کد خبر: 39769

نقدی بر یک لایو اینستاگرامی و یک پست تلگرامی

اگر آوینی‌شناس نیستی، لااقل آوینی‌کُش نباش

نسبت دادن نوعی تجدیدنظرطلبی در اسلام یا درانداختن طرحی نو در الهیات با عزل نظر از قرائت تشریعی و فقهی از دین، هیچ نسبتی با افکار مرتضی آوینی ندارد.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، کرونا جلسات حضوری و محافلی که تذکری به تفکر و اندیشه بود را نیز به محاق برد و به تعطیلی کشاند. اما به‌مدد تکنولوژی و به‌واسطه شبکه‌های اجتماعی تعاملی، این مباحث در قالب‌هایی که پیش‌تر کمتر از ظرفیت‌های آنها استفاده شده بود، پیگیری شد و موردتوجه علاقه‌مندان هم قرار گرفت. به‌تازگی و در یکی از گفت‌و‌گوهای زنده اینستاگرامی، بحثی با محوریت ایده «چپ اسلامی» یا «چپ نو مسلمان» بین دو فعال فرهنگی-اجتماعی (و شاید سیاسی!) درگرفت که مشاهده فایل تصویری این گفت‌و‌گو برای فهم بهتر طیف‌های مختلف عدالتخواه و به‌خصوص طیف «چپ اسلامی» خالی از لطف نیست.

   چپ اسلامی و اصلاح الهیاتی

میلاد دخانچی، مجری سابق تلویزیون و دانش‌آموخته دکتری فرهنگ و ارتباطات از کانادا، در بخشی از این گفت‌و‌گو با ارائه تحلیلی درخصوص وضعیت فعلی ایران، مشکل اصلی را نه در حوزه سیاستگذاری‌های اقتصادی یا فرهنگی بلکه در لایه کلی‌تری در حیطه «الهیات» دانست. او قرائت رسمی از دین در چند دهه اخیر را مسبب وضع موجود قلمداد و تاکید کرد که گفتمان انتقادی شکل‌گرفته، بدون سویه‌های انتقادی جدی الهیاتی و کلامی، ابتر و ناقص خواهد بود. او ارائه قرائت دیگری از دین برای اتصال مجدد جامعه ایران با «خدا» را لازمه تغییر وضعیت دانست. (کذا)

روز بعد از این مناظره اینستاگرامی، دخانچی با انتشار متن یکی از سخنرانی‌های سیدمرتضی آوینی تلویحا مدعی شد ایده «چپ اسلامی» برای ارائه قرائت دیگری از دین و ضرورت تحول در الهیات و کلام از آوینی یا حداقل امتداد فکر اوست. دخانچی نوشته است: «واقعیت این است که جمهوری اسلامی 40 سال گذشته در تلاش کشف تکنیک‌های اداره دولت مدرن از فقه و کلام، نه‌تنها بر تکنیک‌های اداره دولت (استیت) فائق نیامده بلکه در عمل مذهب را ابژه و بازیچه لیبرالیسم و مارکسیسم درجه چندمی خود قرار داده و درنتیجه نه دیگر دولت مدرن را دارد (نه کارآمدی دارد و نه عدالت) و نه مذهب را.» او در ادامه مدعی شده است که مرتضی آوینی برای خلاصی از این بن‌بست نظری (کذا!) «پیشنهاداتی رادیکال» دارد که از تزهای برخی روحانیون و جماعت اصولگرا قابل‌احصا نیست.

