کد خبر: 44970

«فرهیختگان» گزارش می‌دهد

اوانجلیست‌ها چگونه ترامپ را به باتلاق بردند؟

سوال مهم در این نهفته است که چه ویژگی‌هایی در دولت ترامپ وجود داشته که توانسته همانند یک بولدوزر به جان دستاوردها و ساختارهای تصمیم‌ساز واشنگتن افتاده و آنها را یک‌به‌یک به ویرانی بکشاند. این ویژگی‌ها باید به اندازه‌ای قوی و بزرگ بوده باشند که توانسته باشند ساختارهای آمریکا در فرآیندهای مربوط به سیاست خارجی را عقب رانده و آنها را به چالش بکشند.

به گزارش «فرهیختگان»، چند هفته مانده به انتخابات ریاست‌جمهوری در آمریکا، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا نیاز به ارائه دستاوردهای داخلی و بین‌المللی دارد. او در دو هفته اخیر تلاش کرد از پرونده ایران و توافق هسته‌ای، یک برگ برنده در سیاست خارجی‌ روی میز مناظرات انتخاباتی با جو بایدن دموکرات بگذارد، اما دو شکست بی‌سابقه در دوهفته اخیر در شورای امنیت، واشنگتن را امیدوار به تنها روزنه امیدش یعنی به‌سرانجام رساندن روابط اعراب و رژیم‌صهیونیستی کرده است. پس از عادی‌سازی روابط چندین‌ساله امارات و رژیم‌صهیونیستی، دونالد ترامپ، مایک پمپئو وزیر امور خارجه‌اش را موظف کرده تا از امروز (دوشنبه) به سرزمین‌های اشغالی، امارات، قطر، عمان، بحرین و سودان سفر کند. به‌نظر می‌رسد ماموریت جدید پمپئو متقاعد کردن این کشورها برای احیای روابط با رژیم‌صهیونیستی است تا از این رهگذر، ترامپ با یک دستاورد حداقلی، وارد مناظرات انتخابات ریاست‌جمهوری شود.

این ناکامی بین‌المللی، متاثر از مجموعه‌ای از عوامل است، اما شاید یکی از محورهای آن، سردرگمی مقامات کشورها از شخصیت فردی بود که بدون سابقه سیاسی، عالی‌ترین مقام ایالات‌متحده آمریکا شده بود. ترامپ در شیوه مدیریت خود به هیچ اصول منسجم و مشخصی پایبند نبود، اما تلاش می‌کرد یک ویژگی را همیشه حفظ کند و آن «غیرقابل پیش‌بینی» بودنش است. او در سیاست خارجی خود، چاشنی دیوانگی را نیز به این غیرقابل پیش‌بینی بودن اضافه کرد تا با استفاده از این مدل که به آن «استراتژی مرد دیوانه» می‌گویند، کشورها را ناچار به دادن امتیاز به آمریکا بکند. ترامپ و دولتش در سه‌سال‌ونیم گذشته با تبدیل این استراتژی به دال مرکزی سیاست خارجی آمریکا، پرونده‌های بین‌المللی را هدایت کردند تا بیشترین منافع را در راستای شعار «اول آمریکا» به جیب بزنند، اما به‌جای منافع، آنها با چندین پرونده بدون حاصل و یک زمین سوخته مواجه شدند. رئیس‌جمهور آمریکا با شعار انتخاباتی اول آمریکا، سیاست‌های یکجانبه‌گرایانه را در دستورکار خود قرار داد و به ‌تبع آن از معاهدات و پیمان‌های متعدد بین‌المللی همچون موافقتنامه آب و هوایی پاریس، یونسکو، نفتا و برجام خارج شد؛ امضایش را از پای بیانیه سران گروه هفت کشور پس گرفت و حتی ناتو را تهدید به خروج از این پیمان کرد. ترامپ نه‌تنها علیه دشمنان و رقبایش که حتی دربرابر متحدین چنددهه‌ای خود تیغ کشید و آنها را ناچار به بازبینی در سیاست‌های پیشین خود کرد. سوال مهم در این نهفته است که چه ویژگی‌هایی در دولت ترامپ وجود داشته که توانسته همانند یک بولدوزر به جان دستاوردها و ساختارهای تصمیم‌ساز واشنگتن افتاده و آنها را یک‌به‌یک به ویرانی بکشاند. این ویژگی‌ها باید به اندازه‌ای قوی و بزرگ بوده باشند که توانسته باشند ساختارهای آمریکا در فرآیندهای مربوط به سیاست خارجی را عقب رانده و آنها را به چالش بکشند. فرآیند اتخاذ راهبردها و تاکتیک‌های سیاست خارجی در آمریکا متاثر از دو مجموعه دولت حاکم و دولت در سایه هستند. دولت حاکم افراد دارای مسئولیت‌های سیاسی مانند وزرا، مشاور امنیت ملی، دیپلمات‌ها، دستیاران و نمایندگان کنگره هستند. دولت در سایه نیز دارای بخش‌های مختلفی هستند که اصلی‌ترین بخش آن لابی‌ها و «اتاق‌های فکر» هستند. لابی‌ها و اتاق‌های فکر، نقش بزرگی در فرآیند تصمیم‌سازی سیاست خارجی آمریکا دارند، به‌گونه‌ای که اگر دولت حاضر در مرحله تصمیم‌گیری اثرگذار باشد، دولت در سایه در مرحله تصمیم‌سازی تاثیر می‌گذارد. به‌عبارت دیگر، تصمیم‌گیری بازیگران رسمی (مسئولان) تا حد زیادی متاثر از تصمیم‌سازی صورت‌گرفته توسط بازیگران غیررسمی (اتاق‌های فکر) است.

