مینی‌سریال «ملکه شطرنج» مخاطبان زیادی جذب کرده است
چیزی که در ملکه شطرنج می‌بینیم، تاریخ‌نگاری ضمنی در حاشیه یک داستان ورزشی نیست، بلکه ترسیم نقشه راه برای روزهای آینده است. این جنگ سردی نیست که در قرن پیش تجربه شد، بلکه نوعی از رقابت است که برای آینده پیشنهاد داده می‌شود.
  • ۱۳۹۹-۰۹-۱۲ - ۰۹:۱۷
  • 00
مینی‌سریال «ملکه شطرنج» مخاطبان زیادی جذب کرده است
نمایش قدرت‌ نرم آمریکا در جنگ سرد
نمایش قدرت‌ نرم آمریکا در جنگ سرد

به گزارش «فرهیختگان»، احتمالا خیلی‌ها قبل از خواندن این متن می‌دانند که «ملکه شطرنج»، یک مینی‌سریال هفت‌قسمتی محصول نتفلیکس است و وقایع آن در دهه ۶۰ میلادی و در جریان اوج جنگ سرد بین دو ابرقدرت بلوک شرق و غرب می‌گذرد. این مجموعه روایتگر رقابتی خیالی است که فراتر از باقی مسابقات معمولی در میدان‌های مختلف ورزشی، جنبه‌هایی جدی‌تر پیدا می‌کند؛ رقابت بین دو شطرنج‌باز که هر کدام نماینده یکی از این دو ابرقدرت هستند. اتفاقا شطرنج، بازی مورد علاقه روس‌ها و تقریبا ورزش اول بلوک شرق است. حالا در سریالی که راجع‌به آن صحبت می‌کنیم، شطرنج‌باز آمریکایی یک دختر نوجوان است و شطرنج باز روس یک مرد. به‌طور مشخص بازی شطرنج بین این دو نفر قرار است یک هماورد نیابتی بین دو ابرقدرت باشد که برای مردمان هر کدام از دو سوی صحنه هم جنبه حیثیتی دارد. با نگاه به همین چند خط توضیح، متوجه خواهیم شد که ملکه شطرنج هم لااقل از یک جهت، کاری در رده مینی‌سریال «چرنوبیل» است؛ اثری بر ضد ابرقدرت فروپاشیده شرق.

شرایط دوران جنگ سرد باعث شده بود که میدان‌های ورزشی به یکی از اصلی‌ترین آوردگاه‌های رویارویی بین دو بلوک شرق و غرب تبدیل شود؛ خصوصا بسکتبال که ورزش اول آمریکایی‌ها بود و شطرنج که اولویت اول روس‌ها به‌حساب می‌آمد. در میدان‌های حقیقی ورزشی، آمریکا و عموزاده‌های انگلیسی‌شان تقریبا در بیشتر رقابت‌های حیثیتی نتوانستند برنده شوند. شاخص‌ترین نمونه آن غیر از همین ورزش شطرنج، شکست تیم بسکتبال آمریکا از تیم شوروی در المپیک 1972 بود. تیم ایالات متحده آمریکا پس از اولین حضور ورزش بسکتبال در بازی‌های المپیک که مربوط به المپیک ۱۹۳۶ برلین می‌شد، تا سال حیثیتی 1972 که در فینال المپیک مقابل تیم اتحاد جماهیر شوروی قرار می‌گرفت، هفت مدال طلای قبلی در المپیک را از آن خود کرده بود. از آن سو اتفاقا این دوره‌ای از المپیک بود که شوروی هم می‌خواست با مدال طلای بسکتبال، به مناسبت پنجاهمین سالگرد تاسیسش، پنجاه مدال طلا از این رویداد جهانی ببرد. این توضیحات برای این داده می‌شوند که روشن شود در دوران جنگ سرد، ورزش فقط یک رقابت عادی بین نمایندگان دو یا چند کشور نبود. هر دو تیم در فینال به مصاف هم رفتند و این بازی با تنش و زد و خورد و اعتراض بازیکنان و مربیان دو طرف و اخراج چند نفر از آنان همراه شد. نهایتا آمریکایی‌ها باختند و به قدری از این باخت عصبانی بودند که حاضر نشدند مدال نقره المپیک را دریافت کنند. آمریکایی‌ها که برای انتقام خیلی صبر کرده بودند، سرانجام در المپیک‌های بعدی به دلایل مختلف و نهایتا به‌علت فروپاشی شوروی نتوانستند مجددا مقابل این تیم قرار بگیرند و همان‌طور که می‌خواستند انتقام‌جویی کنند. اما در عالم سینما قضیه تقریبا همیشه یک‌جانبه بوده و آمریکا و عموزاده‌های انگلیسی‌شان همیشه برنده میدان‌ها نمایش داده می‌شوند.