   سابقه ایده دین‌پیرایی

ایده مطرح‌شده توسط دخانچی را می‌توان در قالب نوعی «پروتستانتیسم اسلامی» صورت‌بندی کرد. در سابقه تاریخی این ایده در نیم‌قرن اخیر، نام علی شریعتی و عبدالکریم سروش به عنوان دو متفکر اصلی به چشم می‌خورد. طبعا پیشوند «چپ»، منشا ایده مدنظر دخانچی را به علی شریعتی نزدیک‌تر می‌کند اما به لحاظ تاریخی و روشی، ایده دخانچی با طرحی که توسط سروش از دهه 60 آغاز شد و در قالب نظریه «قبض‌وبسط تئوریک شریعت» بنیان‌ اصلی الهیات سیاسی اصلاحات را تشکیل داد، چندان بیگانه نیست. در دهه 70، پندار اصلاح‌طلبان این بود که راه اصلاح سیاسی جامعه از اصلاح دینی می‌گذرد و در این میان، روشنفکری دینی با ارائه قرائتی جدید از مذهب می‌تواند راه را برای توسعه سیاسی هموار کند. البته این گرایش فکری بعد از دوران اصلاحات و به‌خصوص پس از رخداد‌های 88 عملا از سوی طیف مهمی از اصلاح‌طلبان به موزه سپرده شد. با حضور چهره‌هایی چون مصطفی ملکیان، داود فیرحی و سیدجواد طباطبایی، سکه عبدالکریم سروش از رونق افتاد و پروژه روشنفکری دینی تقریبا به پایان خود رسید. نقد خرده‌گفتار نوظهور «چپ نو مسلمان» (چپ اسلامی) یا تشریح قرابت‌ها و شباهت‌های پروژه روشنفکری دینی با پروتستانتیسم اسلامی مدنظر این خرده‌گفتار، فرصتی دیگر می‌طلبد و غرض این متن نیست. آنچه نگارنده در ادامه به آن خواهد پرداخت، اعتبارسنجی انتساب این ایده به سیدمرتضی آوینی با توجه به یکی از سخنرانی‌های اوست. به نظر می‌رسد مدعای این قلم این است که ایده با مبانی نظری آوینی سازگار نیست. لذا یا ناشی از خطای ادراکی دخانچی در فهم سخن آوینی است یا عاریه‌گرفتن شخصیت موجه او برای اعتبارتراشی به‌ جای استدلال عقلی و منطقی برای توجیه ایده شخصی. با این فرض، گوینده نه‌تنها به لحاظ روشی از حیطه علم و فلسفه خارج شده است بلکه رسما با گروکشی از فیگور و نه فکر آوینی، به‌دنبال اثبات نظر شخصی برآمده است.

   پرسش از امکان هنر دینی

بحث اصلی مرتضی آوینی در جلسه مذکور ارتباطی با پروتستانتیسم اسلامی و قبض‌وبسط تئوریک شریعت یا پروژه شریعتی ندارد. آوینی درصدد نفی دین تشریعی و ارائه قرائت جدیدی از دین نیست. او نمی‌خواهد طرحی نو در الهیات دراندازد تا جامعه را مجددا به خدا متصل کند! (کذا)

بحث او پرسش از نسبت مذهب و هنر یا همان «امکان هنر دینی» است لذا خارج کردن مباحث مورداشاره او درباره امکانات و مقدورات شناخت فقهی و اصولی از بستر اصلی بحث یا ناشی از اعوجاج فکری یا نتیجه نوعی بازیگوشی و تفنن در مواجهه با متن است. سوال محوری آوینی در این جلسه این است که آیا سینما، موسیقی، رمان، گرافیک و دیگر صور‌ت‌های هنری قابلیت دینی‌شدن دارند یا خیر و اگر پاسخ مثبت است، در چه شرایطی این امکان محقق خواهد شد؟ به باور آوینی صور مختلف هنری فعلی فرآورده و محصول تمدن تکنیکی غربی است و از آنجایی که عالم غربی هم عالمی دینی نیست، این‌گونه نیست که این قالب‌ها هم نسبت به دین و امر دینی خاضع باشند. بنابراین مواردی ازقبیل سینمای دینی یا رمان دینی مگر با لحاظ شرایطی خاص، در وهله اول امری بعید و نشدنی است: «هنر جدید خاص عالم جدید است، یعنی زائیده و مولود تکنولوژی است، مولود عالمی که تکنیک هم در آن متولد شده و آن را جز از همین نظرگاه نمی‌شود بررسی کرد... اگر هنر امروز را این‌طور (به‌مثابه مولود تکنولوژی) بررسی نکنید این اشتباه پیش می‌آید که هنر جدید در دست ما همان‌قدر موم است که در دست غربی‌ها و به ما همان‌طور جواب می‌دهد که به غربی‌ها- یعنی از آن می‌توان به عنوان وسیله و ابزار استفاده کرد.»

