به گزارش «فرهیختگان»، صحبت کردن درمورد انتخابات آتی ریاستجمهوری و گروههای اصلی فعال در آن میسر نخواهد بود، مگر اینکه پارامترهای دخیل در این انتخابات را از چند سال پیش بررسی کرده و بازخورد آنها در افکار عمومی و بدنه اجتماعی گروههای سیاسی را بهعنوان عوامل موثر بر تصمیمگیری نهایی مردم مدنظر بگیریم، مخصوصا اگر موضوع مربوط به جریان اصلاحات و دولت مورد حمایت آنها باشد. در سال ۱۳۹۲ و انتخابات دوره یازدهم ریاستجمهوری اتفاقی مهم (که البته جدید و منحصربهفرد نبود) رخ داد؛ ایجاد یک ائتلاف سیاسی میان سه جریان نزدیک به هم ازنظر فکری و کارکردی نهایتا توانست در جذب اکثریت آرای عمومی موفق ظاهر شود و حسن روحانی را راهی پاستور کند. نگاهی به جریانهای حامی روحانی در سال ۹۲ که البته عینا در سال ۹۶ هم تکرار شد، مشخص میکند که حامیان وی ذیل سه دسته اصلی قابل طبقهبندی هستند. گروه اول چپهای سنتی، شامل گروههایی چون مجمع روحانیون مبارز که رئیس دولت اصلاحات چهره برجسته آنها بود و تمامقد برای حمایت از روحانی به میدان آمد و همچنین افرادی چون محمدرضا عارف که او هم در سال ۹۲ به نفع روحانی کنار کشید تا مسیر پیروزی وی هموار شود. گروه دوم چپهای مدرن شامل اعضای سابق احزاب منحلشده مشارکت و مجاهدین که برخی از آنها بعدها ذیل حزب اتحاد ملت دوباره دور هم جمع شدند و برخی دیگر ترجیح دادند مابین اصلاحطلبی رادیکال و اپوزیسیون بهصورت انفرادی قرار بگیرند. گروه سوم اما نزدیکترین افراد به اکبر هاشمیرفسنجانی بودند؛ کسانی که در اصطلاح سیاسی به آنها راست مدرن گفته میشود و شامل دو حزب اصلی هستند: یکی کارگزارانیها که قدری به اصلاحطلبان نزدیکتر هستند و بعضی چهرههای آنها سابقه اصلاحطلبی زیادی دارند و دیگری حزب اعتدال و توسعه که خاستگاه اصلی حسن روحانی و تیم اصلی وی در ساختمان پاستور است. سیدمحمود واعظی و محمدباقر نوبخت ازجمله این افراد هستند. این سه جریان در سال ۹۲ ابتدا در نقطهای که حمایت از هاشمی رفسنجانی (بهعنوان هسته مرکزی راست مدرن) بود به اجماع رسیدند و بعد از رد صلاحیت وی ازسوی شورای نگهبان به توصیه خود او، حامی حسن روحانی شدند؛ کسی که آن روز در میان کاندیداها نزدیکترین فرد به هاشمی شناخته میشد. این ائتلاف سهگانه با فراز و فرودهایی عینا در انتخابات سال ۹۴ و مهمتر از آن در انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم در سال ۹۶ هم تکرار شد و هربار توانست به پیروزی برسد، هرچند این ائتلاف سیاسی باوجود پیروزی و بهدست آوردن موفقیت در انتخابات یازدهم و دوازدهم ریاستجمهوری، انتخابات مجلس دهم و انتخابات شورای شهر پنجم در میدان کار و عمل موفقیت قابلتوجهی بهدست نیاورد و نهایتا با ریزش بدنه جدی و اعتراضات گسترده عمومی مواجه شد. از اینرو باید گفت مهمترین مساله هر سه این جریانها امروز و در فاصله هشتماه مانده تا انتخابات ریاستجمهوری ریزش رای در اثر کارنامه نامطلوب در میدان اجرا است و تمامی کنشهای سیاسی آنها نیز در ماههای اخیر حول این موضوع بوده و احتمالا تداوم هم خواهد یافت. سه جریانی که توصیف آنها در بالا رفت، در ماههای پیشرو با فرصتها و تهدیدهایی برای موفقیت و کسب آرای مردمی روبهرو هستند که این نوشتار تلاش کرده به تفکیک، این موضوعات را مورد بررسی قرار دهد.
