استندموج!

عمر استندآپ به معنای حرفه‌ای آن در ایران تازه امسال به دهمین سالش رسید (از پخش اولین قسمت خنداننده‌شوی برتر حدود ۱۰ سال می‌گذرد) و حالا موجش از یک برنامه تلویزیونی به محافل بسته‌ هنری رسیده است؛ اما ماجرای ایران و استندآپ تنها به اینجا ختم نمی‌شود.

  • ۶ ساعت قبل
  • 00
استندموج!

خروجی‌های خندوانه چطور ترند شدند؟

خروجی‌های خندوانه چطور ترند شدند؟
عاطفه جعفریعاطفه جعفریدبیر گروه فرهنگ

 

سه ماه پس از برگزاری جشنواره (استندآپ) کمدی ریاض، در تهران دو استندآپ کمدین روی سن ‌می‌روند و یکی از آن دو نفر لقب برترین مجری تلویزیون و پلتفرم در سال ۱۴۰۴ را از جشن حافظ دریافت می‌کند. به آمار‌ها هم که نگاه کنید، رکورد بازدید محتوا در یوتیوب، دست استندآپ کمدین‌ها و برنامه‌هایشان است. از محتوا‌های ترند سال ۱۴۰۴ شبکه‌های اجتماعی ایرانی تا برنامه‌های پربازدید پلتفرم‌ها جای پای امیرحسین قیاسی و ابوطالب حسینی دیده می‌شود.

انگار گونه‌ نوظهوری که سعودی‌ها به دنبالش هستند و برایش بزرگان کمدی جهان را به ریاض دعوت کرده‌اند، دارد تمام رسانه‌های داخلی ایران را به قبضه خودش در می‌آورد. موضوع فقط به رسانه‌ها هم مربوط نیست. در اکثر رویداد‌های مناسبتی سازمان‌ها، کافه‌های زیرزمینی و روزمینی و مال‌های مختلف، استندآپ کمدی بدل به گزینه همیشه روی میز شده است. عمر استندآپ به معنای حرفه‌ای آن در ایران تازه امسال به دهمین سالش رسید (از پخش اولین قسمت خنداننده‌شوی برتر حدود 10 سال می‌گذرد) و حالا موجش از یک برنامه تلویزیونی به محافل بسته‌ هنری رسیده است؛ اما ماجرای ایران و استندآپ تنها به اینجا ختم نمی‌شود. 

فقر ایده مشکل اصلی 

برای شروع این گزارش، بگذارید اول نگاهی به سینمای کمدی داشته باشیم، در دوره‌ای هستیم که تولید و فروش آثار کمدی هم‌زمان رو به کاهش گذاشته است؛ نشانه‌ای روشن از بحرانی که دیگر نمی‌توان آن را صرفاً به نوسان‌های مقطعی بازار یا شرایط اقتصادی نسبت داد. نگاهی به میزان فروش فیلم «مرد عینکی» نشان می‌دهد که حتی با در نظر گرفتن تورم و افزایش قیمت بلیت، این اثر فاصله معناداری با فیلم‌هایی چون «فسیل» و «هفتادسی» دارد؛ فاصله‌ای که بیش از هر چیز از تغییر ذائقه مخاطب و فرسودگی الگو‌های رایج کمدی خبر می‌دهد. 
در چنین وضعیتی، مسئله اصلی به فقر ایده در تولیدات کمدی بازمی‌گردد. شوخی‌ها بیش از هر زمان دیگری به کلام و دیالوگ‌های کوتاه محدود شده‌اند و کمدی موقعیت که زمانی موتور محرک این ژانر بود، جای خود را به تکرار شوخی‌های آشنا داده است. قصه‌ها اغلب قابل پیش‌بینی‌اند و شخصیت‌ها به تیپ‌هایی بدل شده‌اند که کارکردشان صرفاً گفتن چند جمله خنده‌دار است، نه پیش بردن یک روایت منسجم. این تکرار، مخاطبی را که تجربه‌های متنوع‌تری از سرگرمی در اختیار دارد، به‌تدریج از سالن‌های سینما دور می‌کند. 

از سوی دیگر، فضای رسانه‌ای امروز به‌شدت اشباع از شوخی‌های کلامی است. شبکه‌های اجتماعی با واکنش‌های سریع، طنز‌های کوتاه و اظهارنظر‌های لحظه‌ای، نیاز مخاطب به خنده فوری را به‌سادگی پاسخ می‌دهند. در چنین شرایطی، سینمای کمدی اگر نتواند چیزی فراتر از همان شوخی‌های پراکنده ارائه کند، عملاً در رقابتی نابرابر قرار می‌گیرد. مسئله فقط افت فروش نیست؛ بلکه پرسش اصلی این است که کمدی ایرانی تا چه اندازه توانسته خود را با شتاب زمانه، تغییر سلیقه مخاطب و نیاز به ایده‌های تازه هماهنگ کند. بحرانی که امروز در آمار فروش دیده می‌شود، بیش از هر چیز هشداری جدی برای بازاندیشی در مسیر این ژانر است. 

استندآپ در مرکز توجه

مخاطب امروز، بیش از هر زمان دیگری، با سرعت مصرف محتوا تعریف می‌شود؛ مخاطبی عجول که میان انبوهی از ویدئو‌ها، توییت‌ها، ریلز‌ها و استندآپ‌های کوتاه در حال جابه‌جایی است. در چنین فضایی، پرسش اساسی این است که آیا این مخاطب هنوز حوصله دنبال کردن یک قصه کمدی را دارد یا ترجیح می‌دهد با انبوهی از شوخی‌های پشت‌سرهم و بی‌وقفه روبه‌رو شود. نشانه‌ها حاکی از آن است که الگوی مصرف تغییر کرده و «خنده سریع» جای «روایت تدریجی» را گرفته است. 