حالا که سال‌ها از فروپاشی شوروی می‌گذرد، هر از چند گاهی می‌بینیم که مجموعه‌ای در همان حال و هوای جنگ سرد بر علیه ابرقدرت بلوک شرق ساخته می‌شود. اینکه چنین کاری چه آورده‌ای دارد و آمریکایی‌ها با نگرانی از چه چیزی لزوم ساخت این مجموعه‌ها را احساس می‌کنند، بحثی مفصل و جداگانه است؛ اما یک نکته ظریف در این میان، یارگیری آنها برای ساخت این مجموعه‌ها از شخصیت‌های غرب‌گرا در خود ممالک بلوک شرق است. مینی‌سریال چرنوبیل هم که تولید مشترک یکی از تلویزیون‌های کابلی آمریکایی به نام اچ‌بی‌او و یک شبکه تلویزیونی انگلستان به نام اسکای بود، از روی کتاب خانم سوتلانا آلکسیویچ که اهل اوکراین است و در آن روزگاران شهروند شوروی بود ساخته شد و ملکه شطرنج با مشاوره گری کاسپاروف، شطرنج‌باز نابغه روس تهیه شد که حتی در سال ۲۰۰۸ اعلام کرده بود به‌عنوان رقیب ولادیمیر پوتین در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت خواهد کرد؛ هرچند در همان مراحل مقدماتی به‌دلیل عدم‌اقبال هوادارانش کناره‌گیری کرد. در مورد تفاوت چرنوبیل با ملکه شطرنج، می‌شود به این نکته اشاره کرد که اگر اولی سیستم حکمرانی شوروی و آمریکا را مقایسه می‌کرد و روی عدم‌شفافیت در شوروی تاکید داشت، اما دومی دو جامعه را با هم مقایسه می‌کند و البته تمرکز اصلی‌اش را روی نمایش جامعه آمریکا گذاشته است. جامعه‌ای که دچار بحران خانواده و بی‌بندوباری است، اعتیاد در آن بیداد می‌کند، به‌شدت درگیر توهمات و رویاهای خودش است؛ اما از چینش همین زباله‌ها در کنار هم می‌تواند مجسمه شکوه بسازد. پیام روانی سریال به‌لحاظ سیاسی-اجتماعی در یک جمله چنین خلاصه می‌شود که ما با وجود تمام این معضلات و با اینکه رقبایمان این معضلات را ندارند، همچنان سالار جهان هستیم. ساخت مجموعه‌هایی مثل چرنوبیل و ملکه شطرنج درباره یک ابرقدرت فروپاشیده، در دوره‌ای که زمزمه‌هایی از افول نفوذ آمریکا در جهان از یک سو و ایجاد شکاف اجتماعی در داخل مرزهای آن از سوی دیگر مطرح می‌شوند، می‌تواند کارکردهای مشخصی به‌لحاظ فضاسازی روانی داشته باشد؛ اما اگر در مورد ملکه شطرنج صحبت می‌کنیم، باید یک‌سری جنبه‌های تجاری پنهان را هم جزء انگیزه‌های دیگر برای رفتن به سراغ موضوعی مثل جنگ سرد در محاسبات قرار داد.

هر دوی این مجموعه‌ها کاملا هالیوودی هستند و با تبعیت از شیوه‌های کلاسیک و کم و بیش کلیشه‌شده و قابل پیش‌بینی قصه‌گویی ساخته شده‌اند. قصه‌گویی هنوز برای اکثر مخاطبان در سراسر دنیا جذاب است اما نکته به‌خصوصی که باعث شهرت هر دو مجموعه تا به این پایه شده، نوع توزیع آنهاست. درست مثل این می‌ماند که یک کانال تلویزیونی، بهترین ساعت پخش خودش را به برنامه‌ای معمولی بدهد تا آن را به اوج برساند. اچ‌بی‌او و نتفلیکس، هردو با سریال‌هایی که علیه شوروی سابق ساختند، چنین برخوردی کردند. پس وقتی با چرنوبیل یا ملکه شطرنج مواجه می‌شویم، باید بدانیم که با کارهایی متوسط یا نهایتا متوسط رو به بالا طرف هستیم که اهمیت آنها از جهت تاکید سیستم رسانه‌‌ای آمریکا رویشان ایجاد می‌شود. یعنی این مجموعه‌ها بیشتر از اینکه به‌خاطر خودشان اهمیت بررسی داشته باشند، از این جهت که چرا سیستم رسانه‌ای آمریکا مورد تاکیدشان قرار داده، ارزش بررسی دارند. در سریال‌ ملکه شطرنج، عنصر تألیف وجود ندارد. سفارش این کار از طرف کمپانی نتفلیکس به اسکات فرانک و آلن اسکات داده شده تا آن را تهیه و کارگردانی کنند و اگر اسکات‌ها نبودند، هر کس دیگری هم این مجموعه را تقریبا به همین شکل می‌ساخت. خلاصه‌اش می‌شود اینکه ملکه شطرنج را اسکات‌ها یا هر فرد دیگری به‌عنوان کارگردان نساخته، بلکه کمپانی نتفلیکس آن را ساخته است. به‌علاوه، این مجموعه مدت‌ها بعد چندان در یاد و خاطره کسی نخواهد ماند؛ درحالی که همین امروز بعضی از سریال‌هایی که محصول 10 تا 20 سال پیش هستند، مجددا توسط رسانه‌ها معرفی می‌شوند و مخاطبان جدیدی آنها را با اشتیاق می‌بینند. ملکه شطرنج اثر ضعیفی نیست اما از نظر هنری و فنی تا آن اندازه‌ای ارزش نقد و بررسی ندارد که شاهکارهای هنر سینما و سریال‌سازی دارند.

