کد خبر: 43056

علی جمشیدی:

ما و میراث «تقریبا هیچ»

پیش‌روی ما، هم انتخابات ایالات متحده قرار دارد و هم انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ و اگر قرار باشد برخی منتقدان با بی‌تدبیری خود دوباره به‌گونه‌ای رفتار کنند که فضا برای فعالیت رسانه‌ای «امیدواران به غرب» پدید آید، باید دوباره انتظار برگشتن ورق و غالب‌شدن برجام یا مشابه آن بر مردم را در گوشه‌ای از ذهن نگه داشت.

به گزارش «فرهیختگان»، علی جمشیدی، دبیرگروه سیاسی طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: 23 تیرماه ۱۳۹۴ توافق هسته‌ای میان ایران و گروه 1+5 در وین امضا شد، توافقی که پیش‌نویس آن چندماه پیش در لوزان به تایید طرفین رسیده بود و در دهه سوم تیر به‌صورت جامع، مکتوب و امضا ‌شد. گفتن درمورد برجام چندان دشوار نیست، مخصوصا حالا که به یک تجربه تاریخی بدل شده، اما الزاما این گفتن‌ها و حتی ارائه دوباره یک ارزیابی تحلیلی، عمیق و تخصصی نمی‌تواند گره‌گشای وضعیت کنونی باشد، مگراینکه از آن درسی گرفته شود برای ادامه تاریخ، برای آینده و برای نسل‌هایی که می‌خواهند بدانند یک ماجراجویی سیاسی و خوش‌خیالی مفرط چه هزینه‌هایی به کشور تحمیل کرد و ایران از کجا به کجا رسید. در پنجمین سالگرد امضای توافق هسته‌ای نگاه می‌کنیم به فرآیندی که از انتخابات سال ۹۲ در ایران آغاز، درجریان تبلیغات تئوریزه و پس از تشکیل دولت عملیاتی شد.

 آنچه گذشت از 92 تا 97

در فضایی ملتهب به‌ویژه از منظر اقتصادی در سال‌های ۹۱ و ۹۲، موعد یازدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری فرا رسید. آرایش سیاسی و رسانه‌ای حاضران در میدان رقابت در نگاه مردم سه راه متفاوت را تصویر می‌‌کرد؛ مسیر روحانی، مسیر جلیلی و مسیر قالیباف.

نفر اول یعنی حسن روحانی با یک ساده‌سازی بزرگ در مفاهیم به میدان آمد، او از همان روزهای ابتدایی تبلیغات، دو راهبرد اصلی در دستورکار داشت. ابتدا گره‌زدن مساله اقتصادی به پرونده هسته‌ای و موضوع سیاست خارجی و سپس ارائه راه‌حل تکراری قبلی برای مسائل و چالش‌های بین‌المللی، یعنی نسخه روزآمدشده تنش‌زدایی در سیاست خارجی که حالا شده بود: «کنار آمدن و توافق با کدخدای جهان یا همان آمریکا.»

شعار کلیدی «هم چرخ سانتریفیوژ بچرخد، هم چرخ زندگی مردم» هم خلاصه‌شده فضاسازی رسانه‌ای بلندمدتی بود که سال‌ها در جامعه ایرانی اجراشده و حالا یک کاندیدای انتخابات ریاست‌جمهوری که ازقضا سابقه مذاکراتی و مرتبط با این ماجرا را هم در کارنامه داشت چنین ادعایی را تکرار و نسخه‌ تعامل با آمریکا را یگانه راه‌حل مشکلات اقتصادی کشور عنوان می‌کرد.

درمقابل سعید جلیلی که نماد ادامه دولت احمدی‌نژاد شده بود با یک نابلدی سیاسی نتوانست از ایده خود در موضوع سیاست خارجی به‌درستی دفاع کند و حتی آن را به نقطه‌ضعف خود تبدیل کرد.

محمدباقر قالیباف ضلع سوم انتخابات هم، هرآنچه تلاش کرد توضیح دهد که با اتکا به توان داخلی می‌توان مشکلات را حل کرد، نتوانست بر رقیب حرفه‌‏ای خود در مناظره و خطابه فائق شود و زمین‌گیر چند تک و پاتک سیاسی و رسانه‌ای شد.

