باید دید دیدار رهبری با افشار را چگونه باید تفسیر کرد؟ دیدار رهبری جهان اسلام با یک فراماسون یا با محققی که عمر خود را صرف خدمت به خاک خود کرد تا مصداقی برای «حب‌الوطن من‌الایمان» باشد.
  • ۱۳۹۹-۰۷-۱۶ - ۱۰:۵۸
  • 00
برای تاریخ

به گزارش «فرهیختگان»،  پیمان طالبی، شاعر و روزنامه‌نگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت:  شانزدهم مهر امسال، نودوپنجمین سالروز تولد زنده‌یاد استاد ایرج افشار است. 18 اسفند امسال که بیاید 10 سال از مرگ این پژوهشگر بزرگ فرهنگ و ادبیات ایران‌زمین می‌گذرد و کماکان نه‌تنها قدر او و هنرش بر ایرانیان آشکار نشده بلکه دهان یاوه‌گویان برای نشر اکاذیب درخصوص زندگی پربار و پربرکت او کماکان باز است. اگر بتوانیم بدیلی برای افشار در زمانه خود قائل شویم، تنها نام دکتر محمدعلی موحد به ذهن متبادر می‌شود که عمر خود را وقف خواندن و نوشتن کرده است.

از مشهورترین این اکاذیب، ادعای انتساب ایرج افشار به فراماسونرهاست. ارادت ایرج افشار به زنده‌یاد سیدحسن تقی‌زاده احتمالا مهم‌ترین دلیلی است که سبب‌شده عده‌ای او را فراماسون بدانند. 11 مهر 1395 روزنامه کیهان پس از پخش مستند «فرزانه فروتن ایران مدار ما» به کارگردانی سیدجواد میرهاشمی از تلویزیون، نوشت: «فیلم مستند «فرزانه فروتن ایران مدار ما» برای چندمین‌بار از شبکه مستند سیما پخش شد. مستندی درباره ایرج افشار که اگرچه به‌قول خودش هیچ‌گاه به عضویت تشکیلات فراماسونری درنیامد اما در طول عمر خود، همواره ستایشگر فراماسونرها در نوشته‌ها و مکتوباتش بود و بسیاری مقالات و مطالب درباره آنها نوشت و برخی نوشته‌ها و مقالات آنها را به چاپ رساند. مثل خاطرات ظهیرالدوله، مقالات محمدعلی فروغی، نامه‌های ادوارد براون به تقی‌زاده، نامه‌های قزوینی به حسن تقی‌زاده، سخنانی درباره فروغی، یادگارنامه‌های «ابراهیم پورداوود»، مقالات تقی‌زاده، یادداشت‌های قزوینی، یادنامه دکتر پرویز ناتل‌خانلری و... .»

این ادعا را به‌سادگی می‌توان زیرسوال برد. در تمامی آثاری که در متن فوق از آنها نام برده شده است، افشار صرفا به جایگاه علمی و هنری شخصیت مورد بحث می‌پردازد و ذره‌ای درباره گرایشات اعتقادی شخص صحبتی نمی‌کند چراکه شخصیت افشار این‌گونه بوده است. او با به رشته تحریر درآوردن تمام این آثار تلاش کرده خدمتی به فرهنگ ایران کند و نامه‌های ادوارد براون یا یادداشت‌های قزوینی نیز نظر به همین هدف دارند نه اینکه قرار باشد کسی با خواندن مقالات سیدحسن تقی‌زاده فراماسون شود!

بین یادگارهایی که پس از مرگ ایرج افشار از او باقی ماند، دفتری به‌عنوان «این دفتر بی‌معنی» است که خاطرات و یادداشت‌های افشار را دربرمی‌گیرد. بخش‌هایی از این دفتر در شماره 80 مجله بخارا در قالب «تازه‌ها و پاره‌های ایران‌شناسی» به چاپ رسیده که بهترین جوابیه برای یاوه‌گویان است:

«روزی اسمعیل رائین که هنوز کتاب‌ هیاهوآور فراماسونری را چاپ نکرده بود به دفتر انتشارات دانشگاه آمد و گفت میان اوراقی که در لندن خریدم یا کسی به من داد نامه‌ای از پدرت به علیقلی‌خان مشاور‌الممالک یافتم و آن را یادگار سفر برایت آورده‌ام. لطف کرد و من هم آن را به پدرم دادم. پس از آن گفت سوالی هم دارم. گفتم بفرما. گفت کتابی در دست نوشتن و چاپ کردن دارم درباره‌ فراماسونری ایران و توانسته‌ام لیست اعضای لژهای مختلف را به دست بیاورم و در آن چاپ می‌کنم ولی نام تو را در آنها ندیده‌ام. چون می‌دانم که فراماسون هستی آمدم بپرسم و بنویسم. گفتم من جزء آنها نیستم. گفت خیر هستی و من نام تو را می‌نویسم. چرا حاشا می‌کنی؟ گفتم نیستم و بدان که اگر بنویسی شکایت جزایی خواهم کرد. کتاب را منتشر کرد و نامی از من نبرده بود. اما بی‌احتیاطی کرده و نام دکتر یحیی مهدوی را برده بود و موجب شد مهدوی در روزنامه اطلاعات توضیحی متین و استادانه نوشت و از آن نسبت خود را رهانید.

