مریم فضائلی، خبرنگار گروه فرهنگ: در تقویم شمسی 20مهرماه روز بزرگداشت حافظ نامگذاری شده است. به بهانه این روز اکبر نبوی بهعنوان میزبان شبهای فرهنگ، اهالی فرهنگ و هنر را دور هم جمع کرد تا در نوزدهمین دیدار به سراغ حافظ بروند.
در ابتدای این نشست اکبر نبوی، صحبتهای خود را با غزل بیستوسوم حضرت حافظ شروع کرد که مطلع آن چنین است: «خیال روی تو در هر طریق همره ماست/ نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست».
نبوی پس از قرائت این غزل، گفت: «حافظ جزء معدود بزرگان فرهنگی و هنری و معرفتی ایران زمین بهحساب میآید که نماینده این فرهنگ و تاریخ است. از نظر من دانشآموز در این رشته شاید از بزرگان شعر و ادب فرهنگ کشور، کسی را نمیتوان پیدا کرد که جامعیت حافظ را داشته باشد. جایگاه دیگر شاعران مانند سعدی، عطار، مولانا و... محفوظ است، اما جامعیت حافظ را کمتر کسی دارد. او نماینده این تاریخ و فرهنگ است. حافظ طی رویدادهایی که بر سر ایرانیان آمده، همنشین و همراه برای آنها بوده. در شاهنامه هم میشود این را دید، اما بهعلت روایت داستانی که دارد، در توده مردم شاید بهعنوان یک سرگرمی هم تلقی شود. اما حافظ متفاوت است؛ حافظ تنها شاعری است که اشعارش مانند پیاز، لایهلایه است. به همین دلیل یک آدم ساده روستایی که روی زمینش مشغول به کشاورزی است، همان اندازه لذت میبرد که یک عارف بزرگ لذت میبرد. هرکدام اینها با یک سطحی از شعر حافظ ارتباط برقرار میکنند و لذت میبرند.»
میزبان شبهای فرهنگ در بخش دیگری از این نشست، گفت: «حافظ نماینده دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه این فرهنگ، سرزمین و مردم است. در بخش ناخودآگاه حافظ بسیار قدرتنمایی میکند. اما وقتی او بخش خودآگاه را نمایندگی میکند و میخواهد که زبان مردم باشد، کاملا یک شاعر اجتماعی میشود. شاعری با دلمشغولیها، درنگها، دغدغهها، هشدارهای اجتماعی و... خیلیها گمان میکنند که حافظ به اندازه سعدی، فردوسی و ابن یمین شاعری اجتماعی نیست، اما این تصور غلطی است. این حالت حافظ عنایت دارد به روزگار و شرایطی که او زیست میکرده. حافظ در قرن هشتم و همقرن با عبید زاکانی بوده است که هر دو با زبانی مخصوص به خودشان با زهد و ریاکاری بسیار مشکل داشتند.»
سپس اکبر نبوی بهعنوان نمونه به چند شعر حافظ که رنگ و بوی اجتماعی دارند، اشاره کرد و گفت: «این حالت حافظ را میتوان در شعر «صوفی نهاد دام و سر حقه، باز کرد/ بنیاد مکر با فلک حقهباز کرد» دید یا جایی که میگوید: «هزار نکته باریکتر ز مو این جاست/ نه هر که سر بتراشد قلندری داند» حافظ یک جایی نسبت به یک نوع از زهد گلایه میکند. اینجا آن نوع ریاکاری در بین غیرعالمان دینی را تقبیح میکند. در بین همان صوفیهایی که سر میتراشیدند، بودند کسانی که علتشان برای انجام این کار مقاصد دیگری بوده و نه خیرخواهی و جوانمردی و گرفتن حق مظلوم از ظالم. یا حافظ در شعر دیگری اینگونه سروده است: «عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت/ که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت» الان بخش زیادی از عادتهای ما عیبجویی از دیگران است، غافل از آنکه باید بیشتر به خود نگاه کنیم و کارهای خود را مورد مداقه قرار دهیم.»
او در بخش دیگری از این نشست گفت: «حافظ تکمصرعی دارد که میگوید: «یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد». تنهایی و دلتنگی افرادی مانند حافظ در آن روزگار خیلی غریب و شگرف است، همان نوع تنهایی و کمزبانی است که مولانا هم تجربه کرده و این شعر را سروده «زین همرهان سستعناصر دلم گرفت». همچنین میتوان گفت که حافظ محل امن جان هر انسان ایرانی است؛ به این معنا که هر آدمی در هر شرایطی دیوان حافظ را باز میکند و از آن آرامش میگیرد. افراد چه در زمان قبض روحی باشند و چه در زمان بسط روحی، دیوان حافظ را باز میکنند. یعنی انگار یک محل امنی است که جانها به آن پناه میبرند و این از روح بزرگ حافظ سررشته گرفته است.»
نبوی بهعنوان نکته آخر حرفهایش گفت: «حافظ مصداق بارز یک عارف واقعی است و از ویژگیهای عارف واقعی، اعتراض به وضع موجود است. این بعد شاعر میتواند یا از حالات درونی عارف بیاید و یا از اوضاع جامعه و مردم آن عارف.»
در ادامه بهرام پروینگنابادی پشت تریبون آمد و صحبت خود را با توضیح درباره اصطلاح «تعلیق ناباوری» شروع کرد: «این یک اصطلاح در مطالعات ادبی و سینمایی است. ما وقتی با یک اثر هنری روبهرو میشویم، قراردادی ذهنی ناخودآگاه بین هنرمند و مخاطب بسته میشود و مخاطب میپذیرد که هر آن چیزی که میبیند را باور کند. برای درک حافظ هم باید این کار را انجام دهیم.»
او ادامه داد: «مقام حافظ نقطه اوج شعر فارسی است. او گلچینکننده همه شعرهای زیبایی است که به مدت ۵۰۰ سال قبل از خودش سروده شده و حافظ با هنرش امضای خودش را پای آن گذاشته است. هر شاعری یک هنر مخصوص به خودش دارد. هنر حافظ در ایهام است که آن را از خواجوی کرمانی وام گرفته. به قول یک استادی: هر شاعر بزرگی روی دوش یک سری افراد دیگر ایستاده که آنها دیده نمیشوند، حافظ هم روی دوش خیلیها ایستاده اما بخش زیادی از هنرش را از خواجوی کرمانی گرفته است. اما هنر حافظ در این است که او از خواجو هنر ایهام را گرفته اما آن را به کمال رسانده است. در هنر هم هر کسی که اندیشه، تصویر و موضوعی را به کمال برساند، به نام خودش ثبت کرده است. مفاهیمی که حافظ در شعرهایش به کار برده، شناور است و هرکسی میتواند برداشتی شخصی داشته باشد. انگار که شعرهای حافظ مانند آب است و در هر ظرفی، شکل آن ظرف را میگیرد، به همین دلیل هر کسی در هر جایگاهی با آن همذاتپنداری میکند.»
برای خواندن متن کامل گزارش، اینجا را بخوانید.