به گزارش «فرهیختگان»، «آقازاده» مجموعه مهمی در دهه اخیر تاریخ شبکه نمایش خانگی و حتی تلویزیون است. این اهمیت هم بهواسطه موضوعی است که سراغ آن رفته و قطعا در تلویزیون امکان و مجال پرداختن به آن نبوده و نیست. انداختن نور به تاریکخانههایی که دیگر حالا سالهاست خیلی هم تاریک نیستند و رفتن بهسراغ پروندههای مشهور و مهم، میتواند برای یک سریال، موضوعات جذابی باشد. انتشار اخبار این پروندهها در رسانهها هم برای مردم جذابیت دارد و احتمالا علاقه آنها به دانستن جزئیات و روابط فردی و خصوصی متهمان پرونده است که باعث جذب آنها به سریالهایی با موضوعات اینچنینی میشود. «آقازاده» با وجود انتقادها و گاه اعتراضاتی که درطول پخشش توسط مدیران دولتی یا افراد سیاسی شده اما قطعا با هماهنگیهایی در سطوح بالا ساخته شده و حضور اوج بهعنوان سرمایهگذار هم موید همین نکته است. سازمان اوج که پیش از این در سینما و تلویزیون فعال بود حالا سراغ شبکه نمایش خانگی رفته و البته که جمعکردن این تعداد از ستارههای سینما و تلویزیون و لوکیشنهای مختلف و... هزینههای مالی بالایی دارد و مدیران اوج، بلاشک میدانستند ساختن چنین سریالی، چه واکنشهایی و از کدام سمت را در پی خواهد داشت.حامد عنقا، نویسنده باهوش و مسلطی است اما اگر اصالت سریالهایی مانند آقازاده بر کنکاش در لایههای زیرین قدرت است و دو وجه مهم قدرت در یک نظام مساله اقتصادی و سیاست هستند، بهتر بود نویسنده فارغ از جناحبندی سیاسی به مساله ورود میکرد و سراغ پروندههای مشهور دیگری هم میرفت و شائبهها درباره سیاسیبودن نحوه گزینش پروندهها را ایجاد نمیکرد.
مرگ بر ملودرام، درود بر مستندسازی
یکی از مسائل مهمی که هنوز در سینما و تلویزیون ما حل نشده نسبت میزان ملودرام و واقعیت است در فیلمها و سریالهایی که به یک مساله مهم تاریخی یا معاصر و ملی میپردازد. یا اکثرا میروند سراغ روابط عاشقانه و در بستر آن اشارههایی هم به وقایع تاریخی میاندازند یا پروندههای مستند را به هر شکل و زوری، سوار روایت داستان میکنند و ملودرام تبدیل به وصله ناجور و گاه زایدی میشود که دنبال قصه اصلی راه افتاده است. در آقازاده هم کفه ترازو بهنفع پروندههای اقتصادی سنگینی میکنند و روابط خانوادگی و عاشقانه و احساسی هم برای مخاطبان به تعبیر عنقا، عام گذاشته شده تا حوصلهشان سر نرود و بتوانند تخمهای بشکنند و گاهی هم با آش و شکلات، لطیفه درست کنند و بخندند.
