به گزارش «فرهیختگان»، در هر جامعه گروههای مختلفی با سنین و حوزههای فعالیت متنوع زندگی میکنند. به میزان تنوع این افراد در مشاغل و سبکهای زندگی، طبیعتا زمانهای این افراد در طول روز با اعمال مختلفی پر میشود. یعنی میزان اشتغال این افراد به کارهای مختلف در طول شبانهروز مختلف است. اگر بپذیریم که هیچ شخصی صددرصد بیکار نیست و هر انسانی بنا به جنسیت، سبک زندگی، سن، جامعهای که در آن زندگی میکند و موارد دیگر، مشغولیتهایی دارد، بنابراین همه انسانها میتوانند برای انجام بعضی کارها مثل کتاب خواندن بهانههایی بیاورند! اتفاقا این مساله بسیار هم معمول و مرسوم است که شخصی از مشغلههای بسیارش ابراز ناراحتی کند و از این مشغلهها بهعنوان دستاویزی برای کتاب نخواندن، فیلم ندیدن یا انجام ندادن کارهای مفید اینچنینی نام ببرد. ماجرا این است که طبیعتا تمام انسانها در هر سنی با مقوله پرکاری و مشغله روبهرو هستند یا دستکم خودشان فکر میکنند که کار زیادی انجام میدهند و این کار زیاد سبب شده که نتوانند برای موارد اینچنینی چندان وقت بگذارند. با این حساب نباید برای بهانه کتاب نخواندن، به دستاویزی بهنام مشغله پناه برد.
مساله دیگر این است که اگر این مشغلهها رفعشدنی باشند، میتوان از خیرشان گذشت و روند عادی زندگی را در پیش گرفت اما اگر قرار باشد این مشغلهها همواره جزئی از زندگی انسان باشند و او را در مسیر زندگی یک لحظه هم تنها نگذارند، آن وقت چه؟ آن وقت تنها یک راه برای انسان باقی میماند و آن هم این است که تلاش کند تا به همین شرایط موجود برای خود زمانی ایجاد کند تا از این زمان بهمنظور پرداختن به کارهایی که در بالا ذکر کردم بپردازد. این تکنیک را اصطلاحا «تکنیک بازآفرینی زمانهای مرده» نامگذاری میکنیم.
تکنیک بازآفرینی زمانهای مرده
گفتیم که مشغله برای همه ما انسانها طبیعی است و باید کاری کرد تا در بین مشغلهها و تمام روزمرگیها زمانی را برای مطالعه پیدا کرد. پیدا کردن زمان مناسب، لزوما به این معنا نیست که ما بخشی از زمان روزمرهمان را با نادیدهگرفتن فعالیتهای روزمرهمان –که بعضیهایشان بسیار هم مهم و حیاتی هستند– برای کتاب خواندن خالی کنیم. اتفاقا قرار است در این تکنیک کاملا بهصورت عادی به فعالیتهای روزانهمان برسیم و در کنار تمام مشغلهها و دلمشغولیهایی که هر فرد ممکن است بهواسطه نقشهایی که در جامعه بهعهده دارد (نظیر پدر، همسر، فرزند و...) کتاب خواندن را در زمانهای مرده مدنظر داشته باشیم.
مثالی میزنم تا بحث بازتر شود. تصور کنید که صبح از خواب بیدار شدهاید و بعد از خوردن صبحانه مختصری، آماده شدهاید تا به محل کارتان بروید و در راس ساعت مشخص فعالیت شغلی روزانهتان را آغاز کنید. از زمان شروع کار تا پایان آن (که برای ما ایرانیها معمولا از 8 صبح تا 4 عصر است) باید تماما ذهنمان معطوف به کارمان باشد و به همین خاطر نمیشود برای کتابخوانی درست و اصولی و اساسا هیچ کار دیگری غیر از همان شغل موردنظر رویش حساب کرد. اما پیش از شروع زمان کاری در صبح –که اتفاقا ذهن ما در آن بسیار آماده یادگیری و آموختن است– زمان بسیار مناسبی است برای اینکه کتابی را ورق بزنیم. خود من دوستی داشتم که علیرغم اینکه اتومبیلی داشت و میتوانست روزها با آن به سر کار برود و توی صف اتوبوس و مترو و امثال اینها نماند، اما ترجیح میداد که از وسایل نقلیه عمومی استفاده کند تا شخص دیگری رانندگی را بهعهده بگیرد و او را به محل کارش برساند و او بتواند در این بازه زمانی کتاب موردعلاقهاش را مطالعه کند. این یکی از آن وقتهای مردهای است که اکثر ما آن را در زندگی روزمرهمان داریم اما چندان توجهی به آن نکردهایم.
