کد خبر: 52822

پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی در گفت‌و‌گو با سیدجواد میری

دستکاری مدیران بروکرات در علم

چرا باید در کشور وضعی ایجاد شود که هر مدیر بروکراتی که وارد پژوهشگاه یا دانشگاه می‌شود، بتواند و اجازه داشته باشد به ساختار علم دست بزند؟ چگونه است که مطالعات امنیت -که یک رشته جداگانه است- با زد و بند و به قول خودشان با گفت‌وگوهای کارشناسی، تبدیل به رشته جامعه‌شناسی می‌شود؟

محمد علی‌بیگی، دبیر سرویس اندیشه: روزنامه «فرهیختگان» در اول دی‌ماه سال جاری ذیل صفحه اندیشه خود از زبان بعضی اعضای هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به نقد آن پژوهشگاه پرداخته بود. متعاقبا پژوهشگاه نیز با ارسال جوابیه‌ای که در تاریخ ۲۱دی‌ماه منتشر شد، به آن صفحات واکنش نشان داد. اینک ادامه بحث را با دکتر سیدجواد میری عضو هیات‌علمی همان پژوهشگاه پی گرفته‌ایم. دکتر سیدحسین حسینی نیز چندخط راجع به جوابیۀ مذکور مرقوم کرده‌اند که آن را نیز در همین صفحه از نظر می‌گذرانید.

شما مدتی است که از پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی انتقاد می‌کنید. چرا باید بحث‌های عام و کلی در باب علم و پژوهش را کنار بگذاریم و در مورد یک پژوهشگاه حرف بزنیم؟

یک دلیل اینکه تحولات و اتفاقاتی که در پژوهشگاه درحال رخ دادن است، به ما تصویری از واقعیت‌هایی می‌دهد که - در یک منظر کلان‌تر- در وزارت علوم در جریان است. رویه‌ها و روندهایی که در وزارت علوم وجود دارد به طریق دیگری در پژوهشگاه یا نهادها و مراکز علمی دیگر خود را نشان می‌دهد و نمی‌توان گفت که این اتفاقات تنها در یک نقطه افتاده و محدود به همان نقطه است، لذا تمرکز من بر پژوهشگاه به‌دلیل اتفاقاتی است که در چند سال اخیر رخ داده است.

حدود سه‌سال است که پژوهشگاه درگیر تغییر ساختار است و به ما این‌طور گفته می‌شد که: «ما می‌خواهیم عناوین زیرگروه‌های مثلا پژوهشکده مطالعات اجتماعی را اصلاح کنیم.» می‌گفتند: «وزارت‌علوم تحت فشار است و می‌خواهد گروه‌های علمی را تقلیل دهد و برخی از گروه‌ها را حذف کند.» گروهی مانند جامعه و امنیت و مطالعات زنان را که فضای دیگری داشتند، ذیل پژوهشکده مطالعات اجتماعی تعریف کردند که مجموعا متشکل از 7 گروه شد. [یعنی] درنهایت گروه‌ها را تجمیع کردند. جامعه‌شناسی فرهنگی- نظری و جامعه‌شناسی تاریخی و جامعه‌شناسی ادیان را تبدیل به یک گروه کردند.

نکته دیگر این بود که نام گروه جامعه و امنیت را تبدیل به جامعه‌شناسی امنیت کردند. بحث بر سر حذف افراد نیست بلکه حرف من راجع‌به «ساختار علم» است. نوع ورود دوستانی که ما در گروه جامعه و امنیت داشتیم، جامعه‌شناسی امنیت نبود. ما رشته‌ای به نام «مطالعات امنیت» داریم که در دنیا شناخته‌شده است. مثلا مکتب کپنهاگ یکی از پارادایم‌های بسیار مهم در مطالعات امنیت است. مطالعات امنیت یک دیسیپلین جداگانه است و اصلا دیسیپلین جامعه‌شناسی نیست. امنیت در جامعه‌شناسی به‌عنوان یک مولفه ذیل مفهوم «امر اجتماعی» مطالعه می‌شود. در پژوهشگاه همین روش غلط را جا انداختند و در ساختار جدید زیرگروه‌هایی را در مطالعات اجتماعی و پژوهشکده‌های دیگر ایجاد کردند.