در آقازاده دو راه وجود دارد که هرکدام مسیر خودشان را میروند؛ یک راه که اصلی است و اصلا سریال برای همین ساخته شده، راه سیاست و اقتصاد و پروندههای مالی یا اخلاقی شخصیتهای مشهور است و دیگری راه شخصی و خصوصی شخصیتهای اصلی که عاشق میشوند و درد میکشند و مقاومت میکنند و نامردی هم از آنها دیده میشود. عنقا در آثاری که نوشته نشان داده اتفاقا ملودرام را میشناسد و اگر نخواهد برای تربیت مردم و جامعه نسخه بپیچد و از شعاردادن هم پرهیز کند میتواند قصههای جذاب و صحیح بنویسد و مخاطب را هم راضی نگه دارد. اما در آقازاده، سیاست اساسا اجازه نداده که قصه و روایت خودش را نشان دهد و اگر هم سکانسهایی از این سریال در فضای مجازی دیده شده و چرخیده یا مربوط به کنایهها و تشابهاتش به شخصیتهای مشهور بوده یا گافی بوده که باعث خنده مخاطبان شده است.شاید بتوان به سختی یک قصه دوخطی برای آقازاده تعریف کرد اما فقط اگر قسمتهای این سریال را پشتسر هم ببینید میتوانید با قصه اصلی و خردهروایتها ارتباط برقرار کنید و این برای یک سریال هفتگی نمایش خانگی اصلا اتفاق مثبتی نیست. تنیدگی بین موضوعات خانوادگی و سیاسی و اقتصادی مساله مهم و البته دشواری است که در آقازاده شاهد آن نیستیم. ماشین ارتباطات و ملودرام حرکت میکند و جایی میایستد و بعد نوبت ماشین اقتصاد و سیاست و فسادهای مالی و اخلاقی میشود. عنقا یا توفیقی نتوانستهاند بین این دو مساوات برقرار کنند. داستانی که کلا ماجرایش را در قسمت اول لو میدهد و سراغ پروندههایی میرود که شهره خاص و عام هستند چارهای ندارد بهجز پرداخت جذاب و مناسب. وقتی با شخصیتهای کلیشهای و حتی تکراری مواجهیم پس باید چیزهای دیگری باشند که مخاطب را علاقهمند بهدنبال کردن سریال کنند.
این «آقازاده» معصوم!
دفاع از یک اثر توسط خالقش شاید در نگاه اول یک حق طبیعی باشد اما کسی بهخاطر دفاع از اشتباهات به هیچکس حق نمیدهد. حامد عنقا در رسانه کار کرده و زیر و بم آن را آنطور که خودش میگوید بلد است. در مصاحبههای معدودی که درباره آقازاده کرده است بهطرز عجیبی از سریالش دفاع میکند. ریشه همه انتقادها را یا دشمنی میداند یا بیسوادی. بابت سکانس آش و شکلات به دوستان حزباللهی هم حمله کرده و آنها را متهم به نفهمیدن میکند و ازسوی دیگر وجود روابط عاشقانه و خانوادگی را فقط متعلق به مخاطب عام میداند و توقع ندارد که مردم عادی موضوعات سیاسی یا امنیتی را متوجه شوند و دنبالش کنند.
بازهم تکرار میکنیم که آقازاده سریال مهمی است اما الزاما هر مهمی بیعیب و نقص نیست. دستهبندی خوب و بد آدمها از روی ظاهر و استفاده مجدد از کاراکتر حامد و حاجرضای سریال پدر و نگاه سطحی به مساله محرمیت و خواندن صیغه و گزینش در پرداختن به پرونده اتهامی گروههای سیاسی در سریال، انتقادها و حتی معایبی است که پذیرفتنش ازسوی تهیهکننده و کارگردان بهمعنی ضعف نیست و برعکس، پافشاری این دو نفر روی اشتباهات و نپذیرفتن ایرادها و نقدها و چسباندن منتقدان به دشمنان داخلی و خارجی مبارزه با فساد یا حتی دشمنان جمهوری اسلامی نمایانکننده ضعفهای شخصیتی و فنی است. در تاریخ شبکه نمایش خانگی، سریالهای خوبی ساخته شدند که از نظر داستان و کارگردانی بهمراتب از آقازاده بهتر بودند هرچند حاشیههایی هم داشتند. گفتن این جمله که آقازاده نقل