مهمترین ابزار اصلاحطلبان برای موفقیت در 1400
چنانکه گفتیم، چالش اساسی این سه جریان این روزها معطوف به ناکارآمدی هشتساله دولت حسن روحانی است که باعث شده یک فضای اعتراض عمومی در جامعه شکل بگیرد و طبیعتا مساله اصلیشان هم تعیین نسبت شانس با این فضای اعتراضی است. از اینرو آنها تلاش میکنند بهنوعی اثرات این ناکارآمدی را از افکار عمومی پاک کرده یا حداقل کم رنگ کنند؛ چیزی که در اظهارنظرهای روزها و ماههای اخیر تمامی اعضای این گروهها، چه آنهایی که در دولت هستند و چه آنهایی که در حاشیه و بیرون از دولت قرار دارند، دیده میشود. در راس این جماعت، اعضای دولت بهویژه حسن روحانی میخواهند ریشه مشکلات را به خارج از کشور حواله دهند و بگویند مقصر وضع موجود ایالاتمتحده و دولت دونالد ترامپ است (با کلیدواژه ریشه مشکلات واشنگتن دیسی است) و آنهایی که خارج از دولت هستند، با تقسیم شدن به دو گروه یا میخواهند بگویند تمام مشکلات معطوف به دولت نیست و دیگر نهادها بهاضافه تحریمهای آمریکا هم نقش مهمی در اتفاقات امروز دارند یا اینکه کلا مسیرشان را از دولت جدا کردند و تلاش میکنند بگویند ما هیچ نسبتی با دولت نداریم. برای مثال فردی چون مرتضی مبلغ میگوید فعالیت «دستگاههای موازی» درون حاکمیت عامل موثر و مهمی در ایجاد شرایط امروز است یا احمد زیدآبادی که از عجیب و غریبترین استدلالها استفاده میکند و میگوید: «شورای نگهبانِ مورد حمایت بیچون و چرای اصولگرایان مسئول کارنامه حسن روحانی است!!!» البته در ذکر مهمترین کنش این جریان باید به نامه تیرماه محمد موسویخوئینیها اشاره کرد که تلاش میکرد با نادیده گرفتن دولت هشتساله حسن روحانی، تمامی مشکلات را به گردن رهبری بیندازد. (هرچند اولا همان موقع این استدلال با مواجهه منتقدانه بسیاری از اصلاحطلبان همراه شد و خیلیها از صادق زیباکلام تا احمد زیدآبادی حرفهای او را غیرمنطقی دانستند و ثانیا چندی بعد موسویخوئینیها با انتشار یادداشتی اساسا از موضع خود برگشت و ۱۸۰ درجه مساله را تغییر داد.) باوجود این اما شاید آن چیزی که بیشتر از همه به چشم میآید، تلاش اصلاحطلبان برای مرزگذاری با دولت حسن روحانی است. انتقادهای این روزهای آنها آنقدر زیاد شده که حتی کار را به واکنش علنی محمود واعظی رئیسدفتر رئیسجمهور هم کشانده؛ جایی که او میگوید: «اصلاحطلبان حداقل مراعات دوستان خودشان که وزیر، معاون وزیر و استاندارند را بکنند.» این مرزگذاری البته صرفا برای این چند روز و چندماه نیست؛ ماجرا از یک سال پس از انتخابات سال ۹۶ و عیان شدن هرچه بیشتر ناکارآمدی دولت روحانی شروع شد و بعدا با اتفاقاتی مانند افزایش ناگهانی و عجیب و غریب نرخ بنزین تشدید شد، چنانکه سیدمحمد خاتمی هم نسبتبه عملکرد دولت منتقدانه وارد شد و هم از مردم عذرخواهی کرد و به تبع او دیگر اصلاحطلبان نیز تمام توانشان را برای فاصلهگذاری با دولت بهکار گرفتند. این دورشدن اصلاحطلبان از دولت و بیان انتقادات اکنون آنقدر زیاد و البته باورناپذیر شده که حتی صدای افرادی چون بهزاد نبوی هم درآمده است. این فعال سیاسی اصلاحطلب چندی پیش در گفتوگو با روزنامه آرمان نیت واقعی منتقدان دولت از درون جبهه اصلاحات را فاش کرد و گفت که «اصلاحطلبان بهخاطر انتخابات ۱۴۰۰ از دولت انتقاد میکنند. این کارشان اخلاقی نیست.»
