تاریخ خودش را تکرار خواهد کرد. این جمله را زمانی بهتر درک کردم که حسن روحانی، تیر ۹۴ در گفتوگوی زنده تلویزیونی به مناسبت امضای برجام تاکید کرد: «امروز به ملت شریف ایران اعلام میکنم که طبق این توافق، در روز اجرای توافق (دیماه ۹۴) تمامی تحریمها، حتی تحریمهای تسلیحاتی، موشکی هم بهصورتیکه در قطعنامه بوده، لغو خواهد شد. تمام تحریمهای اقتصادی شامل مالی، بانکی، بیمه، حملونقل، پتروشیمی و فلزات گرانبها بالمره لغو خواهد شد و نه تعلیق.» این اولین بار نبود که آمریکا میخواست تمام تحریمها را بالمره لغو کند. مردم ایران طعم وعده درمانی آمریکا را 40 سال پیش نیز چشیده بودند. همان روزهایی که بهزاد نبوی در قبال تحویل نقدی گروگانهای آمریکایی وعده نسیه بازگرداندن اموال توقیفی ایران را گرفته بود. وعدههایی که بیشتر از یک بیانیه توسط دولت الجزایر بهعنوان طرف ثالث ماجرا رسمیت نداشت. درنهایت نیز دولت آمریکا بدون اینکه نیاز باشد برجامگونه متن توافقی را پاره کند تعهدات خود را نادیده گرفت تا در روزهای سخت ابتدایی جنگ تحمیلی فشار اقتصادی سنگینتری را به ایران تحمیل کرده و پروژه فشار حداکثری را تسریع کند. حال 40 سال از آن روزها میگذرد. مردم به قیمت خون فرزندان شهیدشان استقلال خود را حفظ کردهاند تا بتوانند علیرغم تمام سنگاندازیها شاهد پیشرفت روزافزون کشوری باشند که اکنون دیگر چشم امید خیلی از مظلومان جهان به حرکت آن است. حرکتی که علیرغم تمام سنگاندازیها همیشه تداوم داشته است. برخی اما ترجیح میدهند فقط سنگها را بشمارند و عقبنشینی سنگاندازها را نه. کسانی که روزی تمام دنیا را برای آغاز جنگ جهانی علیه ایران بسیج کرده بودند اکنون از بسیج کردن چند گروه آشوب خیابانی هم عاجز ماندهاند. کسانی که میگویند برای حل چالشهای کنونی باید اول مشکلمان را با آمریکا حل کنیم. بد نیست به این سوال پاسخ بدهند که تاکنون کدام چالشها از طریق مذاکره با آمریکا حل شده است؟ چطور ایران متهم به مذاکره نکردن میشود وقتی کاغذپارههای برجام هنوز کف کاخسفید رها شده است. بعضیها سهلانگارانه میگویند مذاکره میدان بدهبستان است اما ایدهشان را که میپرسی چیزی جز «بدهنستان بلد نیستند.» مذاکرات هستهای پول و کالا هر دو مال خودمان است. کالا را هم که دادیم. بگویید چه ستاندیم؟ مگر برجام یک کم بود که نقدنشده گفتند دو و سهاش را هم میخواهیم؟ اگر منظور از حل مشکل با آمریکا این است که هرچه گفتند بگویید چشم آنوقت پاسخ لاالهالااللههای میلیونی زیر تابوت ژنرالمان را چه بگوییم؟ اصلا گیرم آنها را هم پاسخ ندهیم شما بگویید قیمت ناز آمریکا درنهایت چند است؟ ما به تجربه میگوییم اصلا فروشی نیست.
بعد از تصرف سفارت آمریکا در ایران، کارمندان این سفارت که جرمشان جاسوسی و جمعآوری اسناد محرمانه برای آمریکا بود، به اسارت گرفته شدند. در چنین شرایطی دولت آمریکا که موقعیت و منافع خود در ایران یا حتی منطقه را از دست داده بود و نفوذ منطقهای خود را در خطر میدید، برای حل مساله گروگانها، گزینههای مختلفی را امتحان کرد. از طرف دیگر، مجلس شورای ملی در 11 آبان 1359، شروط چهارگانهای تعیین کرد که به دولت امکان و اجازه حل اختلافات مربوط به گروگانها با آمریکا را میداد و بهزاد نبوی معاون نخستوزیر در امور اجرایی، مأموریت یافت که از طریق انجام مذاکرات با دولت الجزایر، این مساله را در چهارچوب مصوبه مجلس شورای اسلامی حلوفصل نماید. از اینرو، مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا، با واسطه مقامات الجزایری جریان پیدا کرد و نتیجه آن رسیدن به چند متن مشترک بود که تحت عنوان «بیانیههای الجزایر» شناخته میشود.
