فرهیختگان: همایش بینالمللی «علومانسانیاسلامی در اندیشه علامه محمدتقی مصباحیزدی» دیماه امسال بههمت موسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی(ره) برگزار خواهد شد. محورهای کلی همایش را میتوان در چهار بخش خلاصه کرد.
الف) دیدگاههای علامه محمدتقی مصباحیزدی درباره 1-چیستی، امکان و اعتبار علومانسانیاسلامی، 2-مبانی علومانسانیاسلامی، 3-روش و فرآیند تولید علومانسانیاسلامی، 4-مسائل علومانسانی در قلمرو اخلاق، اقتصاد، علومتربیتی، مدیریت، حقوق و...
ب) مطالعه تطبیقی اندیشههای علامهمصباح با دیگر متفکران در حوزه علومانسانی
ج) منظومه فکری علامهمصباح در علومانسانیاسلامی
د) انعکاس و تاثیرگذاری اندیشه علامهمصباح در آثار اندیشمندان علومانسانی
برای این همایش پیشنشستهایی نیز برگزار شده که اولین پیشنشست با موضوع «شهود و نقش آن در اسلامیسازی علومانسانی» و با ارائه احمد سعیدی عضو هیات علمی گروه عرفان موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) منعقد شده است. مکتوب حاضر مشروح مطالب ارائهشده در پیشنشست مذکور است که در ادامه از نظر میگذرانید. زینپس پیشنشستهای این کنگره و گفتوگو با اساتید مختلف درباره اندیشه آیتالله مصباحیزدی در حوزه علومانسانیاسلامی را هر هفته در صفحه اندیشه روزنامه «فرهیختگان» خواهید خواند.
مقدمه
توجه به شهود بهعنوان روشی مطمئن برای درک واقع، نقشی بیبدیل در فرآیند نقادی و اصلاح مبانی معرفتشناسانه، هستیشناسانه، روششناسانه و غایتشناسانه علومانسانی موجود دارد. منظور ما از شهود در اینجا، مطلق علم حضوری است. منظور از علم حضوری نیز علمی است که با معلوم یکی است. شهود یا علم حضوری را با تسامح میتوان راهی برای درک واقع بهشمار آورد.
انواع شهود
شهود برحسب تغایر یا اتحاد عالم با علم حضوری خود
الف) شهود حقالیقینی
منظور از شهود، علم حضوری و منظور از علم حضوری، اتحاد علم با معلوم است. اگر علم حضوری که عین معلوم است، با عالم هم متحد یا واحد باشد، شهود مزبور را شهود حقالیقینی گویند. شهود حقالیقینی درصورتی معنا دارد که معلوم همه یا بخشی از وجود عالم باشد یا بشود. علم هر کسی به خود از قبیل شهود حقالیقینی است.
ب) شهود عینالیقینی
منظور از شهود عینالیقینی این نیست که علم و معلوم واقعا غیر از عالم باشند بلکه مساله این است که عالم معلوم را غیر از خود میبیند. توضیح آنکه انسان گاهی یکمرتبه از خود را صرفنظر از ارتباط آن مرتبه با خود ملاحظه میکند درحالی که آنچیز حقیقتا عین اوست. درست مثل اینکه ما تصویری تخیلی (از اسب بالدار یا کوه جیوه یا...) در ذهن خود درست میکنیم و آن را متمایز از خود مشاهده میکنیم ولی به دقت عقلی، تصویر مزبور در درون ما و مرتبهای از وجود ماست و ارتباط ما با آن تصویر تخیلی، یک ارتباط بیواسطه و حضوری است و ما آن را در همان موطنی که هست ملاحظه میکنیم.
تفاوت شهود عینالیقینی و تفکر ایدهآلیستی
ناگفته نماند که این توجیه شهود عینالیقینی کاملا شبیه تفکر ایدهآلیستهایی است که جهان خارج را یک جهان درونی میپندارند که انسان به غلط آن را خارجی میداند، اما در عین شباهت، چند تفاوت با آنها دارد که همین تفاوتها سبب میشود آن را شکاکانه و ایدهآلیستی ندانیم، از جمله اینکه:
ایدهآلیستها این ادعا را درمورد همه علوم و معلومات انسان مطرح میکنند، درحالی که ما آن را بهصورت موجبه جزئیه و فقط درمورد شهودهای عینالیقینی مدعی هستیم، نه درمورد شهودهای حقالیقینی و نه درمورد علوم حصولی.
