کد خبر: 37142

طرح حل مساله فلسطین و رژیم صهیونیستی نماد عینی شکست دونالد ترامپ در حوزه سیاست خارجی است

معامله قرن مرده به دنیا آمد

طرح ترامپ آنقدر احمقانه است که حتی در سرزمین‌های اشغالی، صهیونیست‌ها به خیابان آمده‌اند و از این طرح ابزار انزجار کرده‌اند.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،  تیرماه سال‌جاری که بخش اقتصادی «معامله قرن» دونالد ترامپ و خانواده‌اش برای حل مساله فلسطین و رژیم صهیونیستی رونمایی شد، تحلیلگران این بخش را ایفا‌کننده نقش موتور محرک معامله قرن دانستند و گفتند که اگر این بخش ناکارآمد باشد، سایر بخش‌ها و به‌ویژه بخش سیاسی آن، مجال طرح هم پیدا نخواهد کرد، چه برسد به اینکه اجرا شود. این موضوع را تلویحا جرد کوشنر طراح معامله قرن و داماد دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا تایید کرد. او گفته بود که «وقتی وارد این پرونده شدیم در پی طراحی راه‌حل سیاسی بودیم، اما خیلی زود متوجه شدیم که بدون تعیین چشم‌انداز اقتصادی نمی‌توان راه‌حل سیاسی را تثبیت کرد. به نظر ما بخش اقتصادی طرح رکن اصلی راه‌حل است.» با این حال بخش اقتصادی طرح با موافقت فلسطینی‌ها همراه نشد و آنها حتی در نشست رونمایی از بخش اقتصادی معامله قرن شرکت نکردند تا از همان ابتدا مشخص شده باشد که سرنوشت این طرح چگونه رقم خواهد خورد. معامله قرن، بخشی از کلیت سیاست‌ خارجی شکست‌خورده‌ای است که ترامپ در سه‌ سال گذشته تجربه کرده است. در تمام اقدامات وی در سیاست خارجی، رد پای یکجانبه‌گرایی افراطی‌اش به چشم می‌خورد، اما برآیند تمام آنچه را او فکر و به آن عمل می‌کند می‌توان در معامله قرن دید. در هفته‌های گذشته که آمریکا از این طرح رونمایی کرد، بسیاری از تحلیلگران نوشتند این طرح «مُرده» به دنیا آمده است و می‌تواند اثر منفی بر نقش آمریکا در آینده منطقه داشته باشد.

طرحی که داماد ترامپ برای حل مساله فلسطین پس از خواندن 25 کتاب، در 80 صفحه تدوین کرده است، هرچند مدعی تشکیل دو دولت در فلسطین است اما عملا به مفهوم یک دولت صهیونیستی با مجموعه‌ای از بخش‌های تکه‌تکه به‌نام فلسطین است که به وسیله پل، جاده و تونل قرار است به هم وصله شوند. علاوه‌بر از هم گسیختگی جغرافیایی، در طرح ترامپ، اصلی‌ترین محل مورد منازعه یعنی قدس، از آن صهیونیست‌هاست و فلسطینی‌ها تنها می‌توانند در حومه این شهر مقدس پایتخت‌شان را تشکیل دهند. فلسطین بر اساس معامله قرن، کشوری فاقد ابزارهای دفاعی و تحت نظارت ارتش صهیونیستی خواهد بود. بر این اساس، موشک‌ها و سلاح‌های تمام گروه‌های مقاومت باید تحویل داده شود و تنها تشکیلات خودگردان اجازه خواهد داشت، سلاح‌های سبک در اختیار داشته باشد. البته اینها به‌منزله تشکیل کشور فلسطین نیست و فلسطینی‌ها با پذیرش تمام آنچه در طرح آمده، پس از چهارسال امکان داشتن یک کشور تکه‌پاره را دارند. اینکه آنها به مفاد طرح وفادار مانده‌اند، موضوعی است که باید از سوی صهیونیست‌ها تایید شود و اگر این اتفاق نیفتد، آنها همچنان فاقد کشور تلقی می‌شوند. این البته تمام تعهدات فلسطینی‌ها نیست و آنها باید بخشش‌های دیگری به نفع صهیونیست‌ها داشته باشند. مشخص نیست ترامپ و دامادش چه پیش‌فرضی درباره فلسطین داشته‌اند که چنین طرح یکجانبه‌ای را تنظیم کرده‌اند و توقع دارند طرف فلسطینی نیز آن را بپذیرد. طرح مشترک ترامپ، نتانیاهو و کوشنر آنقدر دور از واقعیت‌های میدانی است که حتی پذیرش آن برای سازش‌کارترین چهره‌ فلسطینی همچون محمود عباس، دور از ذهن باشد. با این حال این طرح مرده به دنیا آمده، می‌تواند نقش آتش را برای شعله‌ورتر شدن انتفاضه مردم فلسطین ایفا کند.