نکته حائز اهمیت در اینجا آن است که بدانیم دقیقا باید زمانهای مرده روزمرهمان را کشف کنیم نه اینکه زمانی را خلق کنیم. در همین راستا یکی از راهکارها میتواند این باشد که زمانهای تلفشده روزمرهمان را بهصورت مکتوب روی کاغذ بیاوریم و ارزیابی کنیم که چقدر زمان مرده در طول روز داریم که میتوانیم روی آنها حساب کنیم. بعد از مشخص کردن زمانهای مرده، آن وقت میتوانیم کتاب مناسبی برای آن زمانها برگزینیم تا برایمان خستهکننده نباشد. انتخاب کتابهای سبک و غیرفلسفی با محتوای روان برای آغاز روز میتوان یک پیشنهاد عاقلانه باشد!
معرفت / ویل دورانت و معنای زندگی
این یکی از خواندنیترین آثار ویل دورانت، نویسنده کتاب بزرگ «تاریخ تمدن» است. متن اصلی کتاب سالهای سال در دسترس نبود و چند سال پیش به کوشش جان لیتل منتشر شد. روزی مردی به نزد ویل دورانت رفت و از او درخواست کرد دلیلی بهدست او بدهد که چرا نباید خودکشی کند. دورانت در آن وقت محدود، جوابهایی به او داد ولی مدتی بعد، نامهای برای بیش از صد شخصیت مشهور فرستاد و درباره معنی زندگی از آنها نظر خواست و پاسخهای رسیده را به همراه دیدگاه خود، در این کتاب منتشر کرد. دورانت امید داشت پاسخهایی که از چنین شخصیتهای پرفروغی دریافت میکند، چیزی در خود داشته باشند که به پرسش آن بیگانه خوشلباسی که در یک روز پاییزی سال 1932 در باغش ظاهر شد، جوابی درخور بدهد. درواقع قضیه فراتر از این حرفها بود؛ پاسخها بیش از آنکه تاریک و اندوهبار باشند، شوقانگیز و مثبت بودند که همراه بود با بصیرتهایی شخصی در اینکه چگونه باید زندگی را معنادارتر کرد. پاسخها از همه سو بودند؛ کسانی چون گاندی، جواهر لعل نهرو، تئودور درایزر نویسنده ناتورالیست، سینکلر لوئیس برنده نوبل ادبیات، جان ارسکین رماننویس، آندره موروئا فیلسوف و رماننویس، جورج برنارد شاو نمایشنامهنویس، برتراند راسل فیلسوف، جینا لومبروسو تنیسباز شهیر، سی.وی.رامان برنده نوبل فیزیک و شخصیتهای دیگر. بهمحض اینکه پاسخنامهها بهدست ویل دورانت رسید، او سراغ خودش رفت و پاسخی جلوی همه پرسشهایش گذاشت که خود یک اثر فلسفی والا بود. دورانت نام کتاب را «درباره معنی زندگی» گذاشت و یک موسسه انتشاراتی کوچک آن را در سال 1932 چاپ کرد؛ کتابی است واقعبین، جسور و دربردارنده نگاههای متفاوت نویسندگان، شاعران، سیاستمداران و… به موضوع زندگی.
گلچین / یک زندگینامه خودنوشت
خودزندگینامهها معمولا روایتی خطیاند، از A به B، غالبا همراستای برادر زمان، بهجز در رفتوبرگشتهای گاهگدار که خاطرهای را به خاطرهای دیگر در گذشته یا آینده میدوزند. خاطرهها نویسنده را تصویر میکنند وقتی دارد عمل یا اندیشه میکند و وقتی به ترتیب پشتسر هم مینشینند حسی از دگرگونی پیوسته میسازند؛ از اینکه نویسنده چطور در گذر زمان به چیزی که هست تبدیل شده که عجیب هم نیست. مگر ما غالبا نمیخواهیم همین را در مورد آدمهای مهم یا موفق بدانیم؟
ادوارد لو –که بیشتر از نویسنده، عکاسی بود– این کار را نمیکند. خودزندگینامهاش بهجای خطی پیوسته، مجموعهای است از نقطههای پراکنده که توالی ناگزیرشان روی سطرهای کتاب به نظر تصادفی میآید. هر نقطه یک جمله است درباره خودش –گاهی چند کلمه و گاهی چند سطر– که حس، تجربه یا ترجیحی را به کلمه تبدیل میکند؛ گاهی آنقدر شخصی و خصوصی که عریانکننده است اما لحن خنثی و سردشان در تضادی غریب با این محتوای صمیمانه، به گزارشی عینی از یک واقعه بیرونی میماند؛ توضیح و توجیه و شرح و بسطی در کار نیست. نقطهها –مثل پیکسلهای یک عکس– صرفا اینجا و آنجای بوم مینشینند و آرامآرام از انبوه این واقعیتهای پراکنده تصویری شکل میگیرد، نه از شدن که از بودن یا هستن. تصویری که اسمی بهتر از «اتوپرتره» نمیتوان برایش پیدا کرد.
