خسروپناه در جمع دانشگاهیان دانشگاه علوم پزشکی کرمان:
وحدت حوزه و دانشگاه با آیین‌نامه و بخشنامه درست نمی‌شود که سندی نوشته شود و در آن حوزه و دانشگاه چیزی اتفاق نمی‌افتد یا در هفته وحدت حوزه و دانشگاه یک مباحثه و گفت‌وگویی امثال حقیر انجام دهند و تمام؛ نه حوزه و دانشگاه باید با هم گفت‌وگو کنند.
  • ۱۳۹۹-۰۹-۲۹ - ۱۱:۴۰
  • 00
خسروپناه در جمع دانشگاهیان دانشگاه علوم پزشکی کرمان:
محققان حوزه و دانشگاه در موضوع حکمرانی گفت‌وگو کنند
محققان حوزه و دانشگاه در موضوع حکمرانی گفت‌وگو کنند

به گزارش «فرهیختگان»،   بیست‌وهفتم آذرماه، یادآور شهادت استاد بزرگ حوزه و دانشگاه آیت‌الله مفتح است. شهیدی که تلاش‌های بسیاری در راستای پیوند علمی دانشگاه و حوزه به‌عنوان دو نهاد تولیدکننده علم و اندیشه داشت و به پاس این مجاهدت‌ها، سالروز شهادت این استاد فرزانه به‌عنوان روز وحدت حوزه و دانشگاه لقب گرفت. اگرچه طی دهه‌های متمادی پیش از انقلاب اقدامات و اتفاقات درخور توجهی برای نزدیکی این دو نهاد علمی صورت گرفته اما فاصله ما تا تحقق آرمان‌ها هنوز راه طولانی طی نشده‌ای را نشان می‌دهد. گفتار پیش‌رو، صحبت‌های خسروپناه از اساتید حوزه و معاون علوم انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی در جمع دانشگاهیان دانشگاه علوم پزشکی کرمان است که چند روز قبل به بیان الزامات تحقق وحدت حوزه و دانشگاه پرداخته است.

به مناسبت وحدت حوزه و دانشگاه و هفته پژوهش و فناوری به پژوهشگران، دانشجویان و محققان عرصه علم و فناوری که دانش را به جامعه پیوند می‌زنند و علم را به حکمت تبدیل می‌کنند تبریک می‌گویم. از دانشجویان علم پزشکی به‌خصوص دانشگاه علوم پزشکی کرمان که استادان فرزانه و فرهیخته که در رشد و توسعه علم نقش موثری داشتند خداقوت می‌گویم. مخصوصا به پزشکان و پرستاران این استان که در کمک به بیماران کرونایی شبانه‌روز تلاش کردند. گرامی می‌دارم سالگرد شهادت شهید آیت‌الله دکتر مفتح را که به‌عنوان یک شخصیت ارزشمند نظری و عملی در وحدت حوزه و دانشگاه تلاش کردند و مظلومانه به شهادت رسیدند. می‌دانید که سه تیم به دنبال ترور ایشان بودند، زخمی‌اش کردند و محافظانش را به شهادت رساندند؛ بعد ایشان با همان وضع جراحت خود را به دانشکده الهیات رساند و آنجا تیم سوم که منتظرش بودند او را درنهایت به شهادت رساندند. یاد این شهید بزرگوار و همه شهدای حوزه و دانشگاه را گرامی می‌داریم.

  گفت‌وگو؛ راه‌حل وحدت حوزه و دانشگاه

وحدت حوزه و دانشگاه از طریق گفت‌وگو موضوع بحثی  است که در این نشست عنوان می‌شود. همان‌طور که می‌دانیم وحدت حوزه و دانشگاه یعنی تعامل بین حوزویان و دانشگاهیان در مسیر پیشرفت ایران اسلامی. اما طریق و راه و روش این تعامل و همکاری چیست؟ گفت‌وگو راه آن است.