معامله‌ای متفاوت با طرح‌های دیگر

پس از پایان جنگ جهانی اول، در سال 1917 ارتش بریتانیا وارد فلسطین شد تا مفاد اعلامیه بالفور برای تبدیل فلسطین به سرزمینی یهودی را مهیا کند. سه‌دهه بعد این اتفاق افتاد و رژیم صهیونیستی در سال 1948 تشکیل شد. جنگ‌های پی‌درپی اعراب و فلسطینیان باعث شد آمریکا ابرقدرت سربرآورده از جنگ جهانی دوم، پا به غرب آسیا بگذارد و تلاش کند این بحران را حل کند. از میانه سال 1967، تلاش‌ها برای طرح‌های صلح بین اعراب و رژیم‌صهیونیستی آغاز شد. از مفاد طرح‌های ارائه‌شده در آن زمان همچون طرح صلح راجرز این‌گونه برداشت می‌شد که طرف غربی حداقل معتقد به مالکیت فلسطینی‌ها بر بخش‌هایی از سرزمین‌شان بود. به‌عنوان نمونه در طرح ویلیام راجرز، وزیر امور خارجه آمریکا او پیشنهاد  آتش‌بس 90روزه و عقب‌نشینی رژیم صهیونیستی به مرزهای سال 1967 را برای برقراری صلح در خاورمیانه به مصر، اردن، رژیم‌صهیونیستی و اتحاد جماهیر شوروی ارائه کرد. در سایر طرح‌ها و کنفرانس‌هایی که به اسم صلح بین اعراب و رژیم‌صهیونیستی یا به عبارت بهتر حل مساله فلسطین و رژیم صهیونیستی بود، غربی‌ها و به‌ویژه آمریکایی‌ها تلاش کردند دوطرف را پشت میز مذاکره بنشانند و به توافقی برای حل مساله فلسطین دست پیدا کنند.

آمریکایی‌ها البته در زمان‌هایی که اعتراضات فلسطینی‌ها افزایش پیدا می‌کرد و به قیام منجر می‌شد، رایزنی‌هایشان را برای تامین امنیت تل‌آویو سرعت می‌بخشیدند. به‌عنوان نمونه با شروع انتفاضه اول فلسطینیان در پاییز سال 1987 بوش پدر رئیس‌جمهور آمریکا و جیمز بیکر وزیر امور خارجه این کشور با همکاری اتحادجماهیرشوروی کنفرانس مادرید را طرح‌ریزی کردند که در آن رژیم‌صهیونیستی، سازمان آزادی‌بخش فلسطین، کشورهای عربی سوریه، لبنان، مصر و اردن حضور داشتند. در پیمان اسلو (1993) هم طرف فلسطینی حضور داشت. در آن دوران آمریکایی‌ها نشانه موفقیت مذاکرات را در حضور دوطرف می‌دانستند و بر همین اساس بیل کلینتون، اسحاق رابین نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی و یاسر عرفات رهبر سازمان آزادی‌بخش فلسطین را به کاخ سفید دعوت کرد تا پس از امضای توافقنامه، در مقابل دوربین‌ها با هم دست بدهند.

