به گزارش «فرهیختگان»، در یونان باستان، در دولت-شهر اسپارت رسم بر آن بود که برای تمرین رزمآوری به شکار بخشی از جامعه هلوت بپردازند که از منظرشان دون و پست بهحساب میآمدند؛ شکاری که بهمثابه تمرین نظامی برای رسیدن به جنگاوری موردنیاز تلقی میشد. این اولین تجربه ثبتشده بشر در مقام شکارگر انسان است؛ موضوعی که درطول تاریخ با داستان و خیال آمیخته میشود و نتیجه آن، این روزها در قالب سینمایی خودنمایی میکند که ما با زیرژانر «شکار انسان» میشناسیم.
در یک سال گذشته، تعداد قابلتوجهی فیلم با موضوع شکار انسان در هالیوود تولید شده و حتی ماجرا به سریالهای اینترنتی نتفلیکس هم کشیده شده است. در ماههای اخیر فیلم «شکار» در سایتهای آنلاین فیلم به موفقیتهایی دست یافته و مدام درباره ساختار و محتوایش سخن گفته میشود. اما مسألهای که چندان بدان اشاره نمیشود، علیت ماجرای شکار انسان است.
ریچارد کانل در 1924، داستان کوتاهی با عنوان «خطرناکترین بازی» مینویسد که داستان تقابل دو نگاه در شکار است؛ رینسفورد که برای شکار جگوار به آمازون بارانی رفته، دربرابر زاروف روس که از شکار حیوانات زده شده و تصمیم به شکار انسانها دارد. از دید زاروف، شکار انسان نوعی تقابل ثروت و قدرت دربرابر فقر و دونبودگی بشری است، اما این موضوع موردپسند رینسفورد نیست. حالا این تقابل به یک بازی شکار بدل میشود؛ جایی که رینسفورد درنهایت بازی را برده و در یک وضعیت استعاری، در رختخواب زاروف بیدار میشود.
داستان کوتاه کانل 6 سال بعد توسط ارنست شودساک، خالق کینککونگ به فیلمی با همین نام تبدیل میشود. در زمانهای که قرار بود روسها بدترین آدمهای روی زمین باشند، «خطرناکترین بازی» تصویری ضدانسانی از کمونیستهای آنسوی آبها ارائه میداد، اما قرار نبود این بازی به جای باریکتری ختم شود؛ به جایی که در فیلم «شکار» با آن روبهرو میشویم و البته در فیلم «باکورائو» دگرگونشده تحویلمان داده میشود.
فیلم سینمایی شکار (The Hunt) محصول آمریکا و در ژانر اکشن، ترسناک است و به کارگردانی Craig Zobel در سال جاری میلادی (2020) ساخته شد. در «شکار» 12نفر – که خودش مصداق استعارهای دارد – خود را دهانبسته در میان جنگل مییابند. آنها با یافتن جعبهای پر از سلاح درمییابند که در یک بازی خطرناک وارد شدهاند – کمااینکه فیلم اقتباسی از داستان ریچارد کانل بهحساب میآید – و باید برای بقای خویش مبارزه کنند. در این بازی همه شکار میشوند، جز کریستال. کریستال با 11 همراه قربانی خود یک تفاوت عمده دارد. او چیزی نیست که شکارچیان تصور میکردند. او انتخابی اشتباه بوده که حال میتواند با قربانی کردن شکارچیانش، نجات یابد. شکارچیان طعمههای خود را از میان فعالان دستراستی انتخاب میکنند؛ کسانی که با نژادپرستی و حمل اسلحه میانه خوبی دارند و تأکید شدیدی بر نظام طبقاتی مبتنیبر رنگ پوست و ثروت دارند. درمقابل، شکارچیان شخصیتهای فرهیختهای بهحساب میآیند که تصمیم میگیرند قربانیان خود را در موقعیت مدنظرشان – البته برای نیروی متخاصم – قرار دهند. یک وضعیت کاملا دهشتناک متأثر از نظام راستگرای لیبرال، جاییکه داشتن ثروت میتواند به شما هر قدرتی بدهد، تا جاییکه میتوانی برخلاف تصویر همیشگی خود اقدام کنی. ثروت بهنوعی عامل توحش همان قشر روشنفکری میشود که میخواهد متوحشان نژادپرست را از سر راه بردارد. با این حال، «شکار» تلاش میکند تصویری منفی از جنبه جمعگرایی بشری نیز ارائه دهد. درنهایت این فرد است که موفق به نجات خود میشود. کریستال کسی را از مخمصه شکلگرفته آزاد نمیکند. او قهرمانی است که بهواسطه داشتن قابلیتهای رزمی – با تأکید بر صحنه مبارزه میان کریستال و آتنا که جنبه اسطورهای هم دارد – جایگاه خدایی شکارچیانش را بهدست میآورد. این تصویر عمومی از سینمای شکار انسان است؛ جاییکه برنده آن کسی است که قابلیتهای خدایی و اسطورهای دارد. ضعیف باید نابود شود و این همان چیزی است که شکارچیان بدان میاندیشند.