با واکاوی اجزا و عناصر این سریال، به فرمول‌های جدیدی از زیبایی‌شناسی یا گنجاندن دلالت‌های معنایی در فرم نخواهیم رسید. دلیل شهرت مجموعه این است که منتشرکننده بزرگی داشته و از طرف آن منتشرکننده، در بهترین وضعیت منتشر شده است. حالا آن را می‌توان از این جهت که چرا چنین منتشرکننده‌ای تا این اندازه روی دیده شدن این محصول به‌خصوص خودش تاکید داشته، مورد بررسی قرار داد. غیر از مسائل سیاسی-اجتماعی که از ظاهر چنین مجموعه‌ای هم مشخص است برای پرداختن به آنها نگاه و راهبرد خاصی در سریال وجود داشته، این سریال تاثیر ویژه و شگفت‌انگیزی روی فروش خدمات آنلاین شطرنج در دوران خانه‌نشینی کرونا هم داشته و حتی روی فروش نسخه‌های فیزیکی آن هم بی‌تأثیر نبوده است. آیا معامله‌ای بین شرکت‌های تولید سرگرمی، مثل کمپانی Goliath games، غول تجارت الکترونیکی‌ eBay، سایت Chess.com  و امثال آنها از یک ‌سو و کمپانی نتفلیکس از سوی دیگر، برای ساخت این سریال صورت گرفته؟ سند خاصی در این باره منتشر نشده ولی قرائنی که موجود است، باور کردن این گمانه را از رد کردن آن آسان‌تر می‌کند. به‌علاوه، مشخص است کمپانی‌های طراحی عرضه پوشاک زنانه و طراحی داخل منازل هم از مدهایی که این مجموعه طرح کرده، بهره فراوانی می‌برند.

 داستان سریال  گامبی وزیر  چیست؟

Queen's Gambit با ترجمه تحت‌الفظی گامبی وزیر که فارسی زبانان به آن عنوان ملکه شطرنج داده‌اند، یک مینی‌سریال درام دوره‌ای محصول آمریکاست که بر اساس رمان والتر توویس به همین نام در سال 1983 ساخته شده است. این مجموعه توسط اسکات فرانک و آلن اسکات برای نتفلیکس ساخته شده و دقیق‌ترش این است که توسط آلن اسکات نوشته و کارگردانی شده است. داستان از اواسط دهه 1950 شروع می‌شود و در ادامه به دهه 1960 می‌رسد و در مورد یک اعجوبه شطرنج است که یتیم  و بی‌پناه، در عین درگیری با مشکلات عاطفی و وابستگی به مواد مخدر و الکل، به بزرگ‌ترین بازیکن شطرنج جهان تبدیل می‌شود.

Queen's Gambit یا ملکه شطرنج در 23 اکتبر سال 2020 توسط نتفلیکس به انتشار رسید و پس از چهار هفته مشاهده، به پربیننده‌ترین مینی‌سریال نتفلیکس تبدیل شد. هیث لجر، بازیگر فقید نقش جوکر در فیلم‌های شوالیه تاریکی، کسی است که ابتدا قرار بود این مجموعه را سال 2008 کارگردانی کند اما چنین فرصتی را نیافت. اگر هیث لجر این فیلم را در همان سال بحران اقتصادی آمریکا می‌ساخت، احتمالا بیشتر از مدل لباس و چیدمان داخلی منازل و بازی‌های آنلاین شطرنج، روی بحث جنگ سرد متمرکز می‌شد؛ اما حالا با اثری مواجهیم که ادعا می‌کند بیشتر از دشمنی و رقابت، روی یاد گرفتن از حریف تمرکز دارد. نویسنده رمانی که منبع اقتباس این فیلم بوده، مثل قهرمان قصه‌اش اهل ایالت کنتاکی آمریکاست. والتر نویس کسی است که از او رمان «بیلیارد باز» هم منتشر شده و چندین فیلم از روی این اثر و آثار مختلف او جلوی دوربین رفته است. باقی عوامل مجموعه از جمله کارگردان آن، تهیه‌کننده‌اش و بازیگر نقش اول، پیش از این تجربه‌هایی در حد و اندازه سریال ملکه شطرنج در کارنامه‌شان نداشتند.