آوینی معتقد است در عالم تکنولوژیک امروز، باطن امور و اشیا به‌نفع ظاهر آن حذف شده تا امکان تصرف در آنها به وجود بیاید. او پس از اشاره به جهت‌داری اجزای تمدن امروزی به شرایط امکان تغییر ماهیت این امور می‌پردازد و «شناخت ماهیت» آنها – بخوانید فهم بنیاد متافیزیکی تمدن غربی- را به‌عنوان شرط تسخیر و تسلط برآن برمی‌شمارد. آوینی در کنار این موضوع، تحقق حقیقت اسلام در وجود هنرمند مسلمان را هم دیگر شرط امکان هنر دینی قلمداد می‌کند.

 ضرورت حکمت دینی برای فهم ماهیت تمدن‌غربی

مولف کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» در بستر بحثی که توضیح آن گذشت و درباب ضرورت فهم بنیادهای متافیزیکی تمدن غربی، شناخت فقهی را برای این مهم کافی نمی‌داند و معتقد است که تنها «حکمت» امکان فهم ماهوی تمدن غربی را فراهم می‌آورد. با وجود این، او به‌طور کلی فقه را کنار نمی‌گذارد و تنها از عدم امکان چنین شناختی به‌وسیله فقه فعلی و فعلیت‌یافته -و نه فقه بالقوه- سخن می‌گوید و تاکید می‌کند که حتی فهم فلسفی هم به‌تنهایی کافی نیست مگر اینکه ذیل «نور حکمت دینی» قرار گرفته باشد: «درصورتی می‌توانیم درباره عالم امروز نظر بدهیم که مبانی مابعدالطبیعی آن را در پرتو نور حکمت دینی بشناسیم، چون از خودِ مابعدالطبیعه هم به‌تنهایی کاری برنمی‌آید و انسان دچار همان اشتباه‌هایی می‌شود که در طول تاریخ، علمای یونان‌زده خودمان گرفتار آن شده‌اند. یعنی اگر خود این مابعدالطبیعه هم ذیل نور حکمت دینی نباشد، فایده‌ای ندارد. این علم نوری است که خداوند در قلب متقین تجلی می‌دهد و عالم جدید را در پرتو این نور باید شناخت.» البته آوینی این مهم را هم کار هر کسی نمی‌داند و در ادامه اضافه می‌کند: «نمی‌توان توقع داشت همه حکیم باشند و حکمت دینی را مثل حضرت امام(ره) بدانند و از این نظرگاه عالم امروز را بشناسند. همه همین صورت تشریعی در ذهن‌شان هست که چندان تفاوتی با «دین عجوزه‌ها» ندارد؛ یعنی با همین تصوری که پیرزنان و قدمای عوام در ذهن‌شان دارند که تصور خیلی ساده‌ای از دنیا به ما می‌دهد... مگر اینکه همان‌طور که عرض کردم حکمت بدانیم و از نظرگاه حکمت با عالم امروز روبه‌رو شویم یعنی همانطور که حضرت امام برخورد می‌کردند یا الان آیت‌الله خامنه‌ای برخورد می‌کنند.»

   خاتمه

بنا بر آنچه گفته شد نسبت دادن نوعی تجدیدنظرطلبی در اسلام یا درانداختن طرحی نو در الهیات با عزل نظر از قرائت تشریعی و فقهی از دین، هیچ نسبتی با افکار مرتضی آوینی ندارد. آوینی معتقد است تمدن غربی که صور مختلف هنر از مظاهر آن است، مبتنی‌بر نوعی عقلانیت و مبانی متافیزیکی است و انسان مسلمان برای گذر از حجاب تکنیک علاوه بر پالایش وجودی و درونی ناگزیر از فهم ماهیت آن است. این شناخت نیز نیازمند جد و جهدی فلسفی و تاملی وجودشناسانه است که جز در پرتو نور حکمت دینی میسر نخواهد بود. بنابراین به نظر می‌رسد خوانش دیدگاه الهیاتی آوینی خارج از بستر اصلی بحث، ذبح نظری او در مسلخ پریشان‌گویی است.  جالب اینجاست که آوینی در همین سخنرانی مذکور می‌گوید: «حکمت آموختنی نیست. حکمت «حصولی» نیست، «وصولی» است. آدم باید خودش واصل شود. حکمت را در حد مقدمه می‌شود آموزش داد، ولی همین مقدمه را وقتی دست آدم ناباب دادید، در دست او خنجر می‌شود.»

* نویسنده: محمد‌محسن راحمی، روزنامه‌نگار

 

 

مرتبط ها