 در چنین فضایی، دوقطبی بزرگی میان جلیلی و روحانی شکل گرفت، یکی نماد تداوم وضع موجود و مخالف تعامل با جهان و دیگری منادی تغییر، مذاکره و حل مشکلات با همان مفهوم ساده‌سازی شد و خب نتیجه هم از قبل قابل پیش‌بینی.

 مذاکره به‌مثابه یک پروژه سیاسی داخلی

 با پیروزی حسن روحانی در انتخابات، فضا برای پیشبرد ایده یادشده فراهم آمد، از همان روزهای اول، مقدمات مذاکره با روش و افراد جدید تدارک دیده شد و به‌سرعت محمدجواد ظریف با اختیارات قابل‌توجه از جانب حسن روحانی مذاکرات را آغاز کرد. در این میان اما نکته مهم این بود که مذاکره و توافق از نظر دولت روحانی تفاوتی بزرگ با نظر کلان حاکمیت ایران داشت. دولتی‌ها علاوه‌بر حل مشکل اقتصادی به توافق با غرب به‌عنوان یک پروژه سیاسی هم نگاه می‌کردند، پروژه‌ای که دوام آنها را تضمین کند و بتواند به‌عنوان ابزاری برای پیروزی در سیاست داخلی مورد استفاده قرار گیرد.

با وجود اینکه گفته می‌شد برجام نظر کلان نظام بود، اما واضح و مشخص بود که مجری، بخش عمده‌ای از نظرات خود را در میدان عمل اجرا کرده است، نکته‌ای که مستقلا عاملی برای ایجاد فاصله‌ای معنادار میان خواست نظام و خواست دولت به‌شمار می‌آمد. همین اصرار بر تحقق ایده مجری مذاکره‌کنندگان هم بود که باعث شد از منافع ملی برای تکمیل و تحقق یک پروژه سیاسی هزینه شود، یعنی برای اینکه منافع داخلی دولت برآورده شود، به‌جای تلاش برای توافق خوب و تامین‌کننده منافع ملی، ایده «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» شکل گرفت.

 دوقطبی جعلی و هدررفت منافع ملی

البته نباید فراموش کرد درمقابل تیم دولت، منتقدانی حضور داشتند که با کنش سیاسی ناشیانه خود در نقطه‌ای قرار گرفته بودند که مردم گمان می‌کردند آنها مخالف هرگونه توافقی با غرب هستند و «توافق‌نکردن» را در هر شرایطی بهتر می‌دانند. در این موقعیت هر روز که می‌گذشت دوقطبی دولت با منتقدان سنگین‌تر و چالشی‌تر می‌شد و به‌جای اینکه یک دوقطبی منصفانه و منطقی یعنی «توافق خوب-توافق بد» مساله جامعه باشد، «توافق-عدم توافق» موضوع اصلی و شرایط برای مذاکره‌کنندگان فراهم شد تا با عجله تمام و استفاده از همه ابزارها (حتی ذبح منافع ملی) به‌سمت امضای برجام قدم برداشته شود.

بعید است تا سالیان‌سال کسی فراموش کند که حسن روحانی حتی آب‌خوردن مردم را هم به توافق گره زد و محمدجواد ظریف از آمریکا غولی ساخته بود که اگر دست به ماشه ببرد، کل سیستم دفاعی کشور فرو می‌ریزد.

تعجیل دولت برای توافق و ایده «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» کار را به‌جایی رساند که محمدجواد ظریف تنها با بخشی از حزب دموکرات در آمریکا توافق کرد، توافقی یک‌طرفه، نیم‌بند، ضعیف و فاقد هرگونه ضمانت اجرایی، به‌گونه‌ای که ایران هر آنچه داشت در همان فاصله تیرماه تا دی‌‌ماه تقدیم کرد و منتظر ماند تا در سال‌های بعد آمریکا و اروپا به تعهدات‌شان عمل کنند.

سراسیمگی، بی‌مبالاتی و بی‌توجهی به نظر کارشناسانی که همان موقع بارها درباره آینده امضای چنین توافقی هشدار داده بودند، باعث شد امضای وزیر امور خارجه پای توافق سستی بنشیند که چندماه بعد با یک تغییر سیاسی در کاخ سفید از اساس نابود شد.