ماجرا از این قرار است که الیزابت هارمون (که با تلفظ عامیانه و صمیمی‌اش بت یا بت هارمون خطاب می‌شود) وقتی هشت ساله است، مادرش در یک تصادف اتومبیل می‌میرد و یتیم می‌شود. او را به یک پرورشگاه منتقل می‌کنند. در این پرورشگاه به بچه‌ها قرص‌های آرام‌بخش می‌دهند تا اخلاق‌شان سازگارتر شود. چنین کاری در آن دوره تاریخی در یتیم‌خانه‌های آمریکایی باب بوده است. بت هنگام تمیز کردن تخته‌پاک‌کن‌ها در زیرزمین، متوجه آقای شایبل، نگهبان پرورشگاه می‌شود که درحال بازی شطرنج با خودش است. شایبل پس از درخواست‌های مکرر بت، با اکراه موافقت می‌کند که بازی را به او آموزش دهد. بت از باقی بچه‌های پرورشگاه یاد گرفته است که کپسول‌های آرام‌بخش را که قبل از ناهار به آنها می‌دهند، زیر زبانش مخفی کند تا شب‌هنگام، وقتی به رختخواب رفت، برای اینکه راحت بخوابد آنها را ببلعد. او که روزها از شایبل شطرنج را آموخته، شب وقتی در سکرات نشئگی قرص فرو می‌رود، روی سقف خوابگاه به شکلی متوهمانه صفحه شطرنج را رسم می‌کند و از این طریق ذهنش را روی این بازی متمرکز می‌کند و به خلاقیت‌های عجیبی دست می‌یابد. به‌طور کل توهم و رویا برای شخصیت‌های این مجموعه یک موقعیت سازنده است. در قسمت دوم سریال، وقتی که مسئول پرورشگاه به خوابگاه دختران می‌آید تا بت و دوست سیاه‌پوستش جولین را بیدار کند، به آنها می‌گوید بیدار شوید وگرنه صبحانه را از دست می‌دهید. دوست سیاه‌پوست بت بیدار می‌شود و با لحنی طعنه‌آمیز به او می‌گوید اگر نمی‌خواهی یک صبحانه خوشمزه را از دست بدهی، بلندشو. من داشتم خوابش را می‌دیدم. یعنی او داشت خواب یک صبحانه خوشمزه را می‌دید و حالا در واقعیت مجبور است غذای بدمزه پرورشگاه را بخورد. این ارجحیت دادن رویا بر واقعیت است؛ همان‌طور که بت در رویا و توهمات و نشئگی می‌تواند با خودش شطرنج بازی کند و توانایی‌های ذهنی‌اش را به فعلیت برساند، حال آنکه در واقعیت چنین امکانی برای او فراهم نیست. زمان می‌گذرد و بت در زمان نوجوانی توسط خانواده ویتلی به فرزندی پذیرفته می‌شود. یک روز متوجه می‌شود که مادرخوانده‌اش همان قرص‌های آرام‌بخشی را که در پرورشگاه به او می‌دادند می‌خورد. بت تعدادی از قرص‌ها را مخفیانه می‌دزدد و همین به او اجازه می‌دهد که دوباره شطرنج ذهنی بازی کند.

سپس بت با پولی که از آقای شایبل قرض گرفته، وارد اولین مسابقات شطرنج خود می‌شود. در این میان اتفاقات مختلفی برای بت می‌افتد. آقا و خانم ویتلی از هم جدا می‌شوند اما خانم ویتلی به بت می‌گوید که این را به مقامات نخواهد گفت تا بتواند او را پیش خودش نگه دارد. بعد وقتی بت در شطرنج از خودش استعدادی نشان داد، خانم ویتلی به او می‌گوید که باید ۱۰ درصد از درآمدش را به او بدهد و بت قبول می‌کند که حتی ۱۵ درصد بدهد. در میانه‌های داستان خانم ویتلی به‌دلیل هپاتیت و احتمالا مصرف بیش از حد مشروبات الکلی از دنیا می‌رود. بت مرتب در مقابل حریف روس خود بورگوف (مارچین دوروچینسکی) شکست می‌خورد. در حقیقت ما با بورگوف در همان سکانس ابتدایی سریال آشنا شده‌ایم و باقی آنچه از زندگی بت می‌بینیم، فلاش‌بک‌هایی پس از این سکانس هستند. به هرحال بت یک‌جا با این مواجه می‌شود که آقای ویتلی قصد اخاذی از او را دارد و بعد با مرگ آقای ویتلی مواجه می‌شود که اتفاقا خیلی غمگینش می‌کند. سرانجام او موفق می‌شود که حریف روس خود را در پایتخت خودشان یعنی شهر مسکو شکست دهد و وقتی بعد از مسابقه، هنگام قدم زدن در مسکو، از یک پارک قدیمی معمولی عبور می‌کند، پیرمردهای شطرنج‌بازی را می‌بیند که او را می‌شناسند و به بازی دعوتش می‌کنند.

