به گزارش «فرهیختگان»، دانشمندان و دانششان در دو برهه مورد توجه سرویسهای امنیتی کشورهای رقیب قرار میگیرند؛ یکی پس از شکستهای سخت (فروپاشی یا جنگ) و دیگری در دوران دستیابی به علومی که آن کشور را از رقبایش متمایز میکند. در شکستهای سخت همانند آنچه پس از جنگ جهانی دوم برای آلمان اتفاق افتاد، آمریکا جدای از جذب برترین دانشمندان آلمانی، تلاش کرد تمام دانش فنی و علمی و همچنین تمام اختراعات ثبتشده در آلمان را تصاحب کند و آلمان را به کشوری با ملتی دامدار و کشاورز تبدیل کند. اما در دوران پیشرفتهای خیرهکننده، اگر امکان جذب دانشمندان وجود نداشته باشد، سادهترین راه برای ممانعت از پیشرفت متمایزکننده آن کشور، از بین بردن آن دانش یا ترور دانشمندان است؛ رخدادی که در 11سال گذشته، حداقل چهار بار در ایران برای دانشمندان هستهای اتفاق افتاد. ظهر جمعه هفتم آذرماه، محسن فخریزاده پنجمین دانشمند هستهای ایران نیز توسط عناصر وابسته به سرویسهای بیگانه به شهادت رسید. در همین مدت نیز چندینبار تاسیسات هستهای که تبلور دانش دانشمندان ایران بوده، به شکلهای مختلفی مورد حمله قرار گرفته است.
ایران اولین کشوری نیست که دانشمندانش ترور و تاسیسات نوینش مورد تهدید واقع میشوند. پیش از ایران، کم نبودند دانش و دانشمندانی که به شکلهای گوناگون سرویسهای اطلاعاتی سعی در نابودی آنها داشتند. یکی از این نمونهها، نیروگاه اوسیراک عراق است. بغداد رآکتور هستهای خود را از فرانسه خریداری کرد. در ابتدا قرار بود این تاسیسات در آوریل 1979 به عراق منتقل شوند، اما کمی پیش از عزیمت آنها انفجاری در انبار محل نگهداری رخ داد و سازمانی مسئولیت این عملیات را برعهده گرفت که قبلا هرگز خبری از آن نبود و بعدا نیز خبری از آن نشد. یکسال بعد یحیی المشاد، دانشمند مهم برنامه هستهای عراق، برای آزمایش سوخت رآکتور وارد فرانسه شد. یک روز صبح، خدمتکار هتل متوجه شد که او را با ضربات چاقو مجروح کردهاند. تنها شخصی که شب قبل او را دیده بود، روسپیای بود که چند هفته بعد در یک حادثه تصادف کشته شد؛ حادثهای که مقصر آن هرگز پیدا نشد.
به گزارش آتلانتیک، پس از آن، کارگران در شرکتهای تامینکننده بخشهایی از رآکتور شروع به دریافت نامههای تهدیدآمیز از یک گروه مرموز میکردند. بمبهایی هم در دفتر یکی از شرکتها در ایتالیا و در خانه مدیرعامل شرکت کار گذاشته شده بود که درنهایت خنثی شدند. طی چند ماه بعد دو دانشمند هستهای دیگر عراق در حوادث جداگانه با مسمومیت جان خود را از دست دادند. اکثر کارشناسان معتقدند موساد - سرویس مخفی رژیمصهیونیستی- پشت هریک از این اتفاقات بوده است. این البته اولینباری نیست که رژیمصهیونیستی به کارشکنی یا ترور روی میآورد تا کشور دیگری را از دستیابی به دانش هستهای یا موشک باز دارد.
در اواخر دهه 1950 مصر با کمک دانشمندان آلمانی که بسیاری از آنها باقی مانده نازی بودند، یک برنامه موشکی بالستیک را در دستور کار خود قرار داد. در ژوئیه سال 1962 جمال عبدالناصر رئیسجمهور از دو موشک آزمایشی جدید در یک رژه نظامی رونمایی کرد و ابراز مسرت کرد از اینکه میتواند به اهدافی حتی تا جنوب بیروت حمله کند. موساد به سرعت، یک کارزار ارعاب دانشمندان آلمانی را در دستور کار خود قرار داد. در ماه سپتامبر یعنی دو ماه پس از رژه، یک دانشمند کشته شد و در ماههای بعدی خانواده دانشمندان بهطور مستقیم تهدید شدند. در ماه نوامبر چندین بمب نامهای خطاب به دانشمندان به مراکز موشکی در مصر ارسال شد. یکی از آنها پنج مصری را کشت. همین باعث شد همه دانشمندان آلمانی مصر - و برنامه موشکی آن - را کنار بگذارند و پروژه شکست بخورد.