گفت‌وگوی عقلانی، گفت‌وگوی علمی و گفت‌وگوی حکمرانی سه نوع گفت‌وگو است که به آن اشاره می‌شود. گفت‌وگوی عقلانی؛ جا دارد بین عقلانیت سنتی و اسلامی و عقلانیت مدرن گفت‌وگویی اتفاق بیفتد. عمدتا علوم دانشگاه، علوم دنیای مدرن است. با اینکه در دانشگاه هم رشته‌های حدیث، کلام و فلسفه هم هست و از دوران سنت به اینجا رسیده است، اما عمده علوم ازجمله علوم طبیعی، علوم انسانی، علوم مهندسی و چه علوم پزشکی از دنیای مدرن آمده است و حتی ساختار دانشگاه هم ساختار مدرن است. منظور از مدرن هم جدید نیست چون به‌هر‌حال مدرنیته از اواخر قرن پانزدهم شکل گرفت و قرن شانزدهم و از قرن هفدهم هم تحولات علمی فلسفی، قرن هجدهم انقلاب صنعتی، قرن نوزدهم انقلاب‌های ایدئولوژیکی و قرن بیستم هم که اوج تحولات علمی است و در اواخر قرن بیستم شاهد تولید و کشف و رشد چهار دسته علوم نوین یعنی نانوتکنولوژی، بیوتکنولوژی، علوم‌شناختی و علوم اطلاعات و فناوری هستیم. این علوم مدرن عمدتا در دانشگاه‌ها آمدند و به‌عنوان علوم مدرن مطرح است. عقلانیتی حاکم بر این علوم است به نام عقلانیت مدرن؛ کما‌اینکه در علوم سنتی و علوم اسلامی هم عقلانیتی حاکم است که به آن عقلانیت سنتی می‌گویند و با عقلانیت مدرن تفاوتی دارد. عقلانیت مدرن را عقلانیت «خودبنیاد» می‌گویند. مدرن اصلا به معنای جدید نیست سنت هم به معنای قدیم نیست. هر که این را می‌گوید متوجه نیست. برای اینکه الان سنت در اروپا، آمریکا، ژاپن و چین هم هست وجود دارد. مدرن هم از اواخر قرن پانزدهم شروع شده و بیش از 5 قرن مدرنیته شکل گرفته و اصطلاح مدرن و مدرنیته در قرون وسطی به کار رفته است، ولی جریان مدرنیته از اواخر قرن پانزدهم تا الان هست و هنوز هم ادامه دارد و اگر هزار سال دیگر هم ادامه پیدا کند باز هم مدرن است ولی چه مدرنی است به معنای جدید و معنای قدیم نمی‌شود سنت هم غیر از اولد (old) است این ترجمه‌های غلط باعث بد فهمی می‌شود. باعث می‌شود که جنگ‌های بی‌خودی شکل بگیرد. عقلانیت مدرن یعنی عقلانیتی که از اواخر قرن پانزدهم و قرن شانزدهم پذیرفته شده! آن عقلانیت چیست؟ عقلانیت خودبنیاد است؛ یعنی عقل‌ بسندگی را پذیرفت حالا این عقل در قالب آمپریز و تجربه‌گری اضافه شود یا در قالب راسیونالیستی و عقل استدلالگر یا به آن (ریزنrizen) می‌گویند از آن استدلال شود یا در چارچوب تجربه مطرح شود. لذا عقلانیت مدرن درفرانسه به‌گونه‌ای است که استدلالی سنتی و مبنتی بر فطرت است. در انگلیس عقلانیت تجربی و آمپریستی است که اصلا فطرت و فطریات را قبول ندارد و در آلمان که عقلانیت استدلالی است و کانت آن را مطرح کرده تازه قبل از این سه کشور، اصل عقلانیت مدرن در قرن شانزدهم از ایتالیا شروع شده فلذا تحول مدرنیته در ایتالیاست لذا پروتستان درایتالیا شکل گرفت. عقلانیت مدرن در قرن شانزدهم توسط لوتر و کالون و تحولات هنری توسط میکلانژ در ایتالیا شکل گرفت. کلیسای سن پیتر معماری‌اش معماری مدرنی است که طراحی‌اش توسط میکل آنژ ارائه شد. نقاشی نمازخانه موزه واتیکان را در سقف؛ سفر پیدایش تورات را مدرن نقاشی کرد. پیکرتراش هم بود، پیکرتراشی‌اش هم براساس عقلانیت خودبنیاد بود و این عقلانیت خودبنیاد در ایتالیا هم مطرح شد. سپس در فرانسه توسط دکارت اسپیلورزا، مالبرانش و... در انگلستان توسط فرانسس بیکن، هاوز، جان لاک و باکلی و هیون و در آلمان هم کانت و هگل و مارکس که در قرن نوزدهم مارکسیست در این سیر تحول پیدا کرد، مطرح شد. لذا عقلانیت خودبنیاد شکل‌های مختلفی در دنیای مدرن دارد. عقلانیت استعلای کانت، عقلانیت ابزاری وبر است. مارکس وبر اصلا عقلانیت ابزاری، هاور ماس عقلانیت ارتباطی را مطرح می‌کند.