محدودیتهای بزرگ پیشپای اصلاحطلبان
مسیر اصلاحطلبان برای جدا کردن سفره خود از دولت بسیار سخت و دشوار است؛ مثل یک سربالایی پرپیچوخم و سنگلاخ، آنقدر سخت که تردیدهای زیادی درمورد امکان رسیدنشان به انتهای مسیر وجود دارد. نگاه دقیقتری به فضای سیاسی- اجتماعی این روزهای کشور گویای این است که اصلاحطلبان برای موفقیت باید محدودیتهای زیادی را خنثی کرده و از موانع مهمی عبور کنند.
چالش اول؛ چسبندگی به دولت
اولین محدودیت آنها چسبندگی بسیار زیادشان به دولت روحانی است. گزارههای زیادی از حمایت همهجانبه اصلاحطلبان از دولتهای یازدهم و دوازدهم در افکار عمومی باقی مانده و انکار آن بهسادگی امکانپذیر نیست. از یکسو بسیاری از وزیران و مدیران دولت، اصلاحطلب هستند و ازسوی دیگر ماجراهایی چون «تکرار میکنم»، «ما تضمین روحانی هستیم»، «اگر روحانی رای نیاورد ایران ونزوئلا میشود» و امثالهم آنقدر زیاد است که بهسادگی از یادها نرفته و نمیرود. از اینرو قانع کردن مردم برای رای دادن به اصلاحطلبان بسیار دشوار است و بالاتر از آن حتی کشاندن پایگاه اجتماعی اصلاحطلب به پای صندوقهای رای هم امروز چالشی برای این جریان شده است، هرچند آنها تلاش میکنند بگویند عملکرد شورای نگهبان در جریان انتخابات مجلس یازدهم باعث عدم حضور پرشور مردم پای صندوقهای رای بود، اما هم تعداد بسیار زیادی از اصلاحطلبان معترفند که عملکرد خود اصلاحطلبان مانع اقبال عمومیشان است و هم حتی اگر این اعتراف وجود نداشته باشد، واقعیت این است که عملکرد دولت حسن روحانی تاثیر بسیار زیادی بر میزان مشارکت عمومی در انتخابات داشته است. صادق زیباکلام در اینباره میگوید: «روحانی بلایی بر سر شرکت در انتخابات آورده که بسیاری از مردم از رای دادن سرخورده و ناامید شدهاند.» او اظهار میکند: «با چنین وضعی اکثریت مردم در انتخابات۱۴۰۰ شرکت نمیکنند، حتی اگر سیدمحمد خاتمی توسط شورای نگهبان تایید صلاحیت شود.»
در این میان نکته مهمی قابلذکر است؛ انتقاد از دولت برای چپهای سنتی و راستهای مدرن به همین دلایلی که در سطرهای بالا تقریبا غیرممکن است ذکر شد، آنها یا درون دولت هستند یا اساسا روحیه انتقادی بالایی ندارند و همین هم کار را برایشان دشوار کرده است و لذا امیدوارترین جریان برای جداکردن خود از دولت حسن روحانی، چپهای مدرن یا همان رادیکالها هستند؛ اتحاد ملتیها، حجاریان و...
چالش دوم؛ افول گفتمانی
اصلاحطلبان خودشان معتقدند که به لحاظ گفتمانی کم آوردهاند. محمدعلی وکیلی، عضو هیاترئیسه مجلس دهم و مدیرمسئول روزنامه اصلاحطلب ابتکار در اردیبهشتماه گذشته و چند روز پیش از پایان مجلس دهم گفت «اصلاحطلبان دچار فروپاشی گفتمانی شدهاند.» او توضیح داد: «جریان اصلاحطلبی درحال حاضر نمیداند که عناصر گفتمانیاش چیست؟ که بداند در بین مردم یا در میان قدرت میتواند بماند یا نه. به همین دلیل هم در بین سران اصلاحطلب تشتت در گفتمان و راهبرد وجود دارد.»
