سهیلا عباسپور، خبرنگار گروه ایده حکمرانی: تکثر در هر جامعهای وجود دارد و با تغیر و تحولاتی که در حوزههای گوناگون و کلان اتفاق میافتد، بروز و ظهور آن بیشتر شده، تا جایی که گاهی تشخیص حد تمایز این کثرتها از هم بسیار دشوار میشود. طبیعتا تکثر اجتماعی خودبهخود مساله هر حکمرانیای نیست و باید دید کجا مسالهمند شده و این مسالهمندی چه تبعاتی را در جامعه به دنبال داشته است و در کلیت یک جامعه آیا تاثیر منفی داشته است یا مثبت؛ نگاه سازمان حکمرانی به امر تکثر و پذیرفتن یا نادیده گرفتن آن، نخست باید با ایدهاندیشی و در حوزه نظر به تحلیلی جامع از پدیده امر تکثر منتهی شود تا در عرصه عمل راهکار درست و مناسب را در رویارویی و مدیریت این تکثرهایی که مسالهمند هستند را بیابد. گاهی نیز سازمان حکمرانی با تشخیص و تجویز اشتباه، برخی تکثرها که بهخودیخود مساله نیستند را در کانون مسالهمندی قرار داده است. رضا غلامی، پژوهشگر و مدرس فلسفه سیاسی و مطالعات فرهنگی و تمدنی در پاسخ به پرسشهای «فرهیختگان» درباره تکثر اجتماعی، مردمسالاری دینی را بهعنوان نظامی که واجد ارزشهای دموکراتیک است برمیشمارد که ظرفیت پذیرش تکثر را دارد و قائل به این است که تکثر نیز تا جایی مجاز و پذیرفته شده است که مغایر با حقوق طبیعی افراد و منافع کشور نباشد.
تکثر اجتماعی در ایران امروز یک واقعیت به نظر میرسد، چنانچه با این گزاره موافقید، بفرمایید با کدام صورتبندی میتوان این تکثر را فهمید و تحلیل کرد؟
وقتی از کثرتگرایی اجتماعی در مقام عینیت صحبت میکنیم، منظور ظهور جامعهای است که دارای طیفهای گوناگون شامل طرز فکرها، خردهفرهنگها، و سبک زندگیهای مختلف است. این طیفها در مواردی متشکل و در مواردی نیمهمتشکل شدهاند و به گروه اجتماعی که ذیل هر یک، گروههای خرد بهمثابه شبکهای از گروهها قراردارند منشعب میشوند. کثرت اجتماعی نقطه مقابل وحدت و یکدستی است. برای قابل مشاهدهشدن کثرت اجتماعی میتوان از شاخصهای گوناگونی بهره برد. برای مثال میل زیاد و در مواردی تعصب در استفاده از زبان یا گویشهای غیرملی، علاقه به استفاده از نمادهای هویتی مثلا نمادهای قومی و دینی، ناسازگاریهای عمدی با برخی رویهها و حتی ارزشها و در کل، اصرار بر متمایز نشان دادن خود.
این تکثر اجتماعی نتیجه چه علل و عواملی است و از کدام تغییرات و روندها ناشی میشود؟
اصولا جوامع یکدست نادرند؛ چراکه جامعه مرکب از انسان است و انسانهایی که اعضای جامعه محسوب میشوند ماشین کوکی نیستند. انسان از آنجا که انسان است بینشها و گرایشات و تمایلات واحدی ندارد. به نظر میرسد کثرت اجتماعی، نتیجه طبیعی شعورمندی و اختیار نسبی انسان است. اگر در جامعهای کثرت نبود باید نگران بود. معمولا در جوامعی که مردم از آزادیهای فردی و از امکان تحقق عاملیت فردی خود بیشتر برخوردارند، نهفقط تنوع و تکثر هم بیشتر میشود، بلکه این تکثرات آثار عینی ملموستری در جامعه خواهند داشت. تازه این حرف در جوامع تکنژادی، تکقومی، تکدینی و تکمذهبی یا تکزبانی رخ میدهد؛ چنانچه جامعهای از نژادها، اقوام، ادیان، فرقهها و زبانهای گوناگون بهرهمند باشد تکثر و تنوع در آن جوامع امری وسیع و پیچیده است. در این نوع جوامع رشتهای از منافع و مصالح انسانها را با هم ترکیب کرده است. این مصالح و منافع و توافق اجتماعی پشت جامعه قادر است تا حدی و نه تماما، حد و انداره ظهورات تکثر را معین کند. البته ظهور تکثرات در جوامع دموکراتیک در محدوده نسبتا بازی در قانون پیشبینی میشود و بهتبع آن فرهنگ عمومی تکثرگرا هم شکل پیدا میکند اما در جوامع غیردموکراتیک ممکن است با هدف حفظ مصالح اجتماعی و حتی از سر میل به خودکامگی، تکثراتی که مضر به حال جامعه یا گروه حاکم تشخیص داده شود سرکوب شود. با این حال نباید از نظر دور داشت که در جوامع صد در صد دموکراتیک هم چهارچوبی برای عینیت تکثرات هست و نمیتوان تلقی مطلقی از ظهور تکثرات داشت. مثلا کشور فرانسه با آنکه خود را مهد جمهوریت تلقی میکند، اما در این کشور برخورد خوبی با ارزشها و نمادهای مسلمانان مانند حجاب نمیشود، چنین برخوردی در انگلیس یا آلمان وجود ندارد و مسلمانان از آزادی بیشتری برخوردارند.