  حوزه مبتنی‌بر عقلانیت سنتی و دانشگاه مبتنی‌بر عقلانیت مدرن است

عقلانیت خودبنیاد که گوهر مدرنیته است با عقلانیت سنتی تفاوت دارد. در حقیقت می‌خواهند گفت‌وگو کنند. عقلانیت سنتی به‌ویژه سنت اسلامی شیعی با عقلانیت سنتی مسیحیت عقلانیت سنتی هندوئیسم؛ بودیسم؛ کالپاسیوس اینها کاملا متفاوت است اما تفکر عقلانیت سنتی در تفکر اسلامی به‌ویژه اسلامی شیعی، عقل مستقل نظری و عقل مستقل عملی است. انسان با عقل خود می‌تواند این ابعاد را بفهمد مگر وحی نازل نشود یا قرآن و سنت نباشد. اصلا با عقل می‌توان استدلال کرد. ریاضیات را کشف کرد. ریاضیات پایه‌اش عقل استدلالی است. اسلام شیعه قبول دارد عقل مستقل است و ریاضیات را از وحی نگرفتیم اما این عقل مستقل با کمک وحی و با کمک فرمایشات پیامبر رشد و تکامل پیدا می‌کند و شهودی برایش حاصل می‌شود. این عقلانیت سنتی در اسلام است. عقلانیت سنتی یعنی پذیرش عقل و ایمان، اما تقدم عقل بر ایمان، تقدم عقل بر وحی، تقدم عقل بر سنت است که به آن عقلانیت سنتی می‌گویند.  حوزه مبتنی‌بر عقلانیت سنتی و دانشگاه مبتنی‌بر عقلانیت مدرن است. عقل عقلانیت سنتی یعنی آن عقل استدلالگری که با ایمان پیوند پیدا می‌کند با عقلانیت خود بسنده و عقل خودبنیاد که البته انشعابات مختلفی دارد باید گفت‌وگو کرد. اگر عقلانیت بنیادی عقلانیت سنتی را طرد کند به خودش آسیب زده و اگر عقلانیت سنتی عقلانیت بنیادی را طرد کند باز به خود آسیب زده است؛ باید این دو عقلانیت با هم گفت‌وگو کنند. این گفت‌وگو در تاریخ آمریکا و اروپا مکرر اتفاق افتاده اما متاسفانه در کشورهای اسلامی که دستاوردهای مدرنیته را پذیرفته‌ایم یعنی علم مدرنیته را در دارالفنون و در دانشگاه تهران از سال 1313 تا الان صنعت و دستاوردهای مدرنیته را پذیرفته‌ایم از آن غفلت کرده‌ایم. از ریشه این دستاوردهای مدرنیته که عقلانیت است، غفلت کردیم. روشنفکران از آخوندزاده و تقی‌زاده‌ها از ملکم‌خان، مشیرالدوله و مستشارالدوله بگیرید تا روشنفکران بعدی که مدرنیته را در بحث پذیرفتند از مدرنیته عقلانیتش را نیاوردند مطرح کنند.  رکن دیگر مدرنیته به‌نام سکیولاریسم یعنی اصالت دنیا نام دارد؛ جدایی دین از دنیا، جدایی دنیا از دین، جدایی دنیا از آخرت؛ اکثر روشنفکرانی که برای تحصیل به فرانسه یا انگلستان رفتند سکولاریسم  مدرنیته را آوردند؛ درحالی که یک رکن دیگر مدرنیته، عقلانیت بود و گوهر مدرنیته به اصطلاح دکارت که پدر مدرنیته و کانت که پدر همه فیلسوفان بعد از خودش هست همین عقلانیت است، البته دکارت( ابجکتیویزن، کانت سابجکت تیویزن) تعبیر می‌کرد؛ ولی هر دو به عقلانیت خودبنیاد معتقد بودند و این عقلانیت با عقلانیت سنتی مسیحیت گفت‌وگو برقرار کرد. حاصل این گفت‌وگو کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایه‌داری نوشته ماکس وبر شد. ماکس وبر کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایه‌داری را نوشت. گفت‌وگوی دو عقلانیت پروتستال و عقلانیت مدرن روح سرمایه‌داری است و به همین خاطر با کاپیتالیسم افراطی وبر مخالف است.