این ساختار چه در سمت بازیگران رسمی و چه در سمت بازیگران غیررسمی از شبکه‌ای بزرگ ایجاد شده که اعضای آن را افرادی با تحصیلات و سابقه بالا تشکیل می‌دهند. همان‌طور که اعضای اتاق‌های فکر می‌توانند به دولت راه یابند، اعضای دولت نیز پس از فراغت از کار دولتی می‌توانند مجدد عضو اتاق‌های فکر یا همان پژوهشکده‌ها شوند. درهم‌تنیدگی چنین ساختاری توانسته است سیستمی با توانایی و اطلاعات بالا ایجاد کند که می‌تواند ضمن دسترسی و دست یافتن به اطلاعات گسترده، آنها را طبقه‌بندی کرده و به‌خوبی ارزیابی کند و بر اساس آنها تصمیمات راهبردی را اتخاذ کند. این ساختار سنتی قدرت بسیاری دارد و فارغ از افرادی که در رأس کشور قرار می‌گیرند، می‌تواند به‌دلیل نفوذ تاریخی، قدرت سیاست‌ورزی و نیز درهم‌تنیدگی با دولت و نهادهای آن، شخص یا گروه حاکم را به مسیرهای موردنظر خود هدایت کند. اما درباره دونالد ترامپ و دولتش این اتفاق آن‌گونه که فرض می‌شد، رخ نداد و او در عمل، بیشترین فاصله را با تصمیم‌سازی‌ها لحاظ کرد و عملا منافع آمریکا را به چالش کشید تا بسیاری از نقص سیستماتیک سیاست خارجی آمریکا سخن بگویند.