عطف / تجربیات ادبی حمیدیشیرازی
مهدی حمیدیشیرازی، سال 1293 در شیراز بهدنیا آمد، پدرش سیدمحمدحسین ثقهالاسلامشیرازی، شاعر، بازرگان و نماینده دوره اول مجلس شورای ملی بود. مهدی دوران دبیرستان را در شیراز گذراند و لیسانس خود را در رشته ادبیات از دانشگاه تهران اخذ کرد و سپس به استخدام آموزشوپرورش درآمد و شغل معلمی را برگزید. اولین مجموعهشعرش را در سال 1321 با عنوان «از یاد رفته» منتشر کرد که تماما در قالب غزل بود. حمیدی شاعری بود که در جبهه مخالف نیما یوشیج و نوگرایان ایستاد و در پایان سال 1321 دومین دفتر شعرش را بهنام «عصیان» بهدست چاپ سپرد. در دوران معلمی عاشق یکی از دانشآموزان خود شد و غزل معروف «گر تو شاه دخترانی من خدای شاعرانم» را سرود که نام حمیدی را بر سر زبانها انداخت و همین شعر بود که شاملو، آن را دستمایه دفاع از نیما و جریان شعر نو قرار داده و او را به سخره گرفت. حمیدی در سال 1324 قصیده «مصاحبه با نیما پیشوای نوپردازان» را منتشر کرد که در جبهه شاعران کلاسیک و مخالفان نیما او را در صف اول قرار داد. حمیدی بعد از شهریور 20 با قصاید حماسیوار پیرامون شرایط نابسامان سیاسی و اجتماعی ایران و در حمله به اشغالگران بیگانه و جداییخواهان آذربایجان، مورد توجه خاص و عام واقع و به او لقب «شاعر ملی» داده شد. حمیدی دکترای زبان و ادبیات فارسی را در سال 1325 از دانشگاه تهران گرفت. حمیدی در تیرماه سال 1365 چشم از جهان فرو بست و در حافظیه شیراز به خاک سپرده شد. کتاب «فنون شعر و کالبدهای پولادین آن» مجموعه تجربیات و آموختههای حمیدی شیرازی است که بعد از گذشت سالیان بسیاری همچنان برای شاعران و علاقهمندان شعر کاربردی و مفید است.
گلاب و گل / شعرهای صابر
صابر محمدی متولد ۱۳۶۵ است و از سال ۱۳۸۲ نوشتن شعر و روزنامهنگاری را آغاز کرده است. کتاب شعر «تراکم» در ادامه مجموعه «از حاشیه» که چند سالی است در انتشارات افراز زیر نظر امین مرادی راهاندازی شده، منتشر شده است. شاعران اینسری کتابها، آنطور که از عنوان مجموعه نیز برمیآید، از شاعرانی هستند که جزء جریانهای غالب و رسمی شعر امروز نیستند. «تراکم»، بیستویکمین کتاب از مجموعه «از حاشیه» نشر افراز است. پیشتر در این مجموعه، کتابهایی از شعرهای شهریار وقفیپور، میلاد کامیابیان، مجید یگانه، محمدحسن نجفی، شاهین شیرزادی، فرشاد سنبلدل، لیلا حکمتنیا، امین مرادی، پریماه اعوانی و... منتشر شده است. در معرفی مجموعهشعر «تراکم» که نخستین کتاب شعر صابر محمدی است عنوان شده: از او پیشتر شعرهایی در چند آنتالوژی شعر معاصر منتشر شده بود. شعرهای کتاب «تراکم» مربوط به سرودههای سالهای ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۸ شاعر هستند و بنابراین از تازهترین آنها، ۱۱ سال گذشته است. با اینکه کتاب تراکم، با تاخیری یکدههای منتشر میشود و همه شعرهای آن در سالهای میانی دهه ۸۰ نوشته شدهاند اما از کلیشههای شعری دهه ۸۰ در آنها خبری نیست. کتاب در سه فصل «تز»، «آنتیتز» و «پیوست» تنظیم شده و ۷۰ صفحه دارد. نسخه کاغذی کتاب «تراکم» در سایت انتشارات افراز و در سایت پخش ققنوس و نسخه الکترونیک آن در اپلیکیشن نشر افراز قابل تهیه است.