  وحدت حوزه و دانشگاه با بخشنامه و سخنرانی درست نخواهد شد

 وحدت حوزه و دانشگاه با آیین‌نامه و بخشنامه درست نمی‌شود که سندی نوشته شود و در آن حوزه و دانشگاه چیزی اتفاق نمی‌افتد یا در هفته وحدت حوزه و دانشگاه یک مباحثه و گفت‌وگویی امثال حقیر انجام دهند و تمام؛ نه حوزه و دانشگاه باید با هم گفت‌وگو کنند. گفت‌وگوی اول گفت‌وگوی عقلانی است، یعنی عقلانیت مدرن با عقلانیت سنتی باید گفت‌وگو کنند چون به هم نیازمندند و حاجتمندند و به هم کمک می‌کنند نقایص‌شان را برطرف کرده و از کمال یکدیگر می‌توانند بهره ببرند.

  قطع گفت‌وگوی علوم سنتی و علوم مدرن خطای بزرگی است

گفت‌وگوی دوم گفت‌وگوی علمی است. علوم سنتی با علوم مدرن باید گفت‌وگو کنند. این حرکتی که در اواخر قرن پانزدهم انجام شد و آن پزشک معروف آمد و گفت باید ما با تحقیقات آزمایشگاه و شیمی پزشکی را دنبال کنیم و قانون بوعلی سینا را آتش زد یعنی گفت‌وگوی علوم سنتی و علوم مدرن را قطع کرد و خطای بزرگی کرد. همین شخصی که در ایران آمد یک مرجع پزشکی را آتش زد این هم به دنبال قطع علوم سنتی و علوم مدرن است این هم خطای بزرگی است.

علوم حاصل عقل بشریت است. بشر در هزاران سال پیش تجربه خوبی داشته. آیا عقلانی است که تجربه‌های نتیجه‌بخش عقلای گذشته را کنار بزنیم. این کنار زدن عین بی‌عقلی است. به بهانه تجدد و مدرنیته کل گذشته را کنار بزنیم یا به بهانه‌ای که میراث گذشته‌ای داریم از میراث جدید و مدرن استفاده نکنیم هر دو غیر عقلانی است. اخیرا بحثی با عنوان تمایز مبانی طب سنتی و طب مدرن در یکی از مباحثم وجود داشت که فایل آن را می‌توانم در اختیارتان بگذارم. طب سنتی براساس(امزجه اربعه، طبایع اربعه و اخلاط اربعه) شکل گرفته. آن هم مبتنی‌بر مساله نفس بدن که علم نفس، فلسفی و مبتنی‌بر مباحث فلسفی و حکمی است. یعنی قانون بوعلی سینا با طبیعیات پیوند دارد، طبیعیات ابن‌سینا با فلسفه اولا و الهیات ابن‌سینا پیوند دارد. البته می‌دانید طب سنتی فقط برای ابن‌سینا و ذکریای رازی بسنده نشد. بعدها بزرگانی مثل عقیلی و ذخیره خوارزمشاهی آمدند و کارهای بزرگی هم انجام دادند. طب مدرن هم که مبتنی‌بر مولکول، سلول و نگاه ریزبینانه است عضونگرانه، ریزبینانه با ابزار مهندسی دقیقی که در پزشکی در اختیاردارد ریزترین سلول‌ها و مولکول‌های بدن را شناسایی می‌کند و به درمان می‌پردازد، پاتالوژی کرده و بیماری را شناسایی می‌کند و درمان معمولا با داروهای شیمیایی است. این دو دانش است که در ایران یا بعضا در کشورهای اسلامی دیگر که خود را ذوب در مدرنتیه می‌دانند، می‌گویند پزشکی سنتی چیست، ما که نباید به عقب و به قدیم برگردیم. متاسفانه حرف‌های غیرعقلایی می‌زنند و از این طرف یک عده از طب سنتی سخن می‌گویند برخی‌ها از طب اسلامی یک چیزایی از قرآن و سنت درمی‌آورند. حتی طب سنتی امثال زکریای رازی و بوعلی تحفه سعدیه و قطب‌الدین شیرازی را هم قبول ندارند، یعنی از آن طرف افتادند. اگر گفت‌وگو بین عقلانیت سنتی و عقلانیت مدرن اتفاق بیفتد، گفت‌وگو بین علوم سنتی و علوم مدرن هم اتفاق می‌افتد، بین طب سنتی و طب مدرن هم گفت‌وگو اتفاق می‌افتد. طب مدرن می‌تواند در تحقیقات طب سنتی کمک کرده و طب سنتی را بالنده کند. طب سنتی با نگاه کل‌نگرانه‌اش می‌تواند به طب مدرن کمک کند. می‌دانید که طب گیاهی در آلمان نزدیک به 130 سال است که شروع شده و الان چقدر پیشرفت کرده است. بزرگ‌ترین آزمایشگاه تیپ سه و تیپ چهار در آلمان وجود که تحقیقات در حوزه داروهای گیاهی انجام می‌دهد یعنی آلمان بزرگ‌ترین تولید‌کننده داروهای شیمیایی در جهان است. در همه چیز شیمیایی است؛ از بمب شیمیایی گرفته تا داروی شیمیایی و کود شیمیایی. آلمان جزء پیشرفته‌ترین کشورهاست و به طب گیاهی هم پرداخته و حتی پزشکان به بیماران‌شان یک درصد قابل توجهی باید داروی گیاهی و درصد کمی داروی شیمیایی تجویز کنند.

