به گزارش «فرهیختگان»، مجتبی جهانتیغ از فعالان اجتماعی استان سیستانوبلوچستان در رابطه با بیصدایی مردم سیستان و بلوچستان در خصوص مساله گاندو و دیگر مشکلات به «فرهیختگان» گفت: «اینکه در تهران برای مطالبات عمومی مردم سروصدا میشود و در بلوچستان سروصدا نمیشود، تفاوت بافت اجتماعی است. این مساله که ردپای تمساح در پارک چیتگر برای طبقه متوسط شهری ما یک مساله است، اینکه در محیط و بافت روستایی با بافت قدیم و کهنی به سازگاری با کمآبیها رسیده، یعنی هوتک نشانه سازگاری است، حل مساله از طریق هوتک است، با همه خطرات و مسائلی که وجود دارد، روحیه فکری و اجتماعیای که وجود دارد. اینجا با فرد آگاه به حقوق شهروندی و حق و حقوق مواجه نیستیم والا این همه سال بیآبی میکشند ولی در حالت انزوای اجتماعی زندگی کردند و آگاهی به حقوق کمتر اتفاق افتاده و خودآگاهی طبقاتی کمتر است و متاسفانه به نظمی در این منطقه با همه کمبودها رسیدهاند.
اخیرا طبقه تحصیلکرده در این مناطق بهتدریج در فضای مجازی فعال است وگرنه بافت سنتی شاید هزار سال است با این مسائل زندگی میکند. سیلهایی که موسمی میآید، توفانهای موسمی سالهاست که وجود دارد. رودخانهها فصلی است. رودخانههای اصلی فصلی است و هیچچیز دائمی ندارند. زندگی با کمآبی را بلد هستند. تفکرات مذهبی هم اینجا قوی است. اینها باعث شده کنشهایی که جامعه محلی با این مسائل دارد، متفاوت با جامعه شهری و پایتختنشین باشد. به نظرم در این مسائل زیرساخت جامعهشناختی وجود دارد که کنش این دو منطقه با هم متفاوت است. چند ماه پیش یکی از بچهها در هوتک فوت کرد و این واقعه همزمان با روزی بود که رئیسجمهور طرح گواراسازی آب تهران را افتتاح کرد. وزیر یعنی آقای اردکانیان از بودجه حدود 19 هزار میلیاردی برای این امر خبر دادند. این نشان میدهد پروژه راضیسازی جمعیتهایی که در زمان انتخابات حامی جریان سیاسی خودشان هستند و فواید سیاسی برای آنها دارند، مقدم بر رسیدگی به مردم روستایی این مناطق است. بالاخره اینکه کلانشهری را راضی کنید با تمام شورشهایی که از سال 88 به بعد در تهران رخ داده، ارجح است بر اینکه به بافت روستایی رسیدگی شود. وقتی میبینند یک منطقه با بافت روستایی هزار سال است با محرومیت خو کرده، محرومیت هم صدایی ندارد و نگاه امنیتی هم بر آن چنبره زده است و وقتی صدایی از این منطقه بلند شود حواس به آن قسمت جمع میشود، دیگر لزومی به رسیدگی به مشکلاتشان وجود ندارد! در کلانشهرها انبوهی کنشگر و روزنامهنگار هستند و جامعه مدنی فعالی دارد ولی اگر بخواهند ظهور و بروزی در مناطق محروم داشته باشند، نهادهای امنیتی دقت میکنند و شاید آنها را توجیه هم کنند.
این تبعیض سیاستی برای ما بهوضوح روشن است. چون دو جامعه متفاوت طرف حساب حکومت است؛ یعنی یک طبقه متوسطی که آگاه به حق و حقوق خود است و دیگری جامعه روستایی است، با محافظهکاری خاص خود؛ از مذهب تا فرهنگ بالا و پایینی که وجود دارد. روابط در آن مناطق هنوز ارباب و رعیتی است. مدیران روابطعمومی استان ما هنوز به خبرنگاران جواب نمیدهند. این روابط ارباب و رعیتی است و هیچ نسبتی با پاسخگویی ندارند و حتی وجدان و انقلابیگری ندارند. این بحثها که مسئولان خادم ملت هستند و ملت ولینعمت، در اینجا وجود ندارد. طبقه مدیران کاملا طبقه ممتاز هستند، هم از نظر فیزیک و هم از جهت معاشرتی ایزوله هستند. در انبوهی از امتیازات و رانتها محصورند و روابط بسیار خوبی با رسانههای منطقه بهویژه رسانههای رسمی دارند چون اینجا طبقه متوسط صنعتی و تولیدی ندارد. آگهیها را از رسانهها میگیرند و رسانهها هم نمیتوانند تنها حامی مالی خود را با نقد و انتقاد قطع کنند. باوجود این، فضای محافظهکاری منطقه تشدید میشود، درحالیکه در شهرهای بزرگ ما طبقه متوسط صنعتی و تولیدی داریم و همه برخلاف بلوچستان و سیستان که طبقه متوسط کارمندی و همه نانخور دولت هستند که باعث محافظهکاری میشود، در این شهرهای بزرگ چنین نیست. بالاخره اگر دلار گران شود صدای آنها درمیآید که نهادهای تولیدی ما گران شده و از طریق رسانهها تحتفشار میگذارند ولی این مسائل در سیستان و بلوچستان نیست. چون صنعتی ندارند، طبقه متوسط صنعتی هم ندارد. طبقه متوسط کارمندی است و محافظهکار شدید هستند و ذینفع بسیاری از این تحولات؛ یعنی در بورس هستند، خانهها هم گران میشود، به وام هم راحت دسترسی دارند، درحالیکه مردم عادی چنین نیستند.
سیستان و بلوچستان تنها استانی است که نرخ روستایی آن بیشتر از شهرنشین است و از سیستم بانکی استفاده نمیکنند که بتوانند سطح زندگی خود را ارتقا دهند و از روستاهای محروم خارج شوند، نمیتوانند روی آموزش و تحصیل بچههای خود سرمایهگذاری کنند. در تله فقری گیر کردهاند. این چالههای وحشتناک امثال همین مساله هوتک و گاندوها آن روی سکه محرومیتهای عدالت اجتماعی و عدم دسترسی به آموزش و تحصیل و سلامت و... است. دست یکی از بچهها که قطع شد بهخاطر عدم دسترسی به درمان بود. مرداد امسال که این اتفاق افتاد برای درمان به پاکستان رفتند. در ایران هم نتوانستند. یک هلیکوپتر خواستند که این بچه را به چابهار برسانند، هلیکوپتر مشکل سوخت داشت و به اندازهای تاخیر شد که گفتند باید دست قطع شود. اینجا وضعیت تا به این اندازه وخیم است.»
* نویسنده: ابوالقاسم رحمانی، دبیرگروه جامعه