کد خبر: 42949

نگاهی انتقادی به چند مدعا

پیشرفت تدریجی و انقلابی

آیا می‌توان هم پیشرفت کرد و هم انقلابی بود؟ اگر ندانیم پیشرفت و انقلاب به‌‌عنوان اصطلاحات تخصصی چه معانی مختلفی می‌توانند داشته باشند، ممکن است به‌سرعت با «آری» یا «نه» به این پرسش پاسخ دهیم و کار را تمام‌شده بپنداریم.

به گزارش «فرهیختگان»،  آیا می‌توان هم پیشرفت کرد و هم انقلابی بود؟ اگر ندانیم پیشرفت و انقلاب به‌‌عنوان اصطلاحات تخصصی چه معانی مختلفی می‌توانند داشته باشند، ممکن است به‌سرعت با «آری» یا «نه» به این پرسش پاسخ دهیم و کار را تمام‌شده بپنداریم. دشواری پاسخ، در وهله نخست، وقتی است که بخواهیم با «نظر تکامل‌گرایان راجع‌به پیشرفت» به آن جوابی بدهیم چراکه این گرایش، پیشرفت را امری «صرفا تدریجی» درنظر می‌گیرد که نمی‌تواند «انقلابی» باشد.

به‌عنوان مقدمه لازم است گفته شود که علی‌الاغلب و در تداول اهالی اندیشه و علم و حتی افواه‌عامه، پیشرفت به‌منزله امری «انباشتی» درنظر گرفته می‌شود. به بیان دیگر، فرض اغلب افراد آن است که بشر دائما درحال پیشرفت است. این پندار به‌خصوص درباره «علم» صادق است و البته غالبا مراد از علم، تکنیک است.

براساس فهم رایج از نظریه پارادایم‌های توماس کوهن، درخصوص تمایز انقلاب و پیشرفت چنین می‌توان گفت که پیشرفت مربوط به «علم عادی» بوده و انقلاب وقتی است که علم عادی - ناظر به بحران پیش‌آمده- توانایی حل مسائل را از دست می‌دهد و اینجاست که انقلاب علمی رخ می‌دهد.

لازم است تاکید شود که براساس اندیشه کوهن نمی‌توان از انباره علم سخن گفت، چراکه «انباره» دال بر انباشتی، افزایشی و صعودی‌بودن علم است. به این ترتیب کوهن مخالف آن است که پیشرفت همان انباشتگی علم تلقی شود. البته باید التفات داشت که کوهن درخصوص «پیشرفت برون‌پارادایمی» – میان‌پارادایمی- و تاریخی، بعضا تفکیک نکرده است. او پس از آنکه نظریه‌اش معرکه‌ آرای متفکران شد، می‌پذیرد که پارادایم جدید- مثلا فیزیک انشتین- نسبت به پارادایم پیشین - مثلا فیزیک نیوتن- کارآمدتر است ولی در عین‌حال، از قیاس‌ناپذیری یا سنجش‌ناپذیری پارادایم‌ها سخن به‌میان می‌آورد و قیاس‌ناپذیری هم مستلزم نسبی‌گرایی و نفی واقع‌گرایی -دست‌کم در معرفت‌شناسی- است.

براساس فهم رایج از قیاس‌ناپذیری، نمی‌توان یک پارادایم را از پارادایم دیگر برتر دانست. همچنین به دلیل درون‌پاردایمی بودن معیارهای سنجش – یعنی اینکه منظری بیرون از پارادایم وجود ندارد- نمی‌توان یک پارادایم را با پارادایم دیگر مقایسه کرد و نیز نمی‌توان متوقع گفت‌وگو، توافق و درک مشترک میان اعضای دو پارادایم مختلف شد. اما نکته راهگشاتر از این بحث‌های مقدماتی، آن است که اساسا پارادایم‌های کوهن درباره انقلاب‌های علمی و علوم تجربی است و در حوزه فلسفی، صرفا قادر به حضور در مباحث فلسفه علم است. یعنی نمی‌توان آن را برای علوم عقلی به‌کار گرفت و فی‌المثل از پارادایم سینوی و پارادایم صدرایی سخن گفت.

