به گزارش «فرهیختگان»، یکبار با هم این جمله را بخوانیم؛ پسربچه بوشهری بهعلت نداشتن گوشی تلفن همراه و عدم بهرهمندی از آموزش مجازی خودکشی کرد. راستش را بخواهید این جمله برای من یکی از غیرقابل باورترین جملاتی بود که در طول زندگی شنیدم. به تبع کار و محیط زندگی و فضایی که در آن زندگی کردهام، مساله خودکشی، ماجرای پیچیده و دور از ذهنی هم نیست. از اینهایی هم نبودهام که اگر کسی روی ساختمان رفت و شوی خودکشی برگزار کرد با گوشی تلفن همراه بایستم و تماشا کنم و فیلم بگیرم. آنقدر این واقعه تکرارپذیر و زیاد بوده و دیدهام که با شنیدن اخبارش خیلی تعجب نکنم، منتها برای هرکدام از این موارد دلایلی وجود داشت که هرکدام با اختلاف باورپذیرتر از خبری بود که بهسرعت در فضای مجازی و رسانهای درحال دستبهدست شدن است. البته این هم بعید نیست، آنقدر خودکشی و از این دست موارد اتفاق میافتد و آنقدر دلایل پیشپاافتادهای دارند که حد ندارد منتها این ماجرا و باورپذیر نبودنش با بقیه فرق میکند. از آن مهمتر واکنشهای بعد و هشدارهای قبل بیشتر آدم را متاثر میکند. قصد سیاهنمایی و ماهیگیری از آب گلآلود ندارم، این روزها همهچیز آنقدر سیاه است که زمینه سیاه این صفحه و محتوای شاید سیاهتر آن هیچ اثری از خود بهجای نگذارد. اما خب این مساله از آن مواردی بود که میشد پیشبینیاش کرد، شاید این ماجرا از اساس ایراد داشته و غیرواقعی باشد و این تکذیبها واقعیتر از تاییدها باشند، شاید بهانه موبایل و عدم امکان استفاده از آموزش مجازی یکی از هزار دلیل دیگر این کودک برای خودکشی باشد و خیلی شایدهای دیگر، اما این را میدانیم، خوب هم میدانیم، خودکشی فقط حلقآویز کردن و از بلندی پریدن و قرص خوردن و خلاصه نفس نکشیدن نیست.
همان روزی که آمار چندمیلیونی دانشآموزانی که امکان دسترسی به آموزش مجازی ندارند اعلام شد، همان روزی که آمارهای مربوط به کودکان بازمانده از تحصیل بهخاطر عدم دسترسی به امکانات و فقر و اینجور چیزها منتشر شد و میشود، خیلیها کشته میشوند، خودکشی نمیکنند، اما زیر فشار فقر و تنگدستی میمیرند، خودشان و تمام آرزوهایی که شاید از مسیر تحصیل امکان رسیدن به آن را داشتند. پس بگذارید پا را کمی فراتر بگذاریم و از این مردنهای میلیونی هم بنویسیم. از علتها، از اینکه شاد و هر بستر و فضای آموزشی دیگری در این فضای کرونایی که نتواند انتظارات همگانی را برطرف کند، میتواند همچون قتالهای عمل کند که دانشآموزان و خانوادههای کمبرخوردار این مملکت را میکشد و سرآخر هم عایدی آنها همین تایید و تکذیبهایی است که یکییکی از این رسانه و آن رسانه منتشر میشود.
داغ بر دل نشسته
گفتم که قصدم تایید و تکذیب علت واقعی خودکشی کودک 11ساله بوشهری نیست. یعنی آنقدر فضا غبارآلود است که بعید میدانم بتوان تکبعدی با مساله مواجه شد و این ماجرا هم مثل خیلی دیگر از موارد اینچنینی که شنیدیم فلانی از استرس کنکور، بهمانی از نتیجه کنکور و آن یکی بهخاطر فشار امتحان و... خودکشی کرد، سکته کرد و مرد، فراموش میشود و در رزومه این نظام آموزشی خاک میخورد. منتها برای ورود به بحث ناچارم از انتها به ابتدا بیایم و تمام آنچه را که از همان روزهای ابتدایی شیوع کرونا و لزوم رجوع به آموزش مجازی و آمادهسازی بستر مناسب جهت دسترسی همگانی به این آموزشها نوشتیم دوباره مرور کنم. دو روز پیش که خبر تلخ و دردناکی در فضای رسانهای و مجازی بهسرعت دستبهدست میشد، «پسربچه 11ساله بوشهری بهخاطر نداشتن گوشی تلفن همراه و عدم دسترسی به آموزش مجازی خودکشی کرد» بهتآور بود و غیرقابل پذیرش، مثل الان که بعد از گذشت دوروز همچنان بهتآور و غیرقابل پذیرش است. اکانتهای توئیتری و سایتهای خبری بهسرعت به تولید محتوا پرداختند و همین ورود همهچیز و همهکس به مساله باعث شد روایتها از صحت و سقم ماجرا، متفاوت و حتی متناقض باشد.