 ممکن است گفته شود این یک بحث پیش‌پا‌افتاده و درون‌گروهی در یک قسمت از پژوهشگاه علوم‌انسانی است و ربطی به وزارت‌علوم و سیاستگذاری‌های علم ندارد.

نکته اینجاست که ‌هر مدیری که وارد پژوهشگاه یا دانشگاه می‌شود، او مدیر «سازمان علم» است نه محتوای علم. اینکه مدیران محتوای علم را تغییر دهند، نه شأن آنهاست و نه کار آنها.

پرسش اینجاست که چرا این مدیران، 3 سال وقت و انرژی پژوهشگاه را تلف کردند تا ساختار علمی پژوهشگاه را تغییر دهند، بدون اینکه با کسانی که در این موضوع اهلیت دارند، مشورت کنند. این مساله را حوالت دادند به جایی مانند «شورای گسترش» و گفتند آنها این تغییر ساختار را تصویب کرده‌اند. چرا باید در کشور وضعی ایجاد شود که هر مدیر بروکراتی که وارد پژوهشگاه یا دانشگاه می‌شود، بتواند و اجازه داشته باشد به ساختار علم دست بزند؟ چگونه است که مطالعات امنیت -که یک رشته جداگانه است- با زد و بند و به قول خودشان با گفت‌وگوهای کارشناسی، تبدیل به رشته جامعه‌شناسی می‌شود؟ غیر از این نیست که اولا؛ گفت‌وگوهای کارشناسانه‌ای وجود نداشته و ثانیا؛ بحث‌هایی که وجود داشته، انحرافی بوده تا بتوانند در این مدت بر تمامی سهل‌انگاری‌ها و کارهایی که باید در پژوهشگاه انجام می‌شده - ولی نشده- سرپوش بگذارند.  سه‌سال پژوهشگاه را به‌حالت تعلیق درآوردند تا ساختارها را به‌قول خودشان درست کنند. ساختاری که تنظیم شده معلوم نیست براساس کدام نظریه طبقه‌بندی علوم است. نمی‌شود من‌عندی علم را طبقه‌بندی کرد.  حال سوال این است که واقعا اشکال این مدیریت چیست؟ دکتر شریعتی در جلد بیست و پنجم از مجموعه آثارخود از مفهومی با عنوان «جامعه عوضی» استفاده می‌کند و بعد آن را توصیف می‌کند. می‌گوید: «عوضی به معنایی که در زبان محاوره استفاده می‌کنیم، نیست.» او عوضی را به معنای dislocation به‌کار می‌برد. دکتر شریعتی یکی از شاخصه‌های جامعه عوضی را با دو مفهوم «زمان تقویمی» و «زمان اجتماعی» توضیح می‌دهد. می‌گوید: «برخی از جوامع ممکن است به‌لحاظ فیزیکی در قرن21 قرار گرفته باشند ولی از نظر اجتماعی مثلا در ماقبل تاریخ زندگی کنند، مانند قبایل آمازون که از نظر توسعه و منطق و... در قرن 21 زندگی نمی‌کنند و یک تأخر زمانی بین زمان تقویمی و زمان اجتماعی آنها وجود دارد.»

