به گزارش «فرهیختگان»، متن کامل یادداشت حسن رحیمپور ازغدی بهپاس خون پنجمین شهید ترور هستهای سردار فخریزاده به شرح ذیل است:
دیشب بهلطف یکی از دوستان، یادداشتهایی از شهید بنیانگذار، استاد فخریزاده را دیدم. پیشتر ندیده و نخوانده بودم. دیشب هم نخواندم، بلعیدم و افسوس خوردم بر بزرگمردی که جلوی بتهای ما زانو نزد، بزرگ در «فیزیک» و «فلسفۀ علم» و بزرگ در انسانیت و معنویت، مجاهدی ناشناخته برای ما و کاملا شناخته برای واشنگتن و لندن و تلآویو که او را پدر"تکنولوژی هستهای" و مغزمتفکر "هوافضا" نامیدند و کشتند. دهها نقشه ترور او نقش برآب شده بود.
روشن است که چرا مردم آن نظریهپرداز عملگرا را قاسم سلیمانی «فیزیک هستهای» خواندند. شهادت فخریزاده، برای او «خیر» و برای ما «شر» بود، برای او قصۀ «پیله و پروانه» و برای ما غصۀ «ماندن میان درودیوار» است و محرومیت از مردی که ندانستیم چه حقی بر امنیت و پیشرفت ایران دارد و اینک چون شهید
تهرانیمقدم، شهدای هستهای و شهیدانی که پس از این خواهیم داد، دیگر از تاریخ ایران تفکیک نخواهد شد؛ چه خورشیدهای درخشان به تاریخ ما سنجاق نشدهاند بلکه خود تاریخ ما هستند.
ضمن آنکه اهل تعارف نیستم و اگر برادر قاآنی فرمانده من در سالهای جنگ، ما را به عضویت سپاه قدس بپذیرد در هر عملیات انتقامی در هر جای عالم که باشد شرکت میٰکنم بویژه اینک که گرفتار کوتوله هایی هستیم که هوسی جز مذاکره باشیطان ندارند و نمیدانیم به کدام خدا نماز میبرند اما نقدا حیف است اگربا چند یادداشت به افکار شهید فخریزاده در حوزه فلسفه و علوم پایه اشاره نکنم:
۱. امکان و ضرورت احیای فلسفۀ اسلامی را به حوزه ودانشگاه یادآوری کرده و آنان را به ظرفیتهای احیا نشده فلسفه اسلامی برای فلسفه علم توجه داده است. حیات فلسفه، قدرت تعامل با محیط و رشدیافتن و رشددادن است؛ بهنحوی که با پرسشهای فلسفی اکنون رویارویی داده شود، چالشپذیر باشد و از مسیر فلسفۀ علم، تاثیر ملموس بر جهتگیری علم داشته باشد. فلسفه اسلامی هم نوع زنده و مرده دارد.
۲. شهید نظریه پرداز، ریشۀ چالش بزرگ فیزیک جدید را در "فلسفۀ فیزیک"میبیند واصل "عدم قطعیت" راکاملا ادامۀ نظریۀ معرفتشناختی امتناع در شناخت ذات واقعیات طبیعی با روشهای فیزیک میداند چه برخلاف ادعا کمیات وابسته به هم برای یک ذره فیزیکی بهطور همزمان بادقت صفر، همچنان غیرقابل اندازهگیری است. همچون اندازهگیری تکانه بادقت بالا در الکترون که سبب میشود نتوانیم اطلاعاتی روشن از مکان بدهیم و بهعکس. فیزیک کلاسیک در مورد انرژی و زمان با همین مشکل مواجه است. اندازهگیری دقیق یک کمیت، سبب عدم دقت در بینهایت کمیت وابسته دیگر میشود و تلاشهایی چون نظریه «متغیرهای پنهان» نتوانسته خطر ظاهری این اصل را جبران کند.
۳. ایشان اصل «عدم قطعیت» در فیزیک را اگر نفی علیت به مفهوم نیوتونی آن باشد، معقول وحتی عامل پیشرفت علم میشمارد اما این اصل نمیتواند نفی «علیت» با تبیین فلسفی باشد مگر کسانی به دلایل ایدئولوژیک و غیرفلسفی چنین استنتاج نادرستی بر آن تحمیل کنند.
۴. از همسر شهید نقل شد که وقتی در خون خود دست وپا میزده، بیشتر نگران محافظانش بوده و با فریاد از آنان خواسته جلو نیایند تا آسیب نبینند. همکارانش گفتند گرچه دو نخستوزیر رذل صهیونیست علنا نام دکتر فخریزاده را به عنوان هدف اعلام کرده بودند و آمریکاییها و کارگزارانشان تشنه به خون او بودند در داخل کشور نیز تحت فشار و ایذا بود. به نام برجام دستهایش را بستند و با دست بسته، هدف مسلسل تروریزم دولتی غرب قرار گرفت و مخالفان داخلی پروژه او نه حاضر به مناظره بودند و نه مسئولیت تصمیمهای خود را میپذیرند.