سوال اینجاست که این وضعیت از کجا نشأت میگیرد؟
هرچند وکیلی تلاش میکند موضوع را بلندمدت ببیند، اما واقعیت این است که اصل چالش به همین چند سال اخیر یعنی از سال 92 به بعد بر میگردد. اصلاحطلبان اگرچه در برخی مواضع سیاسی داخلی با حسن روحانی دارای زاویه بودند، اما مواضعشان در سیاست خارجی به صورت صددرصدی منطبق بر نظرات و سیاستهای دولت بوده و برای مثال در طول مذاکرات هستهای بیشترین حمایت را از تیم مذاکراتی کردند و حتی در نقاطی جلوتر از آن هم بودند (ماجرای «امضای کری تضمین است» به روایت مهدی رحمانیان در مناظره با سید یاسر جبرائیلی).
سیاست توسعه از مسیر بهبود روابط خارجی که بهعنوان ایده مرکزی کابینه روحانی و البته اصلاحطلبان در هر دو دولت یازدهم و دوازدهم مطرح بود، حالا با شکست حداکثری مواجه شده بهگونهای که نزدیکترین حامیان دولت هم دیگر توان حمایت از آن را ندارند. ملغمهای از سیاست تنشزدایی برای توسعه و مدنظر داشتن خردهانگارههایی از گفتمان آزادی حالا در نقطه ضعف جدی قرار گرفته و شرایط اقتصادی جامعه اساسا اجازه نمیدهد مردم توجه و اقبالی به این مجموعه گفتمانی داشته باشند. از طرفی بهطور طبیعی پادگفتمان اصلاحطلبان و دولتیها در این سالها تقویت شده و عموم جریانها چارهای ندارند جز اینکه در انتخابات ۱۴۰۰ از مسائلی چون عدالت هم حرف بزنند و خود را مدافع آن توصیف کنند.
در چنین شرایطی به نظر میرسد اصلاحطلبان یا همان چپهای سنتی و مدرن (هرچند به جز سالهای ابتدایی انقلاب هیچ نشانهای در عملکرد یا اظهارنظرهای خود درمورد عدالت ندارند) اکنون به ناچار باید تغییر مسیر داده و برای رأی آوردن به چنین موضوعاتی نیز رجوع کنند، چیزی که میتوان نام آن را «ترمیم گفتمانی» گذاشت و برای آن نشانههایی هم جستوجو کرد. برای مثال علی شکوریراد دبیرکل حزب «اتحاد ملت» در مردادماه و در مراسمی که به مناسبت «روز خبرنگار» بهصورت مجازی برگزار شده بود در کمال تعجب در توضیح رویکرد اقتصادی حزبش گفت: «رویکرد اقتصادی حزب ما حکایت از توجه به طبقات محروم دارد.» این موضوع را اما حمیدرضا جلاییپور پیشتر در گفتوگو با روزنامه ایران با توضیحات مفصلی بیان کرده بود. او در آن مصاحبه گفته بود: «اصلاحطلبان در تغییر راهبرد خود همزمان بر دموکراسی و عدالت اجتماعی تاکید دارند.» جلاییپور اضافه میکند: «اکنون لااقل بال پیشروی اصلاحطلبان متوجه این خطا شده است و بهویژه در شرایطی که از سال ۹۶ جمعیت فقیر در جامعه افزایش داشته میخواهد در گفتمان و برنامههایش، در کنار دموکراسی، به عدالت هم توجه ویژه نشان دهد. اصلاحطلبان پیشرو میخواهند صدای محرومان، معلمان، زنان، کارگران، دانشجویان و جمعیت ساکن در بافت فرسوده و گروههای محروم و تحتتبعیض باشند.»
علاوه و شاید مهمتر از این میتوان به پیام اخیر سیدمحمد خاتمی برای بازگشایی مدارس هم اشاره کرد، جایی که او محوریت پیام خود را بر عدالت آموزشی میگذارد و از این نقطه تلاش میکند با جامعه گفتوگو کند. یا سعید حجاریان که در گفتوگوی اخیرش با همشهری اشاره میکند: «معتقدم اصلاحطلبی علاوهبر دموکراسی و لوازمش باید درباره چند مولفه نظر دقیق و صریح داشته باشد. نخستین آنها «عدالت» است... فرد یا حزب اصلاحطلب باید بهلحاظ نظری و عملی بداند و بگوید پاسخش به مساله عدالت چیست.» واقعیت اما این است که صرف سخن گفتن از عدالت در این روزها و ماههای باقیمانده تا انتخابات اصلاحطلبان حامی عدالت بهشمار نخواهند آمد، چراکه اولا اصلاحطلبان در گذشته هیچگاه مدافع عدالت نبوده و سنگ آن را به سینه نزدهاند (چنان که اکنون هم برخی فعالان این جریان مثل علی تاجرنیا میگویند که هدف اصلی اصلاحطلبان باید بهدست آوردن رای افراد حاضر در طبقه متوسط باشد و این به این معناست که آنها توجهی به اقشار مستضعف و محروم جامعه ندارند) و از سوی دیگر فرصتی باقی نمانده که آنها بتوانند این موضوع را در افکار عمومی رسوب داده و اثبات کنند که حامی عدالت هستند. نکته مهم اینکه از میان سه طیف یادشده در ابتدای بحث کار جریان سوم یعنی راستهای مدرن از همه سختتر است چراکه از زمان شکلگیری این جریان در میانه دهه ۷۰ تا به امروز اساسا هیچگاه آنها نه مدافع عدالت بودهاند و نه دغدغه آن را داشتهاند.
