به گزارش «فرهیختگان»، ژانر جنگی در تاریخ سینما همانطور که از نامش برمیآید، از جنگهای مختلف در سراسر جهان تغذیه میکند. در این میان جنگ جهانی دوم بهعنوان خانمانسوزترین و ویرانکنندهترین جنگ در تاریخ معاصر که تلفات جبرانناپذیری را برای کشورهای درگیر در آن بهجا گذاشت، دستمایه آثار بسیار زیادی در تاریخ سینما شده است. در بسیاری از این آثار جنگ جهانی دوم صرفا بهعنوان یک بستر درنظر گرفته میشد تا تاثیرات مختلف این پدیده شوم بر روابط انسانی و موقعیتهای مختلف به تصویر کشیده شود. با چنین روشی آثار درخشانی ساخته شدند؛ مانند «بهترین سالهای زندگی ما» (ویلیام وایلر، 1946) بهعنوان ملودرامی جنگی درباره آسیبهای مختلف به سربازان پس از جنگ، «استالاگ 17» (بیلی وایلدر، 1953) که ترکیبی درخشان از دو ژانر جنگی و کمدی بود و «کازابلانکا» (مایکل کورتیز، 1942) که فیلمی در گونه رمانتیک/جنگی بهحساب میآید. با گذر زمان و پیشرفت تکنولوژی گرایش فیلمسازان از فیلمهای فوق بهسوی فیلمهایی تغییر پیدا کرد که تجربه جنگ و جبهه، اصل اساسی آنها را تشکیل میداد. در این میان استیون اسپیلبرگ با ساخت «نجات سرباز رایان» (1993) توانست یکی از رئالیستیترین تجربهها در باب تصویر کردن جبهه جنگ جهانی دوم را رقم بزند. سنت فیلمهای جنگی در سالهای اخیر نیز ادامه پیدا کرده و مخاطبان زیادی شیفته این دست آثار، از سینمای کشورهای مختلف هستند. جدیدترین محصول این ژانر محبوب، یک فیلم بریتانیایی بهنام «پشت خط: فرار به دانکرک» ساخته فیلمسازی کم نام و نشان به نام بن مول است که یکی دو ماهی از اکران جهانی آن میگذرد.
قصه کممایه پشت خط: فرار به دانکرک، حول محور گروهی از سربازان متفقین در خلال جنگ جهانی دوم میچرخد که در چنگال نازیها اسیر میشوند. در میان آنها سربازی بریتانیایی بهنام دنی فینگان (سم گیتینس) حضور دارد که گویا پیش از جنگ، بوکسور معروفی بوده و در جهان اسم و رسمی داشته است. در این میان یکی از افسران نازی سعی میکند تا از دنی جهت تبلیغات پروپاگاندایی حکومت رایش سوم استفاده کرده و با او معاملهای را ترتیب دهد.
بن مول در پشت خط: فرار به دانکرک، تمام المانهای کلیشهای موجود در یک فیلم جنگی را میگیرد و با پرداختی سطحی که بر آنها اعمال میکند، دست به ساخت تله فیلمی سست و سطحی میزند. با این وجود پرداخت او بهقدری دمدستی و آماتوری است که درنهایت فیلمش نه توان سرگرم کردن را دارد نه قصه گفتن. نه دنی و دوستانش بهعنوان سربازان متفقین باورپذیر از کار درآمدهاند و نه افسران نازی با آن پرداخت یکسویه و سطحی بهعنوان آنتاگونیستهای بیرحم جهان داستان قابل قبولند. فیلمنامه بر پایه یک ساختار سهپردهای ساده نوشته شده که در هر سه پرده به شکل اساسی مشکل دارد. در ابتدا ما آرامآرام با گروه سربازان متفقین و در مرکز آنها دنی و دوست صمیمیاش آشنا میشویم و روند اسیر شدنشان را شاهد هستیم. دنی و دوستش طی حملههای سربازان نازی عقبنشینی میکنند و از مزرعه پیرمردی سر در میآورند که دختر فرانسویاش شانتال نام دارد. درنهایت در این مزرعه، نازیها دنی را دستگیر میکنند و او به اسارت گرفته میشود و با ورود دنی به بازداشتگاه موقتش، پرده دوم آغاز میشود که در آن شاهد برنامهریزی ملالآور و طولانی شخصیتهای اصلی برای فرار هستیم. فراری که قرار است به مقصد دانکرک انجام شود و شخصیتها نیز در ظاهر به آن دلبستهاند.