قصه کمدی، حتی در ساده‌ترین شکل خود، نیازمند زمان، تمرکز و همراهی مخاطب است. شخصیت‌ها باید شکل بگیرند، موقعیت‌ها ساخته شوند و شوخی‌ها در دل روایت معنا پیدا کنند؛ اما مخاطب کنونی اغلب پیش از آنکه این مسیر طی شود، به محتوای بعدی کوچ می‌کند. همین مسئله باعث شده تولیدکنندگان کمدی، به‌جای سرمایه‌گذاری روی روایت، به سمت تراکم شوخی‌های کلامی و لحظه‌ای حرکت کنند؛ شوخی‌هایی که مستقل از قصه عمل می‌کنند و هدفشان فقط گرفتن واکنش آنی است.

 در این میان، انبوهی از شوخی اگرچه می‌تواند خنده فوری ایجاد کند؛ اما اغلب فاقد ماندگاری است. خنده می‌آید و می‌رود، بدون آنکه تصویری در ذهن مخاطب باقی بگذارد یا او را درگیر یک جهان داستانی کند. اینجاست که کمدی به مصرفی روزمره تبدیل می‌شود؛ مصرفی سریع، فراموش‌شدنی و قابل جایگزین. پرسش کلیدی این است که آیا کمدی ایرانی می‌خواهد خود را کاملاً با این شتاب تطبیق دهد یا همچنان برای قصه‌گویی، شخصیت‌پردازی و ساخت تجربه‌ای ماندگار برای مخاطب جایی قائل است. انتخاب میان قصه و انبوه شوخی، در نهایت انتخاب میان ماندگاری و مصرف لحظه‌ای است. 

از سوی دیگر، این تحولات را باید در نسبت با شرایط فکری و رسانه‌ای امروز نیز دید. ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که واکنش احساسی و بیان نظر شخصی، بیش از تحلیل ساختارمند و واکاوی جهان پیرامون با یک ایده منسجم، موضوعیت پیدا کرده است؛ دوره‌ای که از آن با عنوان «پساحقیقت» یاد می‌شود. در چنین فضایی، احساس، تجربه فردی و روایت شخصی اغلب تأثیرگذارتر از استدلال و تحلیل عمل می‌کند و مخاطب نیز بیش از آنکه به دنبال پاسخ‌های قطعی باشد، به دنبال همدلی و بازتاب حس مشترک است. 

در این بستر، فرمی مانند استندآپ به‌طور طبیعی کارکرد پررنگ‌تری پیدا می‌کند. اینکه یک نفر میکروفون به دست بگیرد و از زاویه دید خودش به اتفاقات نگاه کند، نه‌تنها قابل‌درک‌تر، بلکه با منطق زیست رسانه‌ای امروز هم‌خوان‌تر است. مخاطب با یک «صدا» مواجه می‌شود؛ صدایی که نظر می‌دهد، واکنش نشان می‌دهد و احساسش را بی‌واسطه بیان می‌کند. همین بی‌واسطگی، حس صداقت و نزدیکی ایجاد می‌کند؛ حتی اگر مخاطب با همه گفته‌ها موافق نباشد. 

در مقابل، کمدی مبتنی بر ایده و ساختار روایی، ناگزیر از فاصله گرفتن از این واکنش لحظه‌ای است. تحلیل، زمان می‌خواهد و ایده، نیازمند پرداخت؛ اما در جهانی که سرعت و احساس حرف اول را می‌زنند، این تأخیر گاه به قیمت از دست دادن مخاطب تمام می‌شود. به همین دلیل است که استندآپ و کمدی‌های مبتنی بر نظر شخصی، بیش از پیش به مرکز توجه آمده‌اند؛ نه لزوماً به‌عنوان شکل برتر کمدی، بلکه به‌عنوان فرمی که بهتر توانسته خود را با منطق دوران پساحقیقت تطبیق دهد. 

تلویزیون و شروع استندآپ با خندوانه

اگر بخواهیم مسیر استندآپ کمدی را در تلویزیون ایران مرور کنیم، به چهار برنامه شاخص می‌رسیم که هرکدام به‌نحوی به این قالب توجه نشان داده‌اند؛ هرچند میزان اثرگذاری و خروجی آن‌ها یکسان نبوده است. نخستین و مهم‌ترین نمونه، «خندوانه» است؛ برنامه‌ای که نه‌تنها استندآپ کمدی را به‌عنوان یک بخش جدی وارد تلویزیون کرد، بلکه بستری برای رشد و تداوم آن فراهم آورد. بسیاری از چهره‌هایی که از دل خندوانه بیرون آمدند، یا به بازیگری راه پیدا کردند یا مسیر استندآپ را به‌طور مستقل ادامه دادند و این قالب را گسترش دادند. 
دومین تجربه، برنامه «زمانی برای خندیدن» بود که مهم‌ترین خروجی آن محمد شعبان‌پور محسوب می‌شود؛ کمدینی که امروز حضورش را می‌توان در تولیدات کمدی سازمان، از جمله سریال‌های مهران مدیری، دنبال کرد. 

سومین نمونه، «عصر جدید» است که علی فریادی را به‌عنوان یکی از خروجی‌هایش معرفی کرد، هرچند این معرفی به استمرار جدی در فضای استندآپ منجر نشد. چهارمین برنامه نیز «بگو بخند» بود که در دوره فعلی تلویزیون روی آنتن رفت، اما برخلاف انتظار، تقریباً هیچ خروجی مؤثری نداشت.

متن کامل این گزارش را در روزنامه فرهیختگان بخوانید. 

 

نظرات کاربران