خروج ترامپ از برجام به‌هیچ‌عنوان امر غیرقابل پیش‌بینی و غیر قابل تصوری نبود، چراکه بارها ازجمله در جلسه معروفی که مرداد آن سال در شورای روابط خارجی برگزار شد، کارشناسان این موضوع را به محمدجواد ظریف و همکارانش گوشزد کردند، اما آنها از شنیدن و قبول این انتقاد درست، طفره رفتند.

 توافق روی متنی ضعیف و بی‌اعتبار

البته ضعف‌های برجام به نادیده انگاشتن چنین فرضیه‌‌ای محدود نمی‌شود، چراکه نگاه به متن توافق گویای ایرادات بسیار بزرگ و قابل‌توجه است. متن برجام با وجود تبلیغات دولتی‌ها به‌مراتب ضعیف‌تر از آن چیزی است که حتی برخی منتقدان از آن یاد می‌کنند. برای مثال تحریم‌ها هرگز در برجام رفع نشد، ریشه‌ آن هم در پی‌نوشت ۱۶ پیوست دوم توافق هسته‌ای است، جایی که با چند عبارت کوتاه، عملا امکان گشایش در روابط بانکی ایران پس از برجام محدود و محصور نگه داشته شد و این خود عاملی برای فقدان تاثیر اقتصادی برجام بود. یا در مثالی دیگر مکانیسم حل اختلاف که هم در برجام و هم در قطعنامه ۲۲۳۱ آورده شده، گویای این است که پذیرش عجیب‌وغریب فرآیند «اسنپ‌بک» نه‌تنها توافق را سست کرده که گرفتاری‌های زیادی را هم برای کشور پدید آورده و حتی ممکن است اندک آورده‌های برجام برای کشور را هم در ماه‌های آینده از بین ببرد. البته کار‌شناسان بارها درمورد ایرادات متنی توافق هسته‌ای توضیحات مبسوطی داده‌اند که بازگویی آنها مثنوی هفتادمن خواهد شد. خلاصه آنکه این عدم توازن باعث شد در دوران حیات برجام و حضور باراک اوباما در کاخ سفید عایدی «تقریبا هیچ» برای کشور پدید آید و امروز هم که ترامپ از توافق خارج‌شده، تحریم‌های سنگین و بی‌نظیر تاریخی علیه کشورمان اعمال شود.

 نسبت ما با ته‌مانده برجام چیست؟

حالا اما یک سوال کلیدی مطرح است؛ اینکه نسبت ما با همین اندک توافق باقی‌مانده و روبه‌احتضار چیست و باید چه رویکردی را در قبال آن داشته باشیم؟ نگاه به وضعیت کنونی چه در سیاست داخلی و چه در فضای بین‌المللی نشان می‌دهد چاره‌ای جز صبر و کنار آمدن کج‌دار و مریز با توافق هسته‌ای نداریم. از یک‌طرف به همان دلایلی که در بالا تشریح شد، یعنی ضعف توافق و مکانیسم غلط حل اختلاف، خروج از آن تبعات حقوقی و سیاسی سنگینی برای کشور به‌دنبال دارد و از طرف دیگر دولت همچنان کورسوی امیدی دارد و می‌گوید ممکن است اندک آورده احتمالی یعنی رفع تحریم‌های تسلیحاتی سازمان‌ملل در اواسط مهرماه محقق شود و لذا فعلا چاره‌ای جز تحمل وضعیت کنونی نیست، هرچند باید توامان برای کاهش تبعات آن و بازیابی توان هسته‌ای تلاش کرد. ماجرای سایت شهید احمدی‌روشن نطنز نشان داد توان هسته‌ای همچنان گزینه بازدارنده ارزشمندی برای کشور است و نباید به هیچ قیمتی آن را از دست داد.

 آینده سیاست در ایران و چند نکته

موضوع آخر که شاید مهم‌تر از چند مساله تشریح‌شده در سطور بالا باشد، این است که امروز برجام به‌عنوان یک تجربه تاریخی و بسیار پرهزینه مقابل ما قرار دارد. مدافعان آن یا به‌عبارت بهتر مدافعان رویکرد برجامی، اما ساکت نیستند و از قضا ترفندهای رسانه‌ای خوبی هم برای مواجهه با افکارعمومی در دست دارند، ترفندهایی که حتما در آینده سیاسی کشور مورد استفاده قرار خواهد گرفت. به یاد بیاورید روزهایی را که حسن روحانی با ساختن یک رقیب فرضی و رقابت با آن، مدام می‌گفت عده‌ای می‌خواهند دور کشور دیوار بکشند، مخالف ارتباط با دنیا هستند و نمی‌خواهند مشکل اقتصادی کشور حل شود درحالی که هیچ‌کسی در کشور به چنین چیزی معتقد نبود و حتی از آن حرف هم نمی‌زد.

