کد خبر: 40621

«فرهیختگان» گزارش می‌دهد

دهه نود سینمای ایران و چند نمونه از فیلم‌های ساخته‌شده با موضوع مهاجرت

«ردکارپت» دقیقا مشخص نمی‌کند که موضوعش سفر است یا مهاجرت؛ اما به هرحال این تنها فیلم ایرانی است که کاملا به مساله سینمای جشنواره‌ای و نگاه فیلمسازان و علاقه‌مندان سینما در ایران به جشنواره‌های خارجی می‌پردازد.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، چند نمونه از فیلم‌های ساخته‌شده کارگردانان ایرانی با موضوع مهاجرت به این شرح است:

مهاجری که در سرزمین میزبان است بغض

/ رضا درمیشیان- ۱۳۹۰

«بغض» ماجرای دو جوان ایرانی است که در ترکیه با هم آشنا می‌شوند. رنج‌های این دو جوان در غربت به‌قدری تلخ و آزاردهنده است که تماشای فیلم را برای بعضی از مخاطبان دشوار کرده بود. بغض به‌عنوان اولین فیلم کارگردانش به رنج‌های جوانان دهه 60 ایران هم طعنه می‌زد؛ اما نه‌تنها رویای خوشبختی آنها در خارج از کشور را پوچ نشان می‌داد، بلکه راه برگشت را هم بدون ذره‌ای ترحم نسبت به مخاطبان عام، بر شخصیت‌های فیلمش بست.

برلین منفی ٧

/ رامتین لوافی- 1391

«برلین منفی ٧» ماجرای مهاجرت تعدادی از اهالی خاورمیانه به آلمان است. فیلم مثل اسمش فضای به‌شدت سردی دارد و حال‌وهوای اولین ثانیه‌‌های پس از مرگ در سرما را القا می‌کند. مهاجران این فیلم دچار همان رنجی می‌شوند که بارها در اخبار مربوط به مهاجران خاورمیانه‌ای به اروپا دیده و شنیده شده است. در ابتدای ورود یکی از خانواده‌ها به آلمان دختر خانواده از داشتن حجاب در این محیط خجالت می‌کشد و حرکتی انجام می‌دهد که نشان‌دهنده دامنه‌دارتر بودن معضلات چنین افرادی درصورت پذیرفته شدن توسط یک کشور اروپایی است.

ردکارپت

/ رضا عطاران- 1392

«ردکارپت» دقیقا مشخص نمی‌کند که موضوعش سفر است یا مهاجرت؛ اما به هرحال این تنها فیلم ایرانی است که کاملا به مساله سینمای جشنواره‌ای و نگاه فیلمسازان و علاقه‌مندان سینما در ایران به جشنواره‌های خارجی می‌پردازد. شخصیت اصلی این فیلم که خود رضا عطاران آن را بازی می‌کند، یک کاراکتر پایبند به ارزش‌های بومی کشورش است و اثری از غرب‌زدگی در او دیده نمی‌شود؛ هرچند علاقه معصومانه‌ای به بسیاری از فیلمسازان غرب دارد، فقط به این خاطر که فیلمسازان بزرگی هستند. فیلم در انتها با سیلی واقعیت به صورت مخاطبش تمام می‌شود و رویای سفر به کن و رسیدن به شانسی که آلن‌ دلون با قدم زدن در لابی‌های آن پیدا کرد را نقش برآب می‌کند.

کسی که می‌خواهد مهاجرت کند ملبورن

/ نیما جاویدی -1392

نام فیلم ملبورن است چون زن و مرد فیلم قصد دارند به استرالیا مهاجرت کنند و در آستانه سفرشان با مشکلات پیچیده‌ای روبه‌رو می‌شوند. ملبورن اولین فیلم نیما جاویدی است و به‌شدت شبیه کارهای اصغر فرهادی از آب درآمده؛ هرچند جاویدی پس از چند سال دوری از سینما، فیلم «سرخ‌پوست» را ساخت که کلا در فضایی دیگر سیر می‌کرد. ملبورن با حضور یک مامور سرشماری که در آپارتمان زوجی جوان در تهران را می‌زند، شروع می‌شود. این زوج در آستانه سفر به استرالیا برای ادامه‌تحصیل هستند ولی در کمتر از 20 دقیقه، فیلم ناگهان وارد ژانر تریلر و درام‌های روان‌شناختی می‌شود. انگار زمین و زمان دست به دست هم می‌دهند تا برای مهاجرت این زوج جوان مشکل ایجاد کنند.

