کد خبر: 36551

امیر خراسانی:

نان همیشه سیاسی است

نان به هیچ یک از دیگر لوازم زندگی شبیه نیست؛ حق کاملا با دکتر کاشی است، نان از هر چیز دیگر مادی‌تر، ضروری‌تر، حیاتی‌تر و انکارناپذیرتر است. به‌همین‌دلیل، هرگاه نان را در مقام امر سیاسی نمی‌بینیم باید ردپای سرکوب را پی بگیریم.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، امیر خراسانی، پژوهشگر اجتماعی طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت:

موبد: باید به سراسر ایران‌زمین پندنامه بفرستیم.
زن: پندنامه بفرست ‌ای موبد، اما اندکی نان نیز بر آن بیفزای. ما مردمان از پند سیر آمده‌ایم و بر نان گرسنه‌ایم.
(بهرام بیضایی-‌مرگ یزدگرد)

جواد کاشی از معدود اصلاح‌طلبانی است که می‌شود روی صداقتش حساب کرد. او همواره نویسنده‌ای تیزبین، خوش‌فکر و صدالبته انسانی بی‌اندازه محترم است. اخیرا کاشی در واکنش به مرگ دلخراش دو کولبر نوجوان در کوهستان‌های مریوان یادداشتی نوشته که هم خواندنی است هم تأمل‌برانگیز. نوشته‌ فعلی من درنگی است بر آن یادداشت.ادعای کاشی آن است که در لحظه‌ کنونی «نان سیاسی شده است» زیرا «به مساله اصلی مردمان این دیار تبدیل شده» است. این درحالی است که جریان‌های سیاسی اعم از اصلاح‌طلبان و اصولگرایان و براندازان جملگی مشغول خویشند و هیچ‌یک نمی‌توانند «نان» را خطاب قرار دهند. در ادامه کاشی توضیح می‌دهد که «نان از همه چیز طبیعی‌تر» است و همه‌ مفاهیم بزرگ نظیر آزادی، عدالت و توسعه را به حاشیه می‌راند؛ باری کاشی به درستی می‌گوید «نان خود زندگی است.»

بگذارید نوشته‌ کاشی را طور دیگری بخوانیم، ادعای ضمنی کاشی آن است که تا پیش از این «نان سیاسی» نبود، یعنی به مساله‌ اصلی مردم این دیار بدل نشده بود. محل درنگ همین‌جاست، این نانی که به قول او «خود زندگی است» چگونه تا به حال سیاسی نشده بود؟ چه چیز مانع از آن شده بود که «خود زندگی» سیاسی شود؟ یحتمل کاشی پاسخی اقتصادی به این پرسش دهد و بگوید چون وضع اقتصادی به این مایه اسف‌بار و وخیم نبوده است. اما پاسخ احتمالی کاشی ابدا کفایت نمی‌کند، زیرا اتفاقا با نگاه به همین ساحت اقتصاد خواهیم دید که هرگز لحظه‌ای نبوده که نان سیاسی نباشد؛ به بیان دیگر، نفس وجود تنظیمات اقتصادی، نفس ارجاع به اقتصاد یعنی نان، همواره «مساله اصلی مردمان این دیار» یا هر جامعه‌ای بوده است.نان تنها در دو صورت دیگر سیاسی نیست: فراوانی مطلق یا برابری مطلق. تنها در این دو صورت است که نان مساله‌ جامعه نیست. اما چون این دو حالت معمولا در جوامع اتفاق نمی‌افتد درنتیجه نان اتفاقا همیشه سیاسی است. مردم همیشه در بازار سر نان چانه می‌زنند، کشاورزان همواره برای گردآوردن نان جان می‌کنند، کارگران برای نان عرق می‌ریزند. نان معمولا ناامن است و مادامی که ناامن است، سیاسی است. به عبارت دیگر، جامعه عرصه‌ کشاکش بر سر نان است.من سعی می‌کنم کاشی را بفهمم؛ یحتمل او می‌گوید نان اکنون از همیشه ناامن‌تر است؛ و چون ناامن‌تر است به مساله‌ اصلی مردمان بدل شده. این سخن پذیرفتنی است، اما باید پرسید کدام مردمان؟ اتفاقا در 30سال گذشته نان برای قشر معینی از مردم تضمین‌‌شده است؛ دلالان، بسازوبفروش‌ها، رانت‌جویان و رانت‌خواران، متنفذین محلی، مدیران رده‌بالا، نوکیسه‌‌ها و... . تمام مساله‌ اینجاست نان برای عده‌ای تضمین‌شده‌تر از پیش و برای عده‌ای دیگر ناامن‌تر از قبل شده است. در چنین شرایطی نان سیاسی نمی‌شود، چون همیشه بود، بلکه ابزار و زبان سرکوب نان دیگر کار نمی‌کند.