  معنای گفت‌وگو، پذیرش نیست؛ همیشه هم تکامل نیست

برخی نسخه‌های خطی طب سنتی از کتابخانه‌های آمریکا و آلمان به دستم رسیده؛ آنان کتاب‌های سنتی را شناسایی و کار می‌کنند و تصحیح کرده و چاپ می‌کنند. این یعنی گفت‌وگوی طب سنتی با طب مدرن. علم‌الزراعه سنتی با علوم کشاورزی مدرن گفت‌وگو کنند قطعا به نیاز بشر می‌تواند پاسخ بهتری بدهد. بین علوم انسانی مدرن؛ روانشناسی، جامعه‌شناسی، اقتصاد، مدیریت؛ علوم اسلامی که فقه الاقتصاد فقه و سیاست، فقه و تربیت دارد و امثال آنها بنشیند با هم گفت‌وگو کنند. معنای این گفت‌وگو پذیرش نیست، همیشه هم تکامل نیست؛ یک جایی نقد است؛ زایش گفت‌وگو تبیین، تحلیل، تکمیل و نقد است. اما اگر علوم مدرن بخواهد با علوم سنتی قهر کند و علوم سنتی اسلامی با علوم مدرن قهر کند وحدت بین حوزه و دانشگاه دقیق شکل نمی‌گیرد.