ما اگر بخواهیم از مفهوم جامعه عوضی، مفهوم جدیدی را برساخت کنیم می‌توانیم بگوییم مدیریت عوضی چه ویژگی‌هایی دارد. مدیریت عوضی مدیریتی است که تمامی منابع ساختار را به‌گونه‌ای تعبیه می‌کند که به‌جای اینکه مجموعه را رشد دهد، خود یا یک عده خاصی را رشد دهد و این عده خاص به‌جای اینکه در خدمت پژوهشگاه یا نهاد علم باشند در خدمت منافع و مطامع خود باشند و کل سازمان را در یک حالت تعلیق در بیاورند. به‌نظر من اتفاقی که در پژوهشگاه علوم‌انسانی رخ داده این است که مدیریت به‌جای اینکه در جای خود باشد و منابع را در خدمت اعضای هیات‌علمی قرار دهد و تسهیلاتی ایجاد کند تا آنها به مسائل فکری خود برسند، دائم به‌دنبال این هستند که این منابع را به‌گونه‌ای در دست خود قرار دهند تا بتوانند از آن به‌عنوان اهرم فشار روی افرادی که می‌خواهند بیندیشند، استفاده کنند. در ساختار علم، ریاست به‌معنای عرفی معنا ندارد بلکه فرد، «مدیر سازمان علم» است، نه «محتوای علم». اما اتفاقی که اینجا افتاده این است که مدیریت به‌جای اینکه منابع را در اختیار سازمان علم قرار دهد تا پژوهشگران بتوانند در سطح ملی و منطقه‌ای و بین‌المللی فضاسازی و کار کنند، به ساختار درونی علم ورود کرده‌اند و رشته‌ها را عوض کرده‌اند و مسئولیت این تغییرات را نیز به گردن وزارت‌علوم می‌اندازند. من بر این باورم که با تغییر مدیریت در پژوهشگاه و در سطح وزارت‌علوم، مشخص خواهد شد که چگونه چنین فضاحتی در پژوهشگاه زیرنظر وزارت‌علوم اتفاق افتاد. معاونان علمی‌وپژوهشی وزیر علوم بدون دقت لازم و کافی به این مساله تن داده‌اند که ساختار درونی علم در پژوهشگاه را معلق کنند و اسم آن را ساختار بهینه بگذارند.

 به‌هرحال لابد فکری داشته‌اند که این ساختار را ایجاد کرده‌اند دیگر، لابد این ساختار با سیاق مدیریتی فعلی سازگارتر است و آسان‌تر توقعات از پژوهشگاه را برآورده می‌کند.

نمی‌شود ساختار علم را من‌عندی تغییر داد و مرزهای معرفتی را عوض کرد، بعد مسئولیت آن را به گردن وزارت علوم انداخت. انسان برایش سوال پیش می‌آید که این چه وزارت‌علومی است که رشته «مطالعات امنیت» را ذیل جامعه‌شناسی قرار می‌دهد یا فردی که زبان‌عربی خوانده را در پژوهشکده «مطالعات اجتماعی» جای می‌دهد.

به‌علاوه کافی است به ساختار پژوهشگاه نگاه کنیم، ساختاری که با هیچ‌یک از معیارهای معرفتی و طبقه‌بندی علوم همخوانی ندارد. همین ساختار مغشوشی که درست شده را هم به‌هیچ‌وجه حاضر به تن دادن به آن نیستند. فردی که زبان‌عربی یا فلسفه‌اسلامی یا غرب خوانده را چگونه می‌توان در گروه «مطالعات اجتماعی» جای داد؟ مثال دیگر اینکه رئیس «پژوهشکده تاریخ» اصلا تاریخ نخوانده است!

 آخر مگر وضع در سایر دانشگاه‌ها یا تقسیمات رشته‌ها بهتر از این است؟ این بلایی نیست که اخیرا و فقط بر سر پژوهشگاه آمده باشد بلکه سوابق طولانی دارد. فکر نمی‌کنید که این بحث جایش در همان مباحث کلی در باب علم و دانشگاه باشد؟

همان‌طور که قبلا هم عرض کرده بودم ما هم باید به کلیات بپردازیم و هم به جزئیات. نمی‌توانیم دائم در ساحت انتزاعی علم صحبت کنیم ولی به سازمان علم و ساختارهایی که جزئیات نهاد دانشگاه و آموزش‌عالی را در کشور تشکیل می‌دهد، بی‌اعتنا باشیم. هیچ نظارتی بر هیچ‌کدام از ساحات این کژکارکردی‌هایی که امروز در پژوهشگاه به صورت علنی انجام می‌شوند، وجود ندارد.

به‌‌صورت خیلی روشن می‌گویم، در حوزه جذب، توزیع دانشجویان دکتری، توزیع منابع مالی، نظارت بر کارهایی که اعضای هیات‌علمی باید انجام دهند یا ندهند و... اگر روی اینها تمرکز کنید می‌بینید افرادی هستند که هیچ صلاحیتی در پژوهشگاه ندارند ولی پست گرفته‌اند یا در کمیسیون‌های نظارت، ارتقا و حتی نظارت طرح‌ها حضور دارند. ریاست پژوهشگاه و هیات‌رئیسه در هرکدام از این حوزه‌ها مرتکب تخلف شده‌اند.

