به گزارش «فرهیختگان»، چراغهای اتاق خاموش است. چون باید وانمود کند که خوابیده است تا برای کلاس فردا صبح کسل نباشد. اما دلش میخواهد داستان را ادامه بدهد. دیگر به جایی رسیده است که نمیتواند کتاب را زمین بگذارد. داستان دقیقا همان چیزی است که دوست داشت. دلش میخواهد آخر داستان شیرین باشد و همه سختیهای شخصیت اصلی به اتمام برسد. زهرا عاشق کتابهای داستان است. رمانهایی که هرکدام برایش بخشی از زندگی و رویایی را که در ذهن ساخته است، تداعی میکند.
صفحه امروزمان را به رمانهای عامهپسند اختصاص دادهایم. رمانهایی که در دهه های60 و 70 بسیار پرفروش بودند و مخاطبان زیادی داشتند. البته تاریخچه این مدل کتابها به پاورقیهای روزنامهها برمیگردد که داستانهای دنبالهدار مینوشتند و بسیار هم برای مردم جذابیت داشت و آن را دنبال میکردند. میخواهیم از این داستانها بگوییم که از کجا شروع شد و تا چه جایی مخاطب داشت و رده سنی مخاطبانشان چه بود. به همین بهانه نگاهی هم داشتیم به نویسندگان این مدل داستانها و همینطور از داستانهای خارجی که با این سبک نوشته میشوند و از نویسندگان آنها و مدل مخاطبانشان هم گفتیم و در آخر هم آماری را از این کتابها آوردیم تا بدانیم چقدر این کتابها پرفروش بوده و چقدر مخاطب داشتهاند.
عامهپسند یعنی چه؟
برای تعریف ادبیات عامهپسند هر کس تعریفی دارد و اما شاید سادهترین تعریف همین باشد که ادبیات عامهپسند یا ادبیات مردمپسند یا ادبیات عامه یا ادبیات عوامانه یا ادبیات تودهپسند یا ادبیات همهخوان بخشی از فرهنگ عامه و گونهای از ادبیات است که مخاطبانش توده مردم هستند و بر پایه ذوق و سلیقه و علاقه آنان پدید میآید. هدف اصلی این نوع ادبیات سرگرم کردن خواننده است و از همین رو در پدیدآوردن آنها موازین هنری و خلاقیت ادبی نقش ندارد.
البته خیلیها هم این تعریف را درست نمیدانند و با موضوع نداشتن خلاقیت این نوع از ادبیات مشکل دارند. مثلا ر. اعتمادی که یکی از نویسندگان این حوزه است، درباره اطلاق عنوان عامهپسند به آثار پرمخاطب معتقد است: «عامهپسند عنوان غلطی است که به رماننویسی اطلاق شده است. رمان، رمان است. هر کسی میتواند مطابق ذوق خود آن را انتخاب کند، من این تقسیمبندی را که در مملکت ما باب شده نمیپسندم. هر کسی میتواند کاری را بهوجود بیاورد و اگر جامعه آن را پسندید، ارزشمند است.»
نازی صفوی دیگر نویسنده این حوزه میگوید: «هر زمان که از ادبیات عامهپسند صحبت میشود، منتقدان عامه پسند بودن را عیب یک اثر مطرح میکنند. به نظر من، اگر اثر ادبیاتی بتواند با طیف وسیعی از مردم ارتباط برقرار کند، این از هنر آن اثر است. به جای این که منتقدان در پی بهانهجویی باشند، بهتر است کمی وقت خود را سر این کار بگذارند که چرا یک اثر میتواند راه خود را باز کند و مخاطبان بسیاری را با خود همراه سازد.»
محمدعلی گودینی، نویسنده درباره این کتابها میگوید: «کتابهای عامهپسند آثاری هستند که بتوانند مخاطب را جذب کنند و این بهخودیخود ارزشمند است، اما باید ضوابطی هم در میان باشد که بخش اعظمی از آن به وزارت ارشاد برمیگردد؛ به این معنی که باید صدور مجوز برای این دست از کتابها با سختگیری و دقتنظر بیشتری انجام شود. برخی از این کتابها را دیده و خواندهام و تعدادی از آنها برای جذابیت اثر خود، از مسائل و مباحثی بحث کردهاند که نشاندهنده فرهنگ غربی است و جایگاهی در فرهنگ ایرانی و اسلامی ندارد.»
