در دوره‌ای به‌سر می‌بریم که حوزه عمومی جامعه، سلبریتی‌ها را به‌شدت نقد می‌کند اما سیاستگذاری کلان در مدیریت فرهنگی، با هر دوپینگی سعی دارد آنها را سرپا نگه دارد و نگذارد از تعدادی هوادار که هنوز برای آنها باقی مانده، سلب اعتمادبه‌نفس شود. واقعا عجیب نیست؟
  • ۱۳۹۹-۰۸-۲۴ - ۱۲:۲۳
  • 00
آهای سلبریتی، پاتو اینجا نذار!
 آهای سلبریتی، پاتو اینجا نذار!

به گزارش «فرهیختگان»، سرانه مطالعه مردم ایران پایین است؟ بله، بسیار پایین است و درباره دلایلش مثنوی‌ها سروده‌اند. هر وقت که در ایران تبدیل شدن یک مساله به دغدغه‌ای عمومی، باعث می‌شود همه به این فکر بیفتند که بالاخره باید کاری کرد و به هر طریقی مشکل را حل کرد، بازار راه‌حل‌های جعلی و گمراه‌کننده هم به راه می‌افتد تا جایی که تعدادی از مسببان آن مشکل می‌توانند در جایگاه حلال مشکلات و به عبارتی کاسبان دغدغه، وارد میدان شوند. خب چرا سرانه مطالعه در ایران پایین است؟ از آموزش ضعیف ادبیات فارسی در دبستان و دبیرستان‌ها گرفته تا عادت ندادن و جا نینداختن کتابخوانی به‌عنوان یک لذت و یک تفریح، دلایل مختلفی را می‌توان برشمرد. اما یک نکته که هرقدر به سال‌های اخیر نزدیک‌تر می‌شویم، بیشتر تاثیر می‌گذارد، مهجور و ناپیدا شدن قهرمانان حوزه اندیشه و ادب و هنر است. این وادی احتیاج به قهرمان دارد تا افراد عادی جامعه را به سمت یک قله فرهنگی و فکری سوق دهند. اگر امروز در یکی از خیابان‌های همین تهران، از چندین رهگذر بخواهیم که نام چندین شاعر و نویسنده معاصر کشورشان را بگویند، احتمالا اکثرشان به نام‌هایی مثل فروغ فرخزاد، پروین اعتصامی، سهراب سپهری، احمد شاملو، اخوان ثالث و امثال آنها اشاره خواهند کرد یا در میان نویسندگان به کسانی مثل جلال آل‌احمد و صادق هدایت. تمام این افراد سال‌هاست که از دنیا رفته‌اند. اینها قهرمانان حوزه ادبیات مدرن فارسی در تاریخ معاصرند اما ماضی ایران هستند و هر چند، اینکه آیا سطح کلی ادبیات امروز ایران، از دیروز بالاتر است یا پایین‌تر، می‌تواند محل مناقشه باشد. در این نمی‌توان تردید کرد که امروز هم کسانی داریم که لااقل نسبت به بعضی از دیروزی‌ها حتی قابلیت بیشتری برای قهرمان شدن دارند.

چرا شاعران و نویسندگان امروز ما قهرمان نمی‌شوند و رویای شبیه شدن به آنها، کسر قابل‌توجهی از جامعه را به سمت کتاب سوق نمی‌دهد؟ فرض کنیم که در دهه‌های ۲۰ و ۳۰ و ۴۰ شمسی، یک انجمن ادبی در تهران تاسیس می‌شد که خواننده‌ها یا هنرپیشه‌های مشهور لاله‌زار و سینمای فیلمفارسی را به سکوی محفلش دعوت می‌کرد و آنها می‌نشستند و درباره کتاب‌هایی که از آثار مهم تاریخ ادبیات ایران و جهان خوانده‌اند، با حاضران سخن می‌گفتند. در سایه چنین نام‌های زرد و سطح‌پایین اما پرآوازه‌ای، آیا هیچ‌وقت امکان داشت که نام‌هایی مثل بامداد، فروغ، پروین و سهراب به خود ببالند و همه‌گیر شوند؟ آیا جامعه ادبی ایران اجازه می‌داد که یک محفلی، با عنوان انجمن ادبی، چنین نمایش مضحکی را اجرا کند؟ آن چهره‌های مشهور غنا و طرب می‌توانستند در محیطی که برچسب‌ها و عناوین واقعی خودشان را داشت، میان طرفداران انبوه‌ خودشان جمع شوند و از شهرت‌شان لذت و بهره ببرند؛ اما حق نداشتند بدون صلاحیت، به حوزه نخبگان وارد شوند و غیر از عناوینی مثل خوش‌تیپ و خوش‌رقص و خوش‌ادا، عناوین دیگری مثل باسواد و تحلیلگر و فرهیخته را هم این‌بار بدون صلاحیت، از صاحبان اصلی‌اش بربایند.