در مذاکرات شرم‌الشیخ 1 و2، کمپ‌دیوید 2، طابا، آناپولیس و حتی مذاکرات مستقیم 2010 هم طرف فلسطینی به‌عنوان یکی از پایه‌های توافق احتمالی آینده حضور داشتند. هرچند بسیاری از این توافقنامه‌ها و مذاکرات صلح به دلیل عدم اجرای تعهد صهیونیست‌ها هیچ‌گاه جنبه عملی به خود نگرفت، با این حال فلسطینی‌ها همواره یک طرف توافقاتی بودند که با ابتکار آمریکایی‌ها طراحی شده بود. برای معماران مذاکرات، حضور فلسطینی‌ها در یک سوی میز، به معنای موفقیت نسبی آنها در روند اجرای صلح به شمار می‌رفت. در طرح ترامپ اما طرف فلسطینی هیچ‌سهمی در تدوین و تغییر طرح نداشته و کلیت آن با هماهنگی رژیم صهیونیستی و توسط چند صهیونیست به رهبری جرد کوشنر، داماد ترامپ تهیه شده است. اینکه این طرح یکطرفه چقدر قابلیت اجرا دارد، سوالی است که نه در فلسطین و منطقه، حتی در غرب نیز درباره آن شک و شبهه‌های فراوانی وجود دارد.

تشکیلات خودگردان و امنیت رژیم صهیونیستی

تصور همسویی محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان با گروه‌های مقاومت فلسطینی، تقریبا چیزی شبیه معجزه است. عباس پس از یاسر عرفات، دومین چهره فلسطینی است که از آن می‌توان به نماد سازش و مذاکره با طرف صهیونیستی یاد کرد. او با وجود اینکه متولد شهر صفد در داخل مرزهای 1948 است، در پاسخ به سوال خبرنگاری درباره احتمال سفر به زادگاهش اعلام کرده که اگر چنین کاری بکند تنها به‌عنوان یک گردشگر خواهد بود. محمود عباس و تشکیلاتش در بیش از یک‌دهه گذشته، نقش بازوی عربی نهادهای امنیتی رژیم صهیونیستی را بازی کرده‌اند. این تشکیلات، ساختاری شبه‌دولتی است که وظیفه امور داخلی فلسطین را برعهده دارد. این دولت بر اساس مذاکرات صلح میان سازمان فتح و رژیم صهیونیستی شکل گرفته است. این تشکیلات به‌عنوان آغاز گامی برای تشکیل دولت فلسطین ایجاد شد اما کارکردهای آن بعدها نشان داد که در اصل برای تامین امنیت رژیم صهیونیستی در داخل سرزمین‌های فلسطینی‌نشین شکل گرفته است. این مساله علاوه‌بر اقدامات تشکیلات خودگردان، در اظهارات مقامات صهیونیستی و گزارش‌های رسانه‌های این رژیم نیز مشهود است. برگزاری رسمی چند رزمایش مشترک میان نیروهای امنیتی دوطرف و دیدارهای مدام بین مسئولان امنیتی تشکیلات خودگردان و رژیم صهیونیستی، نمونه‌هایی از همکاری نزدیک آنهاست.

روزنامه عبری‌زبان «معاریو» سال 2015 به نقل از گابی اشکنازی، رئیس سابق ستاد مشترک ارتش رژیم صهیونیستی نوشت: «این همکاری‌ها در درجه اول همکاری امنیتی و در درجه دوم همکاری در جنگ‌های میدانی مشترک علیه مقاومت فلسطین در غزه است.» برای نمونه ارتش رژیم صهیونیستی و تشکیلات خودگردان فلسطین در کنار یکدیگر طی جنگ ۵۱روزه سال 2014 با گروه‌های مقاومت در غره جنگیدند. در این جنگ 2040 فلسطینی به شهادت رسیده و 10196 تن دیگر زخمی شدند.