به‌نظر من لابی‌هایی که در وزارت‌علوم بر تصمیم‌گیران تاثیر می‌گذارند، هیچ‌توجه یا هیچ‌عرقی نسبت به وضعیت مملکت ندارند. کشور امروز با مسائل عمده‌ای روبه‌رو است اما ببینید بحث‌هایی که در پژوهشگاه‌ها یا دانشگاه‌ها صورت می‌گیرد، چقدر با این مسائل مرتبط است. آیا این بحث‌ها می‌تواند در سطح ملی افق‌گشایی کند یا فضایی در ساحت بین‌المللی باز کند؟ به‌نظر من تمام هم و غم کسانی که امروز در کشور مدیریت علم را به‌عهده گرفته‌اند، این بوده که یک جناح را بر دستگاه وزارت ‌علوم حاکم کنند.

افرادی در پژوهشگاه بوده‌اند و بعضا هستند که ممکن است در طول خدمت هیچ‌کاری نکرده باشند، اما از سوی مدیریت ارتقا یافته‌اند. سوال این است که چگونه این اتفاق رخ داده و وزارت‌علوم چطور بر این مساله نظارت ندارد؟ علت این گاوبندی‌های به‌اصطلاح آکادمیک در سطح وزارت‌علوم چیست؟ یکی از علل به‌نظر من لابی‌هایی است که در این بین وجود دارد، پایگاه‌هایی که افراد مختلف ایجاد کرده‌اند و می‌توانند بر نظر و رای وزیر تاثیر بگذارند و یکی دیگر نیز خویشاوندسالاری است. خویشاوندسالاری باعث شده افرادی که می‌توانند تاثیرگذار باشند براساس استاندارد، ارزیابی نشوند. مفهوم نظارت و سنجش و ارزیابی در وزارت‌علوم فقط روی کاغذ است.

 اما در مقدمه کتاب‌هایی که اخیرا در انتشارات پژوهشگاه ذیل «طرح جامع اعتلای علوم‌انسانی معطوف به پیشرفت کشور» منتشر می‌شود یا در جوابیه اخیر پژوهشگاه به مطالب بعضی از اعضای هیات‌علمی‌اش در «فرهیختگان» گفته شده که وضع پژوهشگاه بسیار خوب است و مثلا «ارتقای کیفیت علمی طرح‌ها و توانمندسازی و تقویت زیرساخت‌ها در پژوهشگاه دوچندان شده است» یا «تولید سرانه علم بیش از دوبرابر و نقد متون دانشگاهی، پنج‌برابر رشد داشته» و «سه‌سال پیاپی در جشنواره نقد سال» (که البته بنده نمی‌دانم چیست) یا «مکررا در جشنواره فارابی» برگزیده شده است. «تاسیس قطب علمی»، «ارائه نظریه علوم‌انسانی در سطح ملی» و «رشد چشمگیر فعالیت‌های ترویجی» یا «تحقق شبکه نخبگانی 3هزارنفره» و البته «صعود 400پله‌ای پرتال (گمانم پرتال انسانی دات‌آی‌آر) در الکسا» هم از دستاوردها شمرده شده است. آیا اینها دستاورد نیست یا به این مدیریت –که شما منتقد آنید- مربوط نیست؟

