به گزارش «فرهیختگان»، میثم امیری، نویسنده طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: شجریان در ایران به دنیا آمد. در ایران زندگی کرد. در ایران از دنیا رفت.
شجریان هر اعتقادی داشت، حاضر نبود از وطن دست بکشد. با آنکه به راحتی میتوانست در هر جای عالم بزند زیر آواز و تازه «مرغسحر»ش ظاهرا خوشتر از آب دربیاید. اینجور نیست؛ فقط اینجا میشود خواند: «نوبهار است، گل به بار است...»
شجریان «زندگی» کرد. یعنی میانه میدان بود. گاهی ممکن است با او همنظر نباشیم، ولی شجریان عافیتطلب و منزوی نبود؛ با ریشی بلند و کشکولی بر دوش و برکنار از اجتماع نبود؛ او «رستاخیز» ملت ایران را درک کرد و با درخشش سایه و لطفی در اوج خواند: «ایران ای سرای امید، بر بامت سپیده دمید...» پس درکی از حرکت مردم داشت و آن حرکت را میستایید. شجریان در میدان بود... نه، شجریان فقط در میدان نبود؛ روی سفره هم بود. شجریان مثل چای دمِ افطار بود؛ خوشعطر و تازهدم و دلچسب.
شجریان تنها کسی است که میهمان همه سفرههای ایرانی بود. سفرههای ایرانیان مسلمان و مومن؛ شجریان تنها خوانندهای است که همه نماز شبخوانها با او خاطره دارند؛ شجریان تنها خوانندهای است که بسیاری او را نمیشناسند و با صدایش نیایش و ستایش میکنند؛ کسی نیست ربنای شجریان را نشنیده باشد. چرا بسیاری از ما نمیدانستیم خواننده ربنا کیست؟ آنچنان آن نوا در وقتِ افطار به جان ما رسوخ میکرد که هیچگاه از خودمان نمیپرسیدیم چه کسی این نوا را خوانده است. از بس که آن صدا و آن لحظه و آن دعا با هم عجین بود... بچه که بودم، فکر میکردم این صدا از دوره پیامبر از مسجدالنبی در تاریخ مانده است... و همیشه به آسمان و افق سرخ کنار دریای مازندران نگاه میکردم و هیچ جای دیگری هیچ وقت نامزد دیده شدن در آن لحظه نبود؛ فقط آسمان، فقط سرخی، فقط صدای دریا، تنها نوای استاد... فقط ایران و انقلاب و ربنا نیست؛ شجریان فردای آزادسازی خرمشهر به این فکر افتاد که حق نیست حی و سالم توی خیابانهای شهر راه برود و چیزی برای رزمندهها نخواند. دست به کار شد. لطفی هم بود. «بشنوید ای گروه جانبازان...» چه شورِ معرکهای... بشنوید...
گویا شجریان قاری قرآن هم بوده است. نمیخواهم رزومه دینداری برای شجریان درست کنم. میخواهم بگویم دینداران برای احترام به شجریان دلیل کم ندارند و تازه اینکه:
شجریان یک آوازهخوان خارجنشین نیست. شجریان یک «نوحهخوان کابارهای» نیست، «آوازهخوان دورهگرد» نیست؛ بیننده آینده تاریک نیست. غرق در شکوه پوشالی چیزی به نام گذشته نیست و البته شجریان حاجمنصور و آهنگران هم نیست.... شجریان چیزی است مثل سلیم؛ اصل جنس. شجریان هشتاد سال با یک آیین خوشباشی و ارادت به خیام، متکی به دین خودش و یک احترام عمیق به مردم کشورش زندگی کرد و خواند و مبتذل نشد. چیز کمی است؟