استراتژی تبلیغاتی یک سریال زنانه

  چرا شطرنج، چرا جنگ سرد؟

ورزش یا بازی، همیشه یکی از میدان‌هایی بوده‌اند که رقابت‌های حیثیتی بین دو قوم، دو نوع ایدئولوژی و جهان‌بینی و خلاصه دو دسته و گروه مختلف اجتماعی در آنها تجلی پیدا می‌کرده است. اینکه شطرنج یک بازی است یا ورزش، بحثی نیست که در این مجال بتوان به طرح آن پرداخت؛ اما نقدا این را می‌دانیم که این بازی یا ورزش فکری، یکی از مناسب‌ترین ابزارها برای سرگرم شدن و گذراندن اوقات در ایام قرنطینه کروناست. می‌پرسید این چه ربطی به رویارویی دو ایدئولوژی و دو قوم و دو گروه اجتماعی در دوران جنگ سرد دارد؟ این همان چیزی است که در پی رسیدن به آن هستیم. در دوران مدرن، به دلایلی که در ادامه شرح آن خواهد گذشت، پس از انقلاب کمونیستی شوروی شطرنج به شکل یکی از اصلی‌ترین عناصر فرهنگ عامیانه روس‌ها درآمد و از آنجا که روس‌ها روی شطرنج علاقه و تعصب خاصی پیدا کرده بودند، در دوران جنگ سرد شکست آنها در این بازی استراتژیک که نشان‌دهنده برتری هوش طرف برنده بود، برای آمریکایی‌ها اهمیتی حیثیتی یافت. از همین‌رو بود که بازی شطرنج به یکی از میدان‌های اصلی نبرد در دوران جنگ سرد تبدیل شد. این اتفاق باعث رونق فراوان این بازی شد. به‌عبارت خلاصه، در طول تاریخ هیچ‌گاه شطرنج به اندازه دوران جنگ سرد مهم نشده بود. حالا و با شیوع کرونا، کمپانی‌هایی که به پخش محصولات آنلاین، ازجمله بازی‌ها می‌پردازند، افزایش محسوسی را در تعداد کاربران بازی شطرنج مشاهده کردند و این وضعیت را یک فرصت طلایی یافتند. یک فرصت طلایی که باید ظرفیت آن فعال‌سازی می‌شد. کمپانی نتفلیکس که خودش یکی از همین شرکت‌های عرضه محصولات آنلاین (البته ویدئو و موزیک و نه بازی) است، با پخش سریال ملکه شطرنج که بازه زمانی روایت آن اوج دوران جنگ سرد است، باعث شد آمار فروش آنلاین این بازی و مشارکت‌کنندگان در رقابت‌های برخط و حتی خریداران فیزیکی اسباب شطرنج، رشد خیره‌کننده‌ای داشته باشد. یعنی آن ظرفیت تجاری که حس شده بود در ایام کرونا ایجاد شده، توسط این سریال ضریب چندبرابر پیدا کرد. یک نکته دیگر که در سریال ملکه شطرنج جلب‌توجه می‌کند، پوشش هنرپیشه‌های زن و دکوراسیون داخلی منازل در آن است که متناسب با به‌روزرسانی مدهای دهه ۶۰ میلادی توسط کمپانی‌های تولید لباس و چیدمان منازل طراحی و تبلیغ شده‌اند. البته اینها همگی جزء تبلیغات مخفی به‌حساب می‌آیند، نه چیزهایی که مخاطب آنها را به‌عنوان آگهی بازرگانی می‌شناسد. در ادامه به بخشی از آنچه در این زمینه روی داده است پرداخته می‌شود.

  شطرنج در اتحاد جماهیر شوروی چقدر محبوب بود؟

 صحنه‌ای در سریال ملکه شطرنج وجود دارد که بت هارمون، قهرمان شطرنج‌باز ایالات‌متحده، در اطراف یک پارک عادی مسکو قدم می‌زند، درحالی که ده‌ها مرد مسن در اطراف تخته‌های شطرنج خود جمع شده‌اند و حرکت‌های بعدی خود را طراحی می‌کنند. این به درستی نشان می‌دهد که شوروی‌ها نسبت به بازی روی صفحه سیاه و سفید، چه وسواسی داشتند. این موج پس از انقلاب روسیه در سال 1917 کشور را فراگرفت و بازی شطرنج را از آن پس می‌شد در همه خانواده‌ها یافت. شطرنج قبلا فقط به نخبگان و اشراف اختصاص داشت و گسترش آن به توده مردم، به یکی از راه‌های کمونیست‌ها برای از بین بردن اشرافیت‌سالاری تبدیل شد. نیکولای کریلنکو، فرمانده عالی ارتش شوروی و ولادیمیر لنین رهبر انقلاب روسیه، آن را سلاحی سیاسی خواندند و پایه‌های حمایت دولت از این بازی را از طریق آموزش در مدارس و مسابقات شطرنج بنیان نهادند.  6 سال پس از برگزاری اولین تورنمنت شطرنج با حمایت دولتی در مسکو در سال 1921، الکساندر آلخین، اعجوبه شطرنج، اولین روسی بود که در یک تورنمنت جهانی پیروز شد. در سال 1948، میخائیل بوتوینیک، قهرمان جهان، دوران سلطه شوروی در جهان شطرنج را آغاز کرد و این سلطه در طول جنگ سرد به اوج خود رسید.