به گفته «شاباک» [سرویس امنیت داخلی رژیم صهیونیستی] سرویس‌های امنیتی تشکیلات خودگردان از ابتدای سال 2015 تا اواسط آن 17 عملیات استشهادی را در اراضی اشغالی خنثی کردند. این عملیات‌ها شامل طرح‌ریزی پنج عملیات استشهادی توسط جنبش حماس و پنج عملیات نیز توسط دیگر گروه‌ها انجام شده و هفت عملیات فردی بوده است. به گفته منابع فلسطینی، حدود هزار نفر از اعضای گروه‌های مقاومت اسلامی فلسطینی از جمله حماس و جهاد اسلامی در زندان‌های تشکیلات خودگردان در کرانه باختری به سر می‌برند.

تشکیلات خودگردان فلسطین با چنین رویکردی، به‌طور حتم پس از معامله قرن تغییر رویه می‌دهد. به دنبال رونمایی از این طرح، محمود عباس گفته است که دیگر مانع برگزاری تظاهرات‌های ضدصهیونیستی در کرانه باختری نخواهد شد و همچنین قصد دارد روابط خود با آمریکا و رژیم صهیونیستی را قطع کند. رویگردانی رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین به‌عنوان یکی از ستون‌های سازش با رژیم صهیونیستی، می‌تواند تبعات سنگینی برای امنیت رژیم صهیونیستی داشته باشد.

تسلیح کرانه باختری و تشدید مقاومت غزه

یکی از تبعات رونمایی از معامله قرن برای طرف آمریکایی و صهیونیستی، تقویت روحیه مقاومت در غزه و سرزمین‌های اشغالی است. در سال‌های اخیر یکی از سیاست‌های کشورها و گروه‌های محور مقاومت، تسلیح کرانه باختری رود اردن بوده است. این اتفاق آن‌گونه که در غزه افتاد، در کرانه باختری شکل نگرفت، چراکه همواره دو مانع بر سر راه این رخداد بود؛ اول اینکه تشکیلات خودگردان در سرکوب گروها و افراد مقاومت در کرانه باختری با صهیونیست‌ها همکاری می‌کرد و دوم هم سرکوب اندیشه‌های مقاومتی در مردم این منطقه بود. به دلیل سرکوب گروه‌های مقاومت در کرانه باختری، مردم آن نیز از دستیابی به اندیشه‌ها و ابزارهای مقاومت محروم مانده بودند. در صورت فروپاشی همکاری‌های امنیتی، فلسطینی‌های مسئول در تشکیلات خودگردان و آزاد گذاشتن مردم در این منطقه، هر دو مانع تسلیح کرانه باختری رفع خواهد شد. در صورت تسلیح این منطقه رژیم صهیونیستی با مشکلی وحشتناک‌تر از غزه روبه‌رو خواهد شد. برای بررسی این مساله نیاز به ارائه برخی آمارهاست. در حالی که نوار غزه درگوشه جنوب غربی مناطق مسکونی فلسطین واقع شده، کرانه باختری در قلب سرزمین‌های اشغالی و در کنار مناطق اصلی جمعیتی صهیونیست‌هاست. نزدیک‌ترین فاصله بین نوار غزه تا تل‌آویو پایتخت رژیم صهیونیستی 70 کیلومتر است، اما در مقابل فاصله منطقه «سامارا» در کرانه باختری با فرودگاه بین‌المللی دیوید بن گورین تل‌آویو تنها 6 کیلومتر است. به عبارت بهتر نزدیک‌ترین فاصله با مرکز رژیم صهیونیستی از کرانه باختری، 10 برابر کوتاه‌تر از فاصله نوار غزه تا مرکز این رژیم است.