فیلمنامه بن مول بر پایه ویژگی بوکسور بودن شخصیت اصلی استوار شده و پیش میرود. او در پرداخت این شخصیت از تمام عناصری که کلیشههای ترسیم پروتاگونیستهای تمام مثبت هستند، سود برده است. دنی با قهرمان بازیهای بیمعنی و غیرقابل باورش بیش از هر چیز شبیه به یک قهرمان توخالی هالیوودی است که پس از کلی بمب و موشک خوردن، ذرهای آرایش موهای طلاییاش بههم نمیریزد و هر لحظه آماده یک فداکاری جدید است. این پرداخت احمقانه منحصر به شخصیت دنی نمیشود و کلیت فیلمنامه و کارگردانی براساس یک بلاهت بهتمام معنا شکل میگیرند. در یکی از نقاط عطف فیلمنامه شخصیتها که نقشه فرار از زندان نازیها را کشیدهاند، کاغذی درون ارابه شانتال میاندازند که معلوم نیست چه زمانی اسیر شد و چه زمانی بهعنوان کارگر به زندان آنها منتقل شد. آنها اظهار امیدواری میکنند که شانتال نامه را بیابد و در سکانس بعد میبینیم که نامه کنار ارابه او افتاده است. تعلیق کاریکاتوری و بیمزه این صحنه لحظاتی بعد شکل بدتری بهخود میگیرد؛ شانتال در حین پلکیدن اطراف ارابه بهواسطه اجباری که فیلمساز بر صحنه اعمال میکند، ناگهان سرش را 180 درجه میچرخاند و نامه را میبیند. به شکلی کنایی شانتال در سکانس بعد با خواندن نامه چند بار تکرار میکند: «احمقانه است... احمقانه!» و بهنظر من که بیشتر منظورش نحوه کارگردانی این سکانس کلیدی فیلمنامه باشد تا محتوای نامه. پایانبندی فیلم از این هم کمدی ناخواستهتری میشود. دنی و دوستانش یک نقشه واقعا بیمنطق و بیسر و ته برای فرار از دست نازیها میکشند که طی آن دنی باید 5 راند جلوی یک غول بیشاخ و دم –که برای یک فیلم رئالیستی گریمی فاجعه دارد– دوام بیاورد تا باقی دوستانش در خلال این مسابقه فرار کنند. منطق نقشه رسما لق است. بهطرز عجیبی بن مول تصور کرده که ارتش رایش سوم آنقدر احمق است که موقع مسابقه نگهبانانش را جمع کند و همه دستهجمعی به تماشای مشتزنی یک اسیر جنگی بنشینند. فارغ از این پرداخت صحنه با آن مونتاژ موازی که از صورت خونین دنی به فرار دوستانش کات میزند، بهحدی سانتیمانتال است که تحملش سخت میشود. از آن بامزهتر ترور افسر بالارتبه نازی بهدست شانتال است که افسر بغلدستیاش متوجه نمیشود درصورتی که کنار گوشش سر طرف را بریدهاند. بهعنوان حسنختام بعد از تمام این تصاویر کابوسوار و عجیب، نمایی روشن از آب و در امتداد آن افق دانکرک را میبینیم. نوری میتابد و شخصیتهای امیدوار بهسوی دانکرک رهسپار میشوند و همه چیز بهخوبی و خوشی به پایان میرسد. این پایان خوش کلیشهای احتمالا بهترین پایان ممکن بر ملغمهای باشد که هم جنگ را به سخره گرفته است و هم ژانر فیلم جنگی را.
درباره فیلم
سال گذشته یک فیلم جنگی انگلیسی بهنام «1917» توجهات بسیاری را به خودش جلب کرد. کارگردان این فیلم سام مندس بود که بیشتر فعالیتهایش را در سینمای آمریکا انجام داده اما اینبار روح محافظهکار انگلیسی را در یک فیلم جنگی بازتاب میداد و از آنجا که جو سیاسی موجود در هالیوود و بهطور کل اوضاع سیاسی جهان، چنین ایدهای را برای بالانس شرایط امروز میپسندید، به فیلم سام مندس هم توجه ویژهای شد. حالا در سال 2020 میلادی، پشت خط: فرار به دانکرک، به نویسندگی و کارگردانی بن مول، یک فیلم کاملا انگلیسی دیگر است که بهنظر میرسد تحت تاثیر همان جهانبینی ساخته شده است؛ هرچند معلوم نیست همان قوت و استحکام ساختار را داشته باشد که 1917 از آن برخوردار بود. با این حال، این فیلم از طرف مخاطبان انگلیسی که میبینند به روحیه محافظهکارشان جنبهای حماسی بخشیده شده، مورد اقبال قرار گرفته است. بن مول، نویسنده و کارگردان 50 ساله این فیلم، پیش از این چندین و چند مستند تلویزیونی ساخته بود و یک تلهفیلم در سال 2011 و دو سه مورد کارگردانی تکقسمتهایی از سریالهای تلویزیونی، کارهای درام او به حساب میآیند.
* نویسنده: دانیال هاشمیپور، روزنامهنگار