پاورقیهایی که کتاب شدند؟
یادم میآید پدربزرگم روزنامههای قدیمی را داخل کمد نگه میداشت و میگفت اینها خودشان یک کتاب هستند. داستانهایی در این روزنامههاست که خب الان به درد سن شما نمیخورد اما بزرگتر که شدید، میدهم این داستانها را بخوانید. فکر میکنم 14 ساله بودم که بهخاطر علاقه شدید به خواندن، آن روزنامهها را پیدا و شروع کردم به خواندن داستانهایی که بهصورت پاورقی چاپ شده بود و شاید فقط دو روز زمان برد تا همه آن داستانها را خواندم.
داستانهای عامهپسند شروعش از روزنامهها بود. دهههای30 و 40، انگار فقط مردم روزنامهها را برای این داستانها میخریدند. چون برایشان جذابیت داشت که بدانند درنهایت چه اتفاقی میافتد و بالاخره سرنوشت شخصیتهای داستان به کجا میرسد. حسینقلی مستعان، رسول ارونقیکرمانی و محمد حجازی پاورقینویسی را شروع کردند و همه داستانهایشان هم یک عشقی را به تصویر میکشید و درنهایت کمی هم از تاریخ و اوضاع اجتماع میگفتند.
اما شاید بهترین پاورقینویس را باید ذبیحالله منصوری دانست؛ نویسنده و مترجمی که آثار زیادی در زمینه ادبیات عامهپسند تولید کرده است. او پاورقیهای زیادی نوشت و بعد هم شروع به ترجمه آثار خارجی کرد. البته به ترجمههای او ایرادهای زیادی وارد است که او به متن اصلی وفادار نبوده و درنهایت کتاب 60 صفحهای که ترجمه میکرد به 900 صفحه میرسید. البته در این متن به این موضوع و سبک او کاری نداریم. بلکه اسم او بهعنوان کسی که سالها پاورقینویس روزنامهها بود، بسیار آمده است و شروع سبک جدیدی از پاورقی در روزنامهها با نوشتههای او آمد. در دهه 40 اسم «ر.اعتمادی» با داستانهای عشقی و تاریخیاش در محافل آن روز پیچید. او را باید نویسندهای دانست که با چاپ کتابهای عشقی و عامهپسند رکورد خوبی از خود بهجای گذاشت و چند نسل کتابهای او را میخواندند. او پاورقینویس هم بود و در زمانی که در روزنامه اطلاعات کار میکرد با توجه به پاورقیهایی که در این روزنامه منتشر میشد، حتی درکشورهای اطراف هم این روزنامه را میخواندند. بعد از انقلاب کتابهای او اجازه انتشار پیدا نکرد اما هرکسی میتوانست این کتابها را در خیابان انقلاب و از بساط دستفروشان پیدا کند. در اواخر دهه 60 و اوایل 70 و بعد از جنگ دوباره موج جدیدی از کتابهای عامهپسند به راه افتاد. کتابهایی که زمینه اصلیشان عشق بود و اسم فهیمه رحیمی در آن دوران مطرح شد که داستانهایش بین همه بسیار جذاب بود. بعد از او نسرین ثامنی و نسرین قدیری هم کتابهایشان پرفروش بود اما باز هم آثار فهیمه رحیمی جذابیت بیشتری داشت. اما بامداد خمار فتانه حاجسیدجوادی باز هم توانست شور دیگری را در دنیای داستانهای عامهپسند به پا کند. کتابی که به چاپهای متعدد رسید و استقبال از آن ورای تصور بود. اواخر دهه 70 اما شروع دیگری برای این مدل از داستانها بود. نویسندهای پیدا شد که هیچکس چیزی از او نمیدانست اما کتابهایش پرفروش شد؛ «م.مودبپور». خیلیها همان زمان معتقد بودند او مرد نبوده بلکه یک زن است و برای اینکه آثارش بفروشد خود را مخفی کرده. کتابهایش عاشقانه بود اما مدل دیگری از عشق را نشان میداد. عشقی که به ثمر نمیرسید و درنهایت کتاب شیرینی نبود که به کام مخاطب میرسید. اما با وجود همه این تلخیها باز هم کتابهای م.مودبپور بسیار پرمخاطب بود.