در مقابل چنین وضعیتی، در همان سالی که «شکار» اذهان را بهسمت خود میکشاند، دو کارگردان برزیلی «باکورائو» (Bacurau) را میسازند. برخلاف فیلمهای سابق در نام فیلم نه اسمی از انسان است و نه شکار. نه به بازی دهشتناک این زیرژانر اشاره میشود و نه تصویری از آن آنتاگونیست مرسوم. اسم فیلم اشاره به روستایی دارد در نقطهای دورافتاده در برزیل. دولت تصمیم میگیرد برای ازبین بردن اهالی روستا، آن را به ثروتمندان خارجی بفروشد تا توسط آنان شکار شوند. خارجیها تلفیقی از تصویر روشنفکرانه رسانهها و توحش وسترن تاریخیاند. آنها میان سرخوشی کشتن انسان و اخلاقیات منحط خود سرگردانند و نتیجه امر چیزی خارج از چارچوبهای رایج ژانر است. اهالی روستا در امر جمعگرا موفق به شکست دشمن خارجی میشوند و نماینده دولت را به وقیحانهترین شکل بر الاغی سوار میکنند تا بهنوعی او را تنبیه کنند. سردسته شکارچیان نیز به سردابی منتقل میشود تا به شیوه فکری خودش نابود شود. درنتیجه اهالی روستا با تکیه بر سنت خود، درمقابل نوع مدرنیته حاکم بر برزیل میایستند. به یاد داشته باشیم فیلم در دورهای ساخته میشود که دولت دستراستی ژائیر بولسونارو بر این کشور حاکم است. او چنین رفتاری را در فروش کشور به خارجیها در جریان نابودی جنگلهای آمازون روا داشته است. فیلم حالا استعارهای است از نگرش دولت نسبت به جامعه، جایی که سودانگاری لیبرالیستی در تضاد با خواست عمومی قرار میگیرد. فیلم «باکورائو» برخلاف دیگر فیلمهای «شکار انسان» با جمعگرایی به پایان میرسد. دیگر قهرمان قویهیکل و چابک در بهکارگیری سلاح موفق ماجرا نیست. تقابل این دو فیلم در یک زمان میتواند تصویری از وضعیت جامعه جهانی باشد؛ جاییکه جمعگرایی سوسیالیستی دربرابر فردگرایی لیبرالیستی قرار گرفته است. هرچند فردیت دربرابر جامعیت در اشکال دیگری نیز نمود پیدا میکند، اما بهنظر میرسد تقابل میان سرمایهداری و طبقه رو به فزون فرودست اکنون درحال تغییر دادن ژانرهای سینمایی است. اینکه به چه میزان توانایی تغییر در ژانر وجود دارد، بستگی به زمان دارد؛ اما مبارزه آغاز شده است. هرچند وضعیت کنونی نشان میدهد هنوز پایبندی به سنت در زیرژانر «شکار انسان» وجود دارد. هنوز شکارچیان دشمنان یکپارچگی آمریکا بهحساب میآیند و شکارچیان قصد دارند قهرمان آمریکایی را از میان بردارند. قهرمان نجاتیافته کسی است که در نظام آمریکایی قهرمان شده است. او میتواند ناجی ملت باشد. درمقابل، فیلم برزیلی همان آمریکایی را در شکل متوحش نشان میدهد و کلید نجات و رستگاری را در وحدت مردم میبیند. بهعبارتی تقابلی است میان فیلم آمریکایی و برزیلی که شاید بزرگتر از این هم بشود.