هیات وزیران در جلسه 25 دی 1359، متن بیانیههای دولت الجزایر را تصویب کرد. همچنین به نبوی اجازه و اختیار داده شد که بیانههای فوقالذکر و اسناد و مدارک مربوطه را از طرف دولت جمهوری اسلامی ایران امضاء و مبادله نماید و نیز مکاتبات لازم را انجام دهد و مفاد توافقهای حاصله را بهمورد اجرا بگذارد.
سرانجام در دی 1359، «بیانیههای الجزایر» درباره آزادی 52 گروگان آمریکایی، صادر شد؛ و چند ساعت بعد از آن نبوی، سرپرست هیات ایرانی طرف مذاکره، متن موافقتنامه را در تهران امضا کرد، «وارن کریستوفر»، معاون وزارت امور خارجه آمریکا نیز در الجزایر آن را امضا کرد.
علت انتخاب کلمه «بیانیه» به جای قرارداد یا موافقتنامه نیز این بود، که ایران حاضر به نشستن بر سر میز مذاکره نبود و دولت الجزایر بهعنوان واسطه، آنچه را که طی مذاکرات طولانی میان ایران و آمریکا از طریق الجزایر به توافق طرفین رسیده بود، بهصورت بیانیههایی منتشر نمود و ایران و آمریکا بهطور جداگانه بیانیههای مزبور را امضاء و به دولت الجزایر تسلیم کردند.
دولت الجزایر در مقدمه بیانیه اول در مقام میانجی اعلام میدارد که تعهدات متقابل از سوی دو دولت به عمل آمده است. در مقدمه بیانیه دوم نیز دولت الجزایر رسما موافقت دولتهای ایران و آمریکا به قرار مذکور در بیانیه را اعلام کرده است. لذا بیانیههای الجزایر به انعقاد توافق بینالمللی بین ایران و آمریکا منتهی میشد. این توافق تعهدات حقوقی لازمالرعایه برای طرفین ایجاد میکرد که مربوط به زمان خاصی نبود و با برخورداری از تداوم و اعتبار، طرفین همواره ملتزم به آن تلقی میشوند. در این توافق، دولت ایران متعهد به آزادی گروگانها شد و آمریکا نیز متعهد به عدم مداخله در امور ایران، استرداد داراییهای ایران، لغو تحریمهای تجاری ایران، حلوفصل دعاوی خود علیه ایران و برگشت داراییهای خانواده محمدرضا پهلوی گردید.
در این میان این نکته حائز اهمیت است که مذاکرات مقامات ایرانی با هیات آمریکایی زمانی صورت گرفت که وضع اداری ایران کموبیش آشفته بود و دو وزارتخانه مهم و کلیدی امور خارجه و دارایی، به علت اختلافات دولت بنیصدر با محمدعلی رجایی، فاقد وزیر بودند. بانک مرکزی نیز در اختیار طرفداران بنیصدر قرار داشت و از کنترل رجایی خارج بود. بهعلاوه، دولت ایران در آن زمان کارشناسان حقوق بینالملل را در اختیار نداشت و فعالیت خاصی در زمینه مباحث حقوقی در کشور صورت نمیگرفت. اما در آمریکا 900 موسسه حقوقی در این عرصه تلاش و هر هفته در این زمینه یک مجله منتشر میکردند. بنابراین آمریکا نهایت تلاش خود را به خرج داد تا با گنجاندن راههای فرار در بندهای بیانیههای الجزایر از تعهدات خود شانه خالی کند.
