به گزارش «فرهیختگان»، کتابهای «نگارش دانشگاهی: پاراگرافنویسی»، «نگارش دانشگاهی: مقالهنویسی» دو جلد اول از مجموعه سهجلدی نوشته دکتر سیدعلیاصغر سلطانی است که حاصل سالها تجربه وی در حوزه آموزش نگارش علمی است، اخیرا منتشر شده است. این مجموعه که مبتنیبر علم رتوریک است تلاش میکند تا مشکل دانشجویان و پژوهشگران در نگارش علمی -از جمله نگارش مقالات علمی- پژوهشی و پایاننامه را مرتفع سازد. در گفتوگو با وی سعی کردیم مشکلات نگارش علمی در آموزش کشور بررسی شود. سلطانی، مدیرمسئول نشر لوگوس، دانشآموخته دکتری زبانشناسی از دانشگاه علامهطباطبایی و دانشیار دانشکده زبانهای خارجی و مطالعات بینافرهنگی دانشگاه باقرالعلوم(ع) است. تخصص اصلی او تحلیل گفتمان است؛ اما به نشانهشناسی و رتوریک نیز علاقهمند است و پژوهشهایی را در این حوزهها انجام داده است. سلطانی از تحلیل گفتمان و رتوریک پلی به نگارش علمی و دانشگاهی زده و سالهاست که از این منظر به تألیف، تدریس و برگزاری کارگاه در زمینه نگارش دانشگاهی میپردازد.
بسیاری تحصیلکردهها و فارغالتحصیلان مقاطع تحصیلات تکمیلی در نوشتن مقاله و پایاننامه توانایی ندارند و حتی نمیدانند از کجا باید شروع کنند. شما در مقدمه کتاب «پاراگرافنویسی» به این آموزش در زبان انگلیسی اشاره کردهاید اما گویا این حد مختصر و اجمالی از آموزش هیچ در زبان فارسی وجود ندارد.
توانایی نوشتن خصوصا در مقاطع تحصیلی بالاتر بسیار مهم و ضروری است ولی به دلایل مختلف این امر -آنطور که باید- جدی گرفته نشده است. اساسا مهارتهای یادگیری زبان، چه زبان مادری چه زبان خارجی، را میتوان به دو دسته مهارتهای دریافتی (شنیدن و خواندن) و مهارتهای تولیدی (سخن گفتن و نوشتن) تقسیم کرد. در مهارتهای دریافتی، فرد تا حدودی منفعل است و صرفا اطلاعات دریافتشده از طریق گوش یا چشم را تجزیه و تحلیل و درک میکند. اما در مهارتهای تولیدی -یعنی هنگام سخن گفتن و نوشتن- فرد باید فعال باشد و اطلاعاتی که در ذهن دارد را بازیابی و سازماندهی کند و به شکل گفتار یا نوشتار به مخاطب ارائه دهد. طبیعتا تولید، سختتر از دریافت است. در این میان، نوشتن سختتر از سخن گفتن است. از اینرو، با شروع تحصیلات ابتدایی، آغاز به فراگیری مهارتهای پایهای نوشتن میکنیم؛ این درحالی که در فراگیری زبان مادری مهارت سخن گفتن را خیلی قبلتر تا حدی بهدست آوردهایم.
نگارش را براساس «درجه سختی» میتوانیم به سه مرحله تقسیم کنیم: نگارش پایهای: همان که در دوران ابتدایی فرامیگیریم که عبارت است از روی کاغذ آوردن گفتار؛ نگارش عمومی و غیردانشگاهی: نوشتن درباره موضوعات عام به شکلی سازماندهیشده و منظم خارج از بافت دانشگاهی؛ و نگارش دانشگاهی یا علمی، که شکل خاصی از نگارش است که در محیط دانشگاهی و پژوهشی بهکار میرود. البته تقسیمبندی اشکال نوشتاری زبان بسیار پیچیده است و من در اینجا بسیار آن را ساده کردهام. در هر صورت، فراگیری نوع دوم و سوم نگارش خیلی سخت است و نیاز به آموزشهای ویژه دارد.
