، شهنشاه نوشین‌روان
که نامش بماناد تا جاودان
ز هر دانشی، موبدان خواستی
که درگه بدیشان بیاراستی
بزشک سخن‌گوی و گندآوران5
گذارنده و آزموده‌سران
ابر هر دری نامور مهتری
کجا هر سری را بدی افسری
بزشک سراینده برزوی بود
به پیری رسیده، سخن‌گوی بود
ز هر دانشی داشتی بهره‌یی
به هر بهره‌یی در جهان، شهره‌یی
چنان بد که روزی به هنگام بار
بیامد بر نامور شهریار
چنین گفت کای شاه دانش‌پذیر
پژوهنده و یافته یادگیر
من امروز در دفتر هندوان
همی بنگریدم به روشن‌روان
نبشته چنین بد که بر کوه هند
گیایی است رخشان چو رومی برند6
که آن را چو گرد آورد رهنمای
بیامیزد و دانش آرد به جای
چو بر مرده بپراگند، بی‌گمان
سخن‌گوی گردد هم اندر زمان
کنون من به دستوری شهریار
بپیمایم این راه دشخوار، خوار
بسی دانشی رهنمای آورم
مگر کین شگفتی به جای آورم
تن مرده گر زنده گردد رواست
که نوشین‌روان بر جهان، پادشاست»
(شاهنامه (تصحیح خالقی مطلق)، ج 7، ص 362).

در ادامه، حکیم طوس می‌سراید:

«بدو گفت شاه: این نشاید بُدَن
مگر کآزمون را بباید شدن
ببر نامه من بر رای هند
نگر تا که باشد کت‌آرای هند
بدین کار با خویشتن یار خواه
همه یاری از بخت بیدار خواه
اگر نو شگفتی شود در جهان
که این گفته رمزی بود در نهان
ببر هرچ باید به نزدیک رای
کزو بایدن بی‌گمان رهنمای»
(شاهنامه (تصحیح خالقی مطلق)، ج 7، ص 363).

در ادامه، بنا بر روایت فردوسی، انوشیروان مخارج سفر برزویه را تامین می‌کند و هدایایی نیز برای پادشاه هند می‌فرستد تا از تحقیقات علمی برزویه در هند حمایت کند:

«در گنج بگشاد نوشین‌روان
ز چیزی که بد درخور هندوان
ز دینار و دیبا و خز و حریر
ز مهر و ز افسر، ز مشک و عبیر
شتروار سیصد بیاراست شاه
فرستاده برداشت از بارگاه»
(شاهنامه (تصحیح خالقی مطلق)، ج 7، ص 363).

برزویه پس از جست‌وجوی فراوان و دیدار با پزشکان هندی و آزمایش انواع گیاهان روی اجساد مردگان، گیاه یا خاصیت درمانی یادشده را در گیاهی نمی‌یابد:

«چو برزوی بنهاد سر سوی کوه
برفتند با او بزشکان، گروه
پیاده همه کوهساران به پای
بپیمود با دانشی رهنمای
گیاهان ز خشک و ز تر برگزید
ز پژمرده و هرچ رخشنده دید
ز هر گونه‌یی سوده از خشک و تر
همی برپراگند بر مرده بر
یکی مرده زنده نگشت از گیا
همانا که سست آمد آن کیمیا».

برزویه که در این کار، درمانده شد، از همراهان هندوی خود خواست تا او را نزد داناترین مردم خود ببرند تا از ایشان در باب این دارو پرسش کند. چون نزد پیر، رسید داستان خویش را بر او برخواند و پیر چنین پاسخ داد:

«برو پیر دانا سخن برگشاد‌/ ز هر دانشی پیش او کرد یاد‌// که ما در نبشته همین یافتیم‌/ بدین آرزو تیز بشتافتیم‌// چو زان رنج‌ها برنیامد پدید‌/ ببایست ناکام دیگر شنید‌// گیا چون سخن‌دان و دانش چو کوه‌/ که باشد همه ساله او را شکوه‌// تن مرده چون مرد بی‌دانش است‌/ که دانا به هر جای با رامش است‌// به دانش بود بی‌گمان زنده مرد‌/ خنک رنج‌بردار پاینده مرد‌// چو مردم ز نادانی آید ستوه‌/ گیا چون کلیله است و دانش چو کوه‌// کتابی به دانش نماینده راه‌/ بیابی چو جویی تو از گنج شاه‌// چو بشنید برزوی ازو شاد گشت‌/ همه رنج بر چشم او باد گشت‌// برو آفرین کرد و شد نزد شاه‌/ به کردار آتش بپیمود راه» (شاهنامه (تصحیح خالقی مطلق)، ج 7، صص ‌367– 364‌).

با مراجعه برزویه به دربار پادشاه هند، پادشاه به او اجازه مطالعه کتاب کلیله و دمنه در کتاب‌خانه، بدون حق رونویسی از آن را می‌دهد. اما برزویه با حفظ مطالب کتاب، هر شب پس از بازگشت به محل خود محفوظات را روی کاغذ می‌آورد و در قالب نامه گزارش کار روزانه برای انوشیروان می‌فرستاد. او پس از اتمام کار، نزد انوشیروان باز می‌گردد و به‌جای پاداش، از پادشاه می‌خواهد تا به وزیر خردمند خود، بزرگمهر بختگان، دستور دهد بابی در کتاب کلیله و دمنه مشتمل بر شرح حال وی (باب برزویه) بیفزاید:

«یکی آرزو خواهم از شهریار‌/ که ماند ز من در جهان یادگار‌// چو بنبیسد این نامه بوزجمهر‌/ گشاید برین رنج برزوی چهر‌// نخستین در از من کند یادگار‌/ به فرمان پیروزگر شهریار‌// بدان تا پس از مرگ من در جهان‌/ ز داننده رنجم نگردد نهان‌// بدو گفت شاه، این بزرگ آرزو است‌/ بر اندازه مرد آزاده‌خوست‌// ولیکن به رنج تو اندر خور است‌/ سخن گرچه از پایگه برتر است‌// به بوزرجمهر آن زمان، شاه گفت‌/ که این آرزو را نشاید نهفت // نبیسنده از کلک، چون خامه کرد‌/ ز برزوی، یک در سر نامه کرد‌// نبشتند بر نامه خسروی‌/ نبود آن زمان، خط جز از پهلوی» (شاهنامه (تصحیح خالقی مطلق)، ج 7،صص ‌371_ 368‌). با اینکه نام برزویه همیشه با کتاب کلیله و دمنه یا داستان‌های معروف به «بیدپای» همراه بوده، اما به‌نظر می‌رسد دانش پزشکی و کتاب‌های هندیان در این موضوع، بیشتر برای این پزشک ایرانی جذابیت داشته است. برزویه در مقدمه کتاب کلیله و دمنه از آوردن کتاب‌های دیگر نیز سخن گفته است (کلیله و دمنه، ص 59) که بعید نیست کتاب‌های پزشکی بوده باشند. متاسفانه از نوشته‌های پزشکی که برزویه همراه خود به ایران آورده و به فارسی میانه ترجمه شده، نامی یا اثری بر جای نمانده است. شاید هدف اصلی سفر او، افزون بر تبادل آگاهی‌های علمی با پزشکان هندی، افزودن جنبه‌هایی از مکتب پزشکی هند به مراکز علمی بزرگی چون جندی‌شاپور بوده است. جز این، در شاهنامه که سند کهن هویت ایرانیان است در باب پزشکی ایران باستان به خرّاد برزین هم اشاره شده است. در دوران خسروپرویز، پزشکی به نام خراد برزین از سوی دربار ایران به‌عنوان سفیر به دربار چین اعزام شد و وی در آن‌جا دختر ملکه چین را که سخت بیمار بود و پزشکان چینی از درمان او بازمانده بودند درمان کرد. حکیم فردوسی طوسی  این واقعه را چنین روایت کرده که کدخدای پیری راز بیماری دختر خاقان چین را بر خراد که به‌عنوان سفیر به چین رفته بود فاش کرد و او را گفت که اگر از پزشکی بهره‌ای داری به این کار دست یاز که خاقان را با خواسته تو هم‌داستان و هم‌سو خواهد کرد. خراد چنین کرد و به توصیه کدخدا، نام خویش را آشکار نکرد. نام داروها و چگونگی استعمال آنها در این متن نیز جالب است:

«به نزدیک خاتون شد آن چاره‌گر/ تبه دید بیمار، او را را جگر‌// بفرمود تا آب نار آورند‌/ همان تره جویبار آورند‌// کجا تره‌گر کاشنی خواندش‌/ تبش خواست کز مغز بنشاندش‌// به فرمان یزدان چو شد هفت روز‌/ شد آن دخت چون ماه گیتی‌فروز» (شاهنامه (تصحیح خالقی مطلق)، ج 8، صص 196– 195)

پی نوشت:
1 . سیدسجادی، منصور (1386). گزارش‌های شهر سوخته 1: کاوش در گورستان 1379 – 1379، تهران، پایگاه میراث فرهنگی و گردشگری شهر سوخته، ص 9 و 43.
2 . رضایی، رضا (1389). آیین زیست در ایران باستان، تهران، جوانۀ توس، ص 35.
3 . واژۀ تب در اوستا به صورت تفنو و تپنو آمده است که از ریشۀ tap به معنی گرم‌شدن است.
4. در دوران خسرو انوشیروان، آموزش علوم، به‌ویژه طب، از سوی دولت ساسانی حمایت و پشتیبانی بسیار می‌شد. ابن ندیم (ابن ندیم، محمد بن اسحاق (1346). الفهرست، ترجمۀ محمدرضا تجدد، تهران، چاپ‌خانۀ بانک بازرگانی ایران، چاپ دوم، ص 437) می‌نویسد: «کسری انوشیروان برای علاقه و محبتی که به علم و دانش داشت، به جمع و تألیف آن کتاب‌ها[ی علمی] پرداخت و به آن عمل می‌کرد». در دوران انوشیروان، پزشکان و فلاسفۀ چندی در دربار به خدمت اشتغال داشتند. از آن جمله می‌توان جبرائیل، پزشک بزرگ جندی‌شاپور و بیادق طبیب صاحب کتاب المأکول و المشروب و سرجیس رأس‌العینی، فیلسوف بزرگ و بزرگمهر و برزویۀ طبیب. هر یک از آنان عهده‌دار بخشی از شعب علوم بودند. مقام جبرائیل ریاست پزشکان و طبابت خاندان ساسانی بود. سرجیس به ترجمۀ کتب یونانی به سریانی می‌پرداخت. بیادق حکیم به تألیف کتب پزشکی اشتغال داشت. برزویه جز طبابت، زمانی هم به هند سفر کرد تا درمان‌های ویژه هندیان را بیاموزد و به ایران بیاورد (نجم‌آبادی، محمود (1370). تاریخ طب ایران، تهران، دانشگاه تهران، ج 2، ص 90).
5 . گُندآور: دلیر
6 . برند: فروغ شمشیر

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