اولا بسیاری از مسائلی که مدیریت فعلی دستاورد هشت‌ساله خود می‌داند، مربوط به قبل است. اینجا پژوهشگاهی نیست که دیروز تاسیس شده باشد، اگر تاریخ آغاز آن از اول انقلاب را درنظر بگیرید –چون پیش از انقلاب پراکنده بود- روند کارهای صورت‌گرفته در پژوهشگاه مشخص است، می‌خواهم بگویم این پژوهشگاه یک تاریخی دارد، مثلا مشخصا در دوره چهارساله دکتر آیت‌اللهی 22 مجله علمی پژوهشی در این پژوهشگاه تاسیس شد. آن پرتالی که مدیریت کنونی به آن اشاره می‌کند، آن هم در زمان دکتر آیت‌اللهی تاسیس شده است. بسیاری از مسائلی که به خود نسبت می‌دهند در دوره‌های پیش تاسیس شده و اینها به دروغ می‌گویند که این مسائل را ما تاسیس کرده‌ایم. بسیاری از مسائل هم مانند تحقق شبکه نخبگانی یا قطب‌ها، همه یک‌سری کارهای صوری است که روی کاغذ است و هیچ اثر بیرونی‌ای در ساحت علم و در ساختار علم ندارند و حتی در شاخص‌های بین‌المللی هم جای ندارند.

نکته بعدی اینکه مثلا می‌گویند ما طرح‌های اعتلا را انجام داده‌ایم، من یک نمونه از جلساتی را که برای این منظور تشکیل داده‌اند، ذکر می‌کنم. در یکی از نشست‌هایی که آقای ملایی -که الان معاون پژوهشی است- مرا به آنها دعوت کرده بود و در آنجا درمورد طرح اسلامی‌سازی علوم انسانی و اعتلا گفت‌وگو می‌شود، حرف‌های عجیبی زده شد. مشاور آقای ق. به‌نام آقای ح‌.  هم در آن جلسه بود که استراتژی خوانده بود.

در آنجا یک نفر از همکاران صورت‌بندی خود را مطرح می‌کرد و می‌گفت ما می‌خواهیم علوم انسانی را اسلامی کنیم. او تقریبا 20 دقیقه صحبت کرد و صحبت‌هایش به اینجا رسید که هایدگر چنین و چنان گفته است. ماحصل صحبت او این بود که ما باید کاری کنیم که از هایدگر در ساختار اسلامی‌سازی علوم استفاده کنیم. نکته‌ای که من در آن جلسه گفتم این بود که بحثی که شما دارید خیلی خوب است و این نکته خوبی است که ما در اسلامی‌سازی علوم انسانی از هایدگر استفاده کنیم، اما اگر شما می‌خواهید علوم انسانی را اسلامی کنید -فارغ از اینکه من با اصل قضیه موافقم یا مخالف- با ارجاع به هایدگر و فلسفه غرب که نمی‌توانید این امر را محقق کنید، در این‌صورت باید بگویید می‌خواهیم علوم انسانی را هایدگری‌سازی کنیم. در آن جمع، آنها گفتند که اگر ما این را بگوییم آن موقع به ما کمک مالی نمی‌کنند و این کمک مالی را ممکن است یک پژوهشگاه یا یک دانشگاه دیگر بگیرد، ما صورت آن را این‌گونه تنظیم می‌کنیم، اما محتوای آن را خودمان بعدا مدیریت می‌کنیم!

 این حرف‌هایی که این دوستان در مدیریت پژوهشگاه می‌زنند به‌معنای واقعی کلمه نفاق سیستماتیک است. نفاق را هم به‌معنای اخلاقی و دینی به‌کار نمی‌برم، نفاق به این معنا که به‌صورت ساختاری، صورت حرف‌ها چیز دیگری است و محتوا چیزی دیگر.

آنها از طرح اعتلای علوم انسانی سخن می‌گویند، اما کدام اعتلا؟ اعتلا به چه جهتی؟ اگر بحث آنها این بوده که از غربی شدن علوم انسانی در ایران دوری کنند- که آنها اصلا چنین راهی را نرفته و بحثی را نکرده‌اند- آنها یا به هایدگر ارجاع داده‌اند یا حرف‌های خیلی سطحی زده‌اند که می‌شود یکی‌یکی درمورد کارهایی که در پژوهشگاه انجام شده، تحلیل محتوا کرد و این مساله را نشان داد.