قبل از آنکه به آسیبشناسی وضعیت نگارش در ایران بپردازم، لازم است توضیح دهم که اساسا نگارش ریشه در رتوریک دارد. اگر رتوریک را بنا به تعریف ارسطو، «ابزارهای در دسترس اقناع» در نظر بگیریم، زبان یکی از مهمترین ابزارهای اقناع است که در اختیار ماست و شکل نوشتاری آن، بهدلیل ماندگاری و دقتی که در آن وجود دارد، از اقناع گفتاری مهمتر است. در غرب همانطور که مشخص است از یونان باستان به اینسو بهشکلی جدی به رتوریک و اقناع پرداخته شد و در نظام آموزشیشان، چه در گذشته و چه حال، جایگاهی ویژه داشت و دارد. آنچه امروز در حوزه نگارش در اختیار داریم ثمره حدود دوهزارسال تلاش دانشمندان کشورهای مختلف جهان است که بهراحتی میتوانیم از آن استفاده کنیم، چون راهبردهای نگارشی، خصلتی جهانی دارند، حاصل تفکر جمعی بشر هستند و محدود به هیچ فرهنگ یا زبان خاصی نیستند.
در ایران وضعیت این علوم چگونه است؟
نزدیکترین علم به رتوریک در ایران، علم بلاغت و معانی و بیان است، اما مشکل در اینجاست که این علوم تاکنون صرفا در قلمرو ادبیات، خصوصا شعر، باقی ماندهاند و به ما گفته نشده است چطور میتوانیم از یافتههای بلاغت در زندگی عمومیمان و در حوزههای دیگر ارتباطات بشری استفاده کنیم. تصور غالبی که در تاریخ نگارش ایران وجود دارد این بوده است که هرآنچه که گفته میشود را میتوان بهشکل مقاله، رساله یا کتاب روی کاغذ آورد. شاید این ریشهایترین مشکل در سنت نگارشی ما بوده باشد. بنابراین، علاوهبر مشکل ذاتیای که در نوشتن وجود دارد، در سنت علمی ما نیز به این امر توجه نشده است.
مسائل جدیدی که در نگارش مطرحند، از علائم سجاوندی و ویرایشی گرفته، تا مفهوم پاراگراف، انواع مقاله، انواع نگارش ژورنالیستی، رمان، داستان کوتاه و غیره و مهمتر از همه مقالات علمی پژوهشی و پایاننامهنویسی، همگی از زمان مشروطه به اینسو همراه با سیل مدرنیته وارد فضای فرهنگی ایران شدهاند و با نهایت تأسف باید عرض کنم، مثل همه چیزهای دیگری که از غرب گرفتهایم، فقط ظاهر و پوستهای توخالی از آنها را وارد کردهایم و هرگز سعی نکردهایم اصل آن را درک کنیم و متناسب با فضای فرهنگی خودمان بومیاش کنیم. برای مثال، مفهوم پاراگراف را در نظر بگیرید. جز عدهای بسیار محدود، تقریبا غالب افرادی که در ایران مینویسند فقط با شکل ظاهری پاراگراف آشنا هستند و میدانند که در یک صفحه باید بهطور متوسط سه یا چهار پاراگراف وجود داشته باشد. از اینرو، هرجا متن طولانی شد، ENTER صفحه کلید را فشار میدهند و پاراگرافی جدید درست میکنند. در کتاب «نگارش دانشگاهی: پاراگرافنویسی» نشان دادهام که چطور پاراگراف همانند آجری در یک بنای نگارشی است و اگر شما بنای عظیمی با آجرهایی سست بسازید، فکر کنید نتیجه چه خواهد شد.
بهنظر میرسد شما راهحلی کلی نیز برای برونرفت از این وضعیت دارید. میشود راهحلتان را قدری توضیح و تفصیل بدهید؟
راهحل بسیار ساده است. در دانشگاه باید دروسی ویژه برای نگارش در همه مقاطع خصوصا مقطع کارشناسی تعریف شود، برای همه رشتهها، چه علومانسانی، چه علومپزشکی، پایه و فنی و مهندسی و غیره. برای تغییرات درازمدتتر باید در دورههای تربیت دبیر برای نظام آموزشی پیش از دانشگاه، دبیرهای آشنا به فن نگارش تربیت کرد. دیگر زمان آن گذشته است که درس انشاء را به هر دبیری که بیکار بود بدهند تا بچهها را سرگرم کند. البته باید بگوییم تغییرات بسیار خوبی در کتابهای درسی مقاطع ابتدایی و دبیرستان ایجاد شده است و سالهاست که مسئولان مربوطه در آموزشوپروش به این معضل پیبردهاند. کتابهای «فارسی بنویسیم» طراحی شده است، و در مقاطع دیگر نیز در کنار دروس فارسی و دستور زبان مباحث نگارش آموزش داده میشود اما همچنان جای دبیران ویژه اینکار خالی است. باید انواع مهارتهای نگارشی و نگارش خلاق بهطور جدی در نظام آموزشی پیش از دانشگاه و آموزشوپرورش گنجانده شود و دبیران ویژهای نیز تربیت شوند.