۵. شهید فخریزاده در نقاط ربط فیزیک با فلسفه و در حلقه وصل "فلسفه علم" و معرفتشناسی با مشکلات انسان و نیازهای حیات، درگیر تالیف کتابهایی بود و میپرسید چرا نهاد فلسفه اسلامی در صحنه نیست و تفریع فروع نو نمیکند؟ چرا تاثیر آن در علوم تجربی و علوم انسانی به درستی برای دانشجویان "فلسفه علم"، تبیین نشده و فیلسوفان این عصر، تن به رویارویی جدی با مسائل بنیادین علم نمیدهند؟ کجایند مقالاتی که با مبانی فلسفه اسلامی به نقد تفسیرهای فلسفی ناشی از علوم بپردازند؟ چرا فیلسوفان امروز غالبا به ذکر مصادیق و مثالهای تازه، اکتفا کرده و مثلا در تدقیق و تجزیه روایت فلسفی از هستی نکوشیدند؟ حال آنکه فلسفه غرب با مبانی متشتت معرفتشناختی در معرکه، حاضر و با علوم، در تعامل زنده و با هر چالشی، نحلهای زاده و صاحب اولاد مشروع و نامشروع بسیاری شد و بر روند علوم و تطبیق یافتهها با سبک زندگی، ایفای نقش کرد؟ انیشتین گفت نظریه "نسبیت"، آنقدر میوه میدهد که خود دیگر آن را نمیفهمم.
در این لحظه به یاد آوردم اینها بخشی از سوالاتی بود که سال گذشته در فیضیه و در دانشگاه تهران پرسیدیم و یکی در قم آن را دروغ و تضعیف حوزه خواند و دیگری درتهران، آن را خارج از محدوده علم! و دانشگاه دانست.
همچنین شهید محسن، فیزیک و فلسفه را بنحوی مرتبط میدید که اگر مرز آنها رعایت شود یکدیگر را خوراک داده و حتی اصلاح میکنند گرچه ابزارهایی کاملاً متمایز و حیطهای مستقل دارند.
در رمزگشایی شهید دکتر فخریزاده، وقتی "ایدئولوژی" بر "جهان بینی" و جهان بینی بر "شناخت"، مبتنی است و وقتی موثرترین ابزار شناخت، تجربه حسی است( از تعبیر تعمیم یافته "مشاهده" برای حس بهره میبرد)، چرا نقش فیزیک در "شناخت"، دست کم گرفته شود؟ فیزیک، دریچهای راهگشا بسوی چشماندازی بینظیر در مشاهده آفاق است چنانچه زیستشناسی و علومشناختی که توسعهیافتهی علمالنفس است، شانی چون فیزیک دارند و البته این ارتباطها نباید مرز و وظایف علوم را در هم ریزد و نسبیتزدگی به معنای نادرست آن، مایه اغتشاش در علم و فلسفه شود. شهید محسن، دیدگاه امثال پوپر و پیروان ایرانیش را نه تنها غیر فلسفی بلکه منجر به فروپاشی علم میداند و تداخل بیمنطق و افراطی علوم و فلسفه در یکدیگر را اخلال در هردو میشمارد و مینویسد گرچه هرگز نخواستهام با فیزیک به خدا برسم اما مگر با فلسفه(بدون نبوت) میتوان جز به خدایی ناقص رسید؟ او قاطعانه، فیزیک را بستری کارآمد(نه بیشتر و نه کمتر) برای عرفانی مستظهر به "طبیعتشناسی" میخواند و میگوید فیزیک در اندازه خود، جلوههایی زیبا و باشکوه از حضرت حق به نمایش میگذارد و من شخصا از فیزیک نه تنها لذت حل مسئله، بلکه لذت معنوی بردهام و بر ایمانم افزوده است. شهید محسن در شگفت است که چگونه کسانی در اروپا توانستند از یک "جهان منسجم" و "مکانیک معنادار" به الحاد یا بیمعنا دیدن هستی برسند؟ و چرا به سهمیه تجربی و ریاضی از ذهن خود بسنده کردند؟ مگر عقل، به ویژه وقتی مویدات علم، پشت آن میایستد، راهی برای "الحاد" یا "شکاکیت"(که دشمن خونی "عقل"است) بازگذارده است؟ اینان از کدام بیراهه رفتند که به بیغوله رسیدند؟