1 سیدمحمد موسویزاده دانشآموز کلاس پنجم دبستان شهرستان بندر دیر از توابع استان بوشهر خود را از طناب دار حلقآویز کرد و درگذشت. علت این اقدام عدم دسترسی به ابزار ارتباطی مثل نداشتن تلفن همراه برای استفاده از آموزشهای مجازی و سلب امکان تحصیل از این دانشآموز 11ساله عنوان شده است.
2 بعد از این خبر و انتشار سیلی از واکنشهای عمومی نسبت به این واقعه، روابطعمومی آموزشوپرورش شهرستان دیر در اطلاعیهای بههمراه پیوست چند عکس نوشت: «در پی انتشار خبری مبنیبر خودکشی دانشآموز ۱۱ساله ساکن شهرستان دیر بهدلیل نداشتن گوشی تلفن همراه و عدم امکان حضور در کلاسهای آنلاین، به اطلاع میرساند با توجه به تحقیق و بررسیهای میدانی و جمعآوری مستندات مربوط اعلام میدارد، نامبرده از روز بازگشایی مدارس در ۱۵شهریورماه تا روز حادثه بنا به درخواست ولی دانشآموز با توجه به شرایط متاثر از کرونا در مدرسه حضور نداشته و کار آموزشی خود را از طریق شبکه شاد با تلفن همراهی که توسط شخص مدیر مدرسه در فروردینماه ۹۹ به ایشان اهدا شده بود، تا آخرین ساعات روز حادثه در سامانه شاد بهصورت فعال و در کلاسهای درس مجازی آنلاین انجام میداده که تمامی مستندات، اعم از فایلهای صوتی، تصویری و تکالیف و تمرینهای درسی دانشآموز در گروه درسی موجود است. برخی از این مستندات برای تنویر و اطلاع افکارعمومی پیوست است. ضمنا نامبرده جزء دانشآموزان بیبضاعت و کمبرخوردار بوده که در سالهای تحصیلی بهصورت مکرر مورد حمایت مدرسه و انجمن اولیا و مربیان آموزشگاه بوده است و خانواده نامبرده این موضوع را تایید مینماید.» البته تصاویر پیوستشده و اکانتی که سیدمحمد با آن در کلاس مجازی حاضر میشده بهنام خودش نیست و احتمالا گوشی تلفن همراه را از کسی به امانت گرفته بوده است.
3 اما مثل همیشه این پایان ماجرا نبود. ابتدا یادداشتی منتسب به معلم این دانشآموز در فضای مجازی منتشر شد. این معلم در بخشی از دلنوشتهای که برای این دانشآموز آماده کرده بود آورده است: «خسته بودم، به خودم گفتم دیگه از تدریس غیرحضوری بدترم داریم؟ روزگار از این سختتر هم هست؟ داشتم عکسهای فعالیتهای بچهها در گروه (شاد) را نگاه میکردم تا با پیامها کلیپ بسازم. پیام سیدمحمد را دیدم که میگفت؛ اجازه گوشی من خرابه، اجازه گوشی من عکس نمیگیره، فیلم ارسال نمیکنه... دیروز آقای مدیر بهم زنگ زد و گفت سیدمحمد از دنیا رفته و من الان نشستم پای گروه بدون تدریس، بدون تکلیف... از این به بعد کی وسط تدریس ریاضی بپره و بگه من گوشیم خرابه، کی بعد از ویسهای روخوانی فارسی بچهها بگه من نمیتونم ویس بذارم.»