مهارت منطقی و فلسفی، خصوصا منطقی تا چه حد در نوشتن لازم است؟ بهنظر میرسد انسجام در فهم و بیان مطلب از لوازم نویسندگی خصوصا نویسندگی علمی باشد درحالیکه – در دوران تحصیل ماقبل دانشگاه- خواندن منطق و فلسفه را فقط برای دانشآموزان علومانسانی لازم دانستهایم و از اهمیت کلی آنها و یا آموزش آنها به دانشآموزان سایر رشتهها غافل ماندهایم. بهنظر شما تأثیر منطق و فلسفه در نگارش علمی تا چه حد است؟
کاملا درست است. من همیشه در کارگاهها و کلاسهایم به مخاطبان میگویم که تا منطقی و منظم نیندیشید، نمیتوانید اقناعی و اثرگذار بنویسید. اگر نوشتهای را میخوانید و سردرگم میشوید بدانید که افکار نویسنده کلافی سردرگم بوده است و ذهن او مشوش. در همین راستا، برای آموزش نگارش خوب تلاش میشود اول آموزش داده شود که فرد چگونه به اندیشههایش نظم ببخشد تا بتواند آن نظم را در نوشتهاش نیز پیاده کند. همانطور که عرض کردم نوشتن ریشه در رتوریک دارد و رتوریک هم ارتباط تنگاتنگی با منطق دارد. برای خوب نوشتن لازم است با منطق آشنا باشیم. مهارتهای نگارشی را میتوان به دو دسته قواعد تقسیم کرد. قواعدی که به ما میگویند چطور از سازوکارهای اقناع - مثل مثال آوردن، توصیف، مقابله، مقایسه، طبقهبندی، بررسی روابط علل و معلولی و انواع استدلال- استفاده کرد. شما در همه رشتهها با این سازوکارها مواجه هستید و باید شیوههای استدلال را بلد باشید. خصوصا وقتی به نوشتههای جدی و دانشگاهی میرسید این نیاز شدیدتر میشود. اگر نگاهی به دو کتاب «پاراگرافنویسی» و «مقالهنویسی» من انداخته شود مشخص میشود که بدون منطق و آشنایی با شیوههای اقناع و استدلال نمیتوان حتی یک پاراگراف منسجم هم نوشت.
دسته دوم قواعد نگارشی [است که] به شیوههای سازماندهی اطلاعات در پاراگراف، مقاله کوتاه، مقاله علمی، پایاننامه و کتاب میپردازد. بر این سازماندهی نیز منطقی حاکم است که باید آن را دانست تا بتوان نوشتهای ساختارمند نوشت.
این قواعد مفصلند گویا کار پیچیدهتر از آن است که در درس انشا بتوان این مهارتها را به دانشآموزان آموخت.
بله! این سازوکارهای اقناعی و استدلالی بهلحاظ درجه سختی سطوح مختلفی دارند که بخشهای آسانتر آن را باید در دوران پیش از دانشگاه و بخشهای سختتر را در دوره دانشگاه آموزش داد. پایههای تفکر منطقی و انتقادی را که لازمه نگارش خوب هستند در همان دوران تحصیلات دبیرستان و قبل از آن باید گذاشت.
ولی وضع طوری است که حتی اساتیدی میتوان یافت که چندان به این نوشتن و نگارش مسلط نیستند.
متاسفانه چون در نظام آموزشی پیش از دانشگاه و دانشگاه در ایران، نگارش جایگاهی ندارد حاصل کار نیز چنین است. بر مقالههای علمی، پژوهشی، پایاننامهها و کتابهایی که در ایران نوشته میشوند از این جهت نقدهای جدیای میتوان وارد کرد. سطح نگارش استدلالی و اقناعی غالبا بسیار ضعیف است و همین است که میبینیم فقط کمیت آثار علمی بالا میرود و از کیفیت و اثرگذاری اجتماعی، خصوصا در علومانسانی، خبری نیست. البته این بحث ابعاد مختلفی دارد که نگارش فقط جزئی از آن است و در اینجا مجال پرداختن به آن نیست.