گذار دانش ایران از ترور
درباره ایران هم آیا وضع به همین شکل است؟ آیا ایران همچون عراق با تهدید خارجی یا ترور دانشمندان هستهایاش، ناتوان در تولید دانش هستهای است؟ یا اینکه همچون مصر نیاز به دانشمندان موشکی خارجی برای تقویت قدرت بازدارندگی و تهاجمی خود دارد؟ برای پاسخ به این سوال باید کمی به عقبتر بازگشت و دید تازهترین هدف سرویسهای جاسوسی صهیونیستی و غربی، در زمان مناسبی ترور شده است یا خیر؟ منابع غربی ادعا میکنند محسن فخریزاده از سال 1991 عضو هیاتعلمی دانشکده فیزیک دانشگاه امام حسین(ع) بوده است و تقریبا از میانه دهه بعد نیز مورد توجه سرویسهای امنیتی غربی و صهیونیستی قرار گرفته است. در همان سالها که او در حوزه هستهای مشغول فعالیت بود، طراحی برای ترورش در دستورکار قرار میگیرد. در سال 2010 روزنامه پرتیراژ الاهرام چاپ قاهره ادعا کرده بود دستگاههای اطلاعاتی غرب و موساد رژیمصهیونیستی در کمین محسن فخریزاده دانشمند هستهای ایران و رئیس تشکیلات محرمانه ناظر بر برنامههای هستهای تهران هستند. عادل شهبون در گزارش «موساد در کمین محسن هستهای» نوشته بود «دستگاههای اطلاعاتی غرب و همچنین موساد اسرائیل درصدد از بین بردن برنامههای هستهای ایران هستند، به همین منظور دانشمندان فعال در برنامههای هستهای این کشور هدف آنها قرار گرفتهاند.»
تیمهای ترور وابسته به رژیمصهیونیستی یکبار اقدام برای ترور محسن فخریزاده میکنند اما این ترور با موفقیت همراه نیست و پس از آن تدابیر امنیتی شدیدتری برای این دانشمند هستهای کشورمان در نظر گرفته میشود. با این حال چند سال بعد و پس از نام بردن صریح بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیمصهیونیستی از شهید فخریزاده، او جمعه در مسیر بازگشت به تهران به شهادت رسید. با توجه به اینکه هر اقدامی یک یا چند هدف دارد که قطعا از میان آنها برخی دارای اولویت هستند، باید به بررسی ترور این دانشمند هستهای کشورمان بپردازیم و با پرسیدن درمورد برخی سوالات به درکی درباره هدف اصلی از انجام این اقدام دست پیدا کنیم. با توجه به شخصیت ذوالابعاد شهید محسن فخریزاده در صنایع گوناگون، قطعا ترور او دارای اهداف متعددی بوده است. در ادامه به بررسی این موضوع پرداخته شده است:
1 _ آیا تلآویو به دنبال زدن ضربه علمی بود؟
نخستین پرسش مورد توجه در پرونده ترور دانشمند هستهای کشورمان این است که آیا هدف رژیمصهیونیستی از ترور ایشان، ضربه علمی به ایران بود؟ نمیتوان این موضوع را به صورت کامل نفی کرد. پروفسور فخریزاده این قابلیت را داشت که تا سالها در کنار حوزه اجرا، چند صد دانشجو را تربیت کند تا دانش بومیشده هستهای بیش از پیش تقویت شود. بهطور حتم او که در نزدیک به دو دهه قبل یکی از اهداف برای ترور بوده است، از فرصت موجود نهایت استفاده را برای تربیت دانشجویان برده است. پرسش دیگر اینکه آیا ترور او وقفهای در رشد علمی ایران ایجاد میکند؟ بهگفته کارشناسان متعدد بینالمللی برنامههای علمی ایران در حوزههایی مانند هستهای و موشکی کارشان از ضربهپذیری از ترور گذشته و ریشهدار شده است. این مساله بارها از سوی مقامات بلندپایه غربی مطرح شده و حتی جان کری وزیر اسبق امور خارجه آمریکا مرداد 94 در جلسه استماع کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان گفت که «وضع یا ادامه تحریم علیه ایران نمیتواند دانش ایرانیها درخصوص فناوری هستهای را از بین ببرد. تحریمهایی که علیه این کشور وضع کردیم، حتی ارتقای این دانش در ایران را نیز نتوانست متوقف کند.» او آب پاکی را روی دست کسانی که حامی بمباران برنامه اتمی ایران بودند نیز ریخت و گفت: «دانش هستهای ایرانیها را نمیتوانیم با بمباران از بین ببریم.» بنابراین میتوان بهصورت قاطع گفت ایران در سالهای گذشته به همت شهید فخریزاده و شهدای هستهای توانسته دانش هستهای خود را بومیساز کرده و از گزند دشمنان در امان نگاه دارد. با این حال نباید این نکته را از نظر دور داشت که با وجود ریشهدار شدن خط علمی در کشور، باز ترور دانشمندان برای کشور ضربه است و باعث شادی دشمن میشود؛ اما آیا این هدف به اندازه کافی بزرگ است یا اهداف دیگری نیز در پس اقدام اخیر صهیونیستها نهفته است؟
2 _ هدف درگیری مستقیم است؟
پرسش دوم این است که آیا آنگونه که برخی از تحلیلگران میگویند، هدف رژیمصهیونیستی کشاندن ایران به درگیری مستقیم با تلآویو و مداخله ناگزیر آمریکا در این جنگ بوده است؟ برخلاف اظهارات تهاجمی سران رژیمصهیونیستی علیه ایران و ادعاهایی درباره حمله به نقاط استراتژیک، این رژیم بهدلیل فقدان عمق راهبردی موثر و آگاهی از توان تسلیحاتی ایران، تلاش میکند که سطح درگیری با تهران به رویارویی نظامی در خاک سرزمینی ایران منجر نشود. برخلاف این راهبرد در حوزه نظامی، صهیونیستها بهصورت ویژه بهدنبال همکاری با متحدانشان برای بهرهبرداری از فشار تحریمها و رساندن ایران به نقطه فروپاشی هستند. در توان دفاعی و تهاجمی تلآویو همین بس که این رژیم، نیروهای مقاومت در غزه، لبنان و سوریه را بهعنوان بزرگترین معضلهای لاینحل در کنار خود دارد و با تمام توان نظامی نیز نتوانسته به آنها شکست را تحمیل کند. از سوی دیگر اگر بهدنبال کشاندن تهران به جنگ با خود بود بسیار زودتر با انجام حملات گسترده به سوریه میتوانست به آرزوی خود برسد.
3 _ بهدنبال جلوگیری از بازگشت به برجام است؟
اصلیترین سوال در این بین این است که با توجه به شکست دونالد ترامپ در انتخابات آمریکا و احتمال بازگشت دولت بایدن به برجام، آیا صهیونیستها با این عملیات بهدنبال جلوگیری از این اتفاق هستند؟ اگر چنین است، این اتفاق چگونه میتواند رخ دهد؟ اگر رژیمصهیونیستی بتواند باعث تشدید تنش بشود ولی این تنش به مرحله گداختن و جنگ نرسد، چگونه قرار است این ماجراجویی مانع بازگشت آمریکا به برجام شود؟ هدف اصلی رژیمصهیونیستی از اقداماتش هم در این سوال هست و هم نیست. درصورتیکه آمریکا عزم بازگشت به برجام را داشته باشد، رژیمصهیونیستی توان جلوگیری از آن را با وجود خواست دو طرف اصلی برجام یعنی ایران و آمریکا ندارد. پیش از این و در دولت اوباما با وجود مخالفتهای آشکار این رژیم و لابی گسترده در کنگره، دولت آمریکا با ایران بر سر برجام به توافق رسید. بنابراین اگر در کاخ سفید مقامات آمریکایی به جمعبندی برسند که منافع برجام برایشان بیشتر است، بهطور حتم به آن بازمیگردند و صهیونیستها توان اثرگذاری بر آن را ندارند. صهیونیستها شاید تنها یک شانس داشته باشند و آن جنگ نظامی با ایران است که بسته به تبعات این جنگ، آنها چنین ریسکی را نخواهند کرد.