در کمتر از چهارسال گذشته، یکجانبه‌گرایی و دیپلماسی ناکام، علاوه‌بر اینکه اتحادهای آمریکا را درهم ریخته، دستاوردی نیز به‌دنبال نداشته‌ است. به‌عنوان نمونه در پرونده هسته‌ای ایران، ترامپ با همکاری پمپئو و بولتون از برجام خارج شد تا سیاست «فشار حداکثری» را اجرایی کند و ازطریق آن به مذاکره مجدد برای برجام برسد. پمپئو هنوز مدعی است که تحریم‌ها درحال دستیابی به «نتایج تاریخی» هستند و ترامپ مدعی است ایران در محاصره ارزی است و قرار است خیلی چیزهای بد اتفاق بیفتد. اما درعمل چه اتفاقی افتاد؟ ایران بخشی از تعهداتش را کنار گذاشت و از 12 خواسته‌ای که مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا آن را ردیف کرده بود، هیچ کدامش را نپذیرفت. حالا آمریکا حتی قادر به مذاکره جدید با ایران نیست، چه برسد به مذاکره درباره توافق جدید! سیاست خارجی ترامپ به‌قدری آشفته و غیرمنسجم بود که حتی جان بولتون که تلاش زیادی برای حضور در دولت او کرده بود نیز ناچار به خروج از کاخ‌سفید شد. بولتون سومین مشاور امنیت ملی ترامپ بود که برکنار شد. بولتون با توافق پیشنهادی با طالبان مخالف بود؛ با ارتباط عاشقانه ترامپ با رهبر کره‌شمالی و حتی مذاکره با ایران مخالف بود. تذبذب و درگیری فزاینده آمریکا در بحران‌های مختلف، در عراق، سوریه، افغانستان، اوکراین و بحران‌هایی که درواقع به‌نوعی آمریکا را یک ابرقدرت نامطمئن به تصویر کشیده است موجب این شده که جامعه جهانی روی حمایت‌ها با مخالفت‌های آمریکا نتواند دقیقا محاسبه عقلانی انجام دهد. اما چرا آمریکا از یک شریک مطمئن برای بسیاری از کشورها، به بازیگری تبدیل شده که دائم مواضعش درحال نوسان است؟

  4  پایه شکست در سیاست خارجی

در دولت ترامپ، ساختار طویل فرآیند تصمیم‌گیری سیاست خارجی آمریکا دچار چالش‌های جدی‌ای شده است؛ چالش‌هایی که با توجه به قدرت ساختار تصمیم‌ساز، تعجب‌برانگیز است. باید نهادها و گروه‌هایی دیگر قدرتی بیش از قدرت نهادهای سنتی تصمیم‌ساز آمریکایی و درجهت خلاف تولید کرده باشند. دلایل ایجاد قدرت برخلاف ساختارهای سنتی سیاست خارجی آمریکا در دولت ترامپ را می‌توان در 4 مورد عمده دانست که این موارد الزاما با یکدیگر جمع نشده‌اند و بعضا با ضرب‌شدن درهم توانسته‌اند قدرتی مضاعف ایجاد کنند.