همه شکارچیان سینمایی انسان
از 1931 که ارنست شودساک پای شکارچیان انسان را به سینما باز کرد، هالیوود شکل محبوبی از سینمای پرهیجان را کشف کرد. هرچند قوانین سانسور نیز مانع از انفجار شکارچیان انسان در سالهای ابتدایی سینمای ناطق شد، اما با برچیده شدن نظام سانسور در آمریکا، بهخصوص در دهه70، موجی از فیلمها با موضوعیت شکار انسان روی پرده میرود. حتی برخی از آنها در ایران با تأکید بر حالوهوای روز دوبله میشود. بیشتر این فیلمها شکارچیان ثروتمند را در پی شکار سیاهپوستان یا زنان، بهعنوان گونههای انسانی ضعیف به تصویر میکشیدند که درنهایت یک قهرمان از معرکه شکلگرفته نجات پیدا میکرد. با پیشرفت زمان، فیلمهای شکار انسان نیز دچار تحول میشوند. کار به سینمای علمی-تخیلی نیز کشیده میشود تا مجموعه «بازیهای گرسنگی» در قالب فیلم، سریال، رمان و کمیکبوک به کالای فرهنگی قابلتأملی بدل شوند. در این جستار قصد داریم چند فیلم مهم شکار انسان را بررسی کنیم:
1.بازیهای گرسنگی (2012)
شاید مهمترین فیلم در این گونه سینمایی بهسبب شهرت، اقتباس از رمان سوزان کالینز باشد؛ فیلمی که بهدلیل ویژگیهای تینیجریاش به یک بلاکباستر موفق بدل شد. با حضور جنیفر لارنس «بازیهای گرسنگی» شکل تازهای از سینمای علمی-تخیلی پدید آورد. در آینده، در سرزمین پسارستاخیزی پانِم، پایتخت مستبد «کاپیتول» بر مناطق دوازدهگانه کشور حکومت میکند و هرسال مسابقاتی برای یادبود شورش مناطق برگزار میشود که در آن، دو نوجوان از 12 منطقه باید همدیگر را بکشند تا نهایتا یک نفر قهرمان «بازیهای گرسنگی» شود. تصویری از آینده آخرالزمانی در فیلم ارائه میشود که در آن برای بقا نیاز به قتلعام یکدیگر مییابند. درنهایت این فردیت زنانهای است که از مهلکه زنده بیرون میآید و نظام استبدادی پیشرو را به چالش میکشد. آنچه فیلمهایی نظیر «بازیهای گرسنگی» ارائه میدهند، جایگزین شدن آرمانشهرهای دهه40 سینما با ویرانشهرهایی است که در اشکال مختلف متجلی میشوند. همانند فیلم «پلتفرم» که در آن مردی خواهان رسیدن به آرمانشهری جمعگراست، اما او شکار سیستم ویرانشهری میشود که محصول امری ناشناخته است؛ امری که هنوز با جنجالهای فکری روبهرو میشود.