از سوی دیگر، اگر انقلاب اسلامی را یک پارادایم نسبت به پارادایم پهلوی درنظر بگیریم – چراکه مکرر در فضای علوم انسانی کشور گفته می‌شود «پارادایم انقلاب»- اگر مرادمان از «پارادایم» ناظر به اندیشه توماس کوهن باشد، با این مساله مواجه می‌شویم که «پیشرفت درون انقلاب اسلامی» (یعنی پیشرفت درون یک پارادایم) ممکن است، اما نمی‌توان آن را یک «پیشرفت» نسبت به پارادایم سابق یا سایر پارادایم‌ها تلقی کرد. اما باید پرسید که آیا انقلاب‌های سیاسی هم مشمول نظریه کوهن هستند؟ اگر پاسخ منفی باشد، محک زدن انقلاب اسلامی ایران هم خارج از صلاحیت اندیشه کوهن است. می‌توان همه اینها را نادیده گرفت، اما از آنجایی که انقلاب اسلامی و رویکرد متناسب با آن در علم – لااقل حسب مدعیات موجود و معرفت شناختی در فلسفه اسلامی که خود را انقلابی می‌دانند- یقین‌گراست، نمی‌توان لفظ کوهنی «پارادایم» را برای آن به‌کار برد. بنابراین به‌نظر می‌رسد برخلاف معنای واژگانی، تعبیر «پارادایم» در معنای اصطلاحی یا کوهنی آن برای انقلاب اسلامی هم درست نیست. خلط مشابه دیگری که میان مفاهیم و مصطلحات «فلسفه علم» و حوزه «فلسفه و کلام» صورت می‌گیرد، بهره‌گیری در باب «ابطال‌پذیری» کارل پوپر است که براساس آن، برخی گزاره‌های کلامی و دینی به‌سبب ابطال‌ناپذیری مورد تردید و حتی وازنش قرار می‌گیرد. در حالی که این نظریه چه نزد پوپر و چه در ابطال‌پذیری تعدیل‌یافته دوئم، به حوزه «علم» تعلق دارد.

به‌هرحال می‌شود پرسید که آیا پیشرفت صرفا ناظر به امری عادی یا امری تدریجی است یا انقلاب نیز یک پیشرفت محسوب می‌شود؟ اگر هر دو اصطلاح را مربوط به حوزه فلسفه علم بدانیم و به تامس کوهن رجوع کنیم، کوهن مخالف تلقی خطی و چندخطی در پیشرفت تاریخی بود و البته در این‌باره گاه به تناقض نیز دچار می‌شد، اما اغلب بر این گزاره اصرار داشت که آنچه ما - و البته عموم مردم- به‌عنوان پیشرفت علم(پیشرفت به‌معنی تراکمی و انباشتی) می‌شناسیم، نه حاصل پیوست و تداوم، که حاصل گسست‌ها یا انقلاب‌های علمی بوده است. یعنی پیشرفت علم در معنای متداول آن، در اصل همان انقلاب است و این نظری است در مقابل نظریه‌های تکاملی و نوتکاملی که پیشرفت را یک روند مستمر همراه با تغییرات می‌دانند.

