میلاد جلیل زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:اگر بگوییم در هیچ دورهای فضای فرهنگی کشور ما تا این اندازه از رادیکالیسم خسته نبود، شاید سخنی بهگزاف نگفته باشیم. دیگر جمع شدن عدهای برای پایین کشیدن یک فیلم از پرده، بهقدری از طرف عموم جامعه پذیرفتنی نیست که با هیچ توجیهی نمیشود آن عده محدود را جای کل جامعه جا زد و قالب کرد و از آنسو هم لگدپراکنیهای ساختارشکنانه علیه کشور و حاکمیت نمیتوانند از کسی قهرمان بسازند؛ چراکه این بازی نخنما شده است، هیچ نتیجه و عایدی خاصی برای مردم ندارد و نهتنها دیگر کسی را سرگرم یا هیجانزده نمیکند، بلکه روح و روان جامعه را هم آزار میدهد.
راستش این است که تعداد رادیکالها کم نشده و حتی صدایشان هم پایین نیامده اما این جامعه است که نسبت به چنین طیفهایی دافعه صدچندان پیداکرده است. آنها هنوز هم میل دارند که فضا را به شکل دلخواهشان دربیاورند اما دیگر نهتنها جامعه ایران تحمل این دیوانهبازیها را ندارد، بلکه سینما هم نحیفتر و کمطاقتتر از آن شده که ریسمانی در این طنابکشیها شود. مدیران سینمایی دوره جدید از این جهت ناچارند با شرایط دشواری دستوپنجه نرم کنند. باید سینما را سالم و سلامت از زیر دست این دو گروه در حال منازعه بیرون بکشند. فضا را با نصیحت اخلاقی هم نمیتوان متعادل کرد.
به پیادهسازی یک سیستم نیاز است و چهارچوبی باید مبنا قرار بگیرد که همه در قالب آن قرار بگیرند؛ وگرنه چکاچک تنبهتن شمشیرها، چه با اینسو و چه با آنسو، بازی در زمین همانهاست و چیزی خواهد بود که به ادامه حیات این گروههای تندرو و کمک میکند. چه باید کرد؟ چطور میشود این فضا را تحتمدیریت قرارداد و نارضایتی و تنشها را هم به حداقل رساند؟
کدام مهندسی در فرهنگ؟
معروف است که فضانوردان آمریکایی وقتی خارج از جو زمین، میخواستند از مشاهداتشان یادداشت بردارند، دیدند که بهدلیل نبود جاذبه، خودکارهایشان نمینویسد. ناسا از همینرو تحقیقات گستردهای را آغاز کرد و نهایتا با هزینهای سرسامآور خودکاری طراحی شد که هم زیرآب و هم در فضا مینوشت؛ اما پس از مدتی شنیدن خبر اینکه رقیبشان یعنی روسها برای حل این موضوع چه تدبیری کردهاند، آنها را در شوک فرو برد. روسها از مداد استفاده کرده بودند که جوهر نداشت و نبود جاذبه هم مشکلی برایش پیش نمیآورد. ما از مسئولان فرهنگی کشور در شرایط کنونی همین را میخواهیم. خواستهمان این نیست که آن هزینه بالا و تحقیقات سنگین را برای ساختن چنان جوهر و چونان و خودنویسی متحمل شوند و تازه از به نتیجه رسیدنش هم خیالمان راحت نباشد؛ از آنها میخواهیم که مداد را بردارند و با خودشان به ماموریت ببرند. راه معقول و ساده و کمهزینه و وافی به مقصود را انتخاب کنند.
قطعا مهندسی کردن فضا، خصوصا در حوزه فرهنگ، بسیار مدبرانهتر از این است که با طرفین دعوا سرشاخ شویم و امکان مظلومنمایی و قهرمانسازی را هم در اختیارشان بگذاریم. بالطبع باید سیستم و هنجاری تعریف شود که همه داخل آن قرار بگیرند و معدود افرادی هم که بههیچوجه حاضر به سازگاری با این روند نباشند، خودبهخود یا حذف میشوند یا تغییر رویه خواهند داد. این را مدیران فرهنگی و بهطور خاص سینمایی کشور هم میدانند که در این مقطع خاص زمانی، ماموریتشان فقط اداره امور نیست. در وضعیتی هستیم که ماموریت آنها را به نجات سینما تبدیل میکند یا بهعبارتی تعمیر یک هواپیمای درحال پرواز. هیچجای دنیا سینما یله و رها نیست اما گذشته از سطوح متفاوت نظارت که در جاهایی بیشتر و در جاهایی کمتر است، نوع نظارتها و جهتدهیها هم متفاوت است. در بعضی کشورها این اتفاق بهطرزی نامرئی، کمتنش و بسیار ساختارمند رخ میدهد و در بعضی از دیگر نقاط جهان، ممکن است دولتها و حکومتها هزینههای بیشتری بپردازند و توفیق کمتری هم در هدایت امور فرهنگی و هنری پیدا کنند. هم میتوان به تجربه چهاردهه گذشته و حتی بهطور عامتر، هشتدههای سینمای ایران نگاه کرد و به نکاتی در این زمینه پی برد و هم میشود از تجربه سایر نقاط جهان، چه تجربههای موفق و ناموفق بهرهمند شد.
با مردم سخن بگویید!
سینما از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی است. پیش از انقلاب هم تلاشهایی در این زمینه صورت گرفته بود و نمیتوان زحمت آن نسل را کاملا نادیده گرفت اما راستش این است که سینمای مطلوب پهلوی از مبتذلترین و بیکیفیتترین نوع سینما بود و وقتی در اواخر آن رژیم، همسر شاه خواست که شکلی روشنفکرانه و جدیتر از سینما را حمایت کند، بهترین فیلمسازان آن جریان بزرگترین منتقدان و حتی دشمنان پهلوی بودند. هیچکدام از موجنوییها سلطنتطلب نبودند و برعکس، بهشکل واضحی در زمان شاه علیه حکومت موضع گرفتند و پس از سقوط پهلوی هم در دوره جدید، توانمندیهایشان بهتر و بیشتر دیده شد. انقلاب که پیروز شد، با تغییر معیارها، نسل درخشانی از فیلمسازان پا به عرصه گذاشتند و سینمای ایران حتی نتوانست در جهان بدرخشد.
مخالفان نظام از این تعبیر خوششان بیاید یا نه، واقعیت از آن واضحتر است که بتوان از پذیرفتنش فرار کرد؛ اما هدف از ذکر این نکته مورد خطاب قرار دادن آن جماعت نبود. این بار روی سخن با تندروهایی است که خودشان را مدافع حاکمیت و انقلاب جا میزنند و شاید بعضیشان بهواقع چنین هم باشند اما در عملکرد دچار خطا شدهاند. عطف به همین نکته که سینما درحقیقت یکی از چند دستاورد شاخص و غیرقابلانکار انقلاب است، میشود به آن جماعت رو کرد و پرسید اگر مطابق سلیقه شما رفتار میشد، آیا اساسا پس از انقلاب، سینمایی باقی میماند که حالا تا این حد مترقی و آبرومند هم ظاهر شود؟ شما ظاهرا خودتان هم متوجه این نیستید که چه میگویید. صورت ساده و خلاصهشده حرفتان این است که در سینما را تخته کنیم و همه اهالیاش را به دریا بریزیم. بهجز چند فیلم بهشدت رو و سفارشی که اگر هم دافعه نداشته باشند که دارند، قطعا کسی را جذب نمیکنند، به همهچیز بدبین هستید و به بعضی موارد بدبینتر. آیا توقع دارید که جامعه را مطابق میل شما اداره کنند؟
تاریخ معاصر ما از یاد نبرده که همین جماعت تندرو، چه برخوردهای بدی با شهید آوینی کردند یا حتی در مقاطع بعد با بعضی از فیلمهای حاتمیکیا. گذشت زمان و به اثبات رسیدن اینکه چنین برخوردهایی ناحق بود، باعث نشد که این رویه برای همیشه قطع شود، بلکه مصادیقش تغییر کرد. جامعه ایران دیندار است و بهرغم نقدهایی که به بسیاری از کارگزاران دارد، به ارزشهای انقلابی که خودش آن را رقم زده، همچنان وفادار است.
وقتی از «جامعه ایمانی ایران» صحبت میکنیم، یک اصطلاح کاملا غلط را استخدام کردهایم؛ چراکه انگار از میان این ۸۵ میلیون نفر داخل و 8.5 میلیون ایرانی خارج از کشور، عدهای را بهعنوان دینداران استثنا کردهایم. قالب تفکر دینی بر کلیت جامعه ایران حاکم است؛ هرچند نوع پوشش، نوع تلقی و بعضی جزئیات دیگر بین افراد و گروههای اجتماعی متفاوت باشد. این وظیفه متصدیان و مدیران فرهنگی است که اجازه ندهند عدهای به اسم دین، به باقی جامعه که آنها هم دیندار هستند، خواستههای خودشان را تحمیل کنند و از این طریق، دین که مهمترین عامل همبستگی اجتماعی در ایران و حتی عامل نزدیکی بین قلوب جامعه ما و بسیاری از جوامع اطراف است، بهدلیل تلقی اشتباه یک عدهای محدود، تبدیل به عامل شقاق و گسست شود.
