چند روزی است تبلیغات غیررسمی انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم شروع شده است. مرحله تبلیغات قبل از تایید صلاحیتها معمولا مرحله تبلیغات نخبگانی است؛ مرحلهای که پیش از ورود به حوزه عمومی و تبلیغات تودهای معمولا حرفهای جدیتری در آن زده میشود. هر طرف را که نگاه میکنیم از همهچیز بحث است جز آنچه باید باشد، کشور دهها مساله حلنشده و صدها پروژه نیمهتمام دارد اما در فضای تبلیغات کمترین اشارهای به یک مجموعه ایده متصل با یک نخ تسبیح فکری به چشم نمیخورد که بتواند سطح حکمرانی کشور را ارتقا بدهد و بهسمت حل مساله برود، بهجایش تا بخواهید نزاعهای کمعمق و سطحی و حتی بداخلاقیهای تبلیغاتی دیده میشود. اما چرا باید مساله رقابت بر سر ایدههای حکمرانی دال مرکزی انتخابات پیش رو باشد؟
اول اینکه این مهمترین کنش برای استمرار موفقیتهای رقمخورده توسط دولت سیزدهم است. نگاهی به کارنامه دولت نشان میدهد موفقیتهایش آنجا بود که با تأسی به گفتمان انقلاب اسلامی حاشیه را کنار میزد و به اصل و متن میپرداخت.
مساله بعد این است که رقابت بر سر ایدههای حکمرانی میتواند میراث بهجایمانده از دولت را ارتقا نیز بدهد، کشور همچنان در مسائل مهم اجتماعی، اقتصادی و سیاسی چالشهایی دارد که جز با گفتوگو و رقابت بر سر ایدههای ملموس و منسجم قابلحل نیست.
نکته بعد تجربه کسبشده در انتخاباتهای قبلی است، به همین انتخابات اسفند سال قبل رجوع کنیم، پایان سیاستورزی ایجابی و رو به جلو و تبدیل صحنه سیاسی به رقابت چه کسی کمتر دزد است؟ در مرحله دوم به مشارکت 8 درصدی رسید. این نتیجه طراحی دوقطبی نیابتی رائفیپور- محبی بود، اگر از اسفند سال گذشته درس گرفته باشیم، بدیهی است تنها یک رقابت عمیق و سازنده بر سر ایدههای حکمرانی است که میتواند مشارکتآفرین باشد و از دلش دولت کارآمد بهوجود آید. اما چه گروهها و چه ایدههایی با رقابت بر سر ایدههای حکمرانی مخالفند؟ گروههای بحرانزی و کمکارنامه طبعا با چالش بر سر ایده حکمرانی و بردن فضای انتخابات بهسمت میدان کارآمدی مخالف خواهند بود. این جریانها علیرغم اختلافات ظاهری در فضای سیاسی بهشکل واحدی عمل میکنند.
یک ویژگی این جریانها بردن کار بهسمت تندرویهای سیاسی است، جریان رادیکالی که در انتخابات مجلس هم به همین سیاق کنشگری سیاسی کرد، یکی از مصادیق فرار از گفتمان کارآمدی است، فاسد خواندن همه مخالفان سیاسی، وارونه خواندن تاریخ انقلاب در دهه 60 و... از کنشهای این چند روز یک طیف خاص بودهاند.
جریان دوم فراری از رقابت بر سر ایدههای حکمرانی، جریانی است که میخواهد با نوستالژیبازی از سیاستورزی واقعی فرار کند. واقعیت این است که اگر جریانی عمیقا و قلبا خواهان ادامه کارآمدیهای دولت آیتالله رئیسی است، بهتر است در نظر و عمل کارآمدی خود را نشان بدهد، در چنین شرایطی است که مخاطب خود به نزدیک بودن ایده آن جریان به دولت سیزدهم پی میبرد. این کار نه نیاز به بازخوانی وارونه تاریخ و انتخاباتهای قبلی دارد، نه نیاز به فشار به شورای نگهبان با امضای نامه و... .
جریان سوم که دوست ندارد مساله بر سر ایدههای حکمرانی شکل بگیرد، جریان اصلاحطلبان رادیکال است، ترشرویی جریان تندروی اصلاحطلب به نامه موسوم به راهگشایی که حمایت از گزینههای عملگرای غیرحزبی را رد نمیکرد به همین رویکرد برمیگردد، حصر کردن انتخابات در گزینههای محدود حزبی و جریانی که کارنامه روشنی ندارند با هدف زمینگیر کردن بدنه اجتماعی اصلاحطلبان در چنین چهارچوبی قابلفهم است. این جریان به سیاق قل ناهمسان سیاسیاش در جبهه رقیب بر رادیکالیسم و بحرانزی بودن و سیاستورزی رمانتیک و غیرواقعی تاکید دارد.