می‌گویند پژوهشگاه بالاترین رنکینگ را دارد. چگونه ممکن است که پژوهشگاه بالاترین رنک را داشته باشد، ولی در منطقه و در جهان نامی از آن نباشد؟ چند نفر توانسته‌اند درسطح جهانی مقاله یا کتاب بنویسند یا ایده‌ای داده‌اند که در سیاستگذاری‌های علم در جهان تاثیرگذار باشد؟ نمی‌توان ادعا کرد که ما قهرمان المپیک هستیم، ولی کسی در المپیک ما را نمی‌شناسد، لذا مساله ارتقا در ساحت دانشگاه و محیط آکادمیک هم یکی دیگر از نقدهاست. نتیجه «مقاله‌ دادن برای ارتقا» این شده که اساتید از دانشجویان خود به‌عنوان برده‌های دانشگاهی استفاده می‌کنند یا اینکه عده‌ای ارتباطات و باندهای ثروت و قدرت را در لوای علم درست می‌کنند تا بتوانند مقاله تولید کنند.

شما راهکار ایجابی هم دارید؟

به‌طورکلی برای خروج از این وضعیت در دو سطح می‌توان راهکار ارائه داد؛ یکی راهکار در سطح ملی است و ما باید به این باور برسیم که اگر قرار است وضعیت کشور بهبود پیدا کند، باید به مسائل علمی کشور -به‌معنای دقیق- اهمیت دهیم. کشورهای دیگر اگر توانسته‌اند درحوزه علمی –به‌معنای عام کلمه- رشد کنند، این رشد وابسته به چه عواملی بوده است. درسطح پژوهشگاه هم باید یک کمیته حقیقت‌یاب از سمت وزارت‌علوم بررسی کند که چه اتفاقاتی در پژوهشگاه رخ داده است. باید بررسی شود که چگونه افرادی پژوهشکده‌ها را در اختیار گرفتند یا به کمیسیون‌های مختلف راه یافتند، بدون اینکه حتی یک اثر داشته باشند. کمیته حقیقت‌یاب باید تشکیل شود تا شفافیت در پژوهشگاه حکمفرما شود و به بدنه پاسخگو باشد. باید پژوهشگاه را به‌مثابه اتاق فکر نظام دید تا بتواند استراتژی ترسیم کند و به سوالات امروز جامعه پاسخ دهد، اعم از اینکه مثلا چگونه می‌توان تحریم‌ها را شکست. پژوهشگاه باید در این فضا فعالیت کند.

مدیر پژوهشگاه یا دانشگاه باید عضوی از آن نهاد علم باشد و در درجه دوم باید یک افق استراتژیک داشته باشد. باید بفهمد که جهان در چه وضعیتی است و ایران چه جایگاهی در این وضعیت دارد. باید بررسی شود که پژوهشگاه چه نسبت یا ارتباطی به سیاست‌های کلان نظام دارد. ما چنین چیزهایی را در وزارت‌علوم نداریم و مادامی که از این فضاها بیرون نیاییم نمی‌توانیم حرکتی رو به جلو داشته باشیم.

از تعطیلی یا ادغام یا تغییر ماهیت بعضی پژوهشکده‌ها گفتید. اخیرا هم گویا یک مرکز ذیل پژوهشگاه دستخوش تغییر یا انحلال شده است، اما رئیس پژوهشگاه می‌گوید که بناست توانمندتر بشود. شما هم مصاحبه‌ای با روزنامه قدس داشتید و از لطمات  آن گفته بودید. بالاخره این مرکز تعطیل شده است یا خیر؟

این بحث را به‌طور کامل در گفت‌وگو با یک روزنامه دیگر مطرح کردم. اما اگر اجمالا بخواهم اشاره‌ای داشته باشم باید بگویم آقای ق.در اینجا دو کار انجام داده؛ اول اینکه پژوهشکده حکمت معاصر  را که در دوره آقای آیت‌اللهی تاسیس شده بود، حذف کرده و آن را به یک گروه بی‌محتوا تقلیل داده است. مرکز امام علی(ع) را هم از داخل بی‌محتوا کرده است، ولی همزمان مرکز اسناد فرهنگی آسیا را کامل منحل و آن را تبدیل به یک گروه زیرنظر پژوهشکده ارتباطات کرده است. از نظر سازمانی و دیسیپلینی، پژوهشکده ارتباطات یک بحث و مسائل دیگری دارد. مرکز اسناد فرهنگی آسیا یک شناسنامه‌ای دارد و زیر نظر یونسکو و درسطح بین‌المللی و جهانی معنایی داشته است. پژوهشگاه در جمهوری اسلامی بعد از انقلاب رسالتی داشته است. این رسالت را چه کسی قرار بوده مدیریت کند؟