پیشبینی نکردن راهی برای جلوگیری از طرح دعاوی ایرانیان دارای تابعیت مضاعف، اجرای فوری احکام محکومیت ایران، نحوه تعیین داوران ثالث و کافی نبودن بیانیهها برای شناسایی و بازپسگیری اموال خانواده محمدرضا پهلوی از جمله ایرادهای حقوقی بیانیههای الجزایر است. گروهی از کارشناسان علت این نتایج را ضعف کادر مذاکرهکننده ایرانی و خوشخیالی آنان به مذاکره با آمریکا میدانند و معتقدند که نبوی ضمن اینکه از تجربه و توانایی لازم برای انجام این مذاکرات برخوردار نبود؛ از مشارکت حقوقدانان نیز بهرهای نبرد. عزتالله سحابی بهعنوان یکی از چهرههای مطرح نزدیک به دولت موقت و نیروهای ملی-مذهبی معتقد است: «زمانی که بیانیه الجزایر مورد موافقت دولتهای ایران و آمریکا قرار گرفت باورکردنی نبود که ایران تا به این حد از موضع خود عقب نشسته باشد و به نفع آمریکاییها قراردادی را امضا کرده باشد. آن زمان نماینده دولت همین آقای بهزاد نبوی بود که رفته بود و نمایندگی ایران را برعهده گرفته بود. آن زمان من در یکی از روزنامههای آمریکایی مطلبی خواندم. زمانی که بیانیه صادر و امضا شد آنقدر برای طرف آمریکایی شوکآور و امیدوارکننده بود که از واژه jump استفاده کرده بودند. یعنی طرف از فرط خوشحالی از جای خود پریده بود! و باور نمیکردند ایران بهسادگی چنین امتیازاتی به طرف آمریکایی بدهد.»
از این رو، به دنبال صدور بیانیه الجزایر و امضای دستورالعمل اجرایی آن توسط جیمی کارتر در پایان آخرین روز ریاستجمهوریاش در 29 دی 1359، دولت آمریکا بلافاصله حدود 955 /7 میلیارد دلار از داراییهای ایران را به حساب امانی مقرر در توافقات انتقال داد. یک روز بعد از صدور بیانیهها، در 30 دی 1359، تعداد 52 آمریکایی آزاد و از راه الجزایر به آمریکا منتقل شدند. بدینترتیب هر چند بحران گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی پس از 444 روز پایان پذیرفت، اما آثار و پیامدهای آن همچنان در دو کشور ایران و آمریکا باقی مانده است؛ چراکه تعهدات دولت ایران براساس بیانیه الجزایر انجام شد، اما دولت آمریکا از پرداخت کامل مطالبات ایران خودداری کرد و عدم پایبندی خود به مفاد بیانیههای الجزایر و نیز قوانین بینالمللی را نشان داد و بهصورت کاملا آشکار، دراجرای بیانیههای الجزایر کارشکنی کرد. در همین رابطه احمد عزیزی، معاون نخستوزیر و مسئول دفتر هماهنگی و اجرایی بیانیه الجزایر، درمصاحبهای به تاریخ 25 فروردین 1360، اعلام کرد: «درحالیکه دفتر هماهنگی بیانیه الجزایر در نخستوزیری مشغول جمعآوری و طبقهبندی اطلاعات مربوطه مطالبات ایران علیه آمریکاست، چنین به نظر میرسد که دولت آمریکا در مواردی به نحو مطلوب عمل نکرده یا اینکه در اجرای مفاد بیانیه تخلف کرده است. در رابطه با این موارد از وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران خواسته شد طی یادداشتی از طریق دولت الجزایر، اعتراض لازم را در این موارد به عمل آورده و مراتب را پیگیری کند. هرچند به دنبال پیگیریهای فراوان، دولت آمریکا دستور آزادکردن 2 میلیارد دلار از داراییهای ایران را صادر کرد اما سرنوشت داراییهای کلان ایران در پیچوخم دستگاه قضایی آمریکا تعیین میشد و تعهدات آمریکا در بیانیههای الجزایر، عمدتا جنبه عملیاتی و اجرایی پیدا نکرد.
