کد خبر: 85730

سهیلا عباس‌پور، خبرنگار گروه اندیشه:

ایران و مساله مهاجرت

براهیم بیگ در مسیر سفر خود به ایران، هنگامی که به باطوم می‌رسد از قول یک نفر ارمنی که در واگن است، می‌نویسد: «در خاک ایران شما، امثال این سرچشمه‌های منافع بسیار است اما از غفلت دولت و تنبلی ملت به اخراج آن گنج‌های بی‌پایان که در دل خاک مملکت شما نهفته است، نمی‌پردازید. این است که همشهریان شما در نهایت مذلت و خواری به‌ ممالک خارج ریخته، به کارهای پست و مشاغل خسیسه مانند فعلگی و حمالی و کلکشی اشتغال می‌ورزند و انجام کار بسیاری از آنان نیز بذل گدایی و سوال می‌کشد.»

سهیلا عباس‌پور، خبرنگار گروه اندیشه: ابراهیم بیگ در مسیر سفر خود به ایران، هنگامی که به باطوم می‌رسد از قول یک نفر ارمنی که در واگن است، می‌نویسد: «در خاک ایران شما، امثال این سرچشمه‌های منافع بسیار است اما از غفلت دولت و تنبلی ملت به اخراج آن گنج‌های بی‌پایان که در دل خاک مملکت شما نهفته است، نمی‌پردازید. این است که همشهریان شما در نهایت مذلت و خواری به‌ ممالک خارج ریخته، به کارهای پست و مشاغل خسیسه مانند فعلگی و حمالی و کلکشی اشتغال می‌ورزند و انجام کار بسیاری از آنان نیز بذل گدایی و سوال می‌کشد. به راستی سخنان شماتت‌آمیز این پدرسوخته چون تیر بر دلم نشست. چه بکنم؛ دعوا نمی‌توان کرد. ناچار به آخرین گوشه واغون رفته و از شدت دلتنگی خوابیدم.» کمی بعد که او به تفلیس می‌رسد و بیدارش می‌کنند: «پس از طعام به گردش شهر مشغول شده؛ وضع ایرانیان اینجا را خیلی پریشان‌تر از باطوم یافتم. همگی در عمارت‌ها به مزدوری و کلکشی و در کوچه‌ها در عملیات سنگ‌فرشی اشتغال داشتند. دلم از دیدن حالت پریشان و زحمات طاقت‌فرسای همه‌روزه آنها که ناچار از تحمل بودند، خون شد. خلاصه در این مملکت، همه کارهای پست و پرزحمت به عهده ایرانیان بدبخت است.» در این بین ابراهیم بیگ به آشنایی دیرینه برمی‌خورد و به گفت‌وگو می‌پردازد: «در اینجا ایرانی خیلی بسیار به‌نظر می‌آید. ماشاء‌الله به هر سوی نگاه می‌کنم ایرانی است. ولی تاسف دارم از اینکه حالت بسیاری را خیلی افسرده و پریشان می‌بینم. گفت بلی بسیارند. گفتم چقدر می‌شود. گفت در خطه قفقاز قریب‌به 60 هزار نفر را می‌گویند. گفتم سبب جلای وطن و اختیار غربت کردن اینان چیست. که اینقدرها به خاک خارجه ریخته و متحمل این‌گونه خواری و زحماتند. گفت از کم‌درآمدی مملکت ایران و بیکاری. و تعدی زبردستان در حق زیردستان و بی‌صاحبی رعیت که اینان را به‌خاطر یک تومان پول تذکره، بی‌سوال و جواب به ممالک خارجه سر می‌دهند و کسی نمی‌پرسد که به کجا می‌روی و چه کار داری.» و در ادامه گفت‌وگو به شرح حال و روز تجار ایرانی و ورشکستگی آنها در خطه قفقاز می‌پردازند و همراه ابراهیم بیگ می‌گوید: «چون که منافع ملیه و عمومی را ابدا در نظر نداریم و متاع مملکت را به امید