در دهه های 80 و 90 هم نویسندگانی بودند که این مدل کتابها را مینوشتند اما دیگر بازار بهدنبال کتابهای عامهپسند نبود؛ اگر هم بود، مدل این کتابها تغییر کرد و فضای آنها عوض شد. حالا با مدل کتابهایی طرف بودیم که علاوهبر موضوع عاشقانه یک موضوع اجتماعی را هم مدنظر قرار میدادند؛ مثل کتابهای تکین حمزهلو که به گفته خودش همیشه سعی داشت موضوعی اجتماعی را انتخاب کند و بعد داستان را بر بستر آن موضوع بنویسد.
زنان؛ مشتری پروپاقرص
نمایشگاه کتاب سال 97 بود که نگاهم به دختران نوجوانی افتاد که در حیاط نمایشگاه نشسته بودند و دور هم کتابی را میخوانند. سمتشان رفتم و با اشاره سر اجازه گرفته و نشستم. کتاب یکی از ناشران معروف که اتفاقا جزء کتابهای پرفروش آن زمان بود در دست داشتند و یک نفرشان بلندبلند کتاب را میخواند. برایم جذاب بود که پنج نفری کتاب را جلوی رویشان باز کرده بودند و یک نفر بلندبلند کتاب را میخواند. تقریبا 30 صفحه از کتاب را خواندند و بعد با آنها صحبت کردم. معتقد بودند این داستانها به آنها آرامش میدهد. چیزی را میخوانند که آخرش تلخ نباشد و با شیرینی همهچیز به پایان برسد. اینکه دوست دارند خودشان نویسنده شوند و از این مدل کتابها بنویسند. مرد موردعلاقهشان را در همین کتابها پیدا میکنند و هزاران دلیل دیگر برای خواندن این کتابها داشتند.
فاطمه محمدی جامعهشناس است و سالها روی کتابها و مخاطبان این آثار تحقیق کرده. وقتی از او درمورد مخاطبان کتابهای عامهپسند میپرسم کمی فکر میکند و میگوید: «ببینید یک مساله مهم این است که مخاطبان این کتابها در دههای مختلف، متفاوت بودند. تا قبل از انقلاب مخاطب کتابهای عامهپسند بیشتر بزرگسالانی بودند که پاورقیهای روزنامهها را دنبال میکردند و به یکباره سمت این مدل کتابها رفتند. در دهه 70 دوباره به این کتابها رجعت داشتیم و مخاطبانی پیدا کردند. همچنان گروه سنی بزرگسال و جوان هم این کتابها را دنبال میکردند. کمی هم نوجوانان مشتاق خواندن این کتابها شدند. در اواسط دهه 70، کمکم مخاطبان این کتابها نوجوانانی شدند که حالا با خواندن این کتابها رویاهایشان را دنبال میکردند.»
محمدی علت استقبال از کتابهای عامهپسند توسط قشر نوجوان را این مساله میداند که جامعه آنها را بهسمت خواندن این کتابها سوق میدهد و میگوید: «اولا باید بدانیم بیشتر کسانی که این کتابها را میخوانند خانمها هستند یعنی90درصد استقبالکنندگان این کتابها را زنان تشکیل میدهند و آن هم بهخاطر نوع نگاه و نگرش خانمهاست که لطیفتر نگاه میکنند و عشق همیشه برایشان در زندگی اولویت است. مورد دیگری که نوجوانان دنبال خواندن این کتابها هستند این است که بچهها نگاه فانتزی به زندگی دارند و کافی است یکی از این کتابها را بخوانند، مخصوصا کتابهایی که نثر سادهتری دارند و شکل اتفاقات در آنها بسیار ساده است. برای همین همیشه قشر نوجوان مخصوصا دخترها که تفکرات رویایی دارند و فکر میکنند میتوانند زندگیشان را مانند همان شخصیت اصلی داستان بچینند، بیشتر دنبال همین هستند. البته بگویم این اتفاق باعث میشود همیشه دنبال خواندن این کتابها باشند و بخواهند با خواندنشان آن را برای خود تداعی کنند. البته همه این کتابها شبیه هم هستند. یک تم عاشقانه که در آخر، عاشق و معشوق با همه مشکلات به هم میرسند و زندگی شیرین میشود. برای همین برای نوجوانان جذاب است.»