دولت فعلی این امکان را دارد که از لحاظ مذهبی نسبت به بعضی دولتهای دیگر اعتماد بیشتری را از جانب جامعه ایران دریافت کند یکی از وظایف مدیران فرهنگی و سینمایی در شرایط حاضر غیر از کنترل فضا برای عدم عبور از هنجارها رفع همین سوءتفاهمات از طریق اقناع افکار عمومی است. نه به اینسو لازم است باجی داده شود نه به آنسو. مدیران سینمایی با عوامل سینما گفتوگوهای خوبی دارند اما مدیریت افکار عمومی هم در ارتباط با موضوع سینما، جزء وظایف آنهاست. راهکارهای زیادی وجود دارد برای اینکه اقدام افکار عمومی صورت بگیرد و حساسیتها درخصوص هنجارهای اجتماعی و دینی برطرف شوند و این دولت در کسب اعتماد از جامعه ایران که جامعهای مذهبی است، بهدلیل سوابق رئیس و بسیاری از کارگزارانش، چند قدم از هر دولت دیگری پیشتر است. اصلا شاید اگر همین موضوع را ماموریت مختص و ویژه این دولت در حوزه فرهنگ بدانیم، حرف بیراهی نگفته باشیم. کدام دولت چین وجههای داشته و اینقدر میتوانست اعتماد جامعه مذهبی ایران را جلب کند تا سوءتفاهمات از بین بروند. با رفع سوءتفاهمات شعله بسیاری از تندرویها هم فروکش خواهد کرد و عده بسیار قلیلی احتمالا باقی خواهند ماند و بر همان مشی میروند منزوی و منفعل خواهند شد. با مردم سخن بگویید.
دارو که هست تیغ جراحی چرا؟
اینکه جشنوارههای غربی درحال جهتدهی به فیلمسازان ما هستند را باید بهنحوی مدیریت کرد و از آن خلاص شد. در میانه داغترین کارزار سیاسی، فرهنگی و تمدنی که با کشور ما درگرفته است، طبیعتا این جشنوارهها میتوانند رفتارهایی کنند که در شرایط عادی نه از چنین جشنوارههایی توقع میرود و نه حتی درقبال فیلمسازان کشورهای دیگر دیده میشود. مثلا کجا و کی دیده شده که به فیلمهایی تا این سطح ضعیف، مهمترین جوایز سینمایی اعطا شود مگر آنکه فیلم، ایرانی باشد؟ فیلمهای ایرانی که در چندسال اخیر خرسطلای برلین گرفتهاند، اگر ایرانی نبودند، در بخشهای جنبی این جشنواره هم برای نمایش انتخاب نمیشدند، چه رسد به اینکه جایزه اصلی رقابت را ببرند. چنین وضعی اوضاع سینمای خودمان را خیلی بغرنج میکند و ارزشگذاریهای هنری کاملا کنار میروند و فرمولهای سیاسی برای کسب موفقیت، جایشان را میگیرند. وقتی هم که فیلمی به آنسوی آب رفت و جایزهای گرفت، حتی اگر ابتداییترین اصول سینمایی را رعایت نکرده باشد، با جماعتی مواجه خواهیم شد که با استناد به همان جایزه، بدیهیترین چیز، یعنی ضعف فنی آشکار فیلم را هم نمیپذیرند.
اگر تمام این بحث را خلاصه کنیم، میرسیم به کنترل سینما و نتیجتا فضای فرهنگی ایران توسط دولتهایی در آنسوی آب. بهعبارتی، جایزه گرفتن فلان فیلم از فلان جشنواره غربی، بهخودیخود ضرری برای سینما ایران ندارد؛ هرچند برخلاف بعضی از ادعاها نفعی هم ندارد اما آنچه به ما ضرر میرساند، تاثیری است که این جایزه روی جو داخلی میگذارد.