چالش سوم؛ انسجام تشکیلاتی، ساختار فعالیت و بحران رهبری
هر چند بحران مرجعیت امروز بهطور عمومی در جامعه ایران وجود دارد و تکثر زیاد باعث شده که مساله وحدت در میان گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی به یک چالش همیشگی تبدیل شود، اما حمایت تمامقد رئیس دولت اصلاحات از حسن روحانی و سپس ناکارآمدی او تاثیر بزرگی بر واگرایی اصلاحطلبان از مرجعیت قبلی این جریان داشته است، اتفاقی که در دو ساحت روی داده است؛ هم درباره شخص محمد خاتمی که با اظهارات افرادی چون غلامحسین کرباسچی و عباس عبدی رسانهای شد و برای مدتها در این سطح تداوم یافت و هم درمورد ساختار تشکیلاتی اصلاحطلبان یعنی شورای عالی سیاستگذاری که در پی انتقادهای شدید از این مجموعه هم محمدرضا عارف بهعنوان ریاست شورای عالی و هم عبدالواحد موسویلاری بهعنوان نایبرئیس مجبور به استعفا شدند. در این فرآیند البته کارگزارانیها از دیگر جریانها نقش بیشتری داشتند چراکه در جریان انتخابات مجلس آنها منتقدترین گروه به عملکرد شورای عالی بودند و اساسا عملکرد نامطلوب شخص محمدرضا عارف را عامل مهمی در شکست دوم اسفندماه میدانستند. علاوهبر این نقش دبیران کل احزاب اصلاحطلب که در سالهای گذشته منتقد چینش اعضای شورای عالی بودند و چندین بار هم پیگیر طرحهایی چون پارلمان اصلاحات شدند را هم نباید نادیده گرفت، آنها مدتهاست که میگویند دموکراسی در میان تصمیمگیران و سران جریان اصلاحات برقرار نیست.
در این میان کنشهای سیاسی افرادی چون محمد موسویخوئینیها به وضوح نشان میدهد که تلاشها برای خارج کردن لیدری از دست خاتمی آغاز شده و احتمالا ادامه مییابد.
چالش چهارم؛ عبور از شورای نگهبان
این چالش هرچند در تبلیغات اصلاحطلبان بازنمایی زیادی دارد اما به نظر میرسد در عین اهمیت برای آنها، در میان دیگر چالشها اثر عملیاتی کمتری برای فعالیت سیاسی این جریان داشته باشد.
دغدغه عبور فیلتر شورای نگهبان از سال ۸۸ بهصورت جدی برای این جریان آغاز شده است؛ جایی که اعتماد حاکمیت به مصلحانه بودن فعالیتهای سیاسی خود را از بین بردند و البته تبعات آن را در چند سال بعد بهخوبی دیدند. آنها اکنون میدانند که تنها افرادی از این جریان امکان عبور از فیلتر شورای نگهبان را دارند که علاوهبر صلاحیتهای معمول بتوانند مصلحانه بودن نیات و عملکرد خود را ثابت کرده و به عبارتی از فعالیتهای براندازانه در سال ۸۸ خود را جدا کنند.