 حوزه و دانشگاه باید گفت‌وگوی حکمرانی داشته باشند

گفت‌وگوی حکمرانی حوزویان و دانشگاهیان سومین گفت‌وگو است. پیش‌فرض غلطی است که گفته می‌شود وظیفه حوزه و دانشگاه آموزش و پژوهش است. این غلط است، هیچ جای دنیا این‌طوری نیست. قطعا نهاد دانشگاه و نهاد حوزه به آموزش و پژوهش و تولید علم باید بپردازند. اما نقش مهم دیگری که باید حوزه و دانشگاه داشته باشند در حکمرانی است. معنای حکمرانی این نیست که حوزویان و دانشگاهیان مناصب حکومتی را به دست بگیرند. اصلا مقصودم این نیست. البته خود‌به‌خود می‌گیرند؛اکثرا از فارغ‌التحصیلان دانشگاه هستند و تعدادی هم از حوزه هستند. بحث من در حکمرانی مناصب نیست حکمرانی قبل از مناصب است. مناصب باید ذیل حکمرانی قرار بگیرد. حکمرانی چیست؟ حوزه و دانشگاه باید گفت‌وگوی حکمرانی داشته باشند. حکمرانی سه رکن راهبردنگاری، قانون‌نویسی و ساختارسازی دارد. همه معقول‌ها هم حکمرانی دارند، حکمرانی امنیتی داریم یعنی باید داشته باشیم و در دنیا وجود دارد، حکمرانی سلامت هست، حکمرانی سلامت غیر از آن چیزی است که مثلا وزارت بهداشت در ستاد کرونا انجام می‌دهد. حکمرانی سلامت باید جایگاهش قبل از وزارت بهداشت باشد ولو از پزشکان هم باید در آنجا حضور داشته باشند. قطعا در بحث سلامت پزشکان باید اظهارنظر کنند. حکمرانی سلامت به وزارت بهداشت جهت می‌دهد. حکمرانی تعلیم و تربیت به وزارت علوم و آموزش‌وپرورش جهت می‌دهد. حکمرانی راهبردنگاری و قانون‌نویسی و ساختارسازی است. راهبردنگاری یعنی اسنادی که نوشته می‌شود: یعنی سند سلامت، سند تعلیم و تربیت؛ سند نقشه جامع علمی کشور، سند دانشگاه اسلامی، سند مهندسی فرهنگی، سند انتخابات و... یعنی اصول راهبردی، احکام راهبردی. قانون‌نگاری یعنی قوانینی که مترتب بر راهبردهاست که معمولا مجلس باید مصوب کند. کار مجلس است ابلاغ می‌کند و کمیسیون‌ها به صحن علنی مجلس می‌آورند یا گاهی دولت لایحه می‌دهد و مصوب و ابلاغ می‌کنند تا اجرا شود.

 ساختار تعلیم و تربیت ما نه تفکرمحور است، نه مهارت‌محور

رکن سوم حکمرانی ساختارسازی است، راهبردها و قوانین هم نوشته شد. سازمان متناسب با این قوانین اگر نباشد جواب نمی‌دهد مثال خیلی ساده بزنم: سند بنیادی آموزش‌وپرورش، می‌گوید هدف تعلیم و تربیت حیات طیبه است مرکزیت تفکراست. سوال مطرح می‌شود؟ ساختار آموزش‌وپرورش؛ ساختار آموزش عالی، ساختار آموزش در کشور در حوزه یا دانشگاه تفکرمحور است یا حافظه‌محور؟ اینکه بچه‌ها فقط باید حفظ کنند. قبل از کرونا که صبح‌ها برای کار بیرون می‌رفتم، بچه‌های ابتدایی را می‌دیدم که کوله‌پشتی‌هایشان پر از کتاب‌های سنگین است، کمرهایشان خم می‌شد و این همه بار کتاب که فقط حفظ کنند همراه داشتند. دیدید بچه‌ها درس‌شان که تمام می‌شود کتاب را پرت می‌کنند به طرفی؛ چون کتاب‌زده می‌شوند. چون با کتاب انس نگرفته‌اند؛ چرا بچه‌های ما بیشتر از فضای مجازی استفاده می‌کنند تا کتابخوانی، چون انس با کتاب نگرفته‌اند، تفکرمحور پیش نرفته‌اند؛ حافظه‌محور هستند. همیشه این مثال را می‌زنم که جدول ضرب، جدول مندلیف را باید حفظ کنند، امتحان جامع را باید حفظ کنند. دانشجوی دکتری درس اصلی را خوانده، امتحان داده و قبول هم شده اما باید امتحان جامع هم بدهد یعنی باید دوباره همین را امتحان بدهد. بعد دانشجوی دکتری بخواهد فارغ‌التحصیل شود دو مقاله را ممکن است به سختی بنویسد چون ساختار این‌طوری آن را بار نیاورده است. یعنی ساختار تعلیم و تربیت نه تفکرمحور است، نه مهارت محور؛ البته در ساختار پزشکی تفاوت دارد. در ساختار پزشکی امتیاز ساختار آموزشی پزشکی این است که مهارت‌محور است. یعنی بعد از اینکه رشته علوم پایه را می‌گذرانند در رشته‌های پزشکی‌، داروسازی، دندانپزشکی و حتی پرستاری باید در بیمارستان کار مهارتی و بالینی انجام دهند. کار کلینیکی انجام دهند، این امتیاز است، ولی مثلا در همین رشته حقوق، فردی که دکتری دارد نمی‌تواند لایحه بنویسد چون کار مهارتی نکرده است.