بدینترتیب، آمریکا در موارد متعدد، اصول اساسی بیانیهها مانند تعهد به عدم مداخله در امور ایران را نقض کرد. بهعلاوه، آمریکا تحریمهای تجاری را که به موجب بیانیهها ملغی اعلام کرده بود، در طول سالهای جنگ تحمیلی و پس از پایان آن به انواع و روشهای دیگر برقرار و حتی تشدید نمود؛ این درحالی است که تعهدات مذکور در بیانیههای الجزایر محدود به زمان خاصی نبود.
اگرچه نقض تعهدات آمریکا در بیانیههای الجزایر و تحمیل خسارات سنگین به ایران، از نخستین تجربههای جمهوری اسلامی به شمار میآید، اما متاسفانه آخرین تجربه نبوده است. زیرا دولت آمریکا در موارد متعدد، ضمن اعمال سیاستهای مختلف فریبنده، به نقض گسترده تعهدات و قراردادهای خود دست زده است که مهمترین آنها نقض تعهدات مندرج در توافق بینالمللی «برجام» در سالهای اخیر است که خود بحثی جداگانه را میطلبد.
آمریکا با اتهامات واهی درمورد فعالیت صلحآمیز هستهای ایران با سوءاستفاده از ساختارهای بینالمللی توانسته بود قطعنامههای متعددی تحت فصل هفتم منشور ملل متحد را در شورای امنیت ملل متحد علیه ایران به تصویب برساند. هدف اعلامشده برجام تنها حل موضوعات ادعایی درمورد برنامه هستهای ایران بود. مذاکره اجتنابناپذیر با آمریکا با مجوز حداقلی و صرفا با هدف اضطراری خروج از فصل هفتم و برای حل و فصل موضوع هستهای انجام شد و مجوزی برای ورود به سایر مسائل و اختلافات میان دو کشور که در طول چهار دهه انباشته شدهاند، وجود نداشت. سرانجام پس از ماهها مذاکره در روز سهشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴ توافق برنامه جامع اقدام مشترک در وین اتریش بین ایران، اتحادیه اروپا و گروه 1+5 منعقد شد. به زعم آمریکا، شبکه گسترده تحریمهای آن کشور علیـه ایران در حوزههای غیرهستهای اهرمهای اساسی برای فشار بر ایران در دیگر حوزههای اختلافی بودند و به همین دلیل حتی از همان آغاز اجرایی شدن برجام و در دوران اوباما، حفظ تحریمهای باقیمانده ملی بهعنوان یک اولویت برای دولت آمریکا مطـرح بـود. لذا دولت آمریکا هرگز تعهدات خود در برجام را با حسن نیت و بهطور کامل اجرا نکرد و حتی ایده برجام 2 و 3 را در برابر ایران قرار دادند. آمریکا از برجام 2 به دنبال آن بود تا سیاست تضعیف عمق راهبردی ایران در منطقه را که نتوانسته بود از طریق اقدامات نظامی عملیاتی کند با مذاکرات دیپلماتیک به پیش ببرد و ایران را از منطقه بیرون براند. در برجام 3 نیز بال دیگر قدرت ایران یعنی توسعه تجهیزات دفاعی هدف قرار گرفته بود تا از طریق آن صنعت دفاعی ایران نیز در کنار صنعت هستهای با محدودیتهای بینالمللی مهار شود. درنهایت اما ایران به این زیادهخواهی تن نداده و مانع از تسری مذاکرات هستهای به حوزه دفاعی شد. گذشت زمان بار دیگر اثبات کرد که آمریکا صرفا منافع استکباری خود را در جهان دنبال کرده و به هیچ توافق بینالمللی پایبند نیست. در مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۱۶ میلادی، در آمریکا، حزب جمهوریخواه و بهویژه شخص ترامپ، برجام را بهعنوان یک ننگ تاریخی برای آمریکا قلمداد نموده و خواستار برهم ریختن آن شده بود. ترامپ ۱۵ ماه پس از پیروزی و اشغال کاخ سفید برای پیشبرد سیاست فشار حداکثری خود، از برجام به شکل غیرقانونی خارج شد. رئیسجمهور آمریکا ضمن اعلام خروج از برجام، کلیه تحریمهایی که وفق برجام رفع شده بود را مجددا باز گرداند و در چندین نوبت، تحریمهای دیگری نیز بر آن افزود. ترامپ همچنین به بسیاری از اشخاص و نهادهای رفع تحریم شده در برجام، برچسبهای جدید تحریمی نیز الصاق کرده و تمام توان دولتش را برای یک جنگ تمامعیار اقتصادی علیه ایران به کار گرفت. مشی زیادهخواهانه دولت آمریکا در برابر ایران البته صرفا محدود به جمهوریخواهان نیست. جو بایدن، رئیسجمهور دموکرات فعلی آمریکا نیز از زمان روی کار آمدن خود همان روش رقیب جمهوریخواه خود را در پیش گرفته و با هدف ایجاد فشار حداکثری تحت عناوین مختلف درحال وضع تحریمهای جدید علیه ایران با هدف محکمتر کردن پیچ و مهرههای ماشین جنگ اقتصادی خود است. بایدن در مسیر اقدام علیه ایران حتی پارا از ترامپ نیز فراتر گذاشته و با اعلام حمایت علنی از اغتشاشات ایران این واقعیت را بهتر اثبات کرده است که در مواجهه آمریکا با ایران بین دولتهای دموکرات و جمهوریخواه تفاوتی وجود ندارد و هر دو به یک اندازه غیرقابل اعتماد هستند.