ناگفته نماند که عملکرد برخی چهرههای اصلاحطلب در جریان مجلس قبل که دستکمی از فعالیتهای سالهای پیش اعضای رادیکال این جریان نداشت، باعث شد همچنان نگرانیها درباره آنها تداوم داشته باشد. از سه جریان یادشده چپهای رادیکال امید کمتری به موفقیت در این بخش دارند و در مقابل سنتیها و راستهای مدرن هم امیدوارند و هم درخصوص برخی چهرههایشان اساسا نگرانی عدم تایید ندارند. کارگزاران و اعتدال و توسعه این نقطه را بهترین محل برای چانهزنی با دیگر احزاب اصلاحطلب میدانند و تصور میکنند میتوانند خلأ بدنه اجتماعی خود را با یک ائتلاف دیگر پر کنند.
فرصتها برای بازسازی
اصلاحطلبان در کنار تهدیدها و محدودیتهایی که در امر سیاسی دارند فرصتهایی را هم مقابل خود میبینند.
اولین فرصت انتخابات آمریکا
تعداد زیادی از فعالان و چهرههای اصلاحطلب گمان میکنند با حضور و پیروزی جو بایدن در انتخابات و بازگشت احتمالی او به برجام میتوانند از فرصت باقیمانده تا ۱۴۰۰ استفاده کرده و کارآمدی خود را به جامعه نشان دهند و آرای عمومی را بهخود جلب کنند.
این فرضیه با وجود امیدواری بسیار بالای اصلاحطلبان دارای چند ایراد اساسی است. اولین ایراد آن عدماطمینان از پیروزی بایدن در انتخابات است. دومین مساله مربوط به اظهارات و سیاستهایی است که کمپین بایدن از سوی خود او یا «کاملا هریس» معاونش مطرح کرده، اینکه آنها حاضر نیستند به برجام ۲۰۱۵ برگردند و لذا مطالباتی در قبال بازگشت به برجام دارند. سومین ایراد این است که چه بایدن و چه ترامپ پس از انتخابات آبانماه درصورتی که ایران مایل به مذاکره باشد احتمالا رغبتی برای مذاکره با دولت مستعجل حسن روحانی که با دیگر بخشهای حاکمیت هم دارای چالشهایی شده و از طرفی فاقد محبوبیت در میان مردم هست، نخواهند داشت و احتمالا آنها نیز تا انتخابات ۱۴۰۰ در ایران صبر میکنند. آخرین ایراد چنین مسالهای هم این است که بر فرض بازگشت بایدن به برجام، در بهترین حالت، کشور به وضعیت سال ۹۵ برخواهد گشت که در آن روزها هم مشکلات اقتصادی قابل توجه بود و رضایت بالایی میان مردم دیده نمیشد.
دومین فرصت عدمتوانمندی رقیب
برای اصلاحطلبان ارزشمندتر از از فرصت اول، فضایی است که احتمال میدهند اصولگرایان در اختیارشان قرار دهند. رقیب اصلاحطلبان در میدان سیاست دارای چند ایراد و نقطه ضعف احتمالی است که میتواند بهسادگی یک پاشنهآشیل جدی بهحساب آید. اول از همه اینکه بسیاری از اصولگرایان مدتهاست خود را پیروز بیچون و چرای انتخابات ۱۴۰۰ میپندارند و تصور میکنند صرفا با اتکا به کارنامه مخدوش حسن روحانی میشود در انتخابات به پیروزی رسید، از این رو کمکاری یا تشتت آرا میان آنها بسیار محتمل است. دومین مساله مربوط به عدمتوجه اصولگرایان به موضوع آزادیهای اجتماعی و اهمیت آن برای مردم است، هرچند مسائل اقتصادی امروز در اولویت قرار دارد، بیتوجهی به مساله آزادیهای اجتماعی میتواند در آستانه انتخابات رای قابل توجهی از اصولگرایان جدا کند و این همان نقطهای است که اصلاحطلبان حساب ویژهای روی آن باز کردهاند، اتفاقی که در دو انتخابات گذشته ریاستجمهوری هم بهوضوح مشاهده شد. سومین مساله عدمتوانمندی احتمالی در اداره مجلس یازدهم و مواجهه با افکار عمومی در فرصت باقیمانده است، چنانکه اصولگرایان نتوانند اقدام مهم و موثری در ماههای باقیمانده در مجلس انجام دهند یا اتفاقاتی مانند دناپلاس در اشل بزرگتر رخ دهد، آنگاه مردم از مجلس یازدهم نیز نامیده شده و قید اصولگرایان را هم میزنند.