 تتبعات پارادایمی و نسبی‌گرا و پیشرفت اسلامی

برخی مانند پوپر این نقد را متوجه کوهن می‌دانند، که در نظریه او، علم، دلبخواه و سلیقه‌ای بوده و منشأ واقعی ندارد. برخی دیگر می‌گویند نظریه او کاشفیت علم و آفاقیت و عینیت را از آن می‌زداید یا به‌نوعی مفهوم علمی را تغییر داده و تجدیدنظرطلبانه است. ایمره لاکاتوش نیز بر این باور است که قیاس‌ناپذیری به‌دلیل عدم مقایسه‌پذیری، امکان فهم پارادایم موجود را هم مخدوش می‌کند. او همچنین می‌افزاید که قیاس‌ناپذیری با پیش‌بینی علمی، قابل جمع نیست. برخی بدون توجه به نقدهای اشاره شده و بی‌التفات به نسبی‌گراییِ مندرج در اندیشه کوهن، به استقبال قیاس‌ناپذیری پارادایم‌ها رفته و بر این اساس با ذوق‌زدگی مدعی می‌شوند پارادیم‌ها قیاس ناپذیرند و نمی‌توان از برتری پارادایم علم غربی بر علم اسلامی دفاع کرد. این مدعا، ملازم و متضمن آن است که آفاقیت علم و دین یا جهانی بودن علم و دین را نفی کنیم. علاوه‌بر این، قیاس‌ناپذیری تنها ناظر به نفی نگاه سوم نسبت به پارادایم‌ها نیست، بلکه امکان سنجش یک پارادایم از درون همان پارادایم را هم منتفی می‌سازد. (سنجش‌ناپذیری) بر همین اساس است که سنجش‌ناپذیری ترجمه دقیق‌تری نسبت به قیاس‌ناپذیری است و از همین رو است که کوهن، معتقد بود نمی‌توان تاریخ را فهمید و روند و غایت آن را مشخص کرد، چراکه انسان نمی‌تواند بیرون از تاریخ بایستد.

مشابه لوازم پارادایم‌گرایی را می‌توان در برداشت‌های تفسیری و پست‌مدرنِ دین‌مدارانه دید. برخی درصدد هستند که با مددگرفتن از اندیشه‌های پست‌مدرنِ منتقد مدرنیته، حتی سنت را بازسازی کنند. این اقدام نقض غرض است، چراکه پست‌مدرنیسم اگرچه به مدرنیته انتقادهایی دارد اما به‌طریق اولی، همچون واضعش ژان فرانسوا لیوتار به جنگ فراروایت‌ها رفته و سنت و دین را هم با چالش مواجه می‌کند. اگرچه برخی معتقدند که پست‌مدرنیسم، نه گسست از مدرنیته که پیوست و حتی تداوم آن است. برخی هم راه میانه در پیش گرفته و می‌گویند پست‌مدرنیسم، گسست در عین پیوست است.

به‌هر‌ روی، بدوا به‌نظر می‌رسد که نگاه تکامل‌گرایان در نسبت با نگاه‌های تفسیری و پست‌مدرن به رویکرد اسلام‌گرا و -آثاری که با عنوان معرفت‌شناسی ذیل فلسفه اسلامی تدوین شده‌اند- نزدیک‌تر باشد. البته رویکردهای فوق بودند که جهانگیریِ بوم‌زدای تکامل‌گرایان را با چالش مواجه کردند و همین چالش بود که فرصتی برای پیدایی پساسکولاریسم و بوم‌گرایی و اسلام‌گرایی را فراهم کرد.

 ضعف تکامل‌گرایی وطنی فرآورده‌گرایی به‌جای فرآیندگرایی

قائلان به نظریه‌های تکاملی در ایران که طرفدار نوسازی و مدرن شدن هستند، اغلب به تکامل‌گرایی وفادار نبوده‌اند چراکه نظریه‌های تکاملی، تاریخ و نیز علم و تمدن را در یک فرآیند می‌بینند که می‌تواند خطی یا چندخطی باشد. اما تکاملی‌های وطنی، فرآورده‌گرا هستند.