  شطرنج در طول جنگ سرد

عنوان قهرمانی جهان در بازی شطرنج، یکی از میدان‌های نبرد در طول جنگ سرد بود، موضوعی که در پس‌زمینه مینی‌سریال ملکه شطرنج هم وجود دارد. محبوبیت شطرنج را می‌توان با پخش بازی بابی فیشر و بوریس اسپاسکی در سال 1972 نشان داد که همچنان محبوب‌ترین نمایش تلویزیونی شطرنج در طول تاریخ است. مسابقات آنها بین سال‌های 1960 و 1972 در جریان بود و تمام دنیا را تسخیر کرد؛ حتی در میان افرادی که چیزی درباره شطرنج نمی‌دانستند. فیشر، یکی از رمزآلودترین چهره‌های شطرنج در تمام دوران‌ها و تنها بازیکنی بود که توانست دیوار شطرنج شوروی را در نیمه‌دوم قرن بیستم خراب کند. گفته می‌شود این برد الهامی را برای نوشتن رمان ملکه شطرنج، برای توویس فراهم کرده است.

  کاهش محبوبیت شطرنج در ایالات‌متحده

با گذشت زمان از محبوبیت بازی شطرنج در آمریکا کاسته شد. این را می‌توان مثلا از کاهش تعداد مقالات درباره شطرنج در نیویورک‌تایمز دریافت. تعداد این مقالات از 241 مورد در سال 1972، به 148 مورد در سال 1995 کاهش یافت؛ سالی که گری کاسپاروف، استاد بزرگ روسی، در مقابل استاد بزرگ هندی ویسواناتان آناند در طبقه 107 مرکز تجارت جهانی نیویورک به میدان رفت. این تعداد در سال 2011 مجددا بیشتر از 28 مورد کاهش پیدا کرد. سالی که هیکارو ناکامورا، یک استاد بزرگ آمریکایی، برنده مسابقات شطرنج فولاد تاتا، یکی از شناخته‌شده‌ترین مسابقات اروپا شد. بازیکنان شطرنج و کارشناسان دو دلیل احتمالی را برای کنار گذاشته‌شدن این بازی توسط آمریکایی‌ها ذکر می‌کنند: عدم‌وجود جنبه‌های دراماتیک در مسابقات جدید و نبود بازیکنان کاریزماتیک در چند سال گذشته از یک‌سو و مشکلات سیاسی و مالی فدراسیون بین‌المللی شطرنج یا همان فیده FIDE در سوی دیگر.

  محبوبیت اخیر شطرنج در ایام کرونا و تقویت چندبرابری آن توسط یک مینی‌سریال

شطرنج چند ماهی است دوباره محبوب شده. این همه‌گیری اخیر بازی شطرنج، به لطف پخش‌کننده‌های شطرنج در توییچ Twitch و یوتیوب YouTube به وجود آمد که آن را به یک ورزش قابل مشاهده و نوابغ آن را به احساسات آنلاین تبدیل کردند. توییچ یک سرویس پخش زنده ویدئوی آمریکایی و به‌عبارتی یک استریم بازی است که به‌عنوان تابعی از کمپانی آمازون اداره می‌شود و با یوتیوب هم که همه کم و بیش آشنا هستند. افرادی ازجمله استاد بزرگ دانیل نارودیتسکی و ناکامورا، در افزایش محبوبیت مجدد این بازی نقش داشتند. سایت  Chess.comکه در چند ماه گذشته و ایام شیوع کرونا، سه برابر بیشتر از بالاترین حد قبلی خود، عضو جدید داشته، از زمان انتشار سریال ملکه شطرنج در ماه گذشته، بارگیری برنامه‌ها را در ایالات‌متحده افزایش داد. در میان بازی‌های استراتژیک آیفون، این برنامه به رتبه سه در ایالات‌متحده و رتبه دو در انگلیس رسیده است. پخش این سریال باعث شد کمپانی بازی‌های جالوت Goliath games  که 6 نوع مجموعه شطرنج را در آمریکا به فروش می‌رساند، 1048 درصد افزایش فروش را تجربه کنند؛ یعنی حدود 10.5 برابر. شرکت‌های اسباب‌بازی‌سازی آن را فروشی بی‌سابقه می‌دانند. از زمان انتشار این سریال در نتفلیکس، غول تجارت الکترونیکی eBay، 270درصد افزایش تقاضا برای مجموعه‌های شطرنج و فروش لوازم جانبی آن را ثبت کرده است. حتی جالب است توجه کنیم افرادی که به دنبال مجموعه‌های شطرنج چوبی هستند، 9 برابر بیشتر از خریداران مجموعه‌های پلاستیکی، الکترونیکی یا شیشه‌ای بودند. سایت بازی  Chess.com هم گفته که این مجموعه باعث ایجاد موجی از علاقه به بازی شطرنج شده است؛ با ثبت‌نام‌های جدید روزانه 400 درصد بیشتر از قبل. نیک بارتون، مدیر توسعه تجارت  chess.com به خبرگزاری فرانسه گفت: «از زمان انتشار سریال ملکه شطرنج، تقریبا 5/2 میلیون عضو جدید در این وب‌سایت داشته‌ایم و تقریبا در هر روز از ماه نوامبر، ما یک رکورد جدید برای بیشترین عضو شدن را ثبت کرده‌ایم.» بارتون این را هم گفت که تمرکز نمایش روی نقش اصلی زن، یعنی بت هارمون (با بازی آنیا تیلور-جوی) باعث شده زنان بیشتری نسبت به حد معمول ثبت‌نام کنند. آنها هم‌اکنون بیشتر از مردان در سایت حضور دارند. چنان‌که پیداست، موجی از مصرف شطرنج در ایام قرنطینه کرونا به راه افتاده و زنان که عموما سهم بیشتری از خانه‌نشینی دارند، اصلی‌ترین هدف این موج بوده‌اند. حتی گوگل گزارش کرده در سراسر جهان، جست‌وجو برای عبارت «شطرنج» پس از انتشار این سریال در بالاترین سطح خود طی  14 سال گذشته رسیده است. این آخرین انفجار محبوبیت برای یک بازی فکری است که گمان می‌رود از قرن هفتم در هند آمده باشد و پادشاهان قرون وسطایی اروپا آن را بازی می‌کردند و گاهی اوقات ممنوعش می‌کردند تا اینکه در اواخر دهه 1800 میلادی، استفاده از آن تثبیت و در دوران مدرن، استفاده از آن در طول جنگ سرد دوباره احیا شد.