هدف اصلی رژیمصهیونیستی در تقابل با ایران، «اقتصاد» است و اساسا با برجام هم به این دلیل مخالف بود. صهیونیستها مدعی بودند با این توافق گرچه ایران در مسیر کنترل قرار گرفته و حتی حرکت علمی آن آسیب میبیند اما برجام میتواند باعث فروپاشی نظام تحریمها شود. اقتصاد، در سالهای گذشته، تحریم و جنگ اقتصادی لبه نبرد ایران و دشمنانش بوده است. آنها برای نفوذ در کشور از طریق مسائل حقوق بشری، جلوگیری از رشد علمی کشور در حوزههای گوناگون مانند هستهای، جلوگیری از توسعه برنامه موشکی و ممانعت از اعمال نفوذ منطقهای ایران و همه و همه، اقتصاد را نشانه گرفته است. با فروپاشی نظام تحریمهای آمریکا، عملا بسیاری از مشکلات کشور در مسیر حل شدن قرار خواهند گرفت. با روان شدن تجارت خارجی کشور و پیدایش آرامش در آن اقتصاد و معیشت مردم نظم گرفته و به تبع آن دیگر نهادهای کشور نیز قدرتمندتر خواهد شد. نظام تحریمها همین حالا نیز دچار فرسایش شده است. نمونه آن تجارت خارجی چندده میلیارد دلاری ایران آن هم تحت جنگ اقتصادی بیامانی است که تحریم تنها یک بخش آن به حساب میآید.
با این حال، روی کار آمدن بایدن با توجه به نوع نگاه وی و دیگر دموکراتها باعث بروز برخی تغییرات خواهد شد. جدا از اینکه بایدن چه راهبردی را در برابر ایران اعمال خواهد کرد، اظهارات او در مناظرات انتخابات ریاستجمهوری و همچنین تیم سیاست خارجیای که او برای دولتش انتخاب کرده، این ادراک را در ایران و جهان بهوجود آورده که در حداقلیترین حالت، با آمدن بایدن، تحریمها به شکلی شل و ناکارآمد ادامه پیدا خواهند کرد. همین ادراک نیز بدون توجه به نیات دولت بعدی آمریکا به نظام تحریمها ضربه زده است. نزول قیمت دلار از 30 هزار تومان به 23 هزار تومان که گفته میشود بهدلیل پیروزی بایدن بوده است بر مبنای نگاه مثبت دموکراتها به ایران نیست و بهدلیل ادراک جمعی در ایران است. با وجود اینکه مشخص است تیم بایدن حاضر به کاستن از تحریمها بدون توافق قابل توجه نیست اما بسیاری حتی در ناخودآگاه خود میدانند آمریکا توان پیگیری جنگ اقتصادی به این شکل را نخواهد داشت.
در چنین شرایطی است که صهیونیستها وارد عرصه میشوند. آنها با تشدید تنشها بهدنبال انتقامگیری از تهران در آستانه گریز از جنگ اقتصادی است. آنها میخواهند ادراک بهوجود آمده در دوره انتقال قدرت از ترامپ به بایدن و چند ماه پس از آن را که دولت مشغول برنامهریزی است، از بین ببرند و از این طریق پل و یا وصلهای میان سیاست «فشار حداکثری ترامپ» و سیاست «فشار هوشمندانه» دولت دموکرات بایدن بزند تا علاوهبر شکست این ادراک، فرصت امتیازگیری بیشتر را برای دولت بعدی آمریکا فراهم کنند. این موضوعی است که «مارک دوبوویتز»، مدیر بنیاد ضدایرانی «بنیاد دفاع از دموکراسیها»(FDD) مستقر در واشنگتن اعلام کرده است. او با انتشار پیامی در توئیتر مدعی شد تا روی کار آمدن دولت جو بایدن، رئیسجمهور منتخب آمریکا زمان زیادی برای واشنگتن و تلآویو مانده تا آسیب سختی علیه ایران تحمیل کنند. دوبوویتز در این پیام نوشت: «همچنان که تقریبا دو ماه تا روی کار آمدن جو بایدن باقی مانده، زمان زیادی برای آمریکا و اسرائیل مانده تا آسیب سختی به رژیم ایران وارد کرده و اهرم فشاری برای دولت بایدن ایجاد کنند.»
