به گزارش «فرهیختگان»، رئیسجمهور اخیرا در جلسه هیأت دولت با اشاره به مساله صلح امام حسن(ع) گفت: «وقتی برخی از اصحاب امامحسن(ع) آمدند و با زبان معترضانه گفتند که چرا صلح کردید، چرا در برابر طرف مقابل، شما پیمان را امضا کردید، حضرت فرمودند جامعه اسلامی که فقط شما 10 نفر نیستید... دیدم اکثریت قاطع جامعه صلح میخواهند، وقتی که مردم این را میخواهند، صلح را انتخاب میکنم.» به همین بهانه علیرضا صدرا، دانشیار گروه علومسیاسی دانشگاه تهران در یادداشتی نگاهی دوباره به مفهوم جنگ و صلح داشته که در ادامه میخوانید.
جنگ و صلح دو رفتار انسانی هستند و از یک کنش امنیتی برخاسته که آن حفظ بقاست. انسان و جوامع انسانی برای تامین امنیت خود تلاش و تدبیر میکنند که گاه تلاش آنها صلحآمیز است و از طریق مذاکره و دیپلماسی ممکن میشود و گاه قهرآمیز است و از طریق توپ و تانک مسیر میشود.
جنگ هم یک نوع سیاست و تدبیر است کمااینکه سیاست هم یک نوع جنگ و مسابقه است، نتیجه هردو، حفظ امنیت است و همه میخواهند امنیت داشته باشند و وجود خود را حفظ کنند.
اصل امنیت یا دفاع که یا صلحآمیز است و یا قهرآمیز همهجا هست، برای همه اجزای هستی این قابل تعریف است. خداوند به انسان عقل داده که با تدبیر بقای خود را حفظ کند لذا اصل امنیت و حفظ موجودیت فینفسه ارزش است، ضمن اینکه جهانشمول است و همه بهدنبال حفظ امنیت و بقای خود هستند. امنیت جاودان هم هست و از انسانهای اولیه گرفته تاکنون، به امنیت اهمیت دادهاند، چراکه اگر امنیت نباشد، توسعه و عدالت و کارآمدی و... هم معنی ندارد. لذا امنیت یک اصل پایه است اما مهم ماهیت امنیت است. ما باید بدانیم جنگ و صلح چیست و برای چه چیزی است؟ مفهوم جنگ و صلح امری فراتاریخی است و ربطی به تاریخ ندارد بلکه به بینشها ربط دارد. یک نگاه، امنیت خود را در امنیت دیگران میبیند و نگاه همگرایی و همزیستی دارد. اما تفکر دیگر، نگاه داروینیستی و تنازعی دارد. بعضی از مکاتب بقای خود را در فنای دیگران و امنیت خود را در ناامنی دیگران میدانند، از آتیلا و نرون گرفته تا چنگیزخان و صدام و هیتلر و... اینطور فکر میکردند. این تفکر نگاه تنازعی به دنیا دارد. لذا دو مکتب که یکی تنازعی و یکی تسابقی به دیگران نگاه میکند، در طول تاریخ وجود داشته است.
نگاه اسلام به مساله این است که قرآن میفرماید: «وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِباطِ الخَیلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُم» توصیه اسلام این نیست که شما زورمند شوی تا زور بگویی، بلکه میگوید زورمند شو تا به تو زور نگویند. یک جنگ، تنازع است و یک جنگ، جهاد و دفاع است و برای این است که «تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ» باشد.
مولوی میگوید «ور بود مریخی خونریز خو/ جنگ و بهتان و خصومت جوید او» دشمن ما بهدنبال جنگ است و نمیتواند صلح را تحمل کند. معتقد است یا باید تابع من باشی یا بر علیه من. او هابزی بهدنیا نگاه میکند و میگوید انسان گرگ انسان است. مونتسکیو میگوید ملتها گله گرگ هستند تا یکدیگر را بدرند. دشمن ما اینگونه نگاهی بهدنیا دارد لذا اصلا صلح برای او معنا ندارد.
دیدگاه تنازعی، جنگطلب است و همه ابزارها را درجهت سلطه خود بهکار میگیرد. ممکن است ابزار جنگ عوض شود اما ماهیت جنگ عوض نمیشود. جنگ نرم و جنگ اقتصادی و... از ابزارهای جدید جهان سلطه است. صرفا چهره جنگها و ابزارها، تکنیکها، تاکتیکها و استراتژیها متفاوت شده است. بدین ترتیب با توجه به اینکه جهان سلطه بهدنیا تنازعی نگاه میکند و جنگ به همه ساحات بشری اعم از اقتصاد و... تسری پیدا کرده است، آیا صحبت از صلح معنایی دارد؟ آیا بین گرگ و آهو صلح ممکن است؟ یا باید گرگ از گرگی دست بردارد و یا اینکه آهو از جان خود دست بردارد، راه دیگری وجود ندارد.
اگر آمریکا از سلطهگری دست بردارد و به حقوق دیگران احترام بگذارد، شاید صلحی مطرح باشد. تا جایی که آمریکا سلطهگری میکند، جنگ هم خواهد بود. زمانی جنگ تمام میشود که یا دندان گرگ شکسته شود و یا ما از بقای خود کوتاه بیاییم. یا باید مقاومت کنیم و دندان گرگ را بشکنیم یا باید استقلال و امنیت و عزت خود را فدا کنیم. تا زمانی که طرف مقابل گرگ است صلح معنایی ندارد، شاید سازش ممکن باشد اما صلح با او ممکن نیست. سازش همان شکست و تسلیم است. سازش از موضع ضعف، از جنگ بدتر است.
آمریکا و غرب یکجانبهگرا و اشغالگر است و بهدنبال جهانیسازی است، اما ما بهدنبال چندجانبهگرایی و همگرایی هستیم. اگر بخواهیم صلح کنیم باید قدرتمند باشیم چراکه از دل ضعف جز ذلت و ناامنی و جنگ بیرون نخواهد آمد. قدرت، صلح را تضمین میکند و بهقول مولوی «جنگ پیغمبر، مدار صلح شد».
مذاکره سیاسی باید از موضع قدرت و فعالانه باشد. مذاکرهای که از موضع اقتدار و فعالیت باشد، همان جنگ است. کمااینکه در مورد ماجرای امامحسن(ع) میتوانیم بگوییم که حضرت با معاویه صلح نکرد -صلح به این معنی که حضرت معاویه را قبول داشته باشد و با او همکاری کند نبود- بلکه حضرت بهدلیل خیانت نیروها نتوانست جنگ را ادامه دهد، در قراردادش با معاویه نیز شرط کرد که بعد از معاویه باید حکومت به حضرت یا امام حسین(علیهماالسلام) بازگردد.
بنابراین مذاکره، اگر از موضع فعال و از موضع قدرت باشد، یکنوع جنگ تمامعیار است، اما اگر مذاکره از موضع ضعف باشد همان سازش است که از جنگ بدتر است. مذاکره با سازش متفاوت است، همانطور که شجاعت با جبن و جسارت تفاوت میکند.
اگر ما کارآمدی خود را در حوزههای اقتصادی، سیاسی، نظامی و... بالا ببریم، اثربخشی بیشتری خواهیم داشت و امنیت ما بیشتر تامین خواهد شد. بهتر است بر این امر متمرکز شویم که قدرت و اقتدار داخلی را بیشتر کنیم. ما اهل صلحیم و اساسا جنگ ما هم برای صلح بوده است.