آیا مجموعه سازمان حکمرانی نسبت به واقعیت تکثر اجتماعی ارزیابی واقعبینانه و تحلیل منسجمی دارد که رد آن درسیاستگذاریها و تصمیمات دیده شود، مثل حجاب یا صداوسیما؟ بهطور کلی آیا دلالتهایی وجود دارد که حکمرانی ما این تکثر را پذیرفته باشد؟
اولا باید تاکید کنم که کثرت اجتماعی چیز بدی نیست و نشاندهنده حیات و پویایی یک جامعه است. ما در مواجهه با کثرت اجتماعی دو مرحله از مواجهه را شاهدیم: یک؛ فهم و پذیرش تکثرات اجتماعی آنطور که هست و دو؛ رسمیت دادن به تکثرات. به نظر میرسد دومی مساله خطیری است. معمولا در جوامع غیردموکراتیک تنها تکثراتی به رسمیت شناخته میشوند و بهتبع آن، امکان بروز و ظهور آنها فراهم میشود که همسو با طرز فکر و ارزشهای مورد قبول ومقوم حزب حاکم یا نظام سیاسی مسلط باشند. اما در جوامع دموکراتیک، تکثرات اجتماعی مادام که در تعارض با حقوق طبیعی کسی نباشد یا منافع کشور را به خطر نیندازد به رسمیت شناخته میشوند و مردم در بروز و ظهور این تکثرات آزاداند. البته این وضعیت در همه جوامع دموکراتیک یکسان نیست. به نظر میرسد هنر هر نظام سیاسی این است که با سعه صدر بیشتر، تکثرات اجتماعی را حتی اگر از همسویی با طرز تفکر و مشی مورد علاقه خود بیبهره بود به رسمیت بشناسد و از دو یا چند قطبیسازی به اسم حق و باطل پرهیز کند. در کشور ما نظام مردمسالاری دینی وجود دارد. در مردمسالاری دینی خیلی از مولفههای یک جامعه دموکراتیک هست. بعضی معتقدند که در یک جامعه اسلامی کثرت اجتماعی و در ادامه پذیرش کثرتها بیمعناست؛ چراکه اسلام در پی یکدستسازی حداکثری است. من در کتاب «فلسفه تمدن نوین اسلامی» بهوضوح توضیح دادهام که در زیر چتر جهانبینی توحیدی و مسلمات شریعت، تکثر و تنوع فکری و فرهنگی وحتی سیاسی ممکن است اما این بجد به برداشت ما از اسلام بستگی دارد. و اما در پرسش شما بهعنوان نمونه، درباره مساله حجاب یا صداوسیما سخن به میان آمده است. درخصوص حجاب، برداشت من از شریعت اسلامی این است که اصل حجاب بهعنوان یک الزام اجتماعی برای بانوان مسلمان هست اما امکان تنوعبخشی به شکل حجاب متناسب با اقتضائات نیز وجود دارد. مثلا هیچ ضرورتی ندارد که ما روی حجاب چادر تاکید کنیم. بعضی بانوان چادر را نمیپسندند و راههای دیگری را برای رعایت حجاب شرعی انتخاب میکنند که باید مورد احترام قرار گیرد. استفاده از حجاب چادر برای بعضی بانوان که دائم در حال فعالیتهای اجتماعی هستند دشوار است یا بعضی از بانوان و نوجوانان در میان نسلهای جدید آن را دوست ندارند. لذا باید استفاده آنها از اشکال دیگر حجاب را مصداق بدحجابی تلقی نکرد. درباره صداوسیما، از آنجا که در قانون اساسی ما اجازه تاسیس شبکههای رادیویی وتلویزیونی خصوصی داده نشده است، رسالت صداوسیما در ایجاد شرایط بروز و ظهور متعادل تکثرات اجتماعی بسیار سنگین است. صداوسیما در نشان دادن تکثرات قومی تا حد زیادی توفیق داشته اما در سایر عرصهها مانند تکثرات اجتماعی از نوع فکری و فرهنگی، از سعه صدر کافی بهرهمند نبوده است. خاطرم هست در یکی از دورههای مدیریتی صداوسیما، رئیس وقت صداوسیما برای رفع این کاستی بحث چندصدایی در رسانه ملی را مطرح کرد اما با استقبال روبهرو نشد.