  تبلیغ پوشش و چیدمان داخلی منازل، متناسب با صفحه شطرنج و فضای دهه 60  

تا به‌حال فقط یک زن به نام جودیت پولگار به جمع 10 نفر برتر در رده‌بندی فدراسیون جهانی شطرنج رسیده است. شکاف جنسیتی در شطرنج حرفه‌ای بسیار دردناک بود و هست و تصویر باشکوهی که از بت در این سریال دیده می‌شود، به این دلیل است که این سریال برای ترسیم گذشته ترسی از سفیدنمایی ندارد. اما مساله اینجاست که این مجموعه نه‌فقط درباره شطرنج، بلکه درباره شطرنج و لباس است و البته لباس زنانه و بی‌راه نیست اگر بگوییم برساختن یک شکوه غیرواقعی برای زنان شطرنج‌باز، ‌انگیزه‌ای تجاری داشته است. لباس‌ها عمدتا به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که کمابیش مثل صفحه شطرنج دیده می‌شوند. البته غیر از پوشش زنان فیلم، طراحی داخل منازل هم همسو با یک‌سری مدهای جدید که الهام گرفته از مدهای دهه شصت میلادی هستند، انجام شده است. پوشش بت به مدهای جدید و احتمالا آینده نزدیک تنه می‌زند، اما هنوز لباس‌ها به آن دوره وفادار هستند؛ لباس‌های شیفت از کاردین قرض گرفته شده‌اند؛ تاپ‌های آستین فلوت و دامن‌های کوتاه با الهام از پوچی و بیبا و یک تی‌شرت مخصوص براساس آندره کورژس. در بازتابی تکرارشونده از دنیای تماس ویدئویی ما با دنیای سریال، لباس‌ها طوری طراحی شده‌اند که شبیه صفحه شطرنج دیده می‌شوند. در این مجموعه زنان دیگری هم غیر از بت حضور دارند. مثلا آلما که افسرده و الکلی است، اما برای بت یک مورد جالب به‌حساب می‌آید؛ همان نامادری او. اگرچه این زنان نامربوط هستند، اما لباس‌های آنها مانند لباس‌های جدید (Dior) ژاکت‌های دامن‌دار و دامن‌های کامل است که تا دهه 50 به میسیز (Macy's) گروه فروشگاه‌های زنجیره‌ای آمریکایی و فراتر از آن رسیده بود و برای تورهای سریع در لاس‌وگاس، نیویورک، مکزیک و پاریس استفاده می‌شد. آلما حتی لباس‌های سبک دیور خودش را می‌دوزد. یک کپی تقریبا دقیق از نسخه اصلی مربوط به سال 1955، چندین‌بار در سریال ظاهر می‌شود. حتی طراحی فضای داخلی هم همسو با برندهای تجاری، مد در نظر گرفته شده‌اند. خانه‌ای که بت در آن بزرگ شده و بعدا خریداری‌اش می‌کند، فضای متمایزی دارد؛ سایبان‌های پاستلی، صندلی‌هایی به سبک لوئی شانزدهم، آینه‌های ضدآفتاب و کاغذ دیواری‌های چهارخانه به رنگ صورتی و سبز. نوسازی‌های بت تقریبا به اندازه تغییر کمد لباس او دقیق است. به نظر می‌رسد او قادر به جدا شدن از محیط اطرافش نیست. او دیوارهای هندسی را با تاپ‌های هندسی خود و مبلمان جدید زیبا را با بافتنی‌های فرانسوی هاردی مطابقت می‌دهد. خب تا اینجای کار شاید نشود ایراد چندانی از روش پول درآوردن نتفلیکس و کسانی که به او پول داده‌اند تا تبلیغ کالاهایشان را بکند، گرفت؛ اما اگر ملکه شطرنج اثری به‌حساب بیاید که خواسته به زنان نقش بیشتری بدهد و شکوه و وقار آنها را با جلوه‌ای بالاتر از آنچه تا به حال در جامعه آمریکا بوده، نمایش بدهد تا این رویا بعدها تبدیل به واقعیت شود، می‌توان در این مورد تشکیک کرد. آیا زن‌های آمریکایی و زنان سایر نقاط دنیا که ممکن است فکر کنند این مجموعه برای روحیه‌بخشی به آنها و ستایش از آنها ساخته شده، اگر بدانند که درحقیقت یک هدف تبلیغاتی بوده‌اند و قهرمان این سریال به این دلیل یک زن انتخاب شده که بتواند لباس‌های زنانه مدنظر طراحان مد را بپوشد و دکوراسیون داخلی مدنظر طراحان داخلی منازل را طبق سلیقه زنان تبلیغ کند، همچنان از ساخت چنین اثری سپاسگزار خواهند بود؟