ایدهآلیستها انسان را موجودی ثابت میپندارند که نمیتواند از درون خود خارج شود و هیچ علمی به خارج از خود پیدا کند، ولی ما معتقدیم که:
اولا از طریق علم حصولی میتوانیم به بیرون از خود علم مطابق با واقع داشته باشیم.
ثانیا بدون اینکه از درون خود خارج شویم میتوانیم به اموری که درحال حاضر بیرون از ما هستند علم پیدا کنیم به این صورت که ما به خدمت واقع برویم و با واقع متحد شویم و آن را درونی کنیم؛ چراکه انسان موجودی سیال و متحرک و متطور است، نه ثابت.
شهود برحسب انواع قوا و مراتب وجودی انسان
از یک منظر، هر علمی، حضوری است و علم حصولی یک نوع اعتبار در بخشی از علوم حضوری است. ما معتقدیم هریک از قوای ادراکی و مراتب انسان، یک نوع علم حضوری متناسب با خود دارد. حس، خیال، وهم، عقل، قلب و... هریک، نوعی علم حضوری دارند. بنابراین میتوان شهود یا علم حضوری را متناسب با هریک از قوای ادراکی و مراتب وجودی انسان به انواع یا اقسام زیادی تقسیم کرد؛ ازجمله: شهود حسی، شهود خیالی، شهود وهمی، شهود عقلی، شهود قلبی و شهود روحی.
الف) شهود حسی
شناخت عالم ماده از طریق شهود حسی ممکن است و به اعتقاد ما کسی که به شهود حسی قائل نباشد، منطقا نمیتواند شبهات ایدهآلیستی را پاسخ دهد و عالم ماده را اثبات کند. بنابراین علومانسانی تجربی اگر بخواهند از ایدهآلیسم، شکاکیت و نسبیتگرایی رها شوند، منطقا به این نوع شهود وابستهاند.
ب) شهود خیالی (تخیلی)
قوه خیال براساس اصطلاح رایج در فلسفه، وظیفه حفظ کردن صورتهای جزئی قبلا درکشده (توسط حواس پنجگانه ظاهری) یا قبلا ساختهشده (توسط قوه متخیله که از حواس باطنی است) را برعهده دارد. قوه خیال در این اصطلاح، یکی از قوای مرتبه مثالی نفس است. این قوه همراه با چهار قوه دیگر به نامهای حس مشترک، متخیله (یا متصرفه)، واهمه و حافظه و حواس باطنی نامیده میشوند. منظور ما از خیال در این بحث، این قوه جزئی درمقابل متخیله و... نیست؛ بلکه کل مرتبه خیالی نفس است که خیال متصل یا خیال مقید نامیده میشود. بر این اساس، مقصود از شهود خیالی این است که انسان با مرتبه مثالی خود واقعیتها و صورتهای مثالی را که در عالم مثال متصل یا مثال منفصل هستند، مستقیما مییابد.
مرتبه خیالی نفس و شهود خیالی نقش مهمی در علوماسلامی دارند. برای درک این اهمیت باید نکات زیر را در نظر داشت:
1.شهود خیالی و مرتبه مثالی نیز مانند شهود حسی و قوای حسی، همگانی هستند.
2.تقریبا همه حقایق معنوی در عوالم بالا در عالم مثال با تمثل مثالی موجودند.
3.بسیاری از فلاسفه، شهود حسی را برنمیتابند ولی شهود خیالی را بهدلیل تجرد قوه خیال میپذیرند.
4.دستکم از منظر حکمت متعالیه، مرتبه خیال سقف وجودی بسیاری از انسانهاست. بهعبارت دیگر، بیشتر انسانها مرتبه عقلی بالفعل پیدا نمیکنند و حقایق و معانی موجود در عالم را فقط درقالب صورتهای مثالی و مادی درک میکنند و تقریبا هیچوقت به شهود عقلی و قلبی و روحی و... دست پیدا نمیکنند. شاید بتوان این نکته عرفانی را که بسیاری از مومنان به نهایت جایی که در حیات دنیوی خود میرسند، شهود خیال خداوند (شهود خداوند در درون صورتهای مثالی و حسی) است، شاهدی بر ادعای حکمت متعالیه شمرد.