جز بُعد مسافت، در حوزه وسعت و جمعیت نیز کرانه باختری وضعیت بهتری نسبت به غزه دارد. در حالی که جمعیت غزه یک میلیون و 800 هزار نفر است که در محاصره نیز هستند، در کرانه باختری سه میلیون و 200 هزار نفر زندگی می‌کنند. این میزان جمعیت در حدود دوبرابر جمعیت باریکه غزه است. در حوزه وسعت نیز غزه 365 کیلومتر مربع وسعت دارد و کرانه باختری 5655 کیلومتر مربع. البته بر اساس توافقات صلح در حدود 20 درصد از این منطقه (1131 کیلومتر مربع) تحت‌کنترل فلسطینی‌هاست. به عبارت بهتر کرانه باختری سه‌برابر غزه است و این مزیت وسعت عمل بیشتری به آنها می‌دهد. با وجود تمام محدودیت‌ها، در سال‌های گذشته اعراب کرانه باختری چندین عملیات موفقیت‌آمیز علیه صهیونیست‌ها داشته‌اند. کرانه باختری ویژگی‌های برتر دیگری نیز از نظر نظامی نسبت به غزه دارد. باید در نظر داشت 90درصد جمعیت رژیم صهیونیستی و تقریبا تمام تاسیسات مهم آن در حوزه پیرامونی کرانه باختری واقع شده‌اند، در حالی که در اطراف غزه جمعیت کمتری در شهرک‌های صهیونیست‌نشین ساکن هستند. کرانه باختری همچنین دارای مرزهای زمینی طولانی‌تری نسبت به غزه است. مرزهای دریایی غزه تحت محاصره است و حتی قایق‌های ماهیگیری در آن مورد هدف قرار می‌گیرند. مرزهای زمینی کوتاه آن نیز که با مصر مشترک است، تحت کنترل حکومت دیکتاتوری مستقر در قاهره قرار دارد که متحد امنیتی واشنگتن و تل‌آویو است.

اما مرزهای طولانی‌تر کرانه باختری با کشوری مانند اردن می‌تواند مسیر بهتری برای نقل و انتقال سلاح به گروه‌هایی باشد که خواستار مقابله با رژیم صهیونیستی هستند. باید به این نکته توجه داشت که مرزهای کرانه باختری با اردن مشترک هستند. نیمی از جمعیت اردن را فلسطینی‌تباران تشکیل می‌دهند. از سوی دیگر طرح معامله قرن در صورت اجرا، بیشترین ضرر را بعد از مردم فلسطین به اردن خواهد رساند. بر این اساس کرانه باختری که پیش از 1967 تحت کنترل اردن بود، به‌طور کامل و رسمی در اختیار رژیم صهیونیستی قرار خواهد گرفت و همچنین احتمال قربانی شدن اردن و سیستم پادشاهی آن برای اسکان آوارگان فلسطینی نیز در آینده وجود دارد. با این شرایط، از اردن می‌توان برای ارسال تدارکات به جبهه مقاومت در کرانه باختری استفاده کرد؛ آن هم در شرایطی که دسترسی محور مقاومت از سمت اردن بسیار راحت‌تر از دسترسی آن از طریق مصر به غزه است.

این نکات اما به معنای ساکت بودن غزه نیست. نباید فراموش کرد شعله‌های مقاومت در غزه از هرجای دیگری در فلسطین بلندتر بوده است. مقاومت غزه در سال 2005 رژیم صهیونیستی را وادار به خروج از این منطقه کرد و توانست طی چند جنگ بر تل‌آویو پیروز شود و مناطق مختلف این رژیم را موشکباران کند. با اعلام معامله قرن، گروه‌های مقاومت در غزه گفته‌اند مبارزه خود برای ساقط کردن این طرح را آغاز کرده‌اند و در صحنه عملی به مقابله معامله قرن خواهند شتافت. در صورت فعال شدن جبهه‌های داخلی در کرانه باختری علیه رژیم صهیونیستی، مقاومت موجود در غزه نیز بهتر خواهد توانست ضربات خود را بر رژیم صهیونیستی وارد کند.