2.بارو (1985)
تریلر استرالیایی از معدود نمونههای غیرآمریکایی گونه خود است. فیلم براساس رمانی به همین نام داستان مدرسهای را روایت میکند که دانشآموزانش، توسط گروهی مسلح اسیر میشوند. دانشآموزان درنهایت فرار میکنند، اما برای بقا مجبور به حمله به شکارچیان خود میشوند. فیلم کماکان یکی از مهمترین فیلمهای گونه خویش بهحساب میآید. داستان برخلاف بیشتر شکارهای انسان، حول ثروتمند و فقیر یا سیاه و سفید نمیچرخد. همهچیز متأثر از تغییرات عجیب اجتماعی در دهه80 است؛ افزایش خشونت در مدارس و شلیکهای بیامان در فضاهای آموزشی، رویدادی که هنوز در آمریکا دستکم تکرار میشود.
3.آزمایش بلکو (2016)
در یک آزمایش اجتماعی پیچیده، گروه ۸۰ نفره آمریکایی در دفتر شرکتشان، در آسمانخراشی در ایالت کلمبیا محصور میشوند و ازطریق یک صدای ناشناخته به آنها دستور داده میشود وارد بازی مرگباری شوند که در آن باید یکدیگر را بکشند؛ وگرنه کشته میشوند.فیلم با یکی از قواعد مشهور ژانر بازی میکند؛ جایی که قربانیان بدون آگاهی در دنیای ناشناخته بیدار میشوند. آنها دخالتی در سرنوشت پیشروی خود ندارند، هرچند رفتارهایشان در گذشته بر عملکردشان تأثیر میگذارد. نوعی ورود باورهای مذهبی تنبیهمحور که شاید برای توجیه خشونت چنین فیلمهایی باشد؛ اینکه آدمهای شریر باید به بدترین شکل ممکن از میان بروند.همانند فیلمهایی چون سری مشهور «مکعب»، آزمایش بلکو نیز قصد دارد ضمیر ناخودآگاه انسان را آشکار کند و آن را در قالبی به تصویر کشد که باور کنیم درون انسان سیاهی لانه کرده است.
4.بازی بقا (1994)
فیلم ارنست دیکنسون را شاید بتوان یکی از شاخصترین آثار گونه «شکار انسان» مطابق با تمام مؤلفههای این گونه دانست؛ جایی که یک قهرمان تنها دربرابر گروهی از اشرار قرار میگیرد. قهرمان هم مردی است خوشچهره از نژاد انگلوساکسون که میتواند با تکیه بر تواناییهای ذاتی خود، بقا را به نفع خود حفظ کند.
فیلم روایت جک میسون، بیخانمانی است که درقبال دریافت مقداری پول وارد بازی خطرناکی میشود، هرچند او بعدتر میفهمد مدیر این بازی بهسبب انتقام از بیخانمانها آنها را با اغفال شکار میکند. بازی توأم با لذت و انتقام و مواجهه فقر و ثروت؛ همان چیزی که در «شکار» نیز یافت میشود. جایی که انتقام انگیزه اصلی معرفی میشود، اما لذت شکار انسان بر همه آرمانها سایه میاندازد. هرچند درنهایت این میسون است که برنده نبرد میشود. انگار هالیوود تمایل دارد جایی به فقرا هم امتیاز دهد، اما تنها فقرای قویهیکل.
5.دهمین قربانی (1965)
با فروکش کردن آثار جنگ جهانی دوم و زوال نئورئالیسم، سینمای ایتالیا بهسمت جهانی مملو از اروتیسم و شهوت پیش میرود. سینمایی انسانی که قرار بود چشمانداز ضعفا باشد، ناگهان به محل جهان پرزرق و برق و گناهآلود طبقه ثروتمند تبدیل میشود. دهه60 و تا حدودی70، سینمای ایتالیا با کمدیهای جنسی، فیلمهای ترسناک شهوانی و درنهایت داستانهایی از نگاه هوسآلود مردان به زنان پر شده بود. الیو پتری هم با همین فرمول به سراغ موضوع شکار انسان میرود؛ جایی که زن در مقام ابژههای جنسی شرایط را برای فیلمی تحریککننده مهیا میکرد.
