به گزارش «فرهیختگان»، محمدهادی راجی، دانشجوی دوره دکتری دانشگاه امام صادق(ع) طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: تحلیلها و شبهتحلیلهای متنوع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی هنری و پزشکی که از صبح علیالطلوع هنگام خروج از منزل در برخورد با افراد متفاوت ازجمله دوستان و آشنایان، همکاران و فروشندگان میشنویم یا در صفحات مختلف شبکههای اجتماعی میبینیم بخش مهمی از تعاملات اجتماعی ما را بهخود اختصاص میدهند. تعابیری که لزوما تابع روشمندی خاصی نیستند و بعضا هم مبانی و بنای متقن و دقیقی ندارند یا حداقل کژتابیهای روشی و مفهومی دارند.
این پدیده از جنبههای متعددی قابلیت پردازش و بررسی دارد. سطحیشدن تحلیلها در اثر کمبود مطالعه درکنار همهگیری رسانههای اجتماعی و بهتبع آن افزایش تولید و توزیعکنندگان شبکهای پیام در این ساحت، مسائل متفاوتی را بهبار آورده است. سرانه روزانه مطالعه کتاب ایرانیان طبق برخی پیمایشها تنها درحدود چنددقیقه است! این مهم درکنار ارزان شدن دسترسی به شبکههای اجتماعی و شکلگیری جامعهای شبکهای، آسیب اجتماعی را بهبار آورده که میتوانیم آن را «بازتولید و بازتوزیع شبکهای ناآگاهی» خطاب کنیم.
اما چه باید کرد؟ پاسخ به این پرسش در چندحوزه قابل پردازش است. راهکارهایی برای افزایش سرانه مطالعه کتاب، ترویج و ارتقای سواد رسانه و... در این دست جای میگیرند. یکی از راهکارهای محتوایی در این زمینه، بازشناخت و بازتعریف ساده دادههای علمی برای عموم جامعه است بهنحوی که نظریات جامعهشناسی و سیاست ایران برای عموم جامعه در دسترس قرار بگیرد. در این سلسله از نوشتارها قصد داریم بهمرور اجمالی و روان نظریاتی که به تبیین جامعه ایرانی مربوط میشوند، بپردازیم تا علاقهمندان بتوانند با آشنایی بیشتر با جامعهشناسی تاریخی ایران به استفاده از این دادهها در ارائه و ارزیابی تحلیلهای روزمره بپردازند. در این راستا سراغ مباحث و نظریاتی خواهیم رفت که به توصیف اجتماعی و تاریخی جامعه ایرانی پرداختهاند و میتوانند سازوکارهای علمی و ابزارهای متداولی را برای تحلیل ایران کنونی در اختیار ما قرار دهند.
در این ساحت، دو سنخ نظریه وجود دارد؛ دسته اول نظریاتی که اختصاصا برای تبیین جامعه ایرانی طراحی شدهاند و دسته دوم نظریاتی که اگر چه اختصاصا برای جامعه ایرانی طراحی نشدند اما میتوانند منشأ بهرههای نظری برای تحلیل جامعه ایرانی باشند. اولین نظریهای که در ادامه به آن پرداخته میشود مربوط به کوتاهمدت بودن جامعه ایرانی است.
