کد خبر: 74487

سیدمهدی ناظمی‌قره‌باغ

کدام آزادی؟

بیشترین حجم کتاب آزادی، قانون و سازمان همچنان که انتظار می‌رود درباره آزادی است.

سیدمهدی ناظمی‌قره‌باغ، پژوهشگر فلسفه: «...آزادی سیاسی متابعت دولت و مردم از قانون و کاربرد خرد جهان‌ساز است و در جایی که قانون و خرد جهان‌ساز آینده‌بین دایرمدار امور نباشد، آزادی سیاسی هم وجود ندارد و به‌درستی فهمیده نمی‌شود و هرچه درباره آن بگویند تکرار سخنانی است که از دو، سه قرن پیش در زبان سیاست مشهور بوده است... .»
بیشترین حجم کتاب آزادی، قانون و سازمان همچنان که انتظار می‌رود درباره آزادی است، اما آزادی در این کتاب، بدون ارجاع به طبقه‌بندی‌های متعارف و مشهور، در معانی متعدد و به اغراض مختلفی به کار رفته است که کم‌دقتی در مطالعه آن و نیز انس نداشتن با فلسفه می‌تواند سوءتفاهم‌هایی را در مواجهه با آن ایجاد کند.
شاید بسیاری انتظار داشتند عمده تمرکز این کتاب بر معنای وجودشناختی آزادی باشد. منظور از معنای وجودشناختی آزادی، قریب به آن معنایی است که هیدگر در مجموعه «ذات آزادی انسان» و بسیاری از دیگر آثارش مطرح و تلاش می‌کند آزادی را به‌معنای وجهی اساسی از وجود انسان در نسبت با وجود و به تعبیر دیگری، اساس وجود انسان معرفی کند. از نظر هیدگر اصلا با آزادی است که حقیقت متولد می‌شود و این آزادی، آنجایی است که انسان از متعلقات روزمره و حتی تاریخی خود بتواند فاصله‌ای بگیرد. آزادی در آن معنا جز با مجاهدت فکری و سلوک شخصی تجربه نمی‌شود و حل و هضم شدن در مشهورات هیچ سنخیتی با آن ندارد. اگر این نوع از آزادی نمی‌بود، تاریخ نمی‌بود، زیرا انتخاب‌های بزرگ تاریخی انسان که با طلایه‌داری متفکران رقم می‌خورد، جز با تجربه این ساحت از وجود، ممکن نمی‌شود. به تعبیر دکتر داوری «تاریخ را باید به یک اعتبار میدان جنگ میان قهر و آزادی دانست و هرچه از علم و فرهنگ و قانون و هنر و تکنیک در تاریخ می‌بینیم با این جنگ و در این جنگ به‌وجود آمده است.»
اما و برخلاف انتظار، تمرکز اصلی استاد در این اثر بر آزادی وجودی انسان نیست، بلکه صرفا به اقتضای کلام گاهی به آن اشاراتی می‌شود. از آنجا که تمرکز اصلی اثر، ماجرای تجدد و توسعه است، در بیشتر متن، آنچه به آن پرداخته می‌شود آزادی سیاسی است و این آزادی سیاسی همان آزادی مدرن است، زیرا از نظر دکتر داوری این جهان مدرن است که می‌تواند این نوع از آزادی را محقق سازد و در سایر دوره‌های تاریخی این نوع از آزادی نه وجود داشته و نه می‌توانسته وجود داشته باشد. تقسیم‌بندی‌های آزادی سیاسی مثلا به آزادی مثبت و منفی یا فردی و جمعی و مانند آن نیز نباید توجه ما را از این مساله دور بدارد که بالاخره آزادی سیاسی یک واقعیت محقق است و ما چه با آن مخالف باشیم و چه موافق، به یکی از ضروریات جهان غربی مبدل شده است. ماهیت آزادی سیاسی درواقع حذف موانع برای حیات جدید انسان غربی است. حیاتی که با اتکا بر تفکر تصرف‌گرای تکنیکی و به تعبیر دیگری شاید بتوان گفت بسط سرمایه‌داری پیش می‌رود. اگر آزادی سیاسی نمی‌بود، نه تکنیک رشد می‌کرد و نه سرمایه‌داری. همچنان که دیدیم بلوک شرق با وجود آن همه تجمیع قدرت نظامی و دانش و تکنولوژی، سرانجام در جنگ سرد مغلوب شد و به شکلی کمابیش صلح آمیز فروپاشید. درواقع بلوک شرق یکی از دو بال پرواز یعنی علم تکنولوژیک را کمابیش یافته بود اما بال پرواز دوم یعنی آزادی سیاسی را نه. همچنین باید دقت داشت که این سخنان به آن معنا نیست که آزادی محقق در کشورهای غربی کاملا مطابق با آرمان‌های آنهاست و به‌ویژه اکنون که جهان در بحران است، این کشورها الگوهای کاملی برای آزادی‌اند، به‌هرحال جهان سنتی، به آزادی سیاسی نیازی نداشت؛ چراکه بسط سرمایه‌داری و تکنیک در این جامعه معنادار نبود.