«دهمین قربانی» با بازی مارچلو ماستریانی در نقش دهمین قربانی زنی قاتل، تصویری شهوانی از یک زن قاتل با بازی اورسلا آندرسون میآفریند. فیلم شباهت زیادی با «بازیهای گرسنگی» دارد. فیلم پتری هم در دنیایی در آینده سپری میشود، اما در اینجا رابطه عاشقانه میان قربانی و شکارچی شکل میگیرد. بازی شکلگرفته در جهان رسانهها تجلی پیدا میکند و این مشتریان رسانهها هستند که به این بازی امتیاز میدهند تا ادامه یابد. ترکیب شهوت و اکشن فیلم بعدها به الگویی در هالیوود بدل میشود که در فیلمهای جیمزباند و آستین پاورز بهکرات تجربه میشود.
6.بینراهی (1986)
قرار بود شکار انسان در رده فیلمهای ترسناک قرار گیرد. نمونههای قابلتأملش را در اسلشرهای دهه60 و 70 میتوان یافت؛ جاییکه B-Movieها بهسبب ارزانی در ساخت و موفقیت در گیشه به تولید انبوه میرسند. با افزودن چاشنیهای جنسی به اینگونه فیلمها، نقش شکارچی انسان کریه و جوانان نابالغ قربانی به یک درونمایه ثابت تبدیل میشود. چند جوان برای عیاشی به جنگل میروند و با درگیر شدن آنها به شهوترانی، شکارچی کریه یکیک آنان را شکار میکند تا درنهایت دختر باکره از جنگل وحشت میگریزد. صدها فیلم با چنین حالوهوایی ساخته شده است. همگی هم قرار است ترسناک و خوفانگیز باشند، اما «بینراهی» یک استثناست.فیلم رابرت هارمون داستان جیم هالسی، پسر جوانی است که در مسیر سفرش با قاتل عجیبی بهنام رایدر روبهرو میشود و او حالا باید برای بقا مبارزه کند. فضای فیلم بیشباهت با «دوئل» اسپیلبرگ نیست. قاتل در مسیر جاده قربانی را دنبال میکند تا او را به شیوه بازیگوشانهای به قتل برساند. در این مسیر آدمهای زیادی را قربانی میکند، اما کسی باور نمیکند همه اینها برای قتل جیم است. درنهایت پایان خونینی در فیلم وجود دارد تا فیلم با دهشت به پایان رسد و پای هیچ دختری، جز حامی قهرمان هم به فیلم باز نشود.
7.نبرد سلطنتی (2000)
شکار انسان تنها به غرب خلاصه نمیشود. ژاپنیها هم در این گونه سینمایی فعالیت داشتهاند و اثر کینجی فوکاساکو یکی از مهمترین آثار در این ژانر بهحساب میآید. فوکاساکو ژاپن را در زمانی نامشخص به تصویر میکشد که دچار بحران اقتصادی شده، نسل نوجوان یاغی شده و در مدارس حاضر نمیشوند. دولت تصمیم میگیرد طرحی به نام Battle Royale ACT را برای کنترل طغیانگران به اجرا بگذارد.
چیزی که درطول فیلم به نمایش گذاشته میشود، زنجیرهای از وقایعی است که در آن دانشآموزان دست به واکنش میزنند. برخی تبدیل به قاتلهای بیرحم میشوند، برخی خودکشی میکنند، گروهی نیز بهدنبال راهی برای فرار از جزیره میگردند و برخی به توانایی فکری خود برای نابودی سیستم پناه میبرند. فوکاساکو در فیلم بیش از آنکه بهدنبال سبعیت و خشونت مدنظر غربیها باشد، درپی نقد سیستم آموزشی و خلق موقعیتی است که در آن نسل جوان ژاپن خود را محک بزند. بهنظر میرسد خارج از چارچوبهای آمریکایی و هالیوودی، شکار انسان معنای دیگری پیدا میکند؛ گاهی اجتماعی و گاهی مذهبی و اساسا انتقادی.
* نویسنده: احسان زیورعالم، روزنامهنگار