محمد علیبیگی، دبیر گروه اندیشه: حبیب لاجوردی که برخی او را از پیشروان تاریخ شفاهی ایران میدانند، هفته گذشته در آمریکا درگذشت. او در سال 59 طرح اولیه پژوه تاریخ شفاهی ایران را به دانشگاه هاروارد داد، طی این طرح او و همکارانش با بیش از 134 نفر از کسانی که در جریان اتفاقات تاریخی ایران بودند یا در دوره پهلوی منصبی داشتند، گفتوگو کردند. گفتهشده این پروژه حدود 10 سال بهطول انجامیده که متن این گفتوگوها نیز منتشر شده است. درمیان افرادی که از آنها مصاحبه شده اسامی نخستوزیران دوره پهلوی ازجمله شاپور بختیار، علی امینی، جعفر شریفامامی و افراد دیگری نظیر مظفر بقایی، کریم سنجابی و... بهچشم می خورد. اگرچه لاجوردی در این گفتوگوها صرفا سراغ موافقان حکومت پهلوی نرفت و با برخی چهرههای مخالف هم گفتوگو کرد، بسیاری از کارشناسان مجموعه کار او را مغرضانه و فاقد بیطرفی-که از الزامات کار تاریخی است- ارزیابی کردند، تا جایی که برخی کار او را ساختن تاریخ نامیدند.
حبیب لاجوردی در توضیحاتش راجع به پروژه تاریخ شفاهی ایران نوشته است که این کار را به پیشنهاد ادوارد کینان، رئیس دانشکده علوم و هنر در دانشگاه هاروارد انجام داده است. اینکه چرا کینان چنین پروژهای را به او پیشنهاد کرده است مشخص نیست؛ چراکه نه تحصیلات او و نه تجربیاتش ربطی به چنین کاری نداشت. لاجوردی خود در آن مقدمه سابقالذکر اذعان داشته که سابقهای در این رشته، یعنی در تاریخ شفاهی، نداشته است مگر پیشنهاد ضبط خاطرات یک دوست خانوادگی به پدرش یا ضبط سخنان مادرش در دوران سرطان او.
اما ادوارد کینان چرا به چنین پروژهای توجه پیدا کرده بود؟ البته با قیاس میان انقلاب ایران و روسیه و تعدد افرادی که پس از انقلاب به ایالاتمتحده مهاجرت کرده بودند؛ این فرصتی استثنایی برای ثبت خاطرات آنها بود.
این خاطرات از چه جهت برای کینان و لاجوردی اهمیت یافته بود؟ لاجوردی خود پاسخ میدهد که از این جهت که منابع جهت فهم سازوکار درونی رژیم پهلوی چندان تولید نشده بود. معلوم نبود تصمیمات چگونه اتخاذ میشوند؛ چراکه رژیم ماهیتی خودکامه داشت و منابع دستاول ازجمله مقالات، اسناد و گزارشها بهندرت قبل و بعد از تصمیمات یا وقایع تهیه میشد، اسناد بهطور سیستماتیک حفظ نمیشد و معمولا در دسترس محققان نبود. سایر منابع مثل روزنامهها نیز تحتسانسور بودند و خاطرات یا مصاحبههای مقامات سابق نیز اندک بود و این درحالی است که خودسانسوری ناشی از ترس نیز مزید بر علت میشد. نشریات گروههای تبعیدی نیز یکطرفه و ایدئولوژیک و چندان قابلاتکا نبودند و تنها منبع جدی مماس با واقعیت از نظر لاجوردی، گزارشهای سفارتخانههای خارجی بود.
جدای از اینکه آیا استدلال لاجوردی راجع به فقدان اسناد و... قابلپذیرش است یا نه، اصل دلیل او یعنی فضای بسته منجر به سکوت اهالی سیاست، بیراه نیست. این دلیل اصلی سبب شده بهسراغ خاطرات افراد سیاسی رفته و پروژه مذکور را آغاز کند.
لاجوردی میگوید که این پروژه سه هدف عمده را دنبال میکرده است، از این قرار:
1. تصویری بهتر از نحوه عملکرد رژیم سیاسی ایران از دیدگاه بازیگران
2. شرایط پشتپرده امور عمده سیاسی
3. جزئیات بیشتر راجع به سابقه، شخصیت و سیر حرفهای افراد اصلی سیاسی آن دوران
البته این اهداف، قابلتوجهند اما آیا با خاطرات سیاسی افراد ذیمدخل، قابل دستیابی هستند؟ آیا نیازی نیست که اسنادی هم در کار باشد تا صحت و سقم گفتههای این بازیگران، آن هم بعد از شکست، مشخص شود؟
ایراد اصلی چنین پروژهای که البته برای کسب اهدافی قابلقبول تاسیس شده بود، در همینجاست که بنا نیست سنجشی تاریخی در کار آید و منبع نیز دست اول نیست. طبیعی است که افراد پس از شکست رژیم، خود را بیاثر، مقصر یا قاصر بدانند یعنی روایت خود را ذیل واکنشی عاطفی صورتبندی کنند که لزوما هم عامدانه نیست. با این وصف باید پرسید با چه چیز مواجهیم؛ چه میدانیم که مجموعه این مصاحبهها انسجام و ضبط و ربطی ندارند و در موارد متعدد با یکدیگر تعارض و تزاحم دارند.
بهعلاوه در این پروژه گرچه با افرادی بالنسبه شاخص مصاحبه شده است اما روش علمی در کار نبوده تا «تاریخ» بهدست داده شود. این فقدان روش درکنار ضعف منبع، بیتجربگی مجری و تحصیلات نامرتبط وی و نیز فقدان انتقاد و انسجام، موجب شده است تا جز آشفتهبازاری از سخنان متعارض – خصوصا در موارد مورداختلاف و غیرمسلّم- حاصل نیاید گرچه موارد مورد اتفاق نیز باید با اسناد و منابع دیگر سنجیده شود.
نکته واجد اهمیت دیگر در این پروژه این است که مستقیما راجع به وقایعی نیستند که رخ داده است، بلکه در اصل بناست از پشت پردههای رژیم پهلوی بگویند. گفتن از پشت پرده سیاست البته امری مهم است اما تاریخ، پشت پرده نیست. اینکه عاملیت افراد را در بیان تاریخ اصل بدانیم و بهدنبال اثر مفروض آن بر وقایع باشیم یا بخواهیم میزان نقشآفرینی(!) افراد در وقایع را معین کنیم، خود غفلت از تاریخ و درس نیاموختن از آن است. تاریخ «بیزمینه» نیست و هر فکر و عملی، اثر «تاریخی» ندارد. البته التفات به این نکات برای «پشتپردهپژوهان» بلاوجه است.
قاسم تبریزی و خسرو معتضد طی دو یادداشت شفاهی جداگانه برای «فرهیختگان» کار حبیب لاجوردی را پروژهای تبلیغاتی، فاقد ارزش پژوهشی، مغرضانه و اغراقآمیز خواندند. متن این دو یادداشت را در ادامه از نظر میگذرانید.
در همین رابطه مطالب زیر را بخوانید:
قاسم تبریزی، تاریخپژوه: / تبلیغاتی و فاقد ارزش پژوهشی (لینک)
خسرو معتضد، مورخ: / مغرضانه و اغراقآمیز (لینک)