1 دلیل نخست به شخصیت ترامپ و عدم درک درست وی از سیاست خارجی مربوط است. او گرچه در سیاست داخلی آمریکا فردی کم‌تجربه شناخته می‌شود اما به هرحال سال‌ها در تامین مالی هزینه‌های انتخابات نقش داشته و خود وی با تکیه بر شرایط و توانایی‌هایش در سال 2016 موفق شده به کاخ سفید راه یابد. این موفقیت غیرمنتظره ترامپ در سیاست داخلی آمریکا، باعث‌شده وی به تلقی اشتباهی از خود در سیاست خارجی برسد. به‌عبارت دیگر، موفقیت وی در سیاست داخلی و راهیابی به کاخ سفید، زمینه‌ای برای اصرارش بر انجام نقشه‌هایش در سیاست خارجی شده است. نقشه‌هایی که البته وی به‌صورت خام آنها را تنها در ذهن طراحی کرده است. نمونه آن را می‌توان در توئیت ناگهانی او در روز 19 دسامبر 2018 (28 آذر 1397) دید. رئیس‌جمهور آمریکا در این روز اعلام کرد تصمیم گرفته تمامی نیروهای آمریکایی را از سوریه خارج کند. این تصمیم بدون توجه به نظرات تمامی مراکز رسمی و غیررسمی تصمیم‌ساز در عرصه سیاست خارجی گرفته شده و تنها منشأ آن، تفکرات ترامپ بود. تنها دو روز بعد «جیمز متیس» وزیر دفاع وقت آمریکا در اعتراض به این تصمیم استعفا کرد تا رئیس‌جمهور با تبعات تصمیم ناگهانی و بدون مشورتش آشنا شود. فشارها بر ترامپ باعث شد وی از طرح خروج از سوریه عقب‌نشینی کرده و با اصرار مقامات و نهادهای نظامی هزار نیروی خود را برای محافظت از منابع نفتی اشغالی سوریه در این کشور نگه دارد. او گمان می‌کند براساس روابط خوب و خوش‌وبش با سران کشورها، می‌تواند از آنها امتیاز بگیرد. «جان بولتون» مشاور امنیت ملی سابق ترامپ که حالا منتقد وی است در کتاب «اتاقی که در آن اتفاق افتاد» که به دوران همراهی وی با ترامپ مربوط است، می‌نویسد: «ترامپ در این اندیشه بود که می‌تواند با ایجاد روابط شخصی با پوتین، روابط با روسیه را ساماندهی کند.» بولتون معتقد است ترامپ قادر به تشخیص روابط شخصی و رسمی نیست. ترامپ در جریان مذاکرات با کره‌شمالی نیز فکر می‌کرد بدون برداشتن یا کاهش تحریم‌های این کشور، می‌تواند تنها با تکیه بر روابط شخصی با کیم‌جونگ‌اون، زوی را وادار به نابودی سلاح‌های هسته‌ای کند. باید درنظر داشت قدرت بالای ترامپ در ساختارشکنی تنها به‌دلیل شخصیت او ایجاد نشده است بلکه ویژگی‌های دیگر دولت او باعث‌شده فضای کافی برای مانور ترامپ و اندیشه‌هایش در سیاست خارجی ایجاد شود.

2 حضور اقوام، رفقا و همکاران سابق تجاری او در دولت، یکی از موارد دخیل در ایجاد این فضای مانور است. عدم درک صحیح اطرافیان ترامپ از سیاست خارجی، دومین ضلع از مربع فرآیند معیوب در سیاست خارجی آمریکاست. ازجمله شاخص‌ترین افراد این دسته می‌توان از «ایوانکا ترامپ» دختر دونالد ترامپ نام برد که دستیار ویژه رئیس‌جمهور است. جرد کوشنر، همسر وی نیز مشاور ارشد رئیس‌جمهور است. جیسون گرینبلات، همکار سابق ترامپ در سازمان اقتصادی ترامپ نیز از سال 2017 تا 2018 نماینده ویژه رئیس‌جمهور در امور مذاکرات بین‌المللی بود و وظیفه داشت همراه با جرد کوشنر طرح «معامله قرن» را اجرا کند. این درحالی بود که کوشنر در ساختمان‌سازی و گرینبلات نیز در امور حقوقی و تجارت دارای سابقه بودند. هر سه این افراد نقش‌هایی بزرگ در عرصه سیاست خارجی ایفا کرده‌اند بدون آنکه کوچک‌ترین تخصص قابل‌توجهی در این حوزه کسب کرده باشند یا از مشاورانی توانا بهره بگیرند.

