به گزارش «فرهیختگان»، حمید بوالی، روزنامهنگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: مساله واقعی طرح «ساماندهی اتباع غیرمجاز خارجی» و طرحهای مشابه پیشین اینجاست که تلقی طرح از مهاجران افغانستانی کاملا شیءانگارانه و تحقیرآمیز است. این تصور که سابقهای طولانی بین مدیران میانی مرتبط با مسائل مهاجران دارد، مهاجران افغانستانی را همچون اشیائی ممنوعه درنظر میگیرد که قرار است بهزور وارد کشور شوند و حالا آنها قرار است جلوی این ورود را بگیرند. این طرح و طرحهای مشابه آن اساسا سابقه طولانی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مشترک را نادیده میگیرد. وضع اقتصادی و اجتماعی افغانستان را نادیده میانگارد. هیچ توجهی به وضعیت داخل کشور و جایگاه مهاجران افغانستانی در آن نمیکند؛ برایش فرقی نمیکند که مهاجر افغانستانی 50 سال است ساکن ایران بوده یا یکروز، تفاوتی میان قاچاقچیان و مهاجران افغانستانی قائل نیست و درنهایت تصور میکند مهاجر افغانستانی خوشی زیر دلش زده و خواسته است سفری هم به ایران داشته باشد. این تصور شیءانگارانه از مهاجران افغانستانی متاسفانه طرفداران زیادی در مدیریت دولتی مسائل مهاجران افغانستانی دارد. نتیجه میشود چنین طرحی که در آن تمام هویت وجودی مهاجران افغانستانی با همه پیشزمینهها و مسائل موجود پیرامونش غایب است و از این نظر بهشدت برای مهاجران افغانستانی تحقیرآمیز است و میبینیم که در فضای مجازی هم چه حسی نسبت به این طرح به وجود آمده است. اصولا طرحهایی که در تمام این سالها تحتعنوان پرطمطراق ساماندهی وضعیت مهاجران افغانستانی ارائه شده است همه از همین ناحیه ضربه خوردهاند و درنهایت هم شکست خوردهاند. طرح مذکور کاملا با شرایط اجتماعی امروز ایران بیگانه است و همان تصور دهه هفتادی دولت وقت برای محرومکردن مهاجران از حقوق اصلیشان را دنبال میکند. طراحان طرح نهتنها هیچ توجیه و توضیحی درباره طرح ارائه ندادهاند بلکه تا آنجایی که من میدانم و با طیف وسیعی از نهادهای مردمی و افراد مرتبط با مهاجران ارتباط دارم، هیچ مشورت پیشینی با هیچکدام از مرتبطان با مسائل مهاجران نیز صورت نگرفته است.
طبیعی است وقتی شما مهاجران افغانستانی را از هر هویت انسانی و پیشزمینه فرهنگی تهی میکنید لزومی به توجیه و توضیح بلایی که قرار است سر آنها بیاورید هم نمیبینید و بیشتر از همهچیز فقط بهدنبال پیگرفتن این استراتژی هستید که آنها فقط وارد کشور نشوند. حالا آنها که هستند؟ برادران و خواهرانی که با ما سرنوشت مشترک دارند، حافظه تاریخی مشترک دارند که حتی به خونشریکی متقابل هم رسیدهایم. همه اینها کنار گذاشته میشود طراحی چنین طرحی نهتنها کجسلیقگی است بلکه ضربهزننده به همه فعالیتهای دیگر در زمینه حقوق مهاجران است و این اولینباری هم نیست که این اتفاق رخ میدهد. نمیخواهم با تئوری توطئه به ماجرا نگاه کنم اما تصور میکنم واقعا دستی وجود دارد که تا کام مهاجران افغانستانی و فعالان ایرانی حقوق آنها کمی شیرین میشود، چیزی بیرون میدهد و همه امیدها را ناامید میکند. فارغ از این دید، بهنظرم در اینجا مساله اصلی یکپارچهنبودن مدیریت مسائل مهاجران افغانستانی در ایران است. حداقل 11دستگاه و نهاد به مسائل و مشکلات مربوط به مهاجران ارتباط پیدا میکنند و طبیعی است که هماهنگی میان آنها چقدر سخت است. این یکپارچگی بهنظرم یکی از موانع اساسی پیشبرد پروژه دستیابی به حقوق انسانی مهاجران است که درجای خود بهشدت جای بحث و بررسی دارد.