او با اشاره به تحقیقهایی که در این چند سال انجام داده، میگوید: «قبلا علاقه به کتابهای عامهپسند زیاد بود، البته الان هم همین را شاهد هستیم و این مدل کتابها همچنان طرفداران پروپا قرص خود را دارند ولی حالا کمی اوضاع تغییر کرده، الان بیشتر مردم سمت کتابهای زرد روانشناسی میروند و میخواهند با این مدل کتابها، به موفقیتهای خیالی برسند که برایشان تصویر میشود. درحالیکه اصلا چنین چیزی در واقعیت وجود ندارد. الان سمتوسوی مخاطبان به این کتابهاست و کمتر رمانهای عامهپسند در لیست قرار میگیرند اما یک دلیل دیگر که میتوانیم برای این موضوع بیاوریم این است که با زیاد شدن تلفنهای همراه خیلیها دیگر سمت کتاب خواندن نمیروند و بسیار دیدیم که در برخی سایتها، پیدیاف کتابهای عاشقانه قرار میگیرد و خیلی هم طرفدار دارد و البته مساله مهم در این کتابهایی که به چاپ نمیرسند این است که چون نظارت بر محتوا وجود ندارند هر آنچه میخواهند، مینویسند و مطمئنا این مساله برای مخاطب نوجوان جذابتر هم میشود. مساله دیگر این است که شما فکر کنید در محتوای کتاب با همان زبان نرم و لطیف بخواهند یک موضوعی را که خارج از عرف است، بیان کنند، میبینید چقدر این مساله بر ذهن مخاطب نوجوان تاثیر میگذارد.»
برخی تعریف دیگری از عامهپسند دارند که شاید بهترینش را کاوه میرعباسی، مترجم در گفتوگو با ماهنامه تجربه میگوید: «باید تفاوت قائل شوم بین عامهپسند و عوامپسند، زیرا آنچه معمولا عامهپسند نامیده میشود درحقیقت عوامپسند است و بر مفهومی منفی دلالت دارد، یعنی رمانی نگاشته شده برای مخاطبینی با سطح فهم نازل، انباشته از کلیشهها، بیبهره از بداعت و خلاقیت، که درکش نیاز به تفکر چندان و دانش خاصی ندارد. در مقابل، عامهپسند بهمعنی اثری است که میتواند در جذب مخاطب عام و خواص موفق باشد و با طیف گستردهای از خوانندگان- اعم از کمدانش یا فرهیخته- ارتباط برقرار کند و مطلوب طبع و مورد پسندشان واقع شود؛ مثلا بسیاری از آثار داستایفسکی و گارسیا مارکز در زمره ادبیات عامهپسند (در مفهوم مثبت آن و نه مفهوم رایجش) میگنجند. در این میان با پدیده بستسلر (یا پرفروش) هم مواجهیم که در پارهای موارد با رمان عوامپسند و رمان عامهپسند همپوشانی پیدا میکند. زیرا باید توجه داشت هر اثری که با نیت عوامپسندی یا عامهپسندی نگاشته میشود الزاما به مقصودش نمیرسد و در جلب مخاطب هدفش موفق نیست. چه بسیارند رمانهای عوامپسندی که موردپسند عوام قرار نگرفتهاند و فروش بسیار نازلی داشتهاند. متقابلا هر اثر پرفروش هم ضرورتا کمارزش و کلیشهای نیست.» او در صحبتهایش به نویسندگان این حوزه هم اشاره میکند و میگوید: «نکته دیگری هم که جا دارد به آن اشاره شود در ارتباط با نویسنده (پدیدآورنده) اثر عوامپسند است، که ممکن است سطح فهم و دانش خود نویسنده (پدیدآورنده) هم نازل باشد یا آنکه، علیرغم برخورداری از پسند و دانش بالا، سطح اثر را در حد مخاطب مفروضش تنزل داده باشد.
