به گزارش «فرهیختگان»، اگر نگاهی به فهرست مشهورترین نویسندگان ژانر جاسوسی جهان که اکثرشان انگلیسیزبان هستند بیندازیم، خواهیم دید که بخش قابل توجهی از آنها نیروی رسمی سازمان جاسوسی سیا و بهخصوص سازمان جاسوسی MI6 بودهاند. با توجه به این گزاره، احتمالا چنین سوالی پیش خواهد آمد که چرا سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی باید چنین سرمایهگذاری بزرگ و پرهزینهای روی پرورش ادبای تراز اول داشته باشند؛ طوری که خروجی آنها از خروجی وزارتخانهها و سازمانهای دولتی مرتبط با فرهنگ در این کشورها پر و پیمانتر باشد؟ آیا غیر از این است که کار اطلاعاتی و امنیتی، معمولا باید در خفا انجام شود و این جنبههای تبلیغاتی پرطنین، در تناقض با ماهیت چنین حرفهای به نظر میرسند؟ به محض اینکه این بحث را به سینما مرتبط کنیم، فهرستی از انواع فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی که در آمریکا با موضوعات جاسوسی ساخته شدهاند، جلوی چشم هر مخاطبی ظاهر خواهد شد. از آثار اکشن عامهپسندی که امثال جیسون استاتهام بازی میکنند تا کارهای جدی که ژست انتقادی دارند و نمونه اخیرش فیلم «گزارش» محصول سال ۲۰۱۹ به کارگردانی اسکات زد بود. از جیمز باند و جیسون بورن تا پل جاسوسان و مونیخ. آیا این فیلمها بدون هدفی خاص و صرفا برای سرگرمی ساخته میشوند؟
آیا دستگاه اطلاعاتی آمریکا روی ساخت این فیلمها هیچ نظارتی ندارد و فیلمسازان هالیوود و نیویورک و شیکاگو، لنز را به هر اندازه و روی هر چشماندازی که خواستند تنظیم میکنند؟ نگاهی کلی و گذرا به نوع نسبتی که سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا یا همان CIA با سینمای آمریکا دارد، مشخص خواهد کرد که صنعت فیلمسازی، دنباله عیانشده و غیررسمی پروژههای امنیتی است. اگرچه خود این نسبت معمولا چندان مورد تاکید قرار نمیگیرد، اما در فیلمهای آمریکایی چنان انطباق دقیقی با راهبردهای امنیتی ایالات متحده وجود دارد که ماموران اطلاعاتی کشورهای رقیب میتوانند با رصد و تحلیل هالیوود، به بعضی ازانگیزهها و اهداف سازمان سیا در موارد مختلف پی ببرند. این پاسخ همان سوال است که چرا حرفهایهای مخفیکار، روی پرورش چهرههای مشهور کار میکنند؟ بله، بخشی از جنگ نرم.
اگر افکار عمومی در جهت همسو با مسیر یک دستگاه امنیتی حرکت نکنند، آن دستگاه امنیتی هر قدر هم که در بخشهای دیگر قدرتمند باشد، به مشکل اساسی برخواهد خورد. جزئیات اهدافی که یک دستگاه امنیتی عریض و طویل میتواند از طریق سینما پیگیری کند، فصل مفصلی را به خود اختصاص خواهد داد و شاید برای بیان تمامی آنچه لااقل تا به حال مشخص شده و آنچه از کنار هم قرار دادن دادههای عیان میتوان استنتاج کرد، چند جلد کتاب لازم باشد؛ اما لااقل میتوان یک نگاه کلی به این مساله داشت که سازمان سیا چه نسبتی با سینمای آمریکا دارد.
سایه سیا بر پایتخت سرگرمی آمریکا
CIA از زمان تاسیس خود در سال 1947، مخفیانه با هالیوود همکاری میکرد؛ هرچند در ابتدا اجازه نمیداد اشاره مستقیمی به خودش بشود. اما در اواسط دهه 1990 بود که بهطور رسمی یک رابط صنعت سرگرمی را استخدام کرد و درخواست آشکار برای برخورد مطلوب در فیلمها و سریالها با شخصیتهای CIA را شروع کرد. در دوره کلینتون، CIA استراتژی هالیوودی خود را به سطح جدیدی رساند و سعی کرد افسانهسازی از خود را بیشتر کنترل کند، چون حس میشد که این رویه نتیجه عکس میدهد. در سال 1996، CIA یکی از افسران مخفی خود را به نام شیز براندون استخدام کرد تا مستقیما با استودیوها و شرکتهای تولیدکننده هالیوود همکاری کند. ماموریت او این بود که چهره آژانس امنیت ملی آمریکا را ارتقا دهد. بعدها براندون به گاردین گفت: «ما همیشه به اشتباه، شیطانی و ماکیاولیایی تصویر شدهایم. مدت زمان زیادی طول کشید تا ما بتوانیم پروژههایی را پشتیبانی کنیم که ما را آنچنان که میخواهیم دیده شویم، نشان میدادند.» البته این مهارگری باعث نشده که تصویر ماموران اطلاعاتی سیا در سینمای آمریکا کاملا متعادل شود؛ چون نفوذ این نهاد امنیتی روی سینما تنها از طریق یکی دو دریچه محدود و رسمی انجام نمیشود و طیف گستردهای از ماموران سیا با عوامل سینما حشر و نشر پیدا کردهاند.(لینک)
عابربانکهای سیا در هــالیــوود
اصطلاحی بین آمریکاییها وجود دارد با عنوان اهتزاز پرچم. اهتزاز پرچم Flag-waving یک استدلال مغالطهآمیز یا تکنیک تبلیغاتی است که برای توجیه عملی نادرست، بهجای منطق، به احساسات ملیگرایانه یا میهنپرستانه متوسل میشود. تام کلنسی، نویسنده مشهور داستانهای جاسوسی و طراح بازیهای کامپیوتری با پسزمینه اهداف امنیتی، در دهه 90 میلادی با پشت سر گذاشتن بازیگرانی مثل الک بالدوین، هریسون فورد و سرانجام بن افلک، به یکی از محورهای تبلیغات سیا تبدیل شد. او مصداق بارز اصطلاح اهتزاز پرچم بود. کلنسی، درگذشته به تاریخ اول اکتبر ۲۰۱۳، یک نویسنده آمریکایی است که بیشتر بهخاطر نگارش جزئیات تکنیکی طرحهای داستانی جاسوسی و فنون نظامی مربوط به دوران جنگ سرد و پیامدهای پس از آن شناخته شده است. (لینک)
* نویسنده: میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار