کد خبر: 73167

بازخوانی یک گفت‌وگوی قدیمی مجله «فیلم» به‌مناسبت تولد مهدی فخیم‌زاده، کارگردان سینما و تلویزیون

اولین گفت‌وگو با مسافر مهتاب

در سال 51 دانشکده ادبیات را تمام کردم ولی از دراماتیک لیسانس نگرفتم، حتی بورس هفت‌ساله‌ای که دراماتیک برای فرانسه داده بود، رد کردم. برای اینکه درست وقتی بود که من راه پیدا کرده بودم به سینما و درواقع دیگر گرفتن مدرک برایم ضرورتی نداشت.

احسان زیورعالم، خبرنگار: مهدی فخیم‌زاده جزء معدود بازیگرانی است که پیش از انقلاب چهره‌اش با فیلمفارسی‌ها مشهور شده بود اما تغییرات سیاسی سال 57 مانع از ادامه فعالیتش نشد. در فاصله 1354 تا 1357 موفق به کارگردانی سالی یک فیلم شده بود؛ اما با پیروزی انقلاب، مسیر کارگردانی او متوقف شد. شکل سینمایی او محبوب مدیران وقت نبود،‌ سینمای اکشن و عشق و جنایت، چیزی نبود که در اوایل دهه 60 بتوان برایش مجوز گرفت. هفت سال زمان نیاز بود تا فخیم‌زاده بار دیگر پشت دوربین بنشیند و فیلمی به دست بگیرد. «تشریفات» سال 1364 ساخته و یک سال بعد اکران می‌شود. فیلم داستان جوانی مشهور به حسن مطرب است که در پی دزدی وارد خانه‌ای در مجاورت منزل یک روحانی به نام توحید می‌شود. توحید به سخنرانی علیه نظام سلطنتی اقدام می‌کند و همین مساله موجب هجوم نیروهای امنیتی برای دستگیری او به محله می‌شود؛ اما این حسن است که به‌دلیل شباهت با روحانی، زندانی و شکنجه می‌شود. با کشف واقعیت حسن با شکنجه و تهدید به مرگ در نقش توحید، در یک مصاحبه تلویزیونی شرکت می‌کند تا لب به اعتراف بگشاید. دستمزد حسن یک زندگی مرفه است؛ اما به‌زودی از کرده خود پشیمان می‌شود و علیه نظام سخنرانی می‌کند. پلیس او را دستگیر و اعدام می‌کند.

بازگشت فخیم‌زاده به سینما در کسوت کارگردان با موفقیت در گیشه همراه است و همین مساله مجله فیلم را برآن می‌دارد تا با او گفت‌وگو کند. اولین گفت‌وگوی فخیم‌زاده با مجله فیلم در اردیبهشت 1365، در شماره 36 انجام شد با عنوان «حسن مطرب درواقع بیشتر مثل خود من است.»
مصاحبه با معرفی فخیم‌زاده به زبان خودش آغاز می‌شود. متولد 1321 در خانواده‌ای کارگری که تحصیلات متوسطه را در رشته طبیعی در دبیرستان رازی سپری کرده است و در خرداد 42 وارد دانشکده پزشکی دانشگاه ملی (شهید بهشتی) می‌شود؛ اما پس از دو سال پزشکی را رها می‌کند و به سربازی می‌رود و در این دوره از زندگی است که به فکر نویسندگی و بازیگری می‌افتد. باور کردنش به‌نظر سخت می‌آید که کارگرزاده‌ای حضور در رشته پزشکی آن هم در یک دانشگاه معتبر را رها کند. البته هنردوستی فخیم‌زاده به کلاس‌های اداره هنرهای دراماتیک برمی‌گردد که در دوران دبیرستان دنبال می‌کرده است. «وقتی پدر و مادرم کارت این کلاس را از جیبم پیدا کردند به‌شدت مخالفت کردند. درنتیجه آن کلاس‌ها را ادامه ندادم.» سربازی فخیم‌زاده که تمام می‌شود دوباره کنکور می‌دهد و این‌بار هم در دانشکده ادبیات قبول می‌شود و هم حقوق قضایی و هم علوم اداری؛ انتخاب نهایی ادبیات است. «سال دوم در کنکور دانشکده هنرهای دراماتیک شرکت کردم و شاگرد اول این کنکور شدم. در دانشکده ادبیات رشته زبان فرانسه را انتخاب کردم. درنتیجه دو دانشکده را به موازات هم پیش بردم.»
فخیم‌زاده همانند بسیاری از هم‌نسلان خود برای ورود به دنیای بازیگری، گذرش از تئاتر می‌گذرد. اولین تجربه بازیگری‌اش با حمید سمندریان است. «اولین نمایشی که در این دوران کار کردم «نگاهی از پل» بود که دستیار سمندریان بودم و نقش کوچکی هم در آن داشتم.» این آغاز منجر به حضورش در گروه پاسارگاد به رهبری سمندریان می‌شود. «آنتیگون» و «کرگدن» آثاری است که فخیم‌زاده در آنها حضور دارد. به سبب تحصیلاتش در رشته ادبیات فرانسه «آوازه‌خوان طاس» و «بدیهه‌گویی آلما» اثر یونسکو به‌‌همراه «دختر دم‌بخت» و «دوازده مرد خشمگین» را ترجمه می‌کند؛ اما هیچ‌یک به اجرا درنمی‌آیند.
«در سال 51 دانشکده ادبیات را تمام کردم؛ ولی از دراماتیک لیسانس نگرفتم. حتی بورس هفت‌ساله‌ای که دراماتیک برای فرانسه داده بود، رد کردم. برای اینکه درست وقتی بود که من راه پیدا کرده بودم به سینما و درواقع دیگر گرفتن مدرک برایم ضرورتی نداشت. بعد مرحوم میرلوحی به من پیشنهاد کرد که در فیلم «تپلی» کار کنم.» البته فخیم‌زاده به‌راحتی راهی سینمای فارسی نمی‌شود. با خودش حساب و کتابی می‌کند که نتیجه‌اش پذیرش پیشنهاد میرلوحی است. «در تئاتر به اندازه شور و علاقه من کار نبود. نمی‌خواستم بیکار بمانم. سمندریان هم سالی یک نمایش بیشتر کار نمی‌کرد. فرض کنیم یک نمایش هم خودم کار می‌کردم. کافی نبود. به همین جهت با میرلوحی تماس گرفتم و گفتم حاضرم کار کنم.» نقشی کوتاه با هزار و پانصد تومان دستمزد که منجر به حضور فخیم‌زاده در شرکت آس‌فیلم و کار کردن با دیگران می‌شود.
فخیم‌زاده حالا بخشی از سینمای فارسی است با فهم یک تئاتری. خاطره‌ای تعریف می‌کند از میرلوحی و چگونگی جدا شدن از او بر سر فیلم «شورش». «من معتقد بودم که فیلمنامه شورش برداشتی است از اتللو و با یک مساله سیاسی عجین نمی‌شود و همین باعث اختلاف شد و میرلوحی رفت و فیلم را ساخت و بعد خودش متوجه شد که نظر من درست بود.» فخیم‌زاده درباره حضورش در فیلمفارسی‌ها هم اعتراف می‌کند که هدفش حضور در این فضا بوده است؛ اما «سعی می‌کردم ارتباطم با دانشکده قطع نشود. البته به نظر من کار کردن در آن‌موقع و در آن شرایط یک جبر بود که نمی‌شد از زیرش شانه خالی کرد. مگر اینکه ارتباط‌هایی داشتی با سازمان گسترش صنایع سینمایی، تل‌فیلم، کانون پرورشی یا هر جای دیگری که بتوانی فیلم مطرحی بسازی.» اشاره فخیم‌زاده به نهادهای فرهنگی پیش از انقلاب است که متولی تولید فیلم‌های هنری با ارزش‌های روشنفکرانه بوده است،‌ نهادهایی که از عباس کیارستمی، هژیر داریوش، بهمن فرمان‌آرا یا بهرام بیضایی حمایت می‌کردند.
اولین فیلم سینمایی به کارگردانی فخیم‌زاده «پشمالو» است. می‌گوید: «دردسرهای زیادی برایم درست کرد و چهار سال توقیف بود.» فیلم در 1352 ساخته می‌شود و 1355 اکران. «درواقع یک اشتباه بود. من نمی‌دانستم که این قصه احتیاج به چنان امکاناتی دارد که تهیه‌کننده در اختیارم نمی‌گذارد. اصولا فیلم فانتزی ساختن احتیاج به یک دانش تکنیکی خاصی دارد که من آن‌موقع نداشتم.» پشمالو روایت مردی است که با داشتن موی یک سگ، به سگ تبدیل می‌شود و چنین داستانی در آن روزگار در سینمای ایران مرسوم نبوده است. البته فخیم‌زاده فیلم را با همان فرمول‌های همیشگی فیلمفارسی و بازیگران مشهور آن می‌سازد. خودش اعتراف می‌کند: «فیلم مبتذلی از آب درآمد.» «مجازات»، «طلاق»، «فری دست‌قشنگ» و «در شهر خبری نیست» دیگر تلاش‌های فخیم‌زاده در سینمای پیش از انقلاب است. آخرین فیلم اولین قدم فخیم‌زاده به دنیای تهیه‌کنندگی است. «از برادرم صدهزار تومان گرفتم و با یک نفر (آبگون) شریک شدم و «در شهر خبری نیست» را ساختیم. آبگون وسط فیلم ورشکست شد و اصلا از سینما رفت. بعد سهم او را شرکت پاناسیت خرید و ادامه دادیم.» نقش فخیم‌زاده به‌عنوان تهیه‌کننده در سینمای پس از انقلاب پررنگ‌تر می‌شود. او تهیه‌کننده «به دادم برس رفیق» و «میراث من جنون» می‌شود که به گفته خودش همه را با سرمایه شخصی ساخته است.
تا اینجای گفت‌وگو فخیم‌زاده یک زندگینامه خلاصه از خود ارائه می‌دهد و کمتر از نگاه و اندیشه‌اش سخن می‌گوید. ازهمین‌رو مصاحبه‌کننده یادآوری می‌کند که فخیم‌زاده حضور در سینمای فارسی را نتیجه یک اجبار دانسته است و از او می‌پرسد چرا با چنین جبری روبه‌رو بوده است. مصاحبه‌کننده تاکید می‌کند در آن دوران فیلمفارسی، کسانی بودند که خارج از چهارچوب به موفقیت دست یافته‌اند. پاسخ فخیم‌زاده چنین است: «یک عامل، عامل شانس است.» او به ماجرای ورود کیمیایی به سینما اشاره می‌کند. نخستین فیلم کیمیایی با عنوان «بیگانه بیا» اثری در جریان سینمای روشنفکری و به‌نوعی ادای دین فروغ فرخزاد بود؛ اما «شکست می‌خورد. بعد قصه یک ترومپت‌زنی را داشته که سل می‌گرفت و... و قیصر را هم داشته، می‌خواسته یکی از این دو قصه را بسازد که قیصر را انتخاب می‌کند و موفق می‌شود. کیمیایی قیصر را ساخت و قیصر کیمیایی را ساخت.» این مثال فخیم‌زاده است از شانس. اعتراف می‌کند: «ما که سینما را بلد نبودیم. آن فضا را هم درست نمی‌شناختیم. می‌خواستیم کار کنیم و کار را یاد بگیریم.» در اینجای بحث فخیم‌زاده توضیح می‌دهد چطور در سینمای فارسی تکنیک‌های ساده سینمایی نادیده گرفته می‌شد و او تا مدت‌های مدید آنها را بلد نبوده است یا آنکه هدایت بازیگر باید به چه نحوی باشد. «چه جوری فیلم را سرموقع تمام کنم. قصه را چه‌جوری بنویسم که تهیه‌کننده بپذیرد. بیشترین وقت صرف این می‌شد.» تصویری که فخیم‌زاده ارائه می‌دهد از نوعی سینمای الله‌بختکی است که در آن اصول حرفه‌ای حاکم نبوده است.
بحث وقتی به پس از انقلاب می‌رسد فخیم‌زاده از تهیه‌کنندگی و مشکلاتش می‌گوید. این‌که دیگر امکان سرمایه‌گذاری شخصی وجود نداشته است و باید فیلم را تعاونی می‌ساخته؛ چراکه «خرج فیلم گران شده بود.» نگرش فخیم‌زاده به تهیه‌کنندگی جالب‌توجه است. او ادعا می‌کند که خوب و بد فیلم‌ها به تهیه‌کننده‌ها مربوط است و این موضوعی است که نقدنویس‌ها از آن یادی نمی‌کنند. «همیشه بد و خوب یک فیلم را مستقیم به کارگردان نسبت می‌دهند. درحالی‌که اغلب چنین چیزی نیست. این تهیه‌کننده است که فیلم بد و خوب ساختن را اصلا قصد می‌کند.» او سپس به این موضوع اشاره می‌کند اگر کارگردانی شکست بخورد نظام تهیه‌کنندگی کاری می‌کند که دیگر کارگردان نتواند کار کند. «کارگردان آلت دست تهیه‌کننده می‌شود. بعد سر تقسیم فحش، کارگردان است که همه را نوش‌جان می‌کند. من فکرم این بود که خودم را از زیر بار این استثمار خارج کنم.» آنچه فخیم‌زاده بیان می‌کند می‌تواند سرنخی باشد برای تقلای کارگردانان سینمای پس از انقلاب برای در دست‌گرفتن تمام ارکان فیلم خود، به‌خصوص زمانی‌که آنان هم نویسندگی و هم تهیه‌کنندگی آثار خود را برعهده می‌گیرند. فخیم‌زاده تاکید می‌کند: «بین بچه‌ها هم جزء اولین کسانی بودم که بدون هیچ بضاعت مالی و شهرتی دست به این کار زدم. فکر کردم اول چندفیلم بسازم که بتوانم پشتوانه مالی داشته باشم و بعد کاری را که می‌خواهم، انجام دهم.» اولین تلاش فخیم‌زاده با توقیف همراه است. «میراث من جنون» با وجود داشتن پروانه، در اکران به مشکل برمی‌خورد. در اینجاست که فخیم‌زاده به فکر تشکیل یک تعاونی تولید فیلم می‌افتد. «من تجربه‌های تهیه‌کنندگی‌ام را به بچه‌ها منتقل کردم. چند نفری هم که دور هم جمع شدیم تقریبا همه کارگردان بودیم: میرلوحی، مصیری، قدکچیان، بهی و خودم. تعاونی فیلمیران را راه انداختیم.» اولین فیلم «خاک و خون» است و بلافاصله گروه از هم می‌پاشد. فیلم تنها خرج خودش را درمی‌آورد. گام بعدی «تشریفات» است با حضور میرلوحی و حیدری و قدکچیان؛ اما «دیگر این اسمش تعاونی نبود. چهار نفر شریک شده بودند. موقعی که خواستیم کار را شروع کنیم، میرلوحی فوت کرد و چیزی از خودش باقی نگذاشت. وضعیتی که اکثر بچه‌های سینما دارند.»
فخیم‌زاده مشکل تعاونی‌ها را در عدم همنشینی حرفه‌های سینمایی با یکدیگر می‌داند، چیزی که می‌توان آن را اسمبل کردن افراد توصیف کرد. فخیم‌زاده می‌گوید نمی‌شود هر فیلمبرداری را با هر بازیگری منطبق کرد. نکته بعد سخت بودن درآمدزایی و بهره‌مند شدن اعضای تعاونی است. در گفته‌هایش چیزی هم درباره دولت می‌گوید که «ظاهرا وزارت ارشاد و بنیاد فارابی معتقدند تعاونی‌ها به‌دلیل اقتصادی فکر کردن و سعی در صرفه‌جویی، از کیفیت کار می‌گذرند که البته این استدلال پر بی‌ربط هم نیست و تحت شرایط فعلی تعاونی ناگزیر به چنین جایی می‌انجامد.»
از اینجاست که به «تشریفات» ورود می‌کنند. فیلمی که شکست تعاونی است؛ اما بازگشت موفقیت‌آمیز فخیم‌زاده به دنیای کارگردانی. داستانی انقلابی در دست بازیگری که شاید دشمنانش به او انگ فیلمفارسی هم زده بودند. فخیم‌زاده یک جمله ساده از نگرش خودش به سینما ارائه می‌دهد، «مساله تحول و از یک قطب به یک قطب دیگر رفتن برای من مهم بود.» سینمای او چنین است. شخصیتی در یک قطب قرار دارد و در پایان در قطب مقابل خویش است. او به «استحاله شخصیت» و «تحول کلی» باور دارد. استدلالش هم این است که «این تم چنان محور قرار می‌گیرد که همه امور را دور خود جمع می‌کند و مانع از تشتت می‌شود.» در اینجاست که او گویا برای «تشریفات» به ریشه‌های تئاتری خود بازگشته است. نمایشنامه «هنری چهارم» پیراندللو نقطه آغازین فیلمنامه است. «می‌خواندم و خوشم می‌آمد... مرا تکان می‌داد.» البته «شعله‌های آتش» جیلو پونته‌کورور هم رویش اثر گذاشته است. «اولین‌بار قبل از انقلاب قصه فیلم ژنرال دلارووره را شنیدم. من از این قصه خیلی خوشم آمد. این قصه در ذهنم بود و بعد از انقلاب شروع کردم این قصه را در ذهنم ساختن.» «ژنرال دلارووره» به کارگردانی روبرتو روسلینی داستان دزدی است که توسط هیتلر استخدام می‌شود تا رهبر نیروی مقاومت ایتالیا شود. این دزد خرده‌پا چنان در نقش خود فرومی‌رود که در واقعیت هم تبدیل به قهرمان می‌شود؛ اما در پی خیانت اعدام می‌شود. حالا می‌توان دریافت داستان انقلابی فخیم‌زاده وامدار چه چیزی است. «چیزی که من لازم داشتم این قالب بود. هیچ عیبی هم در این کار نمی‌بینم. شاید البته دیگر هیچ‌گاه دنبال این‌گونه استفاده از قصه‌های دیگران نروم. به‌دلیل اینکه تماشاگران و منتقدان ما نسبت به این مساله چنان حساسند که مثل زخم ناسور می‌ماند، دست که به آن می‌زنی جیغ‌شان هوا می‌رود. من نمی‌دانم بلند کردن یعنی چی؟ اگر من می‌خواستم موفقیت یک فیلمی را به خودم منسوب بکنم، این درست بود.»
این صحبت‌ها احتمالا به نقدهای منفی آن زمان نسبت به فیلم است که فخیم‌زاده را خشمگین می‌کند. او تاکید می‌کند فیلم روسلینی در ایران فروشی نداشته؛ اما اثر او اکنون یک موفقیت تجاری است. در اینجا از او درباره مفاهیم دینی درون فیلم پرسش می‌شود. از دید فخیم‌زاده او قصد داشته دزد فیلمش در تحول به «فطرتش بر‌گردد. نوار توحید باعث می‌شود که حسن مطرب دوباره یاد نماز خواندنش و سینه‌زنی بیفتد. این به یاد آوردن باعث تغییر در شخصیتش می‌شود.» آنچه فخیم‌زاده توصیف می‌کند بعدها به یک الگوی تکرارشونده در سینمای ایران بدل می‌شود تا جایی‌که ابراهیم حاتمی‌کیا در «وصل نیکان» یا کمال تبریزی در «لیلی با من است» به چنین رویکردی سوق می‌یابند. فخیم‌زاده درباره این رویکرد حرفی می‌زند که حتی این روزها از سوی وزارت ارشاد جذاب به نظر آید، «این یک مساله بدیهی است. ما از بچگی با نماز و روزه و آقا و مسجد و اذان سروکار داریم. این موضوع غیرمعمولی نیست که بخواهم بر آن تاکید کنم و بگویم حتما چنین چیزی بوده.»
در اینجا گفت‌وگو به‌سمت نقد فیلم می‌رود که خواندنش مستلزم دیدن فیلم است. فخیم‌زاده تلاش می‌کند جزئیات فیلم را باز کند. یکی از قسمت‌های جذاب این گفت‌وگو بحث بر سر مسائل مالی است. فخیم‌زاده کمی درباره پول‌های خرج‌کرده می‌گوید، این‌که «فیلم بالای سه میلیون خرج برداشته است. فیلم از عوامل تجاری کمترین استفاده را برده. فضاهای فیلم اکثر داخلی است. با بازیگرانی که بازیگران محلی هستند.» ازهمین‌رو خود فخیم‌زاده اعتراف می‌کند با این رقم و عدد فیلمش «از نظر بازیگر و گریم و اینها فقیر است... پس مساله تجاری بودن در کار نبود، مساله این بود که فیلم را کم‌خرج‌تر بسازیم که ضرر کمتری بدهد.» بااین‌حال فیلم موفقیتی فراتر از هزینه‌اش کسب می‌کند. موفقیتی که موجب تداوم حضور فخیم‌زاده برای سه دهه آینده در مقام یک فیلمساز و بازیگر مهم در سینما و تلویزیون ایران می‌شود.

مرتبط ها