در برابر دو مواجهه نادیده گرفتن و مقابله کردن با تکثر اجتماعی برخی از به رسمیت شناختن این تکثر صحبت میکنند که این به رسمیت شناختن تفاسیر یکدستی ندارد و تفسیرهای متفاوتی دارد. این تفاسیر را چگونه میتوان طبقهبندی کرد و کدام تفسیر، تفسیر موجهتر و راهگشاتری است؟
همانطور که اشاره کردم پذیرش و رسمیتبخشی به آن دسته از تکثرات اجتماعی که تابع یک منطق و عقلانیت روشن است و با حقوق طبیعی و بنیادی کسی در تعارض نیست یک مزیت محسوب میشود و به رشد و پیشرفت اجتماعی کمک خواهد کرد. در باب هماهنگی تکثرگرایی با منافع و مصالح اجتماعی نیز باید دقت کرد که دایره منافع به قدری باز نشود که عملا به بهانه رعایت منافع، تکثرات اجتماعی براساس ذوق و سلیقه و تمایلات مسئولان در دورههای مدیریتی گوناگون سرکوب شود. منافع و مصالح در علوم سیاسی تعریف روشنی دارد. به هر حال، هر جامعهای یکسری منافع و مصالح و یکسری ارزشهای اساسی و مورد قبول اکثریت جامعه دارد که برای حفظ موجودیت کشور باید رعایت شود. از نظر من، یکی از تواناییهای حاکمیت را باید در توسعه ادراک جمعی از منافع و نیز اقناع عقلی اکثریت قریب به اتفاق مردم در جهت استواری روی این منافع جستوجو کرد. از سوی دیگر تکثرات منفی را باید با اقناع عقلی به حاشیه راند، یعنی نمیتوان در تقسیمبندی تکثرات به مثبت و منفی بیمبنا بود و به اقناعگری عقلی بها کافی نداد.
هر نوع مواجهه با تکثر اجتماعی با چه چهارچوبی از ارزشها قابل سیاستگذاری و ارزیابی است؟ مثلا هرالگویی از مواجهه با تکثر آیا میتواند نقضکننده انسجام اجتماعی باشد؟ میتوان الگویی اتخاذ کنیم که منجر به تکرار حوادث سال1401نشود؟
مهم این است که ابتدا به فهم درستی از تکثرات اجتماعی در جامعه امروزین ایران دست پیدا کنیم. این فهم در خیلی از مسئولان وجود ندارد یا روزآمد نشده است. در فرآیند فهم تکثرات مهم تشخیص تکثرات عقلانی و سازنده از تکثرات غیرعقلانی و مخرب است. همانطور که پیشتر اشاره کردم برای دستیابی به درجه کافی از انسجام اجتماعی حول منافع و مصالح بنیادی نیاز به سرکوب تکثرات اجتماعی نیست. حتی مهمتر اینکه اگر در جامعهای تکثرات عقلانی نادیده گرفته شود ایجاد یا تشدید شکافهای اجتماعی که پدیدهای بر ضد انسجام ملی است حتما اتفاق میافتد. همه ۸۵ میلیون جمعیت ایران باید به این باور برسند که عضو جامعه ایرانی هستند، صدایشان شنیده میشود، نظرات و نقدهایشان شنیده میشود، چه در اکثریت باشند و چه در اقلیت، حقوقشان کاملا محترم شناخته میشود. باید حس کنند که در جامعه آنها باب مشارکت باز است، قدرت به اشتراک گذاشته شده و در برابر قانون با همه یکسان رفتار میشود. من درباره تحلیل حوادث پس از فوت مرحوم مهسا امینی نظراتم را در روزنامه «فرهیختگان» ارائه دادم. نظراتم همان است که خدمتتان گفته بودم. اولا، برخی از ارزشهای اسلامی مانند حجاب، سالهاست که با چالش روبهرو شده و به یک پدیده اجتماعی و واقعی مبدل شده است. ثانیا، برخورد چهرهبهچهره، انتظامی و توام با خشونت با افراد بیحجاب منطقی و چه بسا مشروع نیست و کرامت بانوان را خدشهدار میکند؛ ثانیا، هر بدحجاب و بیحجابی غیرمتدین و غیرانقلابی نیست. کنار گذاشتن حجاب در شریعت اسلامی یک گناه مانند گناهانی در وزن و اندازه خود است اما کسی را از دایره دین خارج نمیکند. اینکه امروز عدهای به بیحجابی رو آوردهاند نتیجه عدم سرمایهگذاری صحیح فرهنگی و تربیتی در کشور ماست و الا این افراد از خارج نیامدهاند.