آزادی سیاسی مدرن نیز به تعبیر استاد داوری انحای مختلفی یافت، اما به‌نظر می‌رسد مهم‌ترین نحوه آن را می‌توان «به شکل نمادین» به کانت نسبت داد. آن آزادی که از نگاه کانت استنباط می‌شود، مبتنی بر پذیرش تقدم حق بر خیر است. علی‌رغم همه نقدها و ملاحظاتی که می‌توان به این تلقی داشت، مثلا اینکه این تلقی خود نوعی خیر دانستن حق است، اما به‌هرحال این رویکرد یکی از ریشه‌دارترین توجیهات فلسفی آزادی است و به‌دنبال آن است که آزادی را پیش‌شرط امکان هر نوع خیر و شر معرفی کند. از نظر استاد داوری این تلقی کانت، اولا یک تلقی سیاسی نیست، بلکه یک تلقی بنیادی متافیزیکی است و جایگزین تلقی‌های سنتی که آغاز تکلیف انسان را با آفرینش و قدرت واسعه الهی تفسیر می‌کردند. کانت در مقابل و از آنجا که خیر و شر را از دل ندای دعوت به تکلیف در وجود انسان می‌فهمد، آزادی را میدان بروز خیر و شر می‌داند. همین تلقی کانتی با تفسیری سیاسی دستمایه تفکر راولز قرار گرفت تا با همین تقدم حق بر خیر، لیبرالیسم را بازسازی و از آن دفاع کند و به مهم‌ترین چهره نئولیبرالیسم مبدل شود، هرچند او نیز محل تاخت‌وتاز شدیدترین نقدها از جانب جامعه‌گرایان بوده است.
به‌هرحال اینقدر هست که اندیشمندان غربی می‌دانستند آزادی مدرن نیازمند اساسی فلسفی است. پیشنهاد روسو برای این اساس تحقق نوعی دین مدنی و به‌عبارتی تقدس بخشیدن به آزادی بود. رویکرد کانتی هم در بالا ذکر شد. باید دانست که در تلقی‌های جامعه‌محور، آزادی سیاسی نمی‌تواند اساس چندان محکمی داشته باشد.
نکته دیگری که باید اینجا اضافه کرد این است که از نظر ژان ژاک روسو، انسان در وضع قرارداد اجتماعی، با گذار از وضع طبیعی، به‌نوعی اتحاد بین آزادی و مسئولیت می‌رسد و به این ترتیب آزادی خود را با اتکای بر قانون، تضمین می‌کند. شاید این معنا را بتوان در فلسفه هگل نیز به شکل دیگری جستجو کرد ولی به‌هرحال این نکته را باید به‌یاد داشت که برای انسان غربی، قانون در مقابل آزادی قرار نمی‌گیرد، بلکه قانون تضمین‌کننده آزادی است.
اینها همه و نیز تاریخ مبارزه‌های سیاسی در خود غرب برای تحقق آزادی، اعم از انقلاب فرانسه یا انقلاب آمریکا و... نشانگر آن است که آزادی در غرب یک شعار یا حتی مفهوم انتزاعی ناگهان متولدشده نیست، بلکه آزادی امری بوده که به‌تدریج در تعامل با حیات اجتماعی انسان‌ها و اندیشه اندیشمندان رشد کرده و تحقق یافته و حتی امروز همه این تلاش‌ها چندان منجر به ثبوت معنایی و عینی آزادی سیاسی نشده، زیرا چه به‌لحاظ نظری و چه به‌لحاظ عملی، سیاست در غرب دچار ضعف و سستی اساسی است.
جهان غیرغربی نیز همواره بر این گمان بوده است که آزادی در مبارزه با سلاطین و مستبدان به دست می‌آید. درصورتی‌که سلطان و به‌طورکلی سیاست سنتی درکی از آزادی سیاسی ندارد و آن را نمی‌فهمد. آزادی سیاسی در این مبارزه حاصل نمی‌شود. آزادی با تحقق شرایط امکان حاصل می‌شود و نظام سیاسی نیز به‌تدریج منقاد این نحوه از سیاست خواهد شد. به همین خاطر است که کشورهای غیرغربی معمولا توفیق پایداری در تجربه آزادی سیاسی ندارند، زیرا آزادی سیاسی برای آنها یک شعار انتزاعی است تا یک تجربه سیاسی دارای اساس و ریشه و همین باعث شده در نسبت آزادی و استبداد جای علت و معلول را خلط کنند.
پس در مقام جستجوی آزادی سیاسی به‌عنوان یکی از شرایط توسعه، باید به خطیر بودن این معنا دقت کرد و اجازه داد آزادی سیاسی از دل تعاملات واقعی سیاسی-اجتماعی و با همراهی متفکران و اندیشه‌ورزان خود را بنمایاند. آزادی در غرب از میانه رویدادها متولد شده و اگر ما هم واقعا سودای آن را داریم باید ضمن اندیشیدن به شرایط آزادی سیاسی، به‌جای آنکه وقت خود را مصروف تقدم و تأخر این یا آن جزء توسعه یا شعارهای سیاسی و... کنیم، سعی کنیم در خلال رویدادها آن را کشف و تقویت کنیم.
نگارنده در یادداشت بعدی و پایانی خود، تلاش خواهد کرد ضمن یک جمع‌بندی، تقریری از روح سخنان دکتر داوری در این کتاب ارائه دهد.

در این رابطه بیشتر بخوانید:

اسطوره‌ای به نام قانون (لینک)

معمای ایران و مدرنیته (لینک)

فضای مجازی و آزادی (لینک)

بحران علم و توسعه (لینک)

مرتبط ها