البته بهنظر میرسد بحثی که جای آن در کتاب پاراگرافنویسی شما خالی است، جملهنویسی و روشهای پرورش جمله و چگونگی استدلالورزی و بیان صغری، کبری و انواع استدلالهای دیگر در پاراگرافنویسی و بسط آن است تا بتوانیم موضوع را پرورش دهیم؟!
جملهنویسی که مقدمه نگارش پاراگراف است هم حوزه گستردهای است -که یک پایهاش در زبانشناسی و پایه دیگرش در حوزه ویرایش قرار دارد- [و هم] در مقایسه با پاراگراف و مقاله، خوشبختانه به حوزه ویرایش [آن] توجه بیشتری شده است، ولی همچنان جای کار باقی است و تا جا انداختن مهارتهای ویرایشی در سطح عموم و خصوصا دانشگاه فاصله زیادی داریم. با این حال، نوشتن کتابی در این خصوص را نیز در برنامه دارم که بعد از کتابی که اکنون در دست نوشتن دارم، «نگارش دانشگاهی: پژوهشنویسی» به یاری خدا به آن خواهم پرداخت.
درست در نقطه مقابل پروردن مطلب، تلخیص نیز مهارتی است که لازم است دانشآموزان و دانشجویان بیاموزند. آیا این امر را هم جزء مشکلات میدانید و چارهای برای آن در نظر دارید؟
درست است. هیچ متنی جدا از متون دیگر نیست. درواقع، در اینجا بحث بینامتنیت مطرح میشود. خصوصا در نگارش دانشگاهی بخش مهمی از اثر باید به ارائه دیدگاههای دیگران و پژوهشگرانی که پیش از ما به موضوع پرداختهاند، اختصاص داده شود. در حقیقت، یکی از ویژگی مهم هر نوشته دانشگاهی این است که باید در «بافت علمی» قرار داشته باشد. برای اینکه این «بافت علمی» را ارائه کنیم باید ببینیم دیگران چه گفتهاند. گفتهها و نوشتههای دیگران را به سه شکل میتوانیم در کار خود بیان کنیم: «تلخیص، بازنویسی یا تفسیر و نقلقول.» اینجاست که بحث تلخیص مطرح میشود. این مباحث ارتباط تنگاتنگی با سرقت ادبی نیز دارد. در حقیقت، یکی از دلایل کثرت سرقت ادبی در نوشتههای دانشگاهی ایرانیان همین است که درست نمیدانیم چگونه نوشتههای دیگر را تلخیص، تفسیر یا نقلقول کنیم که مرتکب جرم سرقت ادبی نشویم. هرچند مهارتی مثل تلخیص به شکل خاص جز نگارش دانشگاهی و علمی است، ولی در سطح دبیرستان نیز فراگرفتن آن ضروری است و باید آموزش داده شود.
درباب استدلال و اقامه برهان است که تا حدودی به ضعف منطق برمیگردد، تفصیلی نمیدهید؟
نکتهای که میفرمایید مشکلی اساسی در نظام آموزشی ماست. نظام آموزشی ما اساسا حافظهمحور است و استدلالورزی و تفکر انتقادی در آن جایگاهی ضعیف دارد. هر چند در آموزش همه دروس باید استدلالورزی و تفکر انتقادی حاکم باشد، اما حتی اگر مبحث نگارش نیز بهدرستی آموزش داده شود، منجر به نگاهی استدلالی، تحلیلی و انتقادی خواهد شد. فقدان این نگاه تحلیلی را خصوصا در نگارش بخش پیشینه رسالهها و مقالات علمی بهسادگی میتوان دید. این بخش بهجای اینکه نقد و بررسی آثار پیشین باشد، صرفا گزارشی تکه و وصلهشده از کارهای دیگران است. فردی که نتواند درست پژوهشهای پیشین را تحلیل کند و نقاط قوت و ضعف آنها را استخراج کند و بنویسد، قطعا نمیتواند پژوهشی درخورتوجه را نیز پیش ببرد.
اینکه میبینید مشکلات اجتماعی و فرهنگی ما حل نمیشوند و دائم به شکلهای مختلف بروز پیدا میکنند دو دلیل میتواند داشته باشد: اول؛ متفکران و فارغالتحصیلان ما فاقد نگاهی انتقادی و تحلیلی برای کشف مساله و حل آن هستند که این مساله به نظام آموزشی [و پژوهشی] برمیگردد. دوم؛ اگر هم تعداد محدودی این توانایی را داشته باشند و با چنین نگاهی به مشکلات بپردازند، فضای مناسب برای بیان این نگاههای انتقادی غالبا موجود نیست. بنابراین، مساله ابعاد سیاسی-اجتماعی نیز دارد.