4 همچنان تایید و تکذیبها ادامه داشت و البته دارد. یکی از سایتهای خبری در گفتوگویی که با مادر این دانشآموز منتشر کرده است در رابطه با ماجرای خودکشی سیدمحمد مینویسد: «محمد دانشآموز کلاس پنجم بود. او بچه درسخوان و دانشآموز زرنگی بود. دلش میخواست گوشی هوشمند داشته باشد و بتواند برای معلمش عکس و فیلمهایی را که خواسته میشد بفرستد. اما ما در خانهمان فقط یک گوشی خراب داشتیم که نه فیلمبرداری میکرد و نه میشد با آن ویس فرستاد. همین باعث غموغصه پسرم شده بود. همسر من مریض است و یک فرزند معلول هم دارم. در خانههای مردم کار میکنم و زندگیمان را بهسختی و با کمک اقوام و مردم شهر میگذرانیم. میخواستم کار کنم و برای محمد گوشی بخرم. او به من میگفت خودم بزرگ میشوم و کار میکنم. اما الان نیاز به یک گوشی یا تبلت داشت که از بقیه بچهها در درسهایش عقب نیفتد که ما هم توان مالی برای خرید آن نداشتیم. مدیر مدرسه محمد چندبار گفته بود که میخواهد به سه دانشآموز گوشی بدهد اما این اتفاق نیفتاد. هیچ گوشیای در کار نبود و تنها دلیل غصه پسرم که باعث شد این بلا را سر خودش بیاورد همین نداشتن گوشی بود. مدرسه تا بهحال هیچ کمک مالیای هم به ما نکرده است.»
5 ساعتبهساعت به ابهامات این ماجرا افزوده میشود، فعالان مجازی و محلی هرکدام چیزی را بهعنوان علت این اتفاق هولناک بیان میکنند، یکی میگوید مشکل خانوادگی داشته و آن یکی میگوید بهخاطر نخریدن موتورسیکلت توسط خانوادهاش او دست به این کار زده است و.... . اما واقعیترین اتفاق، خودکشی سیدمحمد و نبودن او در این دنیاست. بههرحال تا الان که این گزارش را مینویسم، تمام واکنشها و اتفاقات همینها بوده است. البته روز گذشته اتفاق عجیب دیگری هم در نظام آموزشی کشور رخ داد و آنهم اینکه یک معلم به 45 ضربه شلاق به اتهام کشیدن کاریکاتور مدیران وزارت آموزشوپرورش محکوم شد که البته خیلی امکان پرداختن به این مساله نیست و از اصل موضوع منحرف خواهیم شد.
تلنگری به وضعیت آموزش آنلاین به بهانه خودکشی سیدمحمد
گفتم که سیدمحمد جان خودش را گرفت تا شاید حالا بعد از این اتفاق هولناک آنهایی که تصمیمگیر و تصمیمسازند کلاهشان را بالاتر بگذارند و به عمق فاجعه پی ببرند. کاری به علت اصلی خودکشی سیدمحمد ندارم، اما با وضعیت آموزش مجازی و زیرساختهای دسترسی به اینترنت و وضعیت فنی پلتفرم شاد و البته وضعیت اقتصادی خانوادهها برای تهیه ابزار اتصال و استفاده از شاد و هر پلتفرم و نرمافزار آموزشی دیگر کار دارم. همانطور که این چندماه اخیر و بعد از شیوع کرونا کار داشتیم و منبعد هم احتمالا خواهیم داشت. در تحلیل وضعیت پیشآمده باید از چند منظر که البته قبلا مفصلا و در گزارشهای مجزا به آنها پرداخته بودیم با ماجرای آموزش آنلاین و از راه دور مواجه شویم. بررسی زیرساختهای موجود، اینکه آیا ما امکان ارائه خدمات و دسترسی به اینترنت را برای همه مردم به یک اندازه و با یک کیفیت فراهم کردهایم یا خیر، بررسی توان فنی پلتفرم رسمی و بستر اصلی و رسمی آموزش که از سمت آموزشوپرورش معرفی شده است، یعنی همان شاد و درنهایت امکانسنجی توان خانوارها برای تهیه گوشی تلفن همراه و ابزار ارتباطی برای استفاده آموزشی فرزندان و اساسا اینکه چه تعداد دانشآموز به این امکان دسترسی پیدا کردهاند و چه تعداد بهخاطر نداشتنها و کمداشتنها و فقر و تنگدستی قید تحصیل را زدند. خصوصا آنهایی که خیریهها هم به دادشان نرسیدند و گرهی از مصائبشان باز نکردند. ابتدا بهسراغ زیرساختها میرویم.