جهان اسلام و محوریت مجدد فلسطین

تحولات بیداری در منطقه شمال آفریقا و غرب آسیا که با دخالت کشورهای غربی تغییر مسیر داد، باعث شد در این مدت هر چیزی جز مساله فلسطین تبدیل به اولویت جهان اسلام و بخش عربی آن شود. کشورهای متحد آمریکا در منطقه مانند عربستان سعودی، امارات و ترکیه با جمع‌آوری صدها هزار تروریست از سراسر جهان به یکی از اصلی‌ترین مراکز پشتیبانی مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی یعنی سوریه حمله کردند. پشتیبانی این کشورها از گروه‌های تروریستی همچنین باعث شد عراق در طول سال‌های 2014 تا 2017 درگیر مقابله با خلافت داعش در این کشور شوند.

در سال 2015 عربستان‌سعودی با تشکیل اسمی یک ائتلاف نظامی با حضور بیش از 30 کشور مسلمان به یمن حمله کرد. متحدان آمریکا در طول این سال‌ها تمامی تلاش خود را برای تضعیف اندیشه و توان گروه‌های مقاومت به کار گرفتند و در مقابل سعی در نزدیکی به رژیم صهیونیستی داشتند. سیاست «امنیتی‌سازی» ایران در جهان که خواستار معضل نشان دادن ایران در فضای بین‌المللی بود، در عرصه جهان عرب به دشمن بودن ایران تبدیل شد. کشورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس قصد داشتند در این سیاست با زدودن چهره دشمنی صهیونیست‌ها با مسلمانان و اعراب، ایران را دشمن اصلی کشورهای عرب مسلمان معرفی کنند. هرچند هنوز زخم‌های تحولات در غرب آسیا التیام نیافته و سوریه، عراق و یمن با دشمنان‌شان در حال نبردند، اما اقدام دونالد ترامپ در رونمایی از معامله قرن، تلنگری به دولت‌ها و به‌ویژه ملت‌های مسلمان منطقه زد.

با اعلام طرح ترامپ، حالا سیاست دشمن‌انگاری ایران هم با خطر فروپاشی روبه‌رو شده است. بار دیگر مساله فلسطین به صدر موضوعات دولت‌های مسلمان و مردم‌شان راه یافته است. این راه یافتن باعث بهتر شدن وضعیت برای فلسطینی‌ها برای مقابله با رژیم صهیونیستی خواهد شد. طرح ترامپ به‌قدری یکسویه و غیرقابل اجراست که در اتحادیه عرب هم با آن مخالفت شده است. علاوه بر فضای داخلی جهان اسلام و دنیای عرب در عرصه بین‌المللی، واکنش‌ها به معامله قرن نشان می‌دهد نگاه‌های بین‌المللی به این نقطه متمرکز شده‌اند. گروهی از کشورها با طرح معامله قرن مخالف هستند، تعدادی از قدرت‌های بین‌المللی برای تضعیف موقعیت آمریکا که این طرح را یکجانبه اعلام کرده آن را رد کرده‌اند و گروهی از کشورهای دیگر مانند کشورهای اروپایی این طرح را به دلیل ترس از تبعات امنیتی آن روی این قاره نپذیرفته‌اند. این مواضع جدا از اعتراضات مردمی است که در کشورهای مسلمان و غیرمسلمان به راه افتاده است. طرح ترامپ آنقدر احمقانه است که حتی در سرزمین‌های اشغالی، صهیونیست‌ها به خیابان آمده‌اند و از این طرح ابزار انزجار کرده‌اند. بی‌هویتی این طرح تا جایی است که بر اساس نظرسنجی «موسسه دموکراسی اسرائیل» نیمی از صهیونیست‌ها آن را به تلاش ترامپ برای دخالت در انتخابات رژیم صهیونیستی و پیروزی نتانیاهو پیوند زده‌اند.

مرتبط ها