حاشیه رفتن یا اطناب و تطویل هم نکتهای است که بعضا با غرض افزایش حجم کارها انجام میشود. نقلقولهای بیجا و طولانی یا توضیح طولانی سوابق مباحث یا امثال اینها هم آیا چارهای دارد؟
این مساله ابعاد مختلفی دارد. از طرفی به اخلاق علمی ربط دارد. وقتی سطح اخلاق علمی پایین باشد، منجربه این کتابسازیها و رسالهسازیها خواهد شد. از طرف دیگر، نگاه کمیتمحور به علم و تولیدات علمی که از دوره ریاستجمهوری احمدینژاد به اینسو در وزارت علوم تشدید شده است نیز اثری بسیار عمیق بر این کتابسازیها و مقالهسازیها و خرید و فروش پایاننامه گذاشته است. [البته] بهلحاظ نگارشی نیز این امر قابلبررسی است. طبیعتا اگر نویسنده یا پژوهشگری به اصول سازماندهی متن و رتوریک نگارشی آگاهی نداشته باشد و مایه علمی کمی نیز داشته باشد، نتیجه بهتر از این نخواهد شد. تسلط بر اصول نگارش علمی به فرد کمنویسی که حرفی برای گفتن دارد، اما نمیتواند به شکل صحیح آن را توضیح دهد کمک میکند اندیشههایش را در قالب نگارش بسط دهد و برعکس، اگر کسی زیادهنویس باشد نیز این اصول بهمثابه ترمز برای او عمل خواهند کرد و مانع از تکرارهای بیجا و ارائه مطالب نامرتبط خواهند شد.
جلد سوم مجموعه نگارش دانشگاهی درمورد چه مباحثی است و چه زمانی منتشر میشود؟
مبنای تقسیمبندی این سه جلد کتاب، ساختار و قالب نوشته بوده است. همانطور که از عنوان کتابها مشخص است در کتاب اول، از قالب پاراگراف بحث را شروع کردم، آنگاه توضیح دادم که سازماندهی مطالب در قالب پاراگراف چگونه باید باشد، انواع ساختاری پاراگراف چیست و در این ساختار از چه راهبردهای اقناعی میتوان بهره گرفت. در کتاب دوم به ساختمان مقاله کوتاه و مقاله مبسوط پرداختم و نشان دادم از چه راهبردهایی میتوان برای شروع، بسط و ادامه و نتیجهگیری و جمعبندی استفاده کرد. بخش عمده کتاب دوم به مقالههای کوتاه پنج تا 10 پاراگرافی اختصاص دارد. این دو جلد کتاب مبانی هر نوع نگارشی -غیر از ادبیات داستانی و نمایشی که بحثی مستقل است- را مطرح میکند و آموزش میدهد، بنابراین پیششرط ورود به مبحث نگارش علمی نیز بهحساب میآیند. همچنین در انتهای کتاب دوم در فصلی مستقل نشان دادهام که چگونه میتوان از قالب مقاله کوتاه عبور کرد و به مقالات بلندتر و مبسوط دست یافت تا زمینه برای ورود به بحث نگارش انواع آثار علمی و دانشگاهی آماده شود.
کتاب سوم این مجموعه که با عنوان «نگارش دانشگاهی: پژوهشنویسی» چاپ خواهد شد، هدف نهایی این مجموعه است. این کتاب به انواع نوشتههای دانشگاهی ازجمله نگارش مقالات مروری و شیوههای نگارش پیشینه مطالعات، نگارش مقالات علمی، نگارش رساله و پایاننامه، نگارش چکیده، شیوههای ارجاعدهی و موارد مشابه که در قلمرو پژوهشی و دانشگاهی مطرحند، میپردازد.
زمان انتشار این کتاب مشخص نیست، اما بخش عمدهای از مطالب آن را سالهاست که در کارگاهها و کلاسهایم آموزش دادهام و تقریبا آماده است. بهدلیل مشغلهای که در انتشارات دارم، فعلا زمان دقیقی را برای آمادهسازی نهایی و چاپ این کتاب نمیتوانم اعلام کنم.
درباره مشکلی که بهمدت سهدهه است دغدغهام شده، گفتوگو کردیم. امیدوارم این گفتوگو مخاطبان شما را وادارد تا نگاهی جدیتر به نگارش و خصوصا نگارش علمی و دانشگاهی داشته باشند.
* نویسنده: سیدحسین امامی، روزنامهنگار