 وحدت یعنی تعامل بین حوزه و دانشگاه در پرتو گفت‌وگو

محققان حوزه و دانشگاه باید در مقوله حکمرانی گفت‌وگوی حکمرانی داشته باشند. حکمرانی تعلم و تربیت در سه رکن راهبرد، قانون و ساختار است. در حکمرانی تعلیم و تربیت و در حکمرانی سلامت آیا وضع موجود جامعه ما صحیح یا غلط است؟ این گفت‌وگوی ساختاری باید صورت بگیرد. خود دانشگاهیان با همدیگر، هم حوزویان با هم و هم حوزویان با دانشگاه گفت‌وگو کنند. استادانی در حوزه وجود دارند که در حوزه مدیریت اسلامی کار کرده‌اند. آنها می‌توانند در ساختار کمک کرده و گفت‌وگو کنند، حاصل این گفت‌وگو به مجلس می‌رود و اجرا می‌شود یا در مجمع تشخیص مصلحت سند، یا در شورای عالی انقلاب فرهنگی سند و راهبرد و در مجلس تبدیل به قانون می‌شود یا ساختار ابلاغ به دولت می‌شود و سازمان‌های اجرایی دولت آن را اجرا می‌کنند. بنابراین معتقدم به وحدت یعنی تعامل بین حوزه و دانشگاه در پرتو گفت‌وگو؛ گفت‌وگوی عقلانی بین عقلانیت سنتی و عقلانیت مدرن، گفت‌وگوی علمی بین علوم سنتی با علوم مدرن و گفت‌وگوی حکمرانی بین حوزویان و دانشگاهیان در ساحت راهبرد، قانون و ساختار. این اگر انجام شود آن موقع حوزه و دانشگاه در تمدن‌سازی و در پیشرفت جامعه نقش دارند. مثلا وزیری معاونت طب سنتی تصویب می‌کند، یکی دیگر می‌آید و آن را حذف می‌کند. ساختارها دست افرادند و یک حکمرانی که زاییده گفت‌وگوی کارشناسانه و متخصصانه باشد، اتفاق نمی‌افتد.

 دانشکده‌های دانشگاه باید موضوع‌محور باشند

این سه گفت‌وگو را لازم داریم. اگر این گفت‌وگو‌ها صورت بگیرد، به نظرم ساختار بعضی دانشگاه‌ها عوض می‌شود. دانشکده‌های ما الان عمدتا علم‌محورند، دانشکده علوم انسانی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشکده اقتصاد مدیریت و... علم‌محورند درحالی‌که دانشکده‌ها باید موضوع‌محور باشند. مثل دانشکده‌های خودرو، دانشکده فضای مجازی، دانشکده خانواده، دانشکده اسباب‌بازی یا دانشکده چرم. یکی در تبریز بزرگ‌ترین تولید‌کننده چرم و کفش است اما هیچ عقبه علمی ندارد. البته برخی اساتید خودجوش تلاش می‌کنند و کار علمی می‌کنند. نمی‌گویم دانشکده علمی باید جمع شود، بلکه باید دانشکده موضوعی شکل بگیرد. حاصل این گفت‌وگوها این است و دستاوردهای دیگری که این بحث می‌تواند داشته باشد چاپ مجلات کاربردی است که موجب می‌شود آیین‌نامه تحریریه ارتقا پیدا کند. در حوزه علوم پزشکی الحمدلله ظرفیت‌های خیلی خوبی داریم و بسیاری از مقالات اساتید ناظر به کیس‌های مطالعاتی و تحقیقات بالینی است و تاثیرگذار است، ولی در همه علوم این وضعیت را نداریم. امیدوارم که خداوند توفیق دهد حلم و علم را؛ که فرمودند این دو باید با هم جمع شوند  تا نقش نافع داشته باشد و از طریق این گفت‌وگوها حوزه و دانشگاه بتواند در پیشرفت تمدن ایران اسلامی نقش داشته باشد.

 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