در نخستین روزهای سال 95 و حدودا یکسال بعد از به امضا رسیدن برجام بود که رهبر انقلاب در سخنرانیشان که بهرسم نوروز هرسال در حرم رضوی برگزار میشد، با اشاره به برنامه غربیها برای نگهداشتن ایران پای میز مذاکرات و گفتوگو بر سر دیگر مولفههای قدرت تهران درمورد طرح خطرناک غربیها برای خلعسلاح کشورمان در منطقه هشدار دادند. ایشان با اشاره به برنامه دولتهای غربی تحتعنوان برجامهای 2 و 3 بهطرز تفکری میان برخی سیاستمداران ایرانی اشاره کردند که معتقد است باید بر سر مسائل راهبردی و حساسی مثل ابزارهای قدرت ایران هم با غربیها بر سر میز مذاکره نشست. ایشان در این سخنرانی مهم «گفتوگو درباره اختلافات تهران و واشنگتن برمبنای کوتاه آمدن ایران از اصول و خطوط قرمز خود» را از مواردی دانستند که صاحبان این دیدگاه بعد از توافق برجام، بهدنبال آن هستند. رهبر انقلاب در ادامه هشدارشان نسبت به این طرز فکر گفتند: «این دیدگاه خاص معتقد است مشکلات اقتصادی کشور تنها درصورتی حل خواهد شد که در موارد مختلف با آمریکا گفتوگو کنیم و از مواضع خود کوتاه بیاییم.» ایشان همچنین به لفظ برجام 2 و 3 اشاره کردند و ادامه دادند: «این افراد میگویند همانطور که توافق هستهای، «برجام» نام گرفت، گفتوگو با آمریکا در موارد دیگر و حتی موضوع قانون اساسی کشور میتواند «برجامهای ۲ و ۳ و ۴» باشند تا با این گفتوگوها و توافقها، مردم راحت زندگی کنند و مشکلات آنان حل شود.»
یکسال و هشتماه بعدازاین سخنان رهبر انقلاب بود که فدریکا موگرینی، در سخنانی تلویحا از طرحی که رهبر انقلاب به آن اشاره کرده بودند، رونمایی کرد. او در آخرین روزهای پاییز سال 96 با حضور در نشست مقدماتی پارلمان اروپا گفت: «ما اروپاییها در بسیاری از دلمشغولیها با ایالاتمتحده سهیم هستیم، ازجمله در ارتباط با «وضعیت منطقه» و «برنامه موشکهای بالستیک ایران» که با قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل ناهمخوان است. به همین دلیل هم هست که ما هنوز هم برخی تحریمهای هدفمند و محدودیتهایی [علیه ایران] پابرجا داریم!» او در ادامه البته با این ژست که «این موضوعات نباید با برجام تداخل پیدا کند.» جملهای گفت که بهخودیخود دارای پیام برای برخی جریانات سیاسی داخل ایران بود. او درخصوص مساله قدرت منطقهای و موشکی ایران گفت: «این مساله باید بهنحوی مناسب و در جای مناسب مورد رسیدگی قرار گیرد. از بین بردن یک توافق هستهای مثمرثمر، ما را در وضعیت بهتری برای بحث درمورد موارد دیگر قرار نمیدهد، بلکه برعکس.»
مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا همچنین اینطور ادامه داد: «درواقع این همان کاری است که ما همواره با ایران انجام میدهیم: بحث در مورد «تمام مواردی که روی میز است»؛ از همکاری گرفته تا مسائل دشوار، مانند مسائل منطقهای.»
مسالهای که موگرینی صراحتا از آن تحتعنوان «مذاکره بر سر مسائل منطقهای» یاد کرد، دقیقا همان موضوعی بود که رهبر انقلاب یکسال و هشتماه قبل از آن دربارهاش هشدار داده بودند. رهبری همان سال، تفکر خطرناکی که مذاکره بر سر مسائل منطقهای را حلال مشکلات کشور میدانست، اینطور تشریح کردند: «معنای حقیقی این تفکر خطرناک این است که جمهوری اسلامی ایران بهتدریج از مبانی قدرت و امنیت خود و از مسائل اساسی که بهحکم اسلام و در چهارچوب نظام اسلامی، به آنها پایبند است، همچون مساله حمایت از مقاومت و پشتیبانی سیاسی از ملتهای فلسطین، یمن و بحرین، صرفنظر و مواضع خود را به خواستههای آمریکا نزدیک کند!» ایشان هدف نهایی ترغیب ایران به نشستن پای میز مذاکره بر سر چنین مسائل حساسی را عادیسازی روابط با رژیمصهیونیستی خواندند و گفتند: «اگر براساس خواست و میل آمریکا عمل شود، جمهوری اسلامی ایران باید از ابزارهای دفاعی خود نیز صرفنظر کند و دائما درمقابل چراهای مختلف و زیادهخواهانه آمریکا پاسخگو باشد.»
حالا و با گذشت سالها از این هشدار رهبر انقلاب، خروج غیرقانونی و یکطرفه آمریکا از برجام و تلاشهای چندباره دیگر طرفهای مذاکرهکننده برای احیای دوباره برنامه جامع اقدام مشترک، عمق راهبردی ایران در منطقه و همچنین قدرت دفاعی کشورمان توسعه غیرقابلانکاری داشته است، تاحدی که گزینه تهدید نظامی از سوی آمریکا بهمرور از روی میز برداشته شد و دست آمریکاییها را بهکلی از چیزی تحتعنوان پلن B خالی کرد. طی این سالها بهخصوص درطول دوره چهارساله ریاستجمهوری ترامپ در کاخ سفید، مقامات این کشور تلاشهای بیوقفهای در جهت خدشه وارد کردن به مولفههای قدرت ایران در منطقه و در حوزه دفاعی داشتند که البته هیچکدام بهثمر ننشست. همانطور که تلاشهای آنان برای تسلیم کردن ایران تا پیش از برجام هم یکبهیک شکست خورد. از محاصره نظامی ایران تا حمله به لبنان با هدف ریشهکن کردن حزبالله و مقاومت اسلامی در منطقه در دولت بوش، تا برنامهریزی برای سرنگون کردن دولت مرکزی سوریه و تجزیه عراق در دولت اوباما.
شکستهایی که رهبر انقلاب در نشست روز گذشته خود با بسیجیان هم به آن مفصلا اشاره کردند. ایشان با اشاره به شکست طراحی امریکا برای از بین بردن حزبالله و اَمل در لبنان و همچنین ناکامی در عراق و سوریه با وجود چندین هزار میلیارد دلار هزینه و هزاران ساعت کار فکری با بهکارگیری صدها متفکر گفتند: «این نقشه و توطئه در منطقه، با نیروی عظیم و کارآمد جمهوری اسلامی خنثی شد و مظهر و پرچم این نیروی عظیم، شخصی به نام «حاجقاسم سلیمانی» بود، بنابراین اکنون مشخص میشود که چرا نام «حاجقاسم» تا این حد برای مردم ایران، محبوب و برای دشمنان، تا این حد ناراحتکننده است.»