جناب احمدیمقدم، فرمانده سابق نیروی انتظامی در زمان خود به نکات جالبی درباره یکی از استدلالها برای ارائه این طرح یعنی اشغال فرصتهای شغلی در کشور توسط افغانستانیها اشاره کرده بود. او گفته بود: «ما در مرزهای کشور سیمخاردار نصب میکنیم، مسیر ورود اتباع بیگانه از دریا باز میشود، راههای دریایی را کنترل میکنیم این اتباع از راه قانونی وارد شده اما دیگر از کشور نمیروند؛ تمام این موارد ناشی از وجود مشکل در افغانستان و نیاز به کارگر در ایران است. همچنین جویندگان کار در ایران نیز تغییر ذائقه دادهاند و بهسمت شغلهای مایل به کارگری نمیروند. چند سال قبل وقتی افغانستانیها را از کشور طرد کردیم دیدیم تعداد زیادی از گاوداریها و صنعت تولید آجر کشور متوقف شد.
ایرانیها جویای کار هستند اما این کارها را انجام نمیدهند و نمیروند سر درخت میوه بچینند، جوانان ما بهدلیل اینکه تحصیلکردهاند یک میز و تلفنهمراه میخواهند تا معاملهها را جوش دهند.» این صحبتهای صریح کسی است که در حوزه مربوطهاش همواره با مهاجران افغانستانی سروکار دارد. واقعیت این است که اتهام اشغالکردن فرصتهای شغلی ایرانیها از سمت مهاجران اگرچه عوامانه همیشه تکرار میشود اما دیگر در محافل جدی خریداری ندارد. کافی است فقط یک مقایسه کوچک بین نرخ بیکاری ایرانیها در شهرهایی که مهاجران افغانستانی حضور دارند با نرخ بیکاری ایرانیها در شهرهایی که حضور مهاجران افغانستانی ممنوع است، انجام دهیم. نتیجه برخلاف پیشبینیهایی است که سالها برای ما بدون دلیل تکرار کردهاند. نرخ بیکاری ایرانیها در شهرهایی که مهاجران افغانستانی حضور دارند کمتر از شهرهایی است که حضور آنها ممنوع است. این مساله نشان میدهد اساسا حضور مهاجران افغانستانی عامل تعیینکنندهای در بیکاری ایرانیها نیست. دلیلش هم واضح است؛ بیکاری ایرانیها عموما در مشاغلی است که برای مهاجران افغانستانی ممنوع است. مهاجران افغانستانی فقط در 18رشته شغل مربوط بههم اجازه اشتغال دارند و این مشاغل عموما همیشه کمطرفدار است و همیشه جای خالی در آن وجود دارد.
سادهترش میکنم تحصیلکردههای پشتمیزنشین ایرانی بیکار هستند، نه چاهکنهای ایرانی. در پایان لازم میدانم حتما این نکته را تذکر دهم که آنچه از اولین خروجی مسائل مهاجران در مجلسی که گفته میشود به فضای انقلابی نزدیکتر است مشاهده شد، بسیار ناامیدکننده بود. این طرح بهشدت سختگیرانه و تحقیرآمیز طبیعتا با دیدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی که تهران را خانه مهاجران افغانستانی میدانند و از چند سال پیش دستور به تکریم مهاجران افغانستانی دادهاند و مسئولان را به فراهمآوردن شرایط تحصیل کودکان مهاجران در مدارس ایرانی موظف کردهاند، متفاوت است. خوب است سایر نمایندگان به 32نماینده ارسالکننده این طرح تذکر دهند آن چیزی که از مجلس انقلابی و نزدیکتر به آرمانهای جهانی انقلاب اسلامی ایران انتظار میرفت، فراهمآوردن شرایط زیست بهتر مهاجران افغانستانی در ایران و حل مشکلات ابتدایی آنها مثل تحصیل در مدارس و حق داشتن کارت بانکی و سیمکارت و... و رفع از ایندست مشکلات شرمآور توسط دستگاههای مسئول بود، نه چنین طرح سختگیرانه و بدون توجیهی.