منفعت موقت و دوروزی خود قلب می‌کنیم. و نمی‌دانیم که بار کج به منزل نمی‌رسد.» این توصیفات ابراهیم بیگ در سیاحتنامه‌اش از وصف وضعیت یک ایرانی زائر در مصر تا وضعیت مهاجران ایرانی در قفقاز، به‌ طرز عجیب و شگفت‌آوری با واقعیت مساله پایدار مهاجرت ایرانیان به فراسوی مرزها و نیز اصل آبادانی میهن و فرار سرمایه به امید شرایط بهتر در آن سوی مرز مطابق است و خواننده با این حقیقت روبه‌رو می‌شود که پراکندگی ایرانیان در شماری از کشورهای دنیا و مهاجرت ایرانیان مساله‌ای جدید و مربوط به دهه‌های اخیر حیات اجتماعی ملت ایران نیست و گرفتن پول در مقابل تذکره، بازنمود واقعیت تلخی است که در سال‌های اخیر به‌صورت نرخ آزادسازی مدارک تحصیلی دانشگاهی و نیز عوارض خروج از کشور بدون موضوعیت داشتن سایر مسائل بروز کرده است و نه‌تنها کمکی به کاهش مهاجرت نکرده است، بلکه آرزو و تقاضای مهاجرت دیگر منحصر به قشر نخبه و فرهیخته یا متمول نیست و همچنان کسی نمی‌پرسد به کجا می‌روید؟ چه کار دارید و... جز اینکه محل استنادات آماری اعلامی باشد، بی‌هیچ ایده‌اندیشی جدی از سر درد و دغدغه. قطعا یکی از مسائلی که رسانه‌های کلان و فراگیر کشور در رویارویی با آن، سیاست رسانه‌ای ویژه و موثری تمهید نکرده‌اند، مهاجرت صرف‌نظر از سیاهی یا سفیدی آن است. رسانه کلان در مواجهه با این ذهنیت شکل‌گرفته از من ایرانی با عنوان سوژه اندیشیده به خود، از پس کدام اندیشه و نظریه کلان و رویکرد با بازسازی ذهنیت ایرانیان از خودشان که مرز پرگهر با تمدن چندین هزار ساله پیش‌فرض همه آنها بلااستثناست و بعد در نسبت با دیگری و زیست با او در فراسوی مرزهای کشور و حتی درون مرزهای کشور با عنوان مهاجرپذیری، روبه‌رو شده است؟ با وجود اینکه حقیقت میهن‌دوستی ایرانیان که در دنیا زبانزد است و اینجا محل مناقشه و هیچ‌گونه تردیدی نیست، اما اینکه این حقیقت در چه نسبتی با کنش و اندیشه متقاضیان مهاجرت و مهاجران قرار دارد، در رقابت رسانه‌های فراگیر کلان با رسانه‌های خرد محل پرسش و تامل است. ایرانی در این دنیا چه می‌جوید و از چه دریچه‌ای به پیرامونش می‌نگرد؟ خود را در کدام نسبت و سنت فکری با این مرز و بوم پیوند می‌دهد تا از فراز آن به دنیا نظر کند؟ و آیا رسانه‌های ملی کشور بنا بر تفاوت انگیزه‌های نسل واپسین مهاجران ایرانی ساکن در سایر جاهای دنیا که اتفاقا رنگ‌و‌بوی سیاسی و دشمنی ندارد، تمهیدات ارتباطی‌ای اندیشه است تا آنها را ذیل چتر رسانه‌ای خود درآورد، آن‌گونه که ایرانی خارج از کشور آن را همچنان رسانه خود بداند که وی را با ریشه‌هایش در ایران پیوند می‌زند؟ در شرایطی که هر فردی بنا بر میزان امکاناتش می‌تواند رسانه شخصی خود را داشته باشد، تفسیر خود از واقعیات را بنویسد و نشان دهد و...