مریم طیبینظری، خبرنگار:شما هم اگر مثل من خیلی اهل تاریخ سیاسی کشورهای عربزبان نباشید، یحتمل آهنگ «یا تونس یا مسکینه» به گوشتان خورده است. زمستان سال ۲۰۱۵ بود که آمال مثلوثی، شاعر تونسی که مشهور به صدای بهار عربی است، در مقابل نگاه شگفتزده حاضران، با خونسردی مثالزدنی خود قدم بر صحنه کنسرت مراسم جایزه نوبل صلح در شهر اسلو گذاشت و با خواندن اولین دوبیتی حاضران را به وجد آورد. او میخواند و میخواند «أنا أحرار ما یخافوش (من آن مردمی هستم که هرگز نمیترسند)، أنا أسرار ما یموتوش (من آن رازهایی هستم که هرگز نمیمیرند)، أنا صوت الما رضخوش (من صدای آنهایی هستم که تسلیم نمیشوند)، أنا فی وسط الفوضى معنى (من معنایی هستم در میان آشوب)، أنا حق المظلومین (من حق ستمدیدگانم)»
به واقع چیزی ازمردم تونس، مشکلاتشان دغدغههایشان و انقلابشان نمیدانستم. حتی خیلی از حضار مراسم و بعدها مردم جهان هم نمیدانستند اما صدایشان شنیده شد و شاید هم بارها همنوا با او واژههایی که معنایشان دانسته نمیشد بر زبان دیگر مردمان به زمزمه در آمد: «أنا فی وسط الفوضى معنى، أنا حق المظلومین و...»
هنر موسیقی مقولهای پیچیده و تاثیرگذار است. مخصوصا اگر بخواهد اعتراضی باشد، قرار باشد صدایی باشد برای مردم و گروهی، تا بهوسیله آن علاوهبر تهییج احساس همبستگی میان گروه، حرف آنها و اعتراض آنها دیده و شنیده شود. طبیعتا همیشه همه اشعار و موسیقیهای اعتراضی مانند شعر مذکور موفق نبوده و چنین تاثیراتی را هم در پی نداشته است. ما در ادبیات خودمان هم مثالهایی برای موارد موفق اینچنینی داریم که تا دههها ماندگار بودهاند وهم برای ناموفقهایش. اما چه میشود که گاه یک موسیقی، یک شعر یا یک اثر هنری تا این حد مخاطب را درگیر خود میکند؟ فرد را با خود تا مدتها همراه کرده و تا عمق جان او نفوذ میکند و در مقابل چه میشود که شعری یا هر اثر هنری، با تمام تلاشهای تبلیغاتی که پشت آن میآیند، آنیترین تاثیر را هم بر مخاطب نمیگذارد. در گزارش پیش رو به بررسی همین امر پرداختهایم.
شاعران پیامبران روزگارما
هنر رسانه حقیقت است و مظاهر هنر، رسانههایی برای جریان واقعیتند. اگر بخواهیم کمی زیباییشناختیتر به این موضوع نگاه کنیم، به قول هایدگر تنها مجرای رخداد حقیقت، هنر و بهخصوص شعر است. شعر است که به حقیقت اجازه ظهور میدهد و شاعران پیامبران روزگار هستند که پیام واقعیت را به گوش آدمیان میرسانند. واقعیتی که خودش تشکیلشده از چند مولفه است؛ اجتماع، فرهنگ، سیاست و...
شاید در میان هنر و خصوصا شعر، شعر اعتراضی کارکرد اجتماعیتری داشته باشد و رسالت و رساندن پیامش جدیتر و بهعبارتی رسانه بودنش آشکارتر است؛ چراکه قرار است این شعر اعتراضی، مجرایی باشد برای ایجاد همبستگی گروهی و شاعر و سازنده این آثار هنری پیامبرانی باشند برای جماعت مذکور. موسیقی و شعر نبض نوسان احساسات جمعی را میتواند به دست بگیرد و میتواند مانند یک معجزه بر اقناع و تهییج مخاطب موثر باشد. اما این پیامبر قرار است چگونه معجزه خود را به ظهور برساند؟
چگونه معجزه هنری ظهور پیدا میکند
واقعیت این است که زیست شاعر در خلأ نیست و واژگان را بهصورت اتفاقی کنار هم نمیگذارد. معجزهاش یا همان شعرش برآمده از تلاقی دو مولفه است یک مولفه شخصی است که به ساختار تفکراتی او برمیگردد و مولفه بعدی به جریان واقعیت مربوط است. شعر ظهور جنبوجوش درونی شاعر است و تا شاعر وصل به یک جریان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اصیل نباشد و تا از یک غنای فکری برخوردار نباشد، نمیتواند شعری تاثیرگذار بسراید. شعر شاعر متاثر از اتمسفر اجتماعی است که در آن نفس میکشد. برونداد ساختار تفکراتی و ذهنی اوست. این ساختار تفکراتی و هستیشناسی فرد است که قوامدهنده به اندیشه و دغدغههایش میشود و نقطه تعیینکننده برای اثر هنری در همینجاست. ابتدا این ایدئولوژی است که بر جان شاعر اثر میگذارد و او را متصل به یک جریان اصیل فکری، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کرده که در نتیجه در وجود او طوفانی به پا میشود. طوفانی که برونداد آن میشود واژگانی با ضرباهنگهای خاص. دیگر معجزه اتفاق افتاده است.