اگر نزد برخی از قائلان نظریه تکاملی در غرب، شاهد غرب درون‌ماندگار(immanent) اما باز –به‌منزله آینده‌ای باز و گشوده- هستیم، نزد اغلب تجددگرایان مخالف پیشرفت اسلامی، خودآگاه یا ناخودآگاه، غلبه با «نظریه پایان» و نهایی‌بودن لیبرالیسم است!  این در حالی است که می‌توان این احتمال را درنظر داشت که غرب کنونی، غرب پایانی نیست. گرایش‌های جدید در غرب به فرهنگ شرقی از هندوئیسم و تائوئیسم و بودیسم و... را اگر حتی چندان هم جدی نگیریم، به‌هرحال حاکی از تغییر غرب است که توسط بسیاری از تجددگرایان نادیده گرفته می‌شود، گویی غرب به بُتی صلب نزد اینان بدل شده است. این ظاهرگرایی به ظاهرگرایی تکفیری که تصوری ثابت از سنت و گذشته دارد، بی‌شباهت نیست. البته هر تغییری –چه در غرب چه هرجای دیگر- را نمی‌توان پیشرفت انگاشت.

به بیان دیگر، تجددگرایان وطنی اغلب با مدرنیته به‌مثابه فرآورده- یعنی غرب حاضر- روبه‌رو می‌شوند، درحالی که می‌توان و باید غرب به‌منزله فرآیند را هم لحاظ داشت.

در میان این گروه، شاهد فرآورده‌گرایی درخصوص دین نیز هستیم. به این معنا که تجددگرایان به‌خصوص در شاخه‌های غیر از روشنفکری دینی، دین را به‌منزله یک فرآورده و آنچه اکنون هست درنظر گرفته و بنابراین نه‌تنها تکامل غرب که تکامل دین را محذوفِ مفروض درنظر گرفته‌اند درحالی که خود طرح «ایده پیشرفت اسلامی» به‌معنای پیشرفت اسلام و بالفعل کردن امکانات بالقوه‌ای نیز هست که در درون اسلام وجود داشته یا ممکن است در ادامه رشد خود، این توانایی را بروز دهد.

توجه به‌خصوصیت تکاملی دین، مانع از سلفی‌گرایی و ظاهراندیشی است و با لحاظ خصلت تکاملی علم و دین، پیشرفت اسلامی چه به‌مثابه علم - ناظر به واقعیت- و چه به‌منزله دکترین- ناظر به ارزش‌ها- نگاهی منصفانه و واقع‌بینانه خواهد داشت.

براساس نگاه فرآورده‌گرا، «منطق رسیدن غرب به پیشرفت کنونی» نادیده گرفته می‌شود؛ منطقی که انتقاد و خلاقیّت را پذیرفته است. درست برخلاف کسانی که نظریه پیشرفت اسلامی، علم دینی و نظایر آن را تخطئه می‌کنند. اگر نوع مواجهه اینان را بپذیریم، آنگاه امروز نیز حکم امثال گالیله که علم زمان خود را به چالش گرفتند، مرگ خواهد بود. اینجاست که به قول دکتر رفیعی‌آتانی خطاب به این دسته از غرب‌گرایان باید گفت: «مقلد غرب باشید. یعنی مقلد عمیق آن باشید نه مقلد ظاهرگرا. ظاهرگرایی در این مورد علاقه‌ای است کودکانه.»

درخصوص مدرنیته، می‌توان به طرح‌هایی غیر از طرح‌های ظاهرگرایانه و تقلید سطحی فکر کرد. ازجمله طرح «طه عبدالرحمن» که معتقد است روح مدرنیته یا تجدد، متفاوت از تجدد تجسدیافته و عینی است و از این رو، مسلمانان می‌توانند تجسدی متفاوت بدان ببخشند. در عین‌حال، نوشته حاضر برخلاف عبدالرحمن، درباره روح و جسم مدرنیته قائل به دوگانه‌انگاری نیست، بلکه صرفا از قائل‌شدن به این‌همانی و تطابق کامل میان آن‌دو برحذر است.

 * نویسنده: محسن سلگی، دانش‌آموخته دکتری علوم‌سیاسی دانشگاه علامه‌طباطبایی

مرتبط ها