به گزارش «فرهیختگان»، طیبه محمدیکیا، پژوهشگر روابط بینالملل و مدرس دانشگاه نوشت:
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس(حافظ)
شهریار برای آذربایجان چنین میسراید:
«ای بلاگردان ایران، سینه زخمی بهپیش» بهعنوان یک شهروند ایرانی با رئیسجمهور ترکیه که در بیستویکم آذر 1399، از ما گفت، به شیوه گفتوگوی نیاکانم - که با چکامههای پارسی آهنگ سخن را در گسترهای جهانی پراکندهاند- روی سخنم است. برای آنان که فرش گلگون پارسیگویی را از کاشغر تا آناتولی دیدهاند، سخنگفتن با اردوغان بهفارسی عجیب نیست و ای بسا برای او و هممیهنانش -که سدهها برای آموزش زبان فارسی زانو زدهاند و بهره دیوان و ادب و تاریخ از آن اندوختهاند- نیز نباید عجیب باشد. بهگفته مولانای جان:
«مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم
که نبود شرط در جمعی شکر خوردن بهتنهایی»
نخست و پیش از هرچیز او را به خواندن همه خطبهخط آن دلنوشته ایرانی «آن سوی ارس» فرا میخوانم. آنجا که مینالد و میغرد و میگوید:
«نه شمالی نه جنوبی؟ آت بو چرکین سوزلری
ملک ایراندیر تماما دنیایا اعلان ائله»
چه «شمالی» چه «جنوبی»؟ این سخنان چرکین را دور بینداز به جهانیان بگو همگی سرزمین ایران است.
با دیدن اشتباه رئیسجمهور ترکیه در خوانش و تفسیر از این شعر بهنیکی دریافتم چرا کمال آتاترک دستور به تغییر الفبا داد؛ زیرا هیچچیز بهاندازه بریدگی از گذشته و تدوین و نوشتن تاریخی نو و دستساز، به سود جمهوری تازهتاسیس ترکیه نبود و این جز با ناتوانی در خواندن و فهم تاریخ و متون پیشین مقدور نمیگشت.
دوم؛ او را به فضیلت خواندن تاریخ این خاک سرخگون به خون لالههای جوانش دعوت میکنم و به تماشای جغرافیای این کهندیار فرا میخوانم که البته و صدالبته، او را نصیبی جز تماشا نیست. به او میگویم ما امتداد زنده همان اسلامیم که در سال 61 ه. ق حنجرهاش را بریدند. ما صدای همه شعرهای سرافرازی هستیم که ریشه نه در خاک که در خون دارند: «چو ایران نباشد تن من مباد.»
ما زنان و مردان امروز ایران مهر میهن را در بلندای آتشی آذر نشان در سینههایمان حمل میکنیم و به صوت قرآن و اذان موذنزادهاردبیلی شهادت به حقانیت را به تصویر میکشیم. ما فریاد گُردان کرد این سرزمینیم که در آمیختگی با نوای بلوچ و آواز حنجرههای پارسایان ایرانشهر برای ذرهذره آن جنگیدهایم و چکاچک شمشیر سربازانش لالایی گهوارههایمان بوده است. «هرگز از مرگ نهراسیدهام» چراکه ما صاعقه غران و تازیانه تاریخیم بر سر هرکس که دامان پاک مام مهینمان را نشانه رود.
سوم؛ آن روز که همه مرزهای منطقه دگرگون شد و نام و نشان عثمانی به زوزه تاریخ سپرده شد و دولت-ملتهای نو پدیدار شدند، تنها و تنها ما بودیم که بر ستون کهن استوار ماندیم؛ این ستون تکیهگاه آرش است که تیر در کمان جان نهاد و سرحدات را به جهان نشاند. برای مام میهن، جان چه ارزد که هزاران هزار در طبق نهادهایم. نگاه کن به فهرست بلندبالای قربانگاه کشورم، پُر است از نامهای شیعی و سنی و ارمنی و موسایی و زرتشتی. ما نسلکشی نکردیم، ما قربانی میهن شدیم و میشویم همچنان که اقبال لاهوری میگوید:
«رفته و آینده در موجود او» و به گواهی تاریخ و به گفته فردوسی بزرگ: «... در رزم جستن دلیران بدیم/ سگالش گرفتیم و شیران بدیم» و از آنجا که، به گفته نظامی گنجوی، «کز خطر دور نیست جای بلند» آذربایجان ذوالفقار آختهای است بر بلندای وطن.
چهارم؛ بحران سیاست بینالملل در دهه اخیر نهتنها به تندتر شدن تقابلهای جهانی دامن زده است بلکه ناآگاهان از تاریخ و سیاست را به عرصه فرمان کشانده است. باید به این دسته از بازیگران صحنه سیاست بگوییم برای سیاستورزی تکیه بر تخیل و رویا کافی نیست و تاریخ را هم باید دانست. داستان آنگاه تلختر میشود که پیمانهای برخاسته از زیادهخواهی، محمل عمل سیاسی میگردد. این اتفاق ناگوار در جنگ جانکاه قرهباغ رخ داد. یک بار دیگر تن مام میهن به یاد خاطره ناگوار عهد سیاه فتحعلیشاهی لرزید؛ روزی که 17 ایالات زرخیز قفقاز از آن کنده شد. از قضای روزگار در پاره ناخوانده شعر رئیسجمهور ترکیه هم به این واقعه اشاره رفته است:
«فتحعلی شاه ائیله دی فاحش خیانت ایرانا
سنده خدمت گوستریب، نقصانلاری جبران ائله»
فتحعلی شاه خیانت بزرگی به ایران کرد
تو خدمت بکن و نقصانها را جبران نما
جای شگفتی نیست که پس از دههها کودکان ایرانی عادت دارند عهدنامههای آخال و ترکمنچای و گلستان را با صفت ننگین یاد کنند و اگر صفت ننگین کنار این عهدنامهها ننشیند انگار چیزی کم دارد. این غبن غمبار دیگر تکرار نخواهد شد. به گفته صائب تبریزی: «ما ز نقش پا چراغ مردم آیندهایم.»
پنجم؛ ایران امروز همچنان راه دراز تاریخ را در پیش دارد و با امید و تکیه بر باور، دانش، فرهنگ و هنر مردمش افقی روشن و پرستاره را در پیشانی میبیند و به گفته فرخی سیستانی:
«هر ساعت و هر وقت ز خشنودی ایزد
بر دولت آینده او تازه نشان باد»
گوهر جاودانگی ایران زمین در سیمرغ جان ما و ذرهذره خاک میهنمان نهان است و بهگفته حافظ شیرازی:
«ماه اگر بیتو برآید به دو نیمش بزنند
دولت احمدی و معجزه سبحانی»
جان سخن اینکه اگرچه سیاست را مجال نزاع منافع میدانند اما بازی ناشیانه و چشمپوشی از پیوندها، تاریخ و آینده، نهتنها به دلگیریها و تیرگی رابطه میانجامد بلکه پرده از رخسار خانگیان بر میکشد. بهگفته مولانای جان «فریاد مسلمان از دست مسلمانی» پس:
«درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد»(حافظ).