3 دلیل سوم در این میان حضور افراد ایدئولوژیک در بدنه دولت آمریکاست. دو نماینده قدرتمند این گروه «مایک پنس» معاون رئیس‌جمهور و «مایک پمپئو» وزیر امور خارجه آمریکا هستند. این دو فرد متعلق به جریان مسیحیان انجیلی مشهور به «اوانجلیست‌ها» هستند. اوانجلیست‌ها افراط‌گرایان مسیحی هستند که به‌شدت مدافع صهیونیسم بوده و اسلام‌هراس هستند. این گروه براساس متون مقدس مسیحی به جنگ‌های آخرالزمانی باور داشته و می‌کوشند شرایط آن را براساس روایات مسیحی به وجود آورند. آنها بازگشت مسیح را مشروط به این می‌دانند که سرزمین فلسطین در دست یهودیان باشد و بر همین اساس است که مدافع سرسخت رژیم صهیونیستی هستند. این گروه برخلاف رواج چندفرهنگی در غرب مدافع تک‌فرهنگی موردنظر خود هستند. پمپئو که یک مسیحی تندرو است و می‌گوید انجیل همیشه روی میزش باز است پیش‌تر درباره جامعه آمریکا گفته است: «آمریکا خدایان دیگری پرستیده و اسم‌شان را چندفرهنگ‌گرایی گذاشته است. ما انحراف را تایید کرده و اسمش را سبک ‌زندگی متفاوت گذاشته‌ایم.» این گفته‌ها صراحتا به متصلب‌بودن نگاه او اشاره دارد؛ چیزی شبیه آنچه داعش در موصل و نواحی تحت کنترل خود اعمال می‌کرد؛ نابودی تفکرات دیگر در راستای باقی‌ماندن یک تفکر. وزیر امور خارجه آمریکا در جایی دیگر نیز مدعی شده بود «خداوند به شدت درگیر روند خاورمیانه است». مسیحیان اوانجلیست به‌جای حرکت براساس اصول علمی و واقع‌گرایی بر متون و روایات مسیحی تکیه دارند. به همین دلیل درحالی که پژوهشکده‌های علمی چین و روسیه را تهدیدات فوری علیه آمریکا می‌دانند، واشنگتن با هدایت اوانجلیست‌ها مشغول درگیری‌های خاورمیانه‌ای است. برت مک‌کورگ، نماینده سابق آمریکا در ائتلاف ضدداعش که در دوره ترامپ از کار برکنار شد، سال گذشته میلادی در مقاله‌ای به‌شدت سیاست خارجی آمریکا را در خاورمیانه مورد انتقاد قرار داد. وی که خود متخصص خاورمیانه شناخته می‌شود معتقد بود درحالی‌که آمریکا براساس راهبرد خود باید در شرق آسیا تمرکز کند، دولت ترامپ با خروج از برجام و ملتهب‌کردن خاورمیانه درگیر این منطقه شده و چین را رها کرده است.