  قهرمان آمریکایی در زمین روس‌ها

در قسمت پایانی سریال «ملکه شطرنج»، مامور وزارت خارجه آمریکا که به‌عنوان همراه و مراقب بت و به مسکو آمده است، پس از اینکه بت مسابقه نهایی را برنده شد، در ماشین برگه‌ای به دستش می‌دهد که حاوی نکات موردتاکید دولت آمریکا برای بیان شدن در کنفرانس خبری است. پیش از این هم وقتی بت قرار بود به جایی برود که خبرنگاران فراوانی در آن حضور داشتند، این مامور توصیه می‌کرد تا بت به آنها بگوید از وقتی به روسیه آمده‌ام و سبک زندگی اینها را دیده‌ام، بسیار خوشحال هستم که در آمریکا به دنیا آمدم. این اشارات به پروپاگندای دوران جنگ سرد که البته مقداری گل‌درشت هم هست، در خود سریال با واکنش سرد بت مواجه می‌شود. بت پیش از این نپذیرفته بود که علیه کمونیسم بیانیه‌ای را امضا کند تا خرج سفرش را از انجمن‌های مسیحی بگیرد و نه حالا به بازی وزارت خارجه کشورش تن می‌دهد. با این حال او یک قهرمان آمریکایی است که در یک بازی استراتژیک مثل شطرنج، آن هم درحالی که این ورزش خود روس‌هاست، در داخل خاک آنها بر قهرمان‌های بزرگ‌شان پیروز می‌شود. او پیروز می‌شود اما حاضر نیست این پیروزی را در خدمت پروپاگاندای جنگ سرد قرار دهد. کاملا مشخص است که زبان سینمای آمریکا در مواجهه با جنگ سرد، بسیار پیچیده‌تر و چندلایه‌تر از فیلم‌های دهه‌های پیش شده است.دیگر یک دشمن دست‌وپا چلفتی و عقده‌ای که اگر از ته دلش بپرسی، خودش عاشق سبک زندگی آمریکایی است، به‌عنوان آنتاگونیست داستان‌های جنگ سرد نمایش داده نمی‌شود؛ بلکه ما با یک قهرمان آمریکایی به‌عنوان نماینده جامعه آمریکا و دولتش طرف هستیم. کسانی که بت قبلا در آمریکا شکست‌شان داده بود، حالا دورهم جمع می‌شوند و به طراحی استراتژیک برای مسابقه نهایی او در روسیه می‌پردازند. این یک انسجام ملی است اما در آن، دیگری‌ستیزی وجود ندارد و نتیجتا در جامعه روسیه هم ایجاد بغض و کینه نمی‌کند، چنان‌که می‌بینیم روس‌ها از هوش بالا و مهارت بت در شطرنج، فرای اینکه اهل کدام کشور است، ذوق‌زده شده‌اند و به او علاقه دارند. جایی که روش‌های دولتی برای جنگ سرد جواب نمی‌دهد و حتی نخ‌نما شده و آورده آن چیزی جز نفرت‌پراکنی و ایجاد انگیزه انتقام در رقیب نیست، دیپلماسی عمومی که با ورزش ایجاد می‌شود، می‌تواند پرچم آمریکا را در پایتخت سرخ‌ها به اهتزاز دربیاورد. اینکه چنین چیزی چقدر واقعیت دارد یا می‌توانست داشته باشد، بحث دیگری است؛ اما آنچه در جهانی که فیلم ساخته، نمایش داده می‌شود، همین است. بتی و دوست سیاه‌پوستش جولین، بیشتر از آدم‌های دهه ۶۰، به طیف دموکرات مسلک جامعه آمریکا در دهه بیست قرن بیست‌ویکم شبیه هستند. لامذهب، فردگرا، ضدسیاست‌های اهتزاز پرچم Flag-waving  و چیزهایی از این دست... اما واقعیت این است که در آن دوره امکان نداشت چنین رقابتی بتواند یک دیپلماسی عمومی ایجاد کند. چیزی که در ملکه شطرنج می‌بینیم، تاریخ‌نگاری ضمنی در حاشیه یک داستان ورزشی نیست، بلکه ترسیم نقشه راه برای روزهای آینده است. این جنگ سردی نیست که در قرن پیش تجربه شد، بلکه نوعی از رقابت است که برای آینده پیشنهاد داده می‌شود.

 * نویسنده: میلاد جلیل‌زاده، روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