از هر دری / یک یوگی شاعر
بهرام اردبیلی در سالهای بین 1321 تا 1384 زندگی کرد. او شاعری عارف و از مهمترین شاعران پیشتاز دهه 40 بود؛ همان افرادی که به شاعران «شعر دیگر» معروفند. شعرهای بهجا مانده از بهرام مربوط به دوره کوتاهی از زندگی اوست، زیرا زندگی اجازه نداد تا بعد از جوانی شعر بگوید و از همه مهمتر، بهترین شعرهای او نابود شدهاند. نگارنده در کتاب حاضر، ضمن بیان زندگینامه بهرام اردبیلی و گفتوگوی خویش با او، تعدادی از شعرها و تصویرهای او را عرضه کرده است. پارهای از عناوین شعرها، که در قالب سپید هستند، عبارتند از: ترانه سرزمینها؛ هفت پیکر؛ شبانه لیلی به بازخوانی قیس؛ شبانه عاشقان به بازخوانی شاعر؛ حلقه افق؛ و برانداختن درخت در جنگل طلاجو. داریوش کیارس که تاکنون دو دفتر شعر نیز منتشر کرده، به شهادت دو کتابی که در حوزه گفتوگو با شاعران شعر دیگر منتشر کرده است، چند سالی از عمرش را به پرسه در این حوزه و جستوجو و گفتوپرس با شاعران گذرانده است. کتاب بهرام اردبیلی که ابتدا نشر تپش نو در سال 1388 و بعدها نشر رشدیه منتشر کرد، نخستین آنها بود.
کیارس که کتابهای خود را «گفتوجو» نام نهاده است، به معرفی دوباره چهرههایی از شعر معاصر ما پرداخته است که یا خود شاعر در بند چاپ مجموعهای از شاعر در قالب کتاب نبوده و یا بهجز معدودی شعر در مجلات دهههای پیش، از او شعر دیگری منتشر نشده است و یا چون بهرام اردبیلی که صندوقی از شعرهایش به فنا میرود.
قصهخوانی / جنهای آقای هاویشام
رامبد خانلری (١٣۶٢، تهران) فارغالتحصیل مهندسی شیمی صنایع پتروشیمی است. او داستاننویسی را از سال ۱۳۸۶ آغاز کرد و اولین مجموعهداستانش بهنام «سرطان جن» را نشر آگه در سال ۱۳۹۲ منتشر کرد. این مجموعه نامزد نهایی دریافت جایزه جلال شد و جایزه مهرگان بهترین مجموعه داستان دو سالانه 93-92 را از آن خود کرد. دومین مجموعه داستان او با نام «آقای هاویشام» در سال ۱۳۹۵ توسط نشر آگه منتشر شد. «سرطان جن» کتاب بعدی اوست که از زمان انتشار با استقبال نسبتا مناسبی هم از علاقهمندان آثار او روبهرو شد. در بخشی از کتاب آمده است: «نامزد جایزه مهرگان ادب سرطان جن بدخیم ندارد، همیشه خوشخیم است. من خطرناکترینش را دارم، ببین که زندهام، ببین که نفس میکشم. نشانه هم دارد، نشانهاش این است که به وقت ترسیدن میگویم: بسماللهرحمانرحیم. شخصیتی که داستانش گم شده باشد، میشود خرافه. انگار که از روز اول او بوده و داستانی نبوده، پس باید باشد اما در فضای گردوخاکگرفته روزهای اول. جانِ داستان هر مملکتی از روایتهای زبانی آغاز میشود و مملکتی که روایتهای زبانیاش، در هر عصری به فراخور همان عصر مکتوب نشده باشد، ادبیات داستانیاش جان ندارد. من میراثدار بودم و میراثم روایتهای زبانی گذشتگان...»
سرطان جن نامزد جایزه مهرگان ادب نیز بوده است.
* نویسنده: پیمان طالبی، روزنامهنگار