پژوهشکده حکمت معاصر قرار بوده با محوریت ملاصدرا و حکمت متعالیه به‌عنوان یکی از برترین فیلسوفان ایران و جهان اسلام در 400 سال اخیر -که همزمان با دکارت بوده- چشم‌اندازی تعریف کند. یک بال پژوهشگاه این بوده که مرکز اسناد فرهنگی آسیا با الهام از گفتمان انقلاب و چشم‌اندازی که حکمت متعالیه تعریف می‌کرده و چشم‌اندازی که حکمت ایرانی و حکمت معنوی و حکمت مینوی قرار بوده تعریف کند، آسیا را دربرابر غرب تغذیه کند، یعنی با توجه به اینکه نظام‌های ارزشی آسیایی‌ها به هم نزدیک‌تر بوده، باید در اینجا مفهوم‌پردازی می‌شد.

یک بال دیگر مرکز امام علی(ع) بوده که قرار بود همین کار را در جهان اسلام و مشخصا در جهان تشیع انجام بدهد. [با] انحلال مرکز اسناد فرهنگی آسیا و از بین بردن پژوهشکده حکمت معاصر اساسا به‌سمت انحلال پژوهشگاه رفته‌اند. شاید وزیر و رئیس‌جمهور و مسئولان الان مشغله زیاد دارند و درکی از این موضوع ندارند که اساسا با این کاری که آقای ق. انجام داده و خود را پشت شورای گسترش پنهان کرده، عملا پژوهشگاه را منحل و بی‌رسالت می‌کند و اسم آن را هم چابک‌سازی گذاشته است. چابک‌سازی بخشی از روند نئولیبرال تجاری‌سازی دانشگاه در جهان است. در جمهوری اسلامی چرا ما باید چابک‌سازی کنیم؟ یعنی از رسالت خود را تهی کنید و هیچ چشم‌اندازی نداشته باشید، و اینجا را تبدیل به یک بنگاه کنید؛ بنگاهی که در زد و بندهای سیاسی و اقتصادی و تجاری بتواند نقش‌آفرینی کند. رسالت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تجارت نیست.

دیسیپلین ارتباطات –که مرکز اسناد فرهنگی آسیا به‌عنوان یک گروه ذیل آن قرار گرفته- در ساختار و تقسیم‌بندی علوم، وظایف درونی دارد. مرکز اسناد فرهنگی به‌مثابه یک ستاد فرماندهی بوده، به‌مثابه ستادی بود که قرار بوده یک‌سری رسالت‌ را درسطح جهانی انجام دهد، یک ماموریت در هماهنگی با مرکز امام علی(ع) و حکمت معاصر داشته است.

شایگان مفهومی را ابداع کرده بود با عنوان آسیا دربرابر غرب، به این معنی که آسیایی‌ها به‌دلیل قرابت‌ها و شباهت‌های نظام ارزشی‌ای که دارند دربرابر ماتریالیسم جهانی و نیهیلیسم غربی باید به هم نزدیک‌تر شوند تا بتوانند جبهه‌ای را تشکیل دهند که دربرابر این ماتریالیسم و نیهیلیسم مقاومت کنند. این نیازمند یک نوع تفکر بوده است. شما اگر می‌خواهید دربرابر نیهیلیسم و ماتریالیسم مقاومت کنید باید چه کنید وقتی آقای ق. صحبت از چابک‌سازی می‌کند یا آگاهی از مساله ندارد یا در زمینی بازی می‌کند که نمی‌داند این تصمیم چه پیامدهایی دارد؟ چابک‌سازی پژوهشگاه‌ها و دانشگاه‌ها یعنی تن دادن به سیاست‌های تجاری‌سازی نئولیبرال که در جهان امروز دانشگاه‌ها را تبدیل به یک بنگاه تجاری کرده است. اگر کسی حرف‌های آقای ق. را تحلیل محتوا کند، نشان می‌دهد که ایشان از چیزهایی که می‌گوید فهمی ندارد، برای او چیزی نوشته‌اند و او صرفا می‌خواند، ولی نمی‌داند که وقتی این مرکز را از بین برده‌اند، یعنی رسالت جهانی پژوهشگاه را به‌محاق کشیده‌اند. این مساله را آقای گلشنی به‌عنوان عضو شورای عالی فرهنگی هم مورد اشاره قرار دادند و گفتند این کار جاهلانه عجولانه و ناشیانه بوده است.