5.هر معنایی را که انسان بخواهد به دیگران منتقل کند باید ابتدا در خیال خود صورتگری کند و بعد بهصورت محسوس به دیگران منتقل کند. بهعبارت دیگر، همه علوم ازجمله علومانسانی، خواهناخواه با قوه خیال و مرتبه خیالی نفس و شهود خیالی سروکار دارند.
ج) شهود عقلی
بنابر نظر برخی فلاسفه، عقل و وهم یک قوه هستند. اگر عقل کلیات (معانی) را در جزئیات (صور حسی و خیالی) مشاهده کند، به آن وهم گفته میشود و اگر کلیات را مستقل از جزئیات درک کند به آن عقل گفته میشود. بهعبارت دیگر، عقل معانی کلیه را درک میکند و واهمه، معانی جزئی را (معانی را در ضمن صورت درک میکند). برخی مانند صدرالمتألهین(ره)، برای بیشتر انسانها، مرتبه عقلی قائل نیستند یعنی معتقدند بیشتر مردم معانی کلی را درک نمیکنند و در حد واهمه و خیال هستند و جزئیات رنگپریده یا صور خیالی منتشر را بهجای کلیات میگیرند، ولی ما معتقدیم طبق مبانی صدرالمتألهین(ره) و عارفان، همه مردم دستکم سطح نازل مرتبه عقلی را دارند و کلیات را اگرچه بهصورت مبهم و از دور، شهود میکنند. براساس دیدگاه صدرالمتألهین(ره)، شهود خیالی (که گفتیم ناظر به مرتبه مثالی نفس است و واهمه را هم میگیرد) سقف علم (مبلغ علم) بیشتر مردم است، بنابراین شهود عقلی برای بیشتر مردم مطرح نیست، ولی براساس دیدگاه ما، تقریبا همه انسانها علاوهبر شهود حسی و خیالی از شهود عقلی هم بهره میبرند. به اعتقاد ما، همه علومی که با عقل سروکار دارند یعنی درواقع همه علوم تصدیقی انسان، نیازمند شهود عقلی هستند.
شهود عقلی در اندیشه علامه مصباحیزدی
آنچه علامه مصباحیزدی در بحث ارجاع بدیهیات اولیه به علومحضوری مطرح میسازد، دقیقا همین شهود عقلی موردنظر ماست. برای فهم این معنا باید توجه کرد که ایشان وقتی از شهود درونذهنی مفاهیم سخن میگویند، با توجه به اینکه مفاهیم را از این جهت که حکایتگرند لحاظ میکنند، شهود موردنظر ایشان یک نوع فعالیت عقلانی در دل علمحضوری است نه یک نوع علمحضوری به صور ذهنی.
د) شهود قلبی و شهود روحی
عارفان گاهی قلب را بهمعنای عام بهکار میبرند که شامل کل هستی انسان یا دستکم کل مراتب نفس انسان میشود و پنج وجه جداگانه بهسمت پنج عالم یا پنج حضرت دارد. در اینجا این اصطلاح موردنظر ما نیست. منظور ما از قلب یکی از لایههای بطونی انسان است. فلاسفه معمولا عقل را مرتبه عالی یا بالاترین قوه نفس انسان میشمارند ولی عرفا قلب و روح را برتر از عقل بهمعنای قوه مدرک مفاهیم و معانی کلی میدانند. همانطور که حواس ظاهری مجرد هستند و هرکدام ابزاری مادی در بدن دارند و همانطور که عقل نیز مجرد است و ابزار آن مغز است، قلب نیز مجرد است و ابزاری مادی -یا بهتعبیر عارفان، مظهری مادی- دارد که همان قلب صنوبری است. انسان میتواند با عقل و با قلب و با روح خود، معانی و حقایق صورتدار (متصور) را در عالم ماده و مثال درک کند و همچنین میتواند معانی و حقایق فاقد صورت در عالم عقل را درک کند. قلب، حقایق را در عالم مثال و ماده بهصورت مفصل مشاهده میکند و روح، حقایق مزبور را در عالم عقل، مثال و ماده، به اجمال مییابد. بهتعبیر دیگر، حقایقی که از بالا بر انسان نازل میشوند، اگر بر مرتبه روحی انسان نازل شوند، اجمالی و سربسته و احیانا بدون صورت هستند ولی اگر بر قلب انسان نازل شوند، مفصل و احیانا دارای صورت هستند.