اواخر دهه ۹۰ شمسی هستیم و این اتفاق در ابعادی بزرگ‌تر رخ داده است. حالا نه یک انجمن ادبی، بلکه در یک برنامه گفت‌وگومحور سیمای ملی، از مربی آشپزی و شاخ‌مجازی گرفته تا هنرپیشه‌های نیمه‌بفروش سینما، به یک برنامه تلویزیونی می‌آیند تا در مقام فرهیختگان جامعه، به تبلیغ کتابخوانی بپردازند اما چیزی که درواقع اتفاق می‌افتد، تبلیغ خود آن آدم‌ها به‌عنوان افرادی فرهیخته و کتابخوان است و بله! این چیزی است که اتفاقا برای آنها خیلی شیرینی دارد. مستند است که هنرپیشه‌ها و مشاهیری از این دست، در همین کشور خودمان، پول می‌دهند تا نویسندگان در سایه، به نام آنها کتاب داستان بنویسند. آنها چنین می‌کنند یا مجموعه شعر منتشر می‌کنند و بازدیدهای پرشمار اینستاگرامی از مراسم رونمایی کتاب‌شان، روی نام شاعران مستعد امروز سایه می‌اندازد و نمی‌گذارد که به قدر سهراب، فروغ و پروین معروف شوند. همین نخواهد گذاشت که جامعه امروز ما قهرمان‌های واقعی ادبیات، فرهنگ و اندیشه داشته باشد. قطعا این چهره‌های مشهور خیلی علاقه دارند که عنوان نخبگی را هم در کنار عناوین دیگرشان قطار کنند و اگر برای اینکه کسی به نام‌شان کتاب داستان بنویسد، پول می‌پردازند، برای آمدن به این برنامه تلویزیونی حتی پول هم می‌گیرند. حتی مجری برنامه هم یکی از آنهاست و خب! اگر به کارشان ایراد بگیرید، خواهند گفت که ما داریم کتابخوانی را ترویج می‌دهیم. طبعا توقع نداریم آنها اعتراف کنند که دارند سلبریتی‌ها، یعنی خودشان را تبلیغ می‌کنند نه کتابخوانی را. اگر پول دادن یک هنرپیشه برای اینکه کتاب داستانی به نامش منتشر شود، تبلیغ کتابخوانی است نه تبلیغ برای آن هنرپیشه، برنامه کتاب‌باز هم در مسیر قهرمان‌سازی از نخبگان ادب و اندیشه حرکت می‌کند، نه دست‌و پا کردن وجاهت نخبگانی برای سلبریتی‌ها. القصه اینکه همه جا مال آنهاست. کلی برنامه در همین تلویزیون هست که این افراد به‌عنوان میهمان جلوی دوربینش می‌نشینند و درباره هر چیزی که دل‌شان خواست حرف می‌زنند. فضای مجازی هم که هست و آنها در آن داروساز، سیاستمدار، روانشناس، نظریه‌پرداز اجتماعی، تحلیلگر فلسفی و امثال اینها هستند و با کتاب‌باز سروش صحت مشخص می‌شود که نخبگان ادبی و فرهنگی هم هستند. سلبریتی‌ها نمی‌گذارند که در هیچ‌کدام از حوزه‌های تخصصی، افراد شایسته واقعی، مطرح شوند و قهرمان شوند و اتفاقا حالا با برنامه‌ای مثل کتاب‌باز، مهم‌ترین سنگر را اشغال کرده‌اند؛ یعنی جایگاه نقد خوشان را، جایگاه نخبگان را.

در زمانه‌ای که از مجاری غیررسمی به این افراد مرتب اعتراض می‌شود که چرا سطح فرهنگی جامعه را پایین آورده‌اید و رنگ همه تحلیل‌ها را زرد کرده‌اید، آنها می‌روند و روی همان کرسی می‌نشینند که از آن باید امثال خودشان به‌طور رسمی نقد شوند. عجیب نیست اگر فردا ببینیم که کرسی نقد سلبریتیسم هم با حضور همین سلبریتی‌ها به راه بیفتد و اصلی‌ترین منتقدان چنین جریانی را حتی از دم در به داخل راه ندهند! در دوره‌ای به‌سر می‌بریم که حوزه عمومی جامعه، سلبریتی‌ها را به‌شدت نقد می‌کند اما سیاستگذاری کلان در مدیریت فرهنگی، با هر دوپینگی سعی دارد آنها را سرپا نگه دارد و نگذارد از تعدادی هوادار که هنوز برای آنها باقی مانده، سلب اعتمادبه‌نفس شود. واقعا عجیب نیست؟ آیا این وظیفه سیاستگذاران کلان نبود که حتی اگر امروز عموم مردم درباره سلبریتی‌ها چنین نمی‌گفتند، می‌آمدند و آنها را آگاه می‌کردند و نمی‌گذاشتند که در دامچاله ابتذال بیفتند؟

 * نویسنده: میلاد جلیل‌زاده، روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