تشدید تنشها میتواند ادراک شل شدن زنجیرههای جنگ اقتصادی علیه ایران را از بین ببرد. در این صورت آنچه از میراث فشار حداکثری به بایدن خواهد رسید، سالمتر از زمانی خواهد بود که دوره انتقال قدرت و تثبیت دولت فعلی با ادراک پایان جنگ اقتصادی طی شود. در هفتههای اخیر زنجیره جنگ اقتصادی علیه ایران آسیب دیده است اما رژیمصهیونیستی میکوشد تا از آسیب بیشتر آن جلوگیری کند تا بایدن بتواند در سایه اجماع جهانی خود آن را به طریقی هوشمندانهتر ترمیم کرده و ادامه دهد.
تبعات عدمپاسخ به صهیونیستها
اگر ایران به اقدام صهیونیستها پاسخ دهد، این پاسخ تنها به تلآویو ارسال نمیشود و شامل همه کشورهایی میشود که بهدنبال ماجراجویی هستند اما اگر به آن پاسخی ندهد، حتی امکان دارد کشور کوچک امارات در آینده نزدیک گامهایی بزرگتر از اندازه واقعیاش بردارد. بهطور حتم هرگونه عدمپاسخ تهران به تحرکات فعلی رژیم صهیونیستی، اثرات سنگینی روی عزت و حتی جنگ اقتصادی آتی میان ایران و دولت دموکرات بایدن خواهد گذاشت. عدم پاسخ، این پیام را به فعالان تجاری و دولتها میدهد که تهران تحت هیچ شرایطی توان پاسخ به تجاوزات را ندارد و این میتواند فرصت را برای تجاوز نظامی به کشورمان فراهم کند. تهران باید عزم خود را برای بازی در هر معادله گشوده شدهای در منطقه نشان دهد و پویایی داشته باشد تا به دیگران بفهماند در هر شرایطی قادر به تحرک است. این تحرک میتواند سطوح گوناگونی داشته باشد. بیتحرکی سمی مهلک برای آینده ایران است.
تهران میتواند با تشدید تنش با ابزارهای گوناگون علیه رژیمصهیونیستی بازی جنگ روانی را نیز بهسمت خود بچرخاند. جبهه داخلی رژیمصهیونیستی نگران است ماجراجوییهای نتانیاهو بهیکباره کار دستشان بدهد. تشدید تنشهای منطقهای علیه رژیمصهیونیستی میتواند پاسخی به ترور معاون وزیر دفاع ایران باشد و میتواند فشارهای سیاسی و داخلی این رژیم را علیه نتانیاهو بیشتر کند. از سوی دیگر تعدد تنشها در اطراف رژیمصهیونیستی توانایی مدیریت روانی ماجرا را از آنها خواهد گرفت و ادراکی را در فضای منطقهای بهوجود خواهد آورد که این رژیم ناامن بوده و با وجود تسلیحات زیاد بهدلیل مشکلات و دشمنان زیاد، توان مدیریت اوضاع را ندارد. حکام مرتجع منطقه با توجه به رفتارهای آمریکا متوجه شدهاند راه واشنگتن از تلآویو میگذرد و برای همین تلاش دارند سیاستها و روابط خود را با پایتخت منطقهای آمریکا یعنی تلآویو هماهنگ کنند. تشدید تنش علیه رژیمصهیونیستی میتواند راه این پایتخت منطقهای را برای مرتجعان مسدود کرده و امیدشان را نسبت به حمایتهای آمریکا کمرنگتر کند.
ابزارهای فشار علیه طرفهای منطقهای، در هیچ زمینی مانند رژیمصهیونیستی فراهم نیست. از همهجای این رژیم میتوان آن را هدف قرار داد. با توجه به عمق کم تلآویو، میتوان با هر سلاحی آن را هدف قرار داد؛ همانگونه که موشکهای کوتاهبرد و دستساز غزه سالهاست چنین میکنند. تشدید تنش علیه رژیمصهیونیستی همچنین فرضیهها و غلوهایی درباره حملات نظامی این رژیم علیه محور مقاومت را زدوده و ناتوانی آمریکا را نیز بیش از پیش نمایان میکند.
* نویسنده: سیدمهدی طالبی، روزنامهنگار