سیدجواد نقوی، خبرنگار گروه ایده حکمرانی: دیروز در لابهلای سخنرانی رهبر کشور در دیدار بسیجیان یک نکته مهم مطرح شده که البته به دلایلی ممکن است مغفول واقع شود. این بحث از عدمشکلیگیری دوقطبی کاذب بود خطاب به بسیجیان؛ البته این جملات قطعا نمیتواند ناظر به بسیجیان باشد و عمق بحث که مطرح میشود، منظور بیش از یک گروه خاص است. اما این نکته در این مقطع خاص چه اهمیتی دارد و چرا باید مورد توجه ویژه قرار گیرد. جامعه ایران در سالهای اخیر و علیالخصوص سال گذشته فرکانسهایی مبنیبر خستگی از تن دادن به امر سیاسی را بهنوعی نشان داده است و این خستگی در آخرین انتخابات کشور هم بهنوعی مشاهده شده است؛ هرچند ادله گوناگونی برای عدمتوجه به امر سیاست و سیاسی و استقبال از آخرین انتخابات میتوان اشاره کرد، اما آنچه در چند سال اخیر بسیار نمایان شده دوقطبیسازیهایی است که در لحظه شروع، جامعه را یا بهصورت تودهای قضاوت میکند یا در قبال اهل فکر و رسانه و کنشگران اجتماعی بیش از آنکه مواجهه فکری داشته باشد که خود نوعی زایش افق اجتماعی و سیاسی است به سرعت ماشین برچسب زنی را روشن میکند و باعث میشود دوقطبی کاذبی مثلا بین قشر مذهبی صورتی و مذهبی اصیل شکل بگیرد یا هرکسی کمی متفاوت امر اجتماعی را توضیح میدهد با برچسب سکولار یا لیبرال روبهرو میشود. این دوقطبیها در مقطع فعلی قطعا هیچ سودی نخواهد داشت، بلکه همانطور که بیان شد نوعی دوقطبی کاذب است، اما خروجی چنین وضعیتی فقط یک جدل ساخته شده نیست و این نوع دوقطبیسازیها به دیگر بخشها هم سرایت کرده و عاملیتزدایی میکند. از بسیاری از عوامل که توان احیای امر سیاسی در سپهر عمومی را دارند لازم به ذکر است نگارنده این متن همین ابتدا معتقد به بحثهایی درباره افرادی که قصد دارند اسلامزدایی یا ایرانزدایی از کشور را انجام دهند، است؛ اما متن را در راستای چهارچوبی بیرون از دایره این افراد قصد دارد ارائه دهد، به این جهت به عواملی که در پس این دوقطبی کاذب تا مرحله سیاستزدایی شکل میگیرد، اشاره میکند.
حاملان تغییر محو میشوند
اولین ضرری که این دوگانهسازی میزند باعث میشود حاملان تغییر یا عواملی که در راستای تغییر وضعیت به وضعیت مطلوب در حال تلاش هستند به سرعت با این دعواهای ساخته شده به نیروی دیگر تبدیل شوند و بهجای تلاش برای تغییرات مثبت در افق سیاسی و فرهنگی و اجتماعی کشور وارد چرخه سیاستزدگی میشوند و این کنشگران که جزء عوامل اصلی تغییرات مثبت در ایران معاصر هستند دیگر توانایی فکر در باب مسائل ایران و آینده ایران اسلامی را ندارند و خیلی زود محو میشوند. محو شدگی در اینجا منظور حذف شدن یا از بین رفتن نیست، بلکه افق فکری حاملان تغییر دیگر ارزشی ندارد و بهنوعی وارد چرخه تکراری میشوند و از حامل تغییر بودن به نیروی کلیشهای و تکراری تبدیل میشوند و این شرایط نوعی فرصتسوزی است.
ظهور رادیکالیسم
وقتی حاملان حقیقی تغییر محو شوند یا به آنها توجه نشود، چهرههای رادیکال و افرادی که بهشدت گفتار و رتوریک رادیکالی را نمایندگی میکنند، ظاهر میشوند و نهتنها چرخه فکری را دگرگون میکنند، بلکه باعث میشوند امر سیاسی از حالتی که باعث سیاسیتر شدن سوژهها میشوند علیه خود عمل کنند و باعث فاصلهگیری سوژههایی از هر سیاست و ورود سیاست به سپهر عمومی جامعه شود؛ چراکه در خلأ نیروهای منطقی این نیروهای رادیکال هستند که هستی اجتماعی و بنیان فکری جامعه را دچار نوعی تفکر تند و خشن میکنند که جامعه مطلوب خودش را دیگر در ماهیت کار سیاسی و چرخه معقول مطالبهگری نمیداند، بلکه باعث میشود جامعه از مطالبه سیاسی و اجتماعی بهنوعی به شدیدترین کنشها دچار شود و تن دادن به سیاست را امری اشتباه قلمداد کند. اینجاست که رادیکالیسم ظهور کرده و هستی اجتماعی را وارد چرخه خشونت میکند.