تصور کنید فیلمهای اخیر جعفر پناهی و محمد رسولف، قبل از حضور در برلیناله، ابتدا در ایران نمایش داده میشدند. فیلمهایی که خرسطلای جشنواره را گرفتند حتی در یک جشنواره داخلی که مخاطبانش از طیفهای خاص تشکیل شده بودند هم نمیتوانستند صندلیهای یک سالن را کاملا پر کنند یا صندلیهای پرشده را تا انتها نگه دارند. کنجکاوی اولیه و احتمالی مخاطبان بهکنار، اگر این کار را از همین فردا شروع کنیم، بلافاصله به همین نتیجه نهایی خواهیم رسید. این فیلمها اگر ابتدا در ایران نمایش داده میشدند و پس از آن به هر فستیوالی در خارج از کشور میرفتند، دیگر توان تاثیرگذاری روی سینمای داخل و فرمولهکردن آن را نداشتند. برلیناله هم وقتی میدید کارش بیفایده است، از اعطای مکرر و سخاوتمندانه جوایزش به ضعیفترین فیلمها دست برمیداشت. به این شکل انگ فضای بسته و اتهاماتی چون این هم از روی مجریان و قانونگذاران فرهنگی ایران برداشته میشد.
این قاعده از قبل هم وجود داشت و فیلمها ابتدا باید در ایران و بهطور خاص جشنواره فجر نمایش داده میشدند؛ اما دولت پیشین آن را بههم زد و حالا لازم است که به شکل درست و کامل، مجددا اجرا شود. مساله صرفا این نیست که فیلمها بدون مجوز اکران به خارج از کشور میروند و تصویر بدی از ما در آنجا نشان میدهند. اساسا کارکرد این جشنوارهها دیگر فقط تصویری که از ایران به جهان نمایش میدهند، نیست.
کارکرد اخیر آنها تاثیرگذاری روی ذهن خود ایرانیها و فرمولسازی برای فکر و تولید فکری و جهتدهی اندیشگانی به آنهاست که از طریق تشویق یکسری الگوهای سهلالوصول حاصل میشود. لازم نیست حتی کات و شات را بلد باشید. سیستم قضایی و ساختار اجتماعی ایران را ضدزن نشان بده، به قصاص حمله بنیادین کن، ایرانیها را داخل جنگلی به تصویر بکش که کسی در حق کسی رحم نمیکند و با اجرای این فرمولها حتی بدون بلدبودن سادهترین تکنیکهای قصهگویی و کارگردانی، مهمترین جوایز جشنوارههای دنیا را برنده شو. این الگو و پیامی است که چنین جوایزی برای فیلمسازان جوان و جویای نام ایرانی میسازند. نمایش ابتدایی فیلمها در ایران، باطلالسحر این ترفند است. فیلمها ابتدا اینجا با مخاطبان حرفهای مواجه میشوند، به بوته نقد میروند و تکلیفشان مشخص میشود، بعد حتی اگر به خارج هم رفتند، تنها درصورتی خواهند توانست موفق شوند که واقعا بهلحاظ فنی جایگاه مناسبی داشته باشند. رفتارهای خارج از چهارچوب عوامل فیلمها هم قابل کنترل است اما خود مسئولان لازم نیست که بهطور مستقیم دراینباره ورود کنند. این وظیفه کمپانی و تهیهکننده است که موضوع را حلوفصل کند و همانها هستند که در این موارد باید با دولت طرف شوند نه تکتک عوامل.
هم در آمریکا سینما را بهلحاظ سیاسی اینگونه کنترل میکنند و هم حتی در فرانسه که رسما و علنا دارای یک سینمای دولتی است. دولت برای اینکه کنترل کاملی روی پروژهها داشته باشد، یکسری کمپانی را واسطه قرار داده تا با نویسنده و کارگردانها طرف حساب شوند. این کمپانیها و این تهیهکنندهها برای حفظ جایگاه خودشــــان وظیفه کنترل تمام حواشی عوامل فیلمها را برعهده دارند.
اگر در ایران این سیستم وجود داشت، دیگر شاهد اظهارنظرهای غیرقابل تحمل از بعضی بازیگران یا سایر عوامل یا صدور بیانیههای نبودیم که حتی نیروهای مسلح کشور را دعوت به تمرد میکنند. چنین بیانیهای اگرچه چند ذینفع اصلی دارد، اما برای تمام افرادی که امضایش کرده بودند، عایدی خاصی نداشت. از همینرو این وضع را با تنظیم یک سیستم معقول، بهراحتی میشود کنترل کرد.
در این رابطه بیشتر بخوانیم:
یک سازمان و هزار مشکل ناخواسته(لینک)