در سطح جهانی، ژانرهایی هستند که بار عمده ادبیات عامهپسند (یا عوامپسند) را بر دوش میکشند، نظیر ژانر جنایی- معمایی، تریلر (حادثهای) پلیسی- جاسوسی، عاشقانه، رمانسهای تاریخی یا مدرن، ژانر وحشت (و شاخه فرعی آن یعنی روایتهای خونآشامی که در دو دهه اخیر با اقبال گسترده مواجه شده و تقریبا میتوان گفت جایگاه مستقل خود را تثبیت کرده) از آن جملهاند. بدیهی است شاخصترین ژانرهای ادبیات عامهپسند به آنها محدود شود و متقابلا هر اثری که در این ژانرها پدید آید، الزاما عامهپسند نیست. تولید انبوه و سرسرینویسی و تبعیت از برخی کلیشههای دارای تاریخ مصرف (که هرازچندگاهی تغییر میکنند) از ویژگیهای شاخص و خصوصیات کلی ادبیات عامهپسند است. بسیاری مجموعههای عامهپسند عملکردی نظیر برندهای تجاری دارند و مخاطب به اعتبار نام مجموعه سراغ کتابها میرود؛ البته نویسندگان که نامشان تضمین فروش آثارشان است هنوز اصلیترین عامل جذب مخاطب در عرصه ادبیات عامهپسند هستند.»
دنیا هم عامهپسند دارد
جریان عامهپسندها فقط به ایران محدود نمیشود و دنیا هم نویسندگانی دارد که قصههای عامهپسند میگویند. البته جریان پرفروش در دنیا با ما کمی تفاوت دارد ولی این نویسندگانی که از آنها نام خواهیم برد در دسته نویسندگان عامهپسند معرفی میشوند.
دانیل استیل نویسنده آمریکایی است که در دهه 90، کتابهایش بسیار پرفروش بود. این نویسنده آمریکایی بیش از 80 رمان نوشته و میگویند که کتابهایش به 28 زبان ترجمه شده است. او در آثارش از عشق میگوید و بیشتر کسانی که او از آنها روایت میکند خانوادههای ثروتمندی هستند که با مشکلاتی دست به گریبانند و درنهایت میتوانند آنها را حل کنند. او بهخاطر کتابهایش توانسته است نامش را در رکوردهای گینس ثبت کند. کتابهای او در ایران هم بسیار پرفروش بود و در دهه 70، آثارش مانند کتابهای فهیمه رحیمی خوانده میشد.
جان گریشام نویسنده آمریکایی دیگری است که رشته دانشگاهیاش حقوق بود و بعد از گرفتن مدرک بهکار وکالت مشغول شد. گریشام بعد از بررسی پروندههای مختلف سعی کرد داستان مردم را بنویسد و داستانهای جنایی او تا چندین سال جزء کتابهای پرفروش آمریکا قرار میگرفت. او با همان شغل وکالت توانست کتابهای جنایی بسیاری بنویسد. او سالهاست بهعنوان نویسنده رمانهای حقوقی پرفروش در آمریکا مطرح است. رمانهای گریشام به بسیاری از زبانهای زنده دنیا ترجمه شدهاند. از اکثر آثار وی یک نسخه سینمایی نیز ساخته شده است.
سیدنی شلدون رماننویس معروف آمریکایی بود. او قبل از نوشتن رمان بیشتر به فیلمنامهنویسی و نمایشنامهنویسی شهرت داشت و برنده جایزههای سینمایی همچون اسکار شد. او در داستاننویسی هم بسیار موفق بود و با انتشار تنها ۱۹ رمان، هفتمین نویسنده پرفروش تاریخ است. سیدنی شلدون بیش از ۳۰ فیلمنامه، ۲۵۰ فیلمنامه تلویزیونی و ۱۰ نمایشنامه نوشت. آثار شلدون در بیشتر کشورهای دنیا منتشر شده و عنوان نویسندهای را که رمانهایش بیشترین ترجمه جهانی را داشته، بهدست آورد. ناشر آثارش، برآورد کرده که تا زمان مرگ شلدون ۲۷۵ میلیون نسخه از کتابهای او در بازار کتاب دنیا مورد خریدوفروش قرار گرفته است. البته نویسندگان عامهپسند دیگری هم وجود دارند اما مهمترین آنها این سه نفر بودند که کتابهایشان بهسرعت خریداری میشد و گاهی هم گفته میشد که همزمان درحال نوشتن چند کتاب هستند.