گزینههای انتخاباتی اصلاحطلبان و دولت چه کسانی هستند؟
با تفاسیری که گفته شد، اصلاحطلبان و جریانهای سهگانه حامی دولت امید بیشتری برای کاندیداتوری برخی چهرههای خود دارند؛ چهرههایی که بهنظر میرسد قریببه اتفاقشان احتمالا نزدیکی بیشتری به گروه سوم یعنی کارگزاران و اعتدال و توسعه و در مرتبه دوم به چپهای سنتی دارند، و بهعبارتی از همین قرار هم هست که بیشتر چهرههایی که اکنون نامشان در رسانهها مطرح است، نسبتی با دولت حسن روحانی دارند. ناگفته نماند اصلاحطلبان مدرن یعنی اعضای اتحاد ملت و نزدیکانشان علاوهبر آنکه تلاش میکنند خود را از دولت دور نشان دهند، از هر فرصتی برای نقد کاندیداهای احتمالی دولت هم استفاده میکنند و بهدنبال راهی هستند تا یا گزینه سفید بیابند یا شورای نگهبان را برای تایید صلاحیت گزینه حزبی خود قانع کنند. استفاده از گزینه حزبی و اختصاصی برای اصلاحطلبان البته امروز بیشتر از سال 92 و 96 مورد حمایت اعضای این جریان است و قریببه اتفاقشان معتقد به طی چنین مسیری هستند. از علی شکوریراد که میگوید حزبش بنا دارد کاندیدای اختصاصی خود را برای انتخابات معرفی کنند تا علی صوفی و دیگر اصلاحطلبان که معرفی فرد اصلاحطلب را قطعی میدانند و میگویند دوران کاندیدای اجارهای تمام شده است.
در این خصوص و زمانی که بحث کاندیداتوری یکی از اعضای دولت برای 1400 و حمایت اصلاحطلبان مطرح شد، برخی از آنها واکنش جدی نشان دادند و آن را رد کردند. برای مثال سعید شریعتی از اتحاد ملت در یادداشتی نوشت: «به دو دلیل بهنظر میرسد حسن روحانی تمایلی به معرفی جدی فردی بهعنوان جانشین خود ندارد. اول اینکه روحانی نشان داده که ازنظر شخصیتی، فردی نیست که دربرابر نهادهای تصمیمگیر، وزنی برای خود قائل باشد که بخواهد بهخاطر انتخابات، با آنها وارد چالش شود و دلیل دیگر این است که بهصورت کلی، حسن روحانی بدون حمایت اصلاحطلبان، وزن زیادی ندارد و درصورت معرفی نامزد بدون حمایت جریان اصلاحطلب، کف رای او به همان 3 درصد اردیبهشت 92 بازمیگردد و این وزن مناسبی نیست که فردی به پشتوانه آن بتواند وارد عرصه انتخابات شود.»
در شرایط کنونی و باتوجه به همه آن مولفههایی که در بالا ذکر شد، برخی نامها برای انتخابات بیشتر برده میشود که در ادامه بعضی از آنها را مرور میکنیم.
محمدرضا عارف: معاون اول رئیس دولت اصلاحات و رئیس فراکسیون امید در مجلس دهم کسی است که اصلاحطلبان هیچ نگرانیای درباره عدم احراز صلاحیتش ندارند و همیشه جزء گزینههای اصلی آنها برای انتخابات است. این صرفنظر از اظهارنظر اخیر او برای حضور در رقابتهای 1400 است. او تلویحا گفته اگر چهرهای بهتر از خودم نباشد، در انتخابات شخصا شرکت میکنم. علاوهبر این، چندی پیش فرید مدرسی از فعالان رسانهای نزدیک به دولت هم مدعی شد عارف ستاد انتخابات خود را راهاندازی کرده و محمدرضا تاجیک را هم به ریاست آن برگزیده است. او البته سایه عدم کارآمدی در مجلس دهم را بالای سر خود دارد و معلوم نیست بتواند بهسادگی از آن رها شود. همچنین اعضای کارگزاران به هیچ عنوان با او رابطه خوبی ندارند و بعید است کاندیداتوری وی را به سادگی بپذیرند.