همه محافل است و همهجا صحبت از آقازاده است ازسوی تهیهکننده و نویسنده، شاید بیشتر ناشی از ناآگاهی باشد تا خودپسندی. تکیه بر آمار پربینندهها آنهم براساس میزان دقیقه شاید برای سازندگان آقازاده جذاب باشد اما یادشان نرود و یادمان نمیرود که سریالهای «دل» و «مانکن» که بهمراتب از نظر کارگردانی و تکنیک و داستان، پایینتر از آقازاده بودند هم به آمارهای مخاطبانشان در پلتفرمها استناد میکردند و فخر میفروختند. حامد عنقا بهتر از هرکسی میداند که نوشتن، ساختن و تهیهکنندگی آقازاده کار هر کسی نیست و سازوکار سینما و تلویزیون ما به شکلی نیست که هر نویسنده یا کارگردانی بخواهد سراغ موضوعات مهم و حیاتی مانند پرونده مفاسد اقتصای برود. عادی جلوهدادن شرایط ساخت آقازاده و کتمان دسترسی داشتن به پروندهها و اطلاعات اضافهتر از رسانهها چه کمکی به عنقایی میکند که در رسانه کار کرده و آن را میشناسد؟
خیر مطلق، شر مطلق
آدمهای خوب و سالم پراید سوار میشوند و چند روز را با یک دست لباس میگذرانند و آدمهای بد و مفسد سوار ماشینهای گرانقیمت میشوند و برای هر سکانس! یک لباس و کفش را میپوشند. آدمهای خوب حتی یک مکروه هم از آنها سر نمیزند اما آدمهای بد حتی صبحانه هم بلد نیستند بخورند و آن را روی بشقابشان تف میکنند. شاید مشکل اصلی آقازاده همین نگاه صفر و صدی باشد. نویسنده تمامقد پشتسر شخصیتهای خوبش ایستاده و از تمام کارهایشان با استدلال دفاع میکند و آدمهای بدش را رها کرده تا هرقدر میخواهند خطا کنند و وانمود شود که اینها از بچگی هم استعداد بد بودن داشتهاند. آقازاده هم به شخصیتهای مثبتش و هم به کاراکترهای منفیاش در سطح ورود کرده است. به سبک زندگی آقازادههای خوب و بد حتی نزدیک هم نمیشود. از کودکی و نوجوانی حامد و نیما اطلاعات خاصی به مخاطب داده نمیشود حال آنکه اساسا رفتار این دو در جوانی ریشه در سبک زندگیشان در کودکی و نوجوانی داشته است. تعدد شخصیتها مجال نگاه عمیق به آنها را نمیدهد و سرعت و تعداد اتفاقات آنقدر زیاد است که مخاطب نمیتواند دلایل روانشناسی رفتارهای نیما و حامد را متوجه شود. حاجرضا و دکتر بحری نماد دو سبک زندگی هستند که از دهه 70 کمکم در کشور ما پررنگتر شدن؛ دو سبکی که حالا دنباله روان فراوان خودش را دارد و ریشه پروندههای سیاسی، اخلاقی و اقتصادی هم در تفاوت این دو نگاه به زندگی است. مخاطب اما انگار از میانه داستان اضافه میشود و قرار است همان چیزهایی که در رسانهها خوانده و اضافاتی که از پروندهها بهدست عوامل سازنده رسیده است را بداند و انگار ریشههای رفتارهای فعلی اصلا مهم نیست. اشارهنکردن به سبک زندگی متفاوت مسئولان و نپرداختن به شخصیتپردازی دقیق و جای خالی واکاوی علت بهجای معلول باعث شده که با سطحیترین حالت شخصیتها مواجه شویم و آنها را در حد تیپهای خیر یا شر بپذیریم و قبول کنیم که اصلا آدم خاکستری در دنیای عنقا وجود ندارد.
در انتها مجددا تکرار میکنیم که آقازاده سریال مهمی است اما قرار نیست سازندگانش مجال نقد را با برچسب زدن به منتقدان از آنها بگیرند و اثر خود را معصوم و بیعیب بدانند هر مجالی را فرصتی برای تعریف از خود و تاختن به دیگران بدانند و ایرادها را پای کمدانشی مخاطبان بدانند و نه ضعفهای احتمالی خودشان.
* نویسنده: سید مهدی موسوی تبار، روزنامه نگار