جامعه ایرانی بهمثابه جامعه کوتاهمدت
منظور از جامعه کوتاهمدت جامعهای است که بهندرت و در کمتر ساحاتی دارای انباشت تاریخی و تولیدی است، چه درحوزه دانش، چه درحوزه ثروت و چه درحوزههای مختلف دیگری از قبیل سیاست، قانون و... بهعبارت دیگر منظور از این وضعیت آن است که ساختارهای تاریخی در جامعه ایران به یک روند خطی و دائمی و پیش رونده منجر نمیشوند و دائما دچار تغییراتی در مبنا و بنای خود میشوند. برای مثال این پدیده درحوزه اقتصاد در معضل خامفروشی نمود پیدا میکند و نرفتن بهسوی انباشت خطی ارتقای محصولات پردازش شده. در سیاست، با اینکه جامعه ایرانی، تاریخی بهقدمت چندهزار سال دارد اما حداقل درطول تاریخ معاصر خود دائما درحال درجا زدن تئوری و عملی در خیلی از زمینههای نیازمند انباشت است. یکی از مظاهر علنی این پدیده اجتماعی آن است که هنوز از منافع و اهداف عالی ملی تبیین خوبی صورت نگرفته و وحدت مشترک بنیادینی بر سر آن در احزاب و آحاد ملت وجود ندارد. این پدیده در اوان انتخاباتها بیش از هرزمان دیگری خودنمایی میکند. با روی کار آمدن مسئولان جدید، بسیاری از برنامهها، رویهها و نیروها تغییر پیدا میکنند و ساختاری نو برپا میشود. این مهم باعث میشود که اجتماع فاقد اهداف عالی راهبردی و بلندمدت باشد و درجازدگی اجتماعی و روزمرگی جایگزین ثبات روشمند شود. در بین پژوهشگران اجتماعی کاتوزیان به موضوع جامعه کوتاهمدت پرداخته است که در این نوشتار از برخی مطالب وی نیز بهره جستیم. برای آشنایی بیشتر با این نظریه میتوانید به آثار وی مراجعه کنید.
مولفههای جامعه کوتاهمدت:
اما چرا جامعه ایرانی جامعه کوتاهمدتی شده است؟
پرسش مهمی که گرچه نمیتوان در این مجال بهطور کامل به آن پاسخ داد اما میتوان بهصورت مختصر به آن اشاراتی داشت.
پاسخهای طراحیشده در این زمینه، علل مختلفی را ذکر کردهاند، ازجمله این موارد موضوع بحران تاریخی منابع آبی در ایران و شکلگیری نوع استبدادی دولت و فراقانونی بودن آن درتاریخ معاصر ایران است. درواقع در این چارچوب تحلیلی این موضوع مورد پردازش قرار میگیرد که بحران کمآبی در ایران باعث پراکندگی جمعیت درسطح جغرافیای ایران شد و این جمعیت پراکنده تحتکنترل قدرتهای محلی محدودی ممکن بود تسلیم شود. قدرتها که بدون قانون سر کار آمده بودند بدون قانون مدونی نیز حکمرانی میکردند و درواقع قدرت نه از قانون، بلکه بر قانون بود. امیران و پادشاهان طبق امیال خویش به حکمرانی میپرداختند و نبود قانون و همچنین نبود جریان اجتماعی نخبگانی موید دولت از ریشه های اساسی کوتاهمدت بودن جامعه ایرانی محسوب میشود. در این راستا، نبود قانون باعث میشد قدرت حکومت و رفتارهای آن ازجمله مجازاتها، اخذ مالیات و... تابع معیارهای خاصی نباشد و تحولات قدرت و جابهجایی آن نیز با دورههایی از بینظمی، ترس، بیاعتمادی و بیثباتی همراه باشد. همین موضوع بهنحو زیادی باعث شد میل به پنهانکاری در بین خیلی از بدنه اجتماعی جریان پیدا کند و بسیاری از مردم برای حفظ امنیت مالی و اجتماعی خویش از شفافیت دوری کنند. بعد از مشروطه و انقلاب اسلامی، تلاش برای طرح جامعه قانونگرا فراهم آمد که منشأ تحولات مثبت فراوانی شد اما متاسفانه هنوز ریشههای اجتماعی و تاریخی بیقانونی، شفافیتگریزی و جامعه بدون انباشت حضور دارد که باید در مطالعات جامعه شناختی درسطح ملی مورد توجه قرار بگیرد. قانون کلیدواژه اصلی در این تحلیل است که نقش مهمی در فرآیند انباشت بازی میکند.