اسحاق جهانگیری: معاون اول دولت روحانی، هرچند در انتخابات 96 نشان داد که میخواهد بار خود را برای 1400 ببندد، اما اتفاقات سالهای بعد و ناکامی دولت وجهه او را بیشتر از همه تخریب کرد و حالا مگر به معجزه بتواند از مردم رای بگیرد. او هم مانند عارف چالشی برای عبور از فیلتر شورای نگهبان احساس نمیکند و لذا برخی احتمال حضور در انتخابات را قوی میدانند. البته او محل مناقشهای هم با اعتدال و توسعهایها دارد و بعید است محمد واعظی و نوبخت علاقهای به حمایت دولت از وی داشته باشند.
محمدجواد ظریف: او بارها حضور خود را در انتخابات 1400 و با دلایل مختلف رد کرده، اما محافل اصلاحطلبی همچنان او را گزینه خوبی برای حضور در انتخابات میدانند و حتی گفتهاند سیدمحمد خاتمی هم از وی حمایت خواهد کرد. ظریف هم هیچ مانعی برای گرفتن تاییدیه از شورای نگهبان ندارد. اصلاحطلبان البته میدانند درصورتی ظریف میتواند به موفقیت امیدوار باشد که بایدن در انتخابات به پیروزی برسد و شرایط سیاست خارجی قدری متفاوت از قبل شود. علاوهبر اینها ظریف توانمندیهایی شخصی چون سخنوری هم دارد که اصلاحطلبان امیدوارند در انتخابات به کمکشان بیاید.
محسن هاشمی رفسنجانی: عضو اصلی و مهم کارگزاران که بیشترین رای را در انتخابات گذشته شورای شهر از مردم تهران گرفت، میتواند گزینه مناسبی برای اصلاحطلبان باشد، چراکه علاوهبر اینکه میتواند نظر اعضای شورای نگهبان را به خود جلب کند، با اضلاع مختلف اصلاحطلبان هم زاویه جدی ندارد و بهنوعی ممکن است بتواند اجماع همه آنها را بگیرد. او از طرفی در دولت هم نبوده و این روزها با برخی انتقادات تلاش کرده خود را دارای فاصله از روحانی نشان دهد. هاشمی البته سایه ناکارآمدی شورای شهر و شهرداری تهران را روی سر خود دارد، اما از آنجاکه با بخشهایی از حاکمیت رابطه نسبتا خوبی دارد، میتواند بهعنوان گزینه اصلاحطلبان مطرح شود. او امید دارد نام پدر برایش مانند سال 96 رای قابلملاحظهای جمع کند.
سورنا ستاری: معاون علمی رئیسجمهور چهره علمی و آکادمیکی است که کارنامه نسبتا قابلقبولی هم در سالهای اخیر از خود برجای گذاشته است. او در این سالها بیحاشیه فعالیت کرده و برخی دولتیها و برخی اصلاحطلبان گوشهچشمی به کاندیداتوری وی دارند.
محمدجواد آذری جهرمی: وزیر ارتباطات که همسنگ فعالیتهایش در وزارتخانه، در فضای اجتماعی با مردم در ارتباط است و برخی این ارتباط را علاوهبر چهره جوان، فرصتی برای جلب آرای عمومی میدانند. او البته بهخاطر فعالیت گذشته در وزارت اطلاعات مغضوب برخی اصلاحطلبان است. مساله سن او البته همچنان بهعنوان یک عامل حضورش در انتخابات را مبهم کرده است و اگر کف سنی قدری بالا و پایین شود، شاید او اساسا نتواند به 1400 برسد. ناگفته نماند آذری جهرمی همین چند روز پیش گفته بود که صرفا برای رای دادن در انتخابات 1400 شرکت خواهد کرد.
حسین دهقان: در این جمع البته نام افرادی چون سردار حسین دهقان، وزیر دفاع دولت یازدهم که برخی خبرها از اعلام کاندیداتوری زودهنگام وی خبر میدهند، هم میتواند جای بگیرد؛ چهرهای که بهلحاظ نظامی بودن دارای چالشی با بخشی گستردهای از اصلاحطلبان است و بعید است بتواند حمایت آنها را به خود جلب کند. او البته احتمالا در صورت کاندیداتوری چالش شناخته بودن در فضای عمومی مردم را هم خواهد داشت.
علاوهبر همه اینها نام عباس آخوندی و چند نفر دیگر هم در روزهای اخیر شنیده شده که البته کمتر جدی بهنظر میرسد.
* نویسنده: علی جمشیدی و مریم عاقلی،گروه سیاسی