، رسانه‌های خرد و شبکه‌های اجتماعی تحت وب با نمایش سبک زندگی افراد از کارهای روزمره معمول زندگی شخصی گرفته تا فضای عمومی بیرون از خانه از کسب و کار تا فعالیت‌های اجتماعی و مزایای دیگرجای سکنی‌گزینی، عمدتا بر کدام مفهوم و بازنمایی کدام حالت‌های متصوره از آن در دنیای واقع تمرکز کرده‌اند که ذهن و ادراک مخاطب ایرانی در تجزیه و تحلیل آن از داوری درست و عادلانه در بیشتر موارد ناتوان است؟ آیا رسانه‌های فراگیر و ملی کشور در بازسازی ذهنیت «ما ایرانیان در نسبت با سرزمین‌مان» بر اثر چالش‌های بزرگ اقتصادی، اجتماعی و زیست‌محیطی و فرهنگی در رقابت با رسانه‌های خرد و شبکه‌های اجتماعی تحت وب به ویژه که به آسانی در دسترس همگان است، به بن‌بست کارکردی رسیده‌اند و در بازنمایی مهاجرت و مفهوم آن با ارائه واقعیات زیست ایرانیان درون مرز و ویژگی‌های جامعه مهاجران ایرانی در سراسر دنیا ناتوان بوده و اصلا قرار است با بازنمایی کدام گونه از مهاجرت، با ایرانیانی گفت‌وگو کند که هم پذیرای مهاجرانی از همسایگان هستند و هم تب و تاب مهاجرفرستی کشور به خارج را از هر قشری بیننده هستند. پساحقیقتی که مخاطب ایرانی در رابطه با مهاجرت با آن سروکار دارد، آیا این‌گونه رشد موسسه‌های مهاجرتی چه مجازی و چه واقعی را رقم زده است که به هر قیمتی، با وجود دانستن حقیقت و بخشی از مسائل پیش‌رو و آگاهی به چشم‌اندازی نسبی از آتیه مهاجرت، آن را برمی‌گزیند؟ یا فقدان و اقناع‌‌ناپذیری آموزه‌های فرهنگی رسمی کشور در پیوند زدن من ایرانی با گنجینه‌های سنت، آن‌گونه که امروزه حتی نتوانیم با تدوین سیاست‌های درست ادغام فرهنگی در جامعه، ریشه‌های فرهنگی خود را با کشور مهاجرفرست همسایه دریابیم و با نادیده گرفتن تاریخ و رخدادهای آن، ترس از چشم‌اندازهای متصوره غلط برای کشور آینده را پیش‌بینی کنیم که بیش از آنکه از ترس نشأت بگیرد، از ضعف آینده‌نگری و مدیریت کنونی در حوزه سیاست‌های فرهنگی، شهروندی و مسئولیت‌های اجتماعی و مهاجرتی برخاسته است. اندیشمندان و صاحب‌نظران کشور چه ایده‌هایی برای حکمرانی در بحث مهاجرت دارند، صرف‌نظر از مثبت یا منفی بودن آن، مهاجرپذیری قرار است به چه شکلی تمهید شود تا صرفا تهدید پنداشته نشود و در برابر کوچ مهاجران، در چه نقطه‌ای از سیاست‌های فرهنگی، شغلی، امنیتی باید به تعادل و هماهنگی برسد؟ عرصه حکمرانی باید کدام مفاهیم را از نو بازسازی و بازتعریف کند تا برخی سازوکارهای مهاجرتی را تضعیف کرده و برخی روندها را تقویت. آنچه از سالیان پیش تاکنون با عنوان غرب‌زدگی و نقد غرب در ایران شکل گرفت، در کدام مواجهه با این غرب اعم از یک غرب جغرافیایی و مادی و غرب در کلیت آن به مثابه یک کلیت تاریخی، تمدنی و... در پدید آمدن آن خودآگاهی و آگاهی که باید سوژه ایرانی با آن درگیر می‌شد، در بازنمایی خود من ایرانی چگونه دچار فترت شد که این‌گونه در رد و نفی دیگری و نیز زیست جمعی با هم‌میهنان نتواند روایت خود را تعریف کند.

مرتبط ها