معجزاتی سفارشی
میتوان ایدئولوژی، هستیشناختی و تمامی پارادایمهای فکری یک اثر هنری را قبول نداشت اما باز تحتتاثیر آن قرار گرفت؛ اگر فقط اگر آن اثر اصیل و برآمده از جریان واقعیت باشد.
شعر و مشخصا شعرهای انقلابی زمانی در میان مردم به صورت گسترده فراگیر میشوند یا به عبارتی در لایههای اجتماعی رسوخ میکنند که برآمده از همان جریان واقعیت باشند، رسانه آن باشند، یک بازنمایی از ایدئولوژی، جهانبینی و فضایی باشند که مردمان جامعه در آن زیست میکنند. یک شعر، خصوصا شعر انقلابی، برای فراگیر شدن باید قرابتی حداکثری با افراد جامعه داشته باشد. اگر شعر مرغ سحر محمدتقی بهار همچنان و بعد از دههها ماندگار است، به دلیل همان دو مولفه است؛ یا حتی همین اواخر آهنگهایی که برای حاج قاسم ساخته شد، مورد پذیرش مخاطب قرار گرفت و فراگیر شد، اگر مردم با آن ارتباط برقرارکردند و اشک ریختند، دلیلش همین بود. آن ترانهها برآمده از تجربه همگانی غمی بود که یک ایران آن را تجربه میکرد. بهعبارتی پذیرفته شد چون برونداد یک حس مشترک عام بود.
قدرت اصالت واقعیت
برای دیده شدن و شاید بهتر است گفته شود پذیرفته شدن یک موسیقی، شعر و هر اثر هنری، باید آن قطعه، رسانه جریانسازی در واقعیت باشد و بتواند در لایههای مختلف اجتماع رسوخ کند. توجه به این مساله بهخوبی تبیین میکند که چرا سرودها و آهنگهایی که برای جریان اعتراضات اخیر ساخته شده، علیرغم تبلیغات بسیاری که برای آنها انجام گرفت، نتوانست حتی در میان خود معترضان هم جایی پیدا کند. دلیل اصلی برای این عدم فراگیری را نباید در فرم یا محتوای آن جست، بلکه عامل مهم و مشکل اصلی در ساختار خود جریان است تا رسانه آن. وقتی جریان اعتراضی که به زعم خود خواهان آزادی و انقلاب است، هیچگونه ایدئولوژی و هستیشناسی خاصی، حتی به تقلید ندارد تا جامعهای را درگیر کند، چگونه میتواند سودای رسانه موثر و ماندگار را در ذهن بپروراند؟
معجزاتی سفارشی
حتی اگر قائل به تفسیر حقیقتمدارانه از شعر و موسیقی و به معنای کلی هنر هم نباشیم و آن را به بازنمایی احساسی شاعر تقلیل دهیم، باز هم میبینیم که کمیت این موسیقیهای اعتراضی میلنگد، چراکه برآمده از همان حس اعتراض عمومی هم نیست و کاملا فریاد میزند که کارها سفارشی است. این سفارش میتواند گاهی بهصورت مستقیم و در جریان یک قرارداد باشد و گاهی با قرار دادن خالق اثر در موقعیتی که خودبهخود او را به سمت و سوی خاصی سوق بدهد. وقتی جنبوجوشی در وجود شاعر نباشد، چگونه شعری تاثیرگذار ظهور پیدا کند؟ لذا اشعار نه از غنای هنری برخوردارند و نه ارزش فکری و متاسفانه تاریخ نشان داده که معجزات پیامبران سفارشی، ره به جایی نمیبرند.
هر شاعری معجزه ندارد
فارغ از نداشتن مولفههای ذکر شده، عامل دیگر در عدم موفقیت این آثار، اشتباه بزرگ محاسباتی سفارشدهندگان کار است. در اشعار اعتراضی و انقلابی، هیچگاه نوک پیکان حمله، مردم نبودند و مردم به تمسخر کشیده نمیشدند. اگر هم نقد یا اعتراضی بود، با بلاغت زبان و استفاده از استعارههای زیبای ادبی گفته میشد. همین امر باعث ارتباط مردم با این اشعار میشد، اما آنچه در این چند وقت اخیر و بهعنوان اشعار اعتراضی سروده میشود، گاهی حمله به مردم و تمسخر قشری از جامعه است که بهنظر میرسد بیارتباط با تلاشهای بیدریغ سفارشدهندگان آثار برای دوقطبیسازی نبوده است. برای مثال بهرام بیضایی، ادیب مشهور و یکی از چهرههای شناختهشده فضای فرهنگی ایران درخصوص اعتراضات اخیر شعری سروده که با این چند بیت آغاز میشود:
مردمِ خوشباورِ پنجاه و هفت
غرقهى امید و گیج سهم نفت،
حقِّ نسلِ بعد رفت از یادشان
بشنوید این روزها فریادشان:
باطل است آن رأى بر نشناخته
کز خدا و دین چه دکان ساخته!
.
.
.میشود این شعر را با اشعار اعتراضی ماندگار در طول تاریخ ادبیات ایران مقایسه کرد که در آن هیچگاه به مردم حمله و توهین نشده که اگر چنین بود، آن اثر در میان مردم پذیرفته و ماندگار نمیشد. هنر برای مردم است و بقای اثر هنری مشروط به پذیرش مردم است. نمیتوان بر قشری از مردم تاخت، حقایق را قلب کرد و پشت واژگان استیجاری پنهان شد و انتظار معجزه داشت. هر شاعری پیامبر نیست.