سال‌ها گذشت که رائین را ندیدم تا اینکه چندی پس از انقلاب به ایران آمد و در هتل نادرشاه زندگی می‌کرد. روزی باستانی پاریزی گفت رائین آمده است، برویم او را ببینیم. با هم رفتیم و تجدید دیداری شد. اما باز می‌گفت: «فلانی اگرچه گفتی که نیستم و نامت را در کتاب نیاوردم ولی مصرم به اینکه هستی.» جوابی به او گفتم که باستانی احتمالا ممکن است آن را نوشته باشد یا روزی خواهد نوشت. این‌گونه حدس و شایعه که در دل رائین جا گرفته بود تا جایی رسوب کرده بود که موقع تقاضای امتیاز مجله‌ آینده (سال ۱۳۵۸) در پرونده آینده منعکس شده بود، یعنی حاشیه‌نشینان نامه‌‌هایی درآن‌باره نوشته بودند. پس با نوشتن توضیح موکد که والـله‌بالـله نیستم که نیستم امتیاز صادر گشت.»

در اینجا افشار خود به این نکته که ارادت او به تقی‌زاده سبب چنین سوءبرداشت‌هایی شده صحه می‌گذارد: «البته طبعا احترام خاصی که همواره برای تقی‌زاده قائل بودم و عنایتی که ایشان نسبت به من داشت این شبهات را میان دوستانم رواج می‌داد. ازجمله یکی از آنها به تعریض و کنایه در مجله‌ یغما خواسته بود مرا جزء جمعیتی به‌شمار درآورد برای آنکه خود را بری کند. من خود در جوانی اشخاصی چون دکتر علی‌اکبر سیاسی یا دکتر سیدفخرالدین شادمان را از آن قبیله می‌دانستم و بعدها که همنشینی دوستانه و ماهانه با آنها یافتم ملتفت شدم که با خیال و توهم و قبول آسان گرفتن هر شایعه‌ای چنان شبهه‌‌هایی درباره‌ آنها در ذهنم جا گرفته بود. ولی دو یا سه‌بار در حلقه دوستانه چهارشنبه که صحبت از فراماسونری پیش آمده بود دیدم آن دو مرد شریف با نظری که ابراز می‌کنند ادنی نزدیکی با آن طرز فکر نداشته‌اند. ولی نزد ساده‌اندیشان آسان بود که به ملاحظه‌ بودن شادمان در لندن و نزدیکی به تقی‌زاده، شادمان را فراماسون بدانند. حتی بعضی از جوان‌ها معتقد بودند مجتبی مینوی هم فراماسون بوده است. زیرا تقی‌زاده در حق مقام علمی او معرفی‌نامه‌ مستحکمی به وزارت فرهنگ نوشته بود.»

هرچند گفتار خود افشار برای بسته شدن این پرونده کفایت می‌کند اما بد نیست مطلبی که اکبر ایرانی، مدیرعامل مرکز میراث مکتوب در آیین نکوداشت افشار در 19 اسفند 94 بیان کرده را نیز بازگو کنیم. ایرانی در سخنرانی خود با رد اتهام فراماسون بودن افشار گفت:

«در سال‌های 62 و 63 دو کامیون کتاب از مرکز تحقیقات فارسی پاکستان برای فروش توسط بابک افشار که کتابفروشی تاریخ داشت، فرستاده شده بود. مدیر بین‌الملل وقت وزارت ارشاد گفته بود چون ایرج افشار فراماسون بوده ما نمی‌توانیم اجازه ترخیص این کتاب‌ها را بدهیم. بابک افشار خاطره جالبی را برای آل‌داوود نقل می‌کند. وی نقل می‌کرد پدرم به من گفته بود وقتی بعدازظهر دارم استراحت می‌کنم اگر کسی زنگ زد مرا بیدار نکن مگر تقی‌زاده. روزی با ناراحتی آمد و گفت که حتی اگر آقای تقی‌زاده هم زنگ زد مرا بیدار نکن. پرسیدم چرا؟ گفت چون مرا به عضویت در ماسونیت دعوت کرده و من از این کار بیزارم. آل‌داود نقل می‌کرد رفتم این موضوع را به مدیر بین‌الملل ارشاد وقت گفتم و وی هم گفت پس ما استعلام می‌کنیم. دوماه بعد اجازه ترخیص کتاب‌ها را دادند و گفتند پاسخ استعلام هم منفی بود.»

کلام آخر اینکه رهبر معظم انقلاب 9ماه پیش از درگذشت ایرج افشار با این محقق بزرگ فرهنگ ایرانی دیدار کردند. غلامعلی حدادعادل درخصوص این دیدار می‌گوید: «آقا حدود 9ماه قبل از درگذشت ایرج افشار، ملاقاتی با آن مرحوم داشته‌اند که به پیشنهاد خود آقا بوده است. ایشان یادداشتی برای آقای افشار فرستاده بودند که من مایلم شما را ملاقات کنم و وی هم قبول کرده بود. آقا در دیدار با آقای افشار به ایشان گفته‌ بودند: «من از دورانی که شما سردبیر مجله‌ سخن بودید، مقالات و نوشته‌های شما را می‌خواندم تا بعد در مجله‌ راهنمای کتاب و... من از نثر فارسی شما خوشم می‌آید، چون خون‌دار و جان‌دار است و نثر دلپذیر و درست و دلنشینی می‌نویسید.» یعنی یکی از جهاتی که ایشان به آقای افشار احترام می‌گذاشتند، قدرت قلم او بود.

حال باید دید دیدار رهبری با افشار را چگونه باید تفسیر کرد؟ دیدار رهبری جهان اسلام با یک فراماسون یا با محققی که عمر خود را صرف خدمت به خاک خود کرد تا مصداقی برای «حب‌الوطن من‌الایمان» باشد.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