برتری امر خصوصی به امر عمومی
با ظهور رادیکالیسم دیگر نیروهای میانجیگر یا افرادی که افق انقلاب اسلامی را نمایندگی کنند کم میشوند یا تا حدودی محدود میشوند و این وضعیت جدلی را شکل میدهد که از منظر جامعهشناختی علیه اجماع هر همبستگی در سطح سیاسی میشود. در اینجا سوژهها یا افراد در جامعه به افقهای جمعی فکر نمیکنند و بیشتر به نوعی از انسانها تبدیل میشوند که میلورزی شخصی را دنبال میکنند. در چنین شرایط دیگر امر عمومی معنا ندارد و هر آنچه شکل میگیرد بیرون ساحت همبستگی اجتماعی و امر عمومی است و به معنای برتری امر شخصی بر امر عمومی بوده که بهشدت علیه حکمرانی است.
حکمرانی برای موفقیت در هر سطحی به سیاست احتیاج دارد
در هنگامی که امر شخصی در جامعه به اولویت تبدیل میشود، حکمرانی بهشدت سخت شده است؛ چراکه حکمرانی برای برای سیاستورزی نیاز به ارتباط با جامعه دارد و جامعه هم نیاز به ارتباط با حکمرانان. در چنین شرایطی است که این ارتباط بهعلت برتری امر شخصی کم شده است و حکمرانی دیگر نمیتواند از طریق سیاست و سیاستورزی به کار خود ادامه دهد؛ چراکه دیگر سیاست در سطح وسیعی وجود ندارد و جامعه بیش از آنکه به مساله جمعی و برتری جمعی فکر کند بهدنبال نجات خود است و نجات خود به معنای بیسیاستی در هسته اصلی جامعه است.
جامعه سیاستزدایی شده هیچ آرمانی را دنبال نمیکند
تحقیقات اجتماعی که درباره چرایی استقبال مردم انگلیس از اتحادیه اروپا انجام شده است، نشان میدهد مردم در انگلیس خروج از اتحادیه اروپا را در افق فردی خوانش میکردند و این عمل باعث شده که دولت و مردم انگلیس دست به اقدامی عجیب بزنند. این مثال نشان میدهد کشوری مثل انگلیس که در پس اصلاحات خشن مارگارت تاچر در سالهای پس او هم نتوانسته است سیاستزدایی شکل گرفته بهدست او را برطرف کند و حاصل چنین وضعیتی، ظهور اقداماتی بهشدت علیه امنیت ملی یا مصلحت ملی است و در چنین جوامعی مساله افراد دیگر فردی و شخصی است و هیچ تصوری از امر ملی بهمعنای منفعت ملی هم وجود ندارد و جامعه به شکلی علیه سیاست میشود؛ چراکه تصور میکند سیاست نوعی آرمانطلبی است.
بازگشت به سیاست از پایان دوقطبیسازی کاذب عبور میکند
همانطور که بیان شد دوقطبی کاذب، شرایط سیاسی شدن سپهر عمومی را نابود میکند و نیروهایی که قرار است از سیاست در سپهر جامعه دفاع کنند به حاشیه میروند و محو میشوند. این شرایط، جامعه را در وضعیتی سخت و حکمرانی را در وضعیتی بهمراتب سختتر قرار میدهد و راهحل اصلی، استفاده از بازیگرانی است که میتوانند به کشور از طریق عقلانیت و معنویت و سیاست کمک کنند و جامعه را در بستر آرمان انقلاب اسلامی نگه دارند و مسائل کشور را از طریق امکانات سیاسی که در پس انقلاب اسلامی به ایران رسیده است، حل کنند. این شرایط فقط در پس دوقطبیزدایی شکل میگیرد و باعث میشود جهانبینیای که بهعلت دوقطبی کاذب از بین میرود، احیا شود.
نتیجهگیری
انقلاب اسلامی و پس آن جمهوری اسلامی درواقع هیچ عاملی در دست بالا بودن خود در منطقه نداشته است، مگر به احیای سیاست بهعنوان نماد بارز. یک ویژگی منحصربهفرد همین روزها که جنگ در فلسطین شکل گرفته و ایران اسلامی جزء معدود کشورهایی است که از ملت مظلوم فلسطین حمایت کرده بهعلت وجود دخالت سیاست بوده است که توانسته تا به امروز توان خود را در این حمایت از دست ندهد. امروز هم اگر قرار باشد به آمریکازدایی یا وجه امپریالیستی آمریکا در منطقه پایان دهد، نیاز جدی به عنصر سیاست و ایضا جامعه سیاسی دارد و هرچه زودتر باید به چرخه دو قطبیسازی کاذب پایان دهد.