طلا

/ پرویز شهبازی- 1397

طلا جزء معدود فیلم‌های ایرانی در سال‌های اخیر است که مهاجرت زمینی به اروپا و دردسرهای آن را نمایش می‌دهد. برادران محمودی هم فیلم‌هایی با همین درون‌مایه و موضوع ساخته‌اند که مهاجرت افغانستانی‌ها به اروپا را با عبور از مرز ایران نمایش می‌داد. شخصیت اصلی طلا که می‌خواهد مهاجرت کند، یک کارگر بیکار شده و غوطه‌ور در مشکلات اقتصادی است که از معشوقه ثروتمندش کمک می‌گیرد. این مرد البته قبل از رفتن چند‌جور کار و کاسبی را هم امتحان می‌کند که او را برای ماندن در ایران به بن‌بست می‌رسانند.

من می‌ترسم

/ بهنام بهزادی- 1398

من می‌ترسم فقط فیلمی درباره میل یک ایرانی به مهاجرت نیست؛ بلکه به‌طور رسمی دست به یک ایران‌هراسی هولناک می‌زند. مثل «جدایی نادر از سیمین»، زن و مرد این فیلم هم هرکدام موضع متفاوتی راجع‌به رفتن دارند و باز مثل همان فیلم، زن می‌خواهد برود و مرد می‌خواهد بماند؛ با این تفاوت که آنها هنوز نامزد هستند و فرزندی ندارند. موضع شخصیت زن فیلم به‌شدت اخلاقی است و شخصیت مرد در یک چرخه کور انتقام گیر افتاده است. همچنان‌که شخصیت مرد در این چرخه کور به قهقرا می‌رود، شخصیت زن کاری که توسط کارگردان تصمیم درست نمایش داده می‌شود را انجام می‌دهد و مهاجرت می‌کند.

مهاجری که به وطن برگشته در دنیای تو ساعت چند است؟

/ صفی‌یزدانیان- 1394

«در دنیای تو ساعت چند است» فیلمی است که از یک شیفتگی تمام‌عیار نسبت به شهر پاریس حکایت می‌کند و در مقام ستایش از شهر رشت، سعی می‌کند آن را به پاریس تشبیه کند. شخصیت زن این فیلم از پاریس به رشت می‌آید تا با شهر قدیمی‌اش روبه‌رو شود و در آنجا با مردی همراه می‌شود که از سال‌ها پیش دوستش داشته و نتوانسته آن را بیان کند. غیر از انفعالی که فیلم در موضوع عشق نمایش می‌دهد، شیفتگی بی‌اندازه آن نسبت به فرانسه حتی برای کسانی که موضع بدی نسبت به این کشور و پایتخت آن ندارند، غلوشده و شاید آزاردهنده است.

درخونگاه

/ سیاوش اسعدی- 1396

شخصیت «درخونگاه» از غرب برنگشته اما از جایی آمده که مدتی تبدیل به جایگزینی برای کشورهای غربی بین جوانان ایرانی شده بود. پس از پخش سریال سال‌های دور از خانه خیلی از جوانان ایرانی تصمیم گرفتند برای کار به ژاپن بروند و شخصیت درخونگاه بعد از مدت‌ها کار و تلاش در آنجا درحالی به وطن برمی‌گردد که اهالی خانواده‌اش تمام پول‌های دسترنج او طی این سال‌ها را به باد فنا داده‌اند. درخونگاه فیلمی ضدخانواده، ضدجنوب‌شهر و در کل ضدایران است.

ایده اصلی

/ آزیتا موگویی -1398

در اینجا هم شخصیتی هست که مستقیما از خارج کشور به داستان آمده؛ اما مهم‌تر از آن یک شرکت اسپانیایی است که به جزیره هندورابی ایران می‌آید تا مناقصه‌ای تجاری برگزار کند. تمام فیلم در لوکیشن‌های پرزرق و برقی می‌گذرد که لابد تصور می‌شده برای آن جذابیت ایجاد می‌کنند اما دقیقا عکس این موضوع اتفاق افتاده است. ایده اصلی گاه شبیه کلیپ‌های کوتاه اینستاگرامی «ریچ‌کیدز آو تهران» می‌شود و برخی سکانس‌ها هیچ هدف خاصی را دنبال نمی‌کنند به‌جز همان که خود این تیپ آدم‌‌ها به آن می‌گویند شوآف کردن.