4 ضلع چهارم در مربع تولید نیروی خلاف جهت در دولت ترامپ، برکناری و به‌حاشیه راندن افراد متخصص و جایگزینی آنها با افراد غیرماهر است. رئیس‌جمهور آمریکا به اذعان بسیاری از اعضای سابق دولت و کارشناسان هیچ‌گونه نظر مخالفی را برنمی‌تابد و تلاش اعضای دولت وی برای تغییر نظر ترامپ اغلب با تلخکامی او همراه است. این مساله می‌تواند به منزوی‌شدن و حتی اخراج این افراد بینجامد. همین مساله موجب شده دولت ترامپ به‌شدت ناپایدار و شناور باشد. تعداد زیادی از اعضای این دولت در مدت زمان‌هایی بسیار یا استعفا داده‌اند یا اخراج شده‌اند. آنتونی اسکاراموچی، مدیر ارتباطات کاخ سفید تنها پس از دو هفته از روی کار آمدن ترامپ و همکاری با وی کناره‌گیری کرد یا در موردی دیگر کی‌تی مک‌فارلند، قائم‌مقام مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور تنها چهارماه توانست در دولت ترامپ دوام بیاورد. رکس تیلرسون، نخستین وزیر امور خارجه ترامپ نیز تنها یک‌سال در مقام خود بود و به‌دلیل اختلاف‌نظر با ترامپ به‌خصوص در زمینه خروج آمریکا از برجام مجبور به استعفا شد. دولت آمریکا به‌دلیل تعداد بالای اخراج‌ها و استعفاها به‌نوعی تبدیل به «محله برو بیا» شده است. به‌جز این مساله، به‌کارگیری افراد غیرمتخصص در امور حساس نیز در دولت ترامپ رواج دارد. بزرگ‌ترین نمونه حال حاضر آن «کلی کرافت» نماینده آمریکا در سازمان‌ملل متحد است. وی پیش از این تنها دوسال در دولت ترامپ سفیر آمریکا در کانادا بوده است. مسئولیت دیپلماتیکی بی‌حاشیه و آسان که با حمایت ترامپ برعهده وی گذشته شده بود. کرافت با همین سابقه کوتاه هم‌اکنون در شورای امنیت سازمان‌ملل وظیفه سختی برای تمدید تحریم‌های تسلیحاتی ایران برعهده دارد. او پیش از رای‌گیری سازمان‌ملل درباره قطعنامه ضدایرانی آمریکا در اظهارنظری ناشیانه گفته بود از دست اعضای شورای امنیت «کلافه» شده است. او که در سال 2007 به مدت یک‌سال عضو هیات آمریکا در سازمان‌ملل بوده به‌دلیل حمایت‌های مالی شوهر میلیاردرش به ستاد انتخاباتی جمهوری‌خواهان توانست نظر ترامپ را برای حضور در دولتش جلب کند. شخصیت ترامپ، حضور اطرافیان بی‌تجربه‌اش در مسئولیت‌های حساس دولت، تفکرات ایدئولوژیک اوانجلیست‌ها به‌خصوص مایک پمپئو وزیر امور خارجه و نیز در آخر ناپایداری افراد متخصص و جایگزینی آنها با افراد غیرماهر باعث شده است نیروی قدرتمند در دولت ترامپ ایجاد کند. این نیروی قدرتمند فاقد فهم درست از عرصه بین‌الملل، دستگاه سیاست خارجی آمریکا را برخلاف ساختارهای سنتی و حرفه‌ای به حرکت درآورده و شکست‌هایی پی‌درپی را برای واشنگتن به ارمغان آورده است.

آخرین هماورد این 4 نیرو در اجرایی‌کردن «مکانیسم ماشه» است. دولت ترامپ بدون توجه به اطلاعیه‌های رسمی و حتی اظهارنظر مسئولان مستقیم پرونده ایران در دولت همانند «برایان هوک» مسئول مستعفی پرونده ایران و جان بولتون مشاور سابق امنیت ملی که گفته بود آمریکا به‌دلیل خروج از برجام نمی‌تواند از مکانیسم ماشه استفاده کند، به‌دنبال استفاده از این مکانیسم بود. تاکنون چین و روسیه به‌صورت جداگانه و همچنین بریتانیا فرانسه و آلمان به‌صورت مشترک با درخواست آمریکا مخالفت کرده و نامه‌هایی در این خصوص به رئیس دوره‌ای شورای امنیت ارسال کرده‌اند. خشم مایک پمپئو از این رفتار اعضای دائم شورای امنیت پس از این مخالفت‌ها در حدی بود که وی مدعی شد نمی‌گذارد چین و روسیه هیچ‌گاه به ایران سلاح بفروشند. وی درباره اروپایی‌ها نیز ادعا کرد آنها طرفدار ایران هستند و می‌ترسند نظر خود درباره تمدید تحریم‌های تسلیحاتی را ابراز کنند. گفته‌های وزیر امور خارجه ترامپ نشان می‌دهد چهارگانه‌هایی که سیاست خارجی آمریکا را واژگونه کرده‌اند همچنان به رهبری بزرگ‌ترین فرد ایدئولوژیک کابینه ترامپ مشغول کار هستند.

 * نویسنده :  سیدمهدی طالبی،روزنامه‌نگار

مرتبط ها