اساسا شما نمی‌توانید یک مرکز را تبدیل به یک گروه کنید و زیرنظر پژوهشکده‌ای دیگر قرار دهید، اینها کارهای من‌درآوردی است. آقای ق. در سازمان علم، محتوای علم و تقسیم‌بندی علوم دخالت می‌کند که این کار هم غیرقانونی و هم غیرکارشناسی است.

ایشان در ساحاتی ورود می‌کند که اساسا در اینجا وزارت علوم زیرسوال می‌رود. سکوت ریاست‌جمهوری و معاونت فناوری آن، غیرمعقول و غیرکارشناسی است.

ما نمی‌توانیم مرکزی را که یک رسالت جهانی دارد زیرمجموعه یک پژوهشکده کنیم و بگوییم می‌خواهیم آن را توانمند‌سازی و چابک‌سازی کنیم. گویا می‌خواهند از طریق جذب، عده دیگری را بدون مبنا در آنجا استخدام کنند.

ولی ریاست پژوهشگاه می‌گوید اوضاع نامتعارف قبلی منجر به تغییرات پژوهشکده‌ها و مراکز تابعه شده است و مثلا کسانی حق مدیریت می‌گرفته‌اند، اما پرسنلی نداشته‌اند یا اینکه توانایی علمی نداشته و ممتاز نبوده‌اند.

این هم دروغ دیگری است. در دوره آقای ق.و مرحوم آئینه‌وند پژوهشکده‌های یک‌نفره یا دونفره تاسیس کردند، مثلا پژوهشکده حقوق را درست کردند و برای آقای ح.ز. کارسازی کردند. یک ماشین اختصاصی هم در اختیارشان قرار دادند که ایشان را از دانشگاه تربیت مدرس به پژوهشگاه بیاورند. پول و سمت مشاور هم به ایشان داده‌اند.

اوضاع نامتعارف قبلی به چه معنی است؟ ما در پژوهشگاه علوم انسانی دو مرکز داشتیم و چند پژوهشکده که این پژوهشکده‌ها توسط وزارت علوم تایید شده بودند و اسنادشان موجود است. ایشان دروغ می‌گوید و نظارتی هم نیست. این اسناد الان هم نزد من و هم در وزارت علوم موجودند. اوضاع نامتعارف قبلی یعنی چه؟ اوضاع نامتعارف، اوضاع کنونی است. آنها حقوق‌های نجومی به کسانی می‌دهند که هیچ‌کاری در آن پستی که هستند، انجام نمی‌دهند. بودجه پژوهشگاه‌ها را به‌صورت شفاف در سایت قرار دهند تا مشخص شود این بودجه‌ها چگونه توزیع می‌شود و چه کسانی براساس چه شایستگی‌ها و چه کار‌هایی و چه حضوری، چقدر پول گرفته‌اند؟ اگر جرات داشتند این بودجه‌ها را در سایت پژوهشگاه می‌گذاشتند.   یکی از کتاب‌هایی که انتشارات پژوهشگاه چاپ کرده و به‌عنوان بهترین کتاب سال پژوهشگاه هم معرفی شده، کتاب آقای فاضلی است و ایشان از آقای ق. تشکر کرده‌اند که این کتاب را به‌عنوان طرح پژوهشی هم قبول کرده‌اند. از نظر محتوایی من آن را نقد کرده‌ام و قابل بررسی است، این کتاب از نظر صوری هم دچار مشکلات زیادی است. مدیریت آقای ق.همواره درحال ظاهرسازی و بزک کردن است، محتوا و عمق ندارد و خالی از ربط با مصلحت عمومی و منافع ملی کشور حرکت می‌کند.‌

مرتبط ها