دقیقا در همین‌جا داعیه‌ نوشته‌ حاضر طرح می‌شود: مادامی که نان ناامن است، همواره سیاسی است. در نظام‌های سلسله‌مراتبی نان همواره برای عده‌ای ناامن است، مآلاً همواره سیاسی است. با وجود این، یکی از وظایف اصلی کسانی که در صدر سلسله‌مراتب قرار دارند، سرکوب زبانی و نهادی سیاست نان است. به تعبیر دیگر، مردمان قاعده‌ سلسله‌مراتب اجتماعی همیشه دغدغه اصلی‌شان نان است و مردمان بالای هرم همیشه می‌کوشند این دغدغه را سرکوب کنند.در دهه‌های گذشته، نظم سلسله‌مراتبی معینی در پیوند با سرمایه شکل گرفت که سیاست را به دوگانه‌ آزادی/‌شریعت (یا همان اصلاح‌طلب/‌اصولگرای متعارف) گره زد. در ظاهر نبرد سیاسی حول این دو جبهه در جریان بود و این دو جبهه رقبای اصلی یکدیگر در عرصه‌ فکر، سیاست و اقتصاد بودند. اما در عمل هر دو جبهه در یک عمل واحد متحد بودند؛ سرکوب نان. سرکوب نان در ابتدا، فرآیندی زبانی است. یعنی نان در مقام «خود زندگی» همواره می‌خواهد به واژگان و دال‌های معینی بچسبد، تا خود را در ساحت نمادین برکشد. این فرآیند پیوسته و همیشگی است، چون حضور نان انکارناپذیر است.

نان به هیچ یک از دیگر لوازم زندگی شبیه نیست؛ حق کاملا با دکتر کاشی است، نان از هر چیز دیگر مادی‌تر، ضروری‌تر، حیاتی‌تر و انکارناپذیرتر است. به‌همین‌دلیل، هرگاه نان را در مقام امر سیاسی نمی‌بینیم باید ردپای سرکوب را پی بگیریم.چنانچه گفتیم، نظم سلسله‌مراتبی دهه‌های اخیر با وزن دادن به واژه‌هایی نظیر توسعه، پیشرفت، آزادی، شریعت، سنت، مدرنیته و... عملا هر شکلی از سیاست نان را سرکوب کرده است. مگر سال 1371 حاشیه‌نشین‌های مشهد سر نان اعتراض نکردند، مگر سال 1373 ناآرامی‌های اسلامشهر سر نان نبود، مگر در تمام این سال‌ها تهیدستان، کشاورزان، معلمان، کارگران، مهاجران، حاشیه‌نشینان، دغدغه‌ نان نداشتند، مگر در تمام این سال‌ها نان این اقشار ناامن نبود، مگر چانه‌زنی‌های روزمره‌ کارگر با کارفرما، کارمند با دولت، کسبه‌ خرد با تجار، کشاورز با دلال بر سر نان و ناامنی آن نبود. بله نان در تمام این سال‌ها سخت ناامن بود. اتفاقا حتی آن قشر نوکیسه‌ای که اکنون نان تضمین‌شده‌ای دارد نیز در سال‌های قبل نانش ناامن و گریزان بود، اما نان سرکوب می‌شد. در ابتدا به‌طور زبانی و سپس به‌طور نهادین. سینما درباره‌ عشق‌های دونفره و آزادی فیلم می‌ساخت نه نان، علوم انسانی درگیر بحث سنت/‌مدرنیته بود نه نان، رسانه‌ها عمدتا نقش توپخانه‌ دو جناح اصلی را داشتند و نان برای‌شان جز حربه‌ای برای آسیب‌زدن به جناح مقابل نبود. همه‌ اینها نان را نفی و سرکوب می‌کردند، اما نان و دغدغه‌ فراگیر نان هم بود. با سمند تندپای نولیبرالیسم زبانی شکل گرفت که نان را در پستوی جامعه پنهان می‌کرد و نمی‌گذاشت «خود زندگی» قد راست کند.تقسیم‌کار مشخص بود، بنا بود اقتصاد از همه‌چیز جدا شده و به فعالان اقتصادی سپرده شود؛ دیگران اعم از جامعه‌شناس و اهل سیاست و حتی اهل رسانه، به گفت‌وگو بر سر سنت/مدرنیته، آزادی/عدالت، حوزه عمومی/خصوصی و... بپردازند. محتوای این گفت‌وگوها ابدا مهم نبود، چون حقیقت‌شان سرکوب نان بود، یعنی تولید تراکمی از گفت‌وگوها که مطلقا حساسیتی به اقتصاد نداشت.آنچه اکنون رخ داده، ناکارآمدی ابزار سرکوب نان است. شاید اگر تحریم نمی‌شدیم و همچنان نفت می‌فروختیم، نان سال‌های سال همچنان سرکوب می‌شد.