علومانسانی
غالبا منظور از علومانسانی را هفت یا هشت علم خاص تجربی مثل روانشناسی تجربی و جامعهشناسی، اقتصاد و سیاست معرفی میکنند ولی بحث ما بسیار عامتر است و شامل علومی نظیر حقوق، اخلاق، فلسفه و... هم میشود و شاید بتوان گفت که بحث ما درباره علم دینی است نه علمانسانی دینی. براساس تلقی رایج میتوان گفت: «علومانسانی (Human Sciences) (درمقابل علومطبیعی و ریاضی) به مجموعه علومی اطلاق میشود که به شناخت انسان و توصیف، تبیین و تفسیر پدیدههای فردی و اجتماعی (از آن جهت که انسانیاند، نه از جهت فیزیکی و زیستی) و جهتبخشی به افعال و انفعالات انسانی میپردازند.» علومانسانی در تعریف یادشده، دارای مبانی خاصی هستند که عموما در زیرشاخه humanities قرار میگیرند که براساس هدفی که داریم باید به آنها نیز بپردازیم. ازسوی دیگر، براساس برخی تعاریف، علومی همچون حسابداری و کتابداری، جغرافیا و هتلداری نیز از علومانسانی محسوب میشوند. به این ترتیب، علوم مورد بررسی ما شامل دانشهایی همچون اخلاق، حقوق، اقتصاد، روانشناسی، جامعهشناسی، مدیریت، علومتربیتی، علومسیاسی و تاریخ و نیز مبانی این علوم، شامل فلسفه، معرفتشناسی، انسانشناسی و فلسفههای مضاف، میشوند.
اسلامیسازی علومانسانی از راه نقادی و اصلاح مبانی
بررسی و اصلاح مبانی علومانسانی صرفا گامی درجهت تحول در علومانسانی نیست بلکه مرحلهای از اسلامیسازی علومانسانی است. منظور ما از علم اسلامی، علمی است که علاوهبر داشتن مسائل مشترک با اسلام، مبانی، اهداف، و منابع آن با اسلام موافق باشد. اما اگر علمی در یکی از این سه مورد با اسلام موافق نباشد، اسلامی نخواهد بود. یکی از مبانی معرفتشناختی علوماسلامی، امکان دستیابی به واقعیت و بطلان شکاکیت، نسبیتگرایی و ایدهآلیسم کانتی و هگلی است و بحث ما در این راستا قرار میگیرد. اگر ما بخواهیم تحولی در علومانسانی ایجاد کنیم، باید به آن مولفههای اصلی که در علومانسانی مدرن وجود دارد، توجه کنیم. یعنی اگر ما بخواهیم از حکمت اسلامی استفاده کنیم برای تاسیس علومانسانی بومی باید متوجه باشیم که چه مولفههایی علومانسانی مدرن را شکل داده و ما باید بتوانیم با توجه به آنها تحولی ایجاد کنیم و با آن سازوکاری که علمانسانی میتواند شکل بگیرد، آشنا شویم. این راهی است که امکان تحول علومانسانی را فراهم میکند وگرنه اگر ما به این تحولات بیتوجه باشیم احتمال اینکه در کار خودمان موفق شویم چندان زیاد نیست. بنابراین مقصود از اسلامیسازی علومانسانی آن است که علومانسانی موجود بهگونهای بازسازی شوند که با مبانی، اهداف و منابع اسلامی سازگار باشند.
شهود و نقش آن در اسلامیسازی علومانسانی
یکی از مبانی معرفتشناسانه و تا حدودی هستیشناسانه علومانسانیاسلامی، امکان شناخت صحیح و مطابق با واقع انسان بهعنوان ابژه (نه صرفا بهعنوان سوژه) است و به اعتقاد ما این شناخت، از راه شهودهای خیالی، عقلی، قلبی و روحی میسر میشود.
یکی از مبانی روششناسانه علومانسانیاسلامی مانند روانشناسی اسلامی، امکان شناخت نفس و حالات نفسانی و... از طریق شهود است. بهعبارت دیگر، یکی از مبانی روششناختی علومانسانیاسلامی این است که روش صحیح شناخت انسان در علومانسانی، ترکیبی از تجربه و شهود است نه صرفا تجربه.
یکی از مبانی غایتشناختی علومانسانیاسلامی درک واقع برای کسب سعادت فردی و اجتماعی است و شهود در نیل به درک واقع کامل مهم است؛ درمقابل، غایت همه یا بسیاری از علومانسانی عملگرایانه غربی چنین نیست.