براساس اطلاعات موجود در سایت آمار، در کل کشور چیزی حدود 448شهرستان، هزار و 354شهر و 98هزار روستا داریم. فعلا به این کاری نداریم که در برخی مناطق شهری هم زیرساختهای مناسب ارتباطی وجود ندارد. در این حدود 98هزار روستا براساس اعلام وزارت آموزشوپرورش بیش از 56هزار مدرسه داریم که در این مدارس هم چیزی حدود 3میلیون و 280هزار دانشآموز تحصیل میکنند. با وجود این و برمبنای آماری که از سمت اپراتورهای تلفن همراه اعلام شده است، تقریبا یکسوم روستاها زیرساخت لازم جهت دسترسی به اینترنت را ندارند (خوشبینانه این مقدار محاسبه شده است) و اپراتورهای تلفن همراه در خوشبینانهترین حالت ممکن، مجموعا کمی بیشتر از 63هزار روستا را پوشش اینترنتی میدهند. پس از منظر دسترسی به زیرساختهای لازم برای اتصال به اینترنت و استفاده از آموزش آنلاین و از راه دور وضعیت اصلا مناسب نیست. دوباره تکرار میکنیم، این صرفا از منظر زیرساخت و فقط در مناطق روستایی است و چهبسا در مناطق شهری هم چنین ایرادی وجود خواهد داشت.
شاخصههای فنی ضعیف شاد به نسبت سایر پلتفرمها
بعد از بررسی وضعیت زیرساختها نوبت به بررسی فنی پلتفرم شاد بهعنوان بستر اصلی و رسمی آموزش در کشور میرسد. براساس اطلاعاتی که اخیرا «مجازیست» با مقایسه پلتفرمهای آموزشی دنیا با شاد منتشر کرده است میتوان مشاهده کرد این پلتفرم علیرغم مدت زمان قابلتوجهی که از راهاندازی آن میگذرد همچنان با مشکلات و کمبودهای جدی مواجه است. البته این مساله را پیشتر هم از زبان معلمان و دانشآموزان گفته بودیم منتها بد نیست کمی دقیقتر و با مولفههای بیشتری این بررسی را انجام دهیم.
3.5 میلیون دانشآموز به شاد دسترسی ندارند
بعد از تحلیل زیرساختها و بررسی شاخصههای فنی شاد، نوبت به عدم دسترسی دانشآموزان و خانوادهها به آموزش آنلاین بهخاطر نداشتن ابزار و هزینههای بالا و فقر میرسد. چند وقت پیش محمدرضا احمدی، عضو کمیسیون آموزش، تحقیقات و فناوری مجلس دررابطه با میزان دسترسی دانشآموزان به شبکه شاد خاطرنشان کرد: «درحال حاضر 3.5 میلیون دانشآموز به «شاد» دسترسی ندارند.» مسالهای که پیشتر مسئولان این شبکه هم آن را در گفتوگو با «فرهیختگان» تایید و تصدیق کردند. محمدرضا سیفی، مدیرکل توسعه عدالت آموزشی وزارت آموزشوپرورش هم چند روز پیش در یک برنامه تلویزیونی دررابطه با عدم دسترسی دانشآموزان به ابزار جهت اتصال به شبکه شاد گفت: «3میلیون و 200هزار دانشآموز تلفن همراه و تبلت ندارند. ظرفیت فراهمکردن این تعداد تلفن همراه هم در کشور وجود ندارد.» مسالهای که بارها ازسوی مسئولان عنوان شده است و بر آن صحه گذاشتهاند. اینها بخشی از غمنامه نظام آموزشی کشور است که بعد از مجازیشدن آموزشها اتفاق افتاده. یادش بهخیر، روزهای ابتدایی آغاز کرونا و آموزشهای از راه دور، ابراز امیدواری میکردیم که این مساله باعث میشود همه به آموزش برابر دسترسی داشته باشند و محتوای باکیفیت آموزشی دریافت کنند، غافل از اینکه این فضا بیش از پیش به بیعدالتیها دامن زد و نبود زیرساختها و امکانات شکاف ایجادشده در آموزش بین دارا و ندار را عمیقتر کرد. خلاصه اینکه سیدمحمدها در این کشور زیادند، آنها حتما و انشاءالله مسیر خودکشی را انتخاب نمیکنند ولی این ماجرا حتما تلنگری است برای سیستم آموزشی که کمی بیشتر به دانشآموزان، خصوصا دانشآموزانی که از لحاظ اقتصادی و معیشتی وضعیت مناسبی ندارند، توجه داشته باشد.