ما در مقام شهروندان طبقه‌ متوسط شهری دانشگاهی (دکتر کاشی بسیار بیشتر و من کمتر) خود بخشی از سازوکار سرکوب نان بودیم؛ ما نان را نمی‌دیدیم چون ایده‌ پیشرفت جلوی چشمان‌مان را گرفته بود، چون مشغول اثبات حقانیت سنت یا مدرنیته بودیم، بله ما هم کارگزار بی‌مزد سرکوب سیاست نان بودیم. نان سیاسی نشده، این زبان سرکوب نان است که دیگر مدلول خود را پیدا نمی‌کند و به لکنت افتاده است. این زبان معطوف به «آینده»‌ای بود که «پیشرفت و توسعه» نوید می‌داد؛ حالا اما به دلایل گوناگون این آینده از دسترس خارج شده (نام این دوران پسابرجام است).اکنون اما دکتر کاشی دست ما را رها می‌کند و نمی‌گوید لحظه‌ای که نان دیگر سرکوب نمی‌شود، لحظه‌ای که خود زندگی به صورت ما برخورد می‌کند، چگونه سیاستی ممکن است؟ دکتر کاشی در همان ابتدا مجموعه‌ گفتارهای سیاسی اصولگرا/ اصلاح‌طلب و اپوزیسیون را در این صحنه فشل، گیج و ناکارآمد می‌داند، اما نمی‌گوید چه کنیم؟ چگونه سیاست را پیرامون نان سازمان دهیم؟ چگونه جنبش نان را به سیاست نان بدل کنیم؟

از اینجا به بعد باید دست استاد عزیزمان را رها کنیم و به تنهایی بیندیشیم. آنچه نان را تا پیش از این سرکوب می‌کرد، خواسته یا ناخواسته به تمامی در خدمت مدلی اقتصادی بود که پس از جنگ حاکم شد. این مدل اقتصادی به همراه ملزومات گفتاری خود توپخانه‌ سرکوب نان بودند. کل این بسته نامش را هرچه بگذاریم، از نولیبرالیسم ایرانی گرفته تا سرمایه‌داری دولتی، وظیفه‌اش ساخت یک سلسله‌مراتب سیاسی-اجتماعی بود که نان و توزیع آن را به انحصار خود درآورد. سیاست جدید، اگر بناست سیاست نان باشد، کار اصلی‌اش یورش به این سلسله‌مراتب است؛ یورش به نظمی اجتماعی که بی‌نهایت بهره‌کش و تبعیض‌آلود است. دکتر کاشی یحتمل راحت نیست نام آن را سیاست برابری بگذارد، اما من بنا به مقدمات بالا نامی شایسته‌تر از آن نمی‌دانم. سیاست نام طلب می‌کند.سیاست‌برابری نام عام افقی است که با گشایش آن تمرکز گفتار و ثروت از بین می‌رود. درواقع سیاست‌برابری درصدد مرکزیت‌زدایی از گفتاری است که تمرکز نان و ثروت را در قشری معین طبیعی می‌پندارد. گفتمان اصلاحات و اصولگرایی هر دو از این حیث دشمن نان هستند. این دو نوع گفتمان هر یک با برجسته کردن مفاهیمی دیگر (از آزادی سیاسی گرفته تا امنیت ملی) هرگز به تمرکز بیش از حد نان وقعی ننهادند و حتی با تسهیل و اجرای سیاست‌های نولیبرالی عملا سیاست را از نان زدودند.

به مریوان بازگردیم؛ دو نوجوان بهر نان به کوهستان می‌زنند تا کولبری کنند، در راه گم می‌شوند، در سرما می‌میرند، مردم شهر به جست‌وجوی جنازه‌ها می‌روند، اجساد یخ‌زده را پیدا می‌کنند، در تشییع این اجساد نان به دست می‌گیرند. یحتمل تا چندی پیش ما می‌گفتیم این‌ اتفاقات «هزینه توسعه» است و با پیشرفت و توسعه این اتفاقات کمتر از پیش خواهد شد. اکنون اما می‌دانیم این اتفاقات خود به‌دلیل توسعه‌ نولیبرال ماست. ما نان را در دستان کردهای مریوانی می‌بینیم برای اینکه دیگر یا به آن توسعه باور نداریم یا امیدی به آن نداریم. باری، زبان سرکوب به لکنت افتاده و نان رها گشته است. فرهاد این‌بار تیشه را نه برای اثبات عشق شیرین، بلکه برای برکندن کاخ خسروان تبعیض می‌خواهد، برای سیاست‌برابری.پس از گذشت 40 شبانه‌روز از قحطی نیشابور، نه بانگ اذانی برخاست، نه مسجدی را باز دیدم، از آن بود که دانستم نام اعظم خداوند نان است. (بازنویسی منثور شعری از مصیبت‌نامه عطار-‌ بخش بیست‌و‌نهم)

 

مرتبط ها