پیش‌روی ما، هم انتخابات ایالات متحده قرار دارد و هم انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ و اگر قرار باشد برخی منتقدان با بی‌تدبیری خود دوباره به‌گونه‌ای رفتار کنند که فضا برای فعالیت رسانه‌ای «امیدواران به غرب» پدید آید، باید دوباره انتظار برگشتن ورق و غالب‌شدن برجام یا مشابه آن بر مردم را در گوشه‌ای از ذهن نگه داشت.

 این تقابل میان منتقدان امیدواری به غرب و حامیان آن حتما در بزنگاهی مانند انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا هم تکرار خواهد شد چنانچه امروز هم این چالش وجود دارد.

امیدواران به غرب می‌گویند با تغییر دولت در ایالات متحده امکان تغییر در برجام و پس از آن مناسبات خارجی و اقتصاد ایران وجود دارد. این جریان آنقدر در این مسیر پرشتاب است که حتی در این روزها و ماه‌ها ابایی ندارد تیتر اول رسانه خود را به دفاع از کاندیدای دموکرات‌ها در انتخابات آمریکا اختصاص دهد، گویی که در نقش ستاد انتخاباتی جو بایدن در تهران فعالیت می‌کنند. البته پرواضح است که این امیدواری و تحلیل بی‌مبنا که اگر بایدن بیاید آمریکا به برجام بازمی‌گردد هم حتما غلط خواهد بود، چراکه بازگشت دولتی دموکرات به‌هیچ‌عنوان مساوی بازگشت ایالات متحده به توافق هسته‌ای و نقطه اول آن نخواهد بود.

 چرا منتظران بایدن آب در هاون می‌کوبند؟

اول  راهبرد کلان سیستم حاکم بر آمریکا اعم از قوه مجریه و کنگره در این کشور یکسان است و همگی آنها نظر واحدی درباره ایران دارند. این وحدت‌نظر را می‌توان از طرح‌ها و امضاهای ضدایرانی این روزهای آنها فهمید. دموکرات‌ها در کنگره اگر از جمهوری‌خواهان تندتر نباشند، کندتر نیستند. همین چندی‌پیش بود که دموکرات‌های کنگره جلوتر از جمهوری‌خواهان خواستار تغییر مواجهه ترامپ با موضوع تحریم‌های تسلیحاتی ایران شدند و از کاخ سفید خواستند با شدت عمل بیشتری در این زمینه اقدام کند.

دوم  جو بایدن و تیم او از همین حالا آب پاکی را روی دست مدافعان‌شان در ایران ریخته‌اند. همین چند روز پیش بود که «آنتونی بلینکن»، مشاور ارشد جو ‌بایدن در نشست مجازی «کمیته یهودیان» آمریکا تاکید کرد اگر نامزد حزب دموکرات در انتخابات ریاست‌جمهوری پیروز شود همه تحریم‌ها علیه ایران را حفظ خواهد کرد.

سوم  آمریکا یک‌بار هزینه خروج از توافق هسته‌ای را پرداخت کرده و حالا به نقطه‌ای رسیده که بازگشت برای هیچ حزبی در آمریکا به‌صرفه نیست. لذا واضح است که کمتر سیاستمداری در ایالات متحده حاضر باشد یک‌بار دیگر چنین هزینه‌ای را پرداخت کند و به برجام بازگردد.

چهارم ترامپ و تیم او امروز با برجام کاری کرده‌اند که اولا در سیستم حاکم بر ایالات متحده به‌سادگی امکان بازگشت به نقطه قبلی وجود نداشته باشد و ثانیا در ایران کسی قبول نکند بدون جبران گذشته چنین اتفاقی رخ دهد و همه‌چیز عادی شود. لذا ساده‌انگارانه است که جریانی در کشور همچنان ایده سال ۹۲ و امید به تعامل با آمریکا را در ذهن داشته باشد و تصور کند می‌تواند ولو به همراهی بخشی از جامعه، از این مسیر توفیقاتی به دست بیاورد.

 

مرتبط ها