به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، پس از حوادث آبان امسال که کشور را با مشکلات جدی مواجه کرد، به نظر میرسید که انفعال دولت در امر اداره کشور- که درواقع ذات این نهاد محسوب میشود- به اوج رسیده و احتمالا تجدیدنظری درون دستگاه اجرایی صورت خواهد گرفت. اما ماجرای آلودگیهای شدید و بوی معروف تهران و آب و فاضلابگرفتگی بخشهایی از جنوب کشور نشان داد که کشتیبان هنوز در خواب است و هنوز او را سیاست دیگر نیامده. در این میان مهمترین مساله آن است که این بیعملی و بدعملی اثر قابلتوجهی بر جامعه گذاشته و احتمالا شکاف میان مردم و مسئولان را عمیقتر میکند. چنانکه بسیاری از کارشناسان در هفتههای اخیر از ریزش سرمایههای اجتماعی کشور گفتند که بیاعتنایی به آن در شرایط کنونی سم مهلک حکمرانی است. در این میان عدهای همچون عباس عبدی هم بر موج این تحلیلها سوار شدهاند و موضوع کنارهگیری رئیسجمهور را مطرح کردهاند و آن را نسخه خروج کشور از بحران دانستهاند، در حالی که این نسخه در ماههای اخیر در کشورهای منطقه اثر عکس داشته و شرایط بحرانی آنها را تشدید کرده است. برای تشریح شرایط اجتماعی کشور در وضعیت فعلی سراغ عماد افروغ، جامعهشناس و استاد دانشگاه رفتهایم. با او در رابطه با رویکرد دولت در اداره کشور و اثرات آن بر طبقات اجتماعی و همچنین تاثیر استعفای دولت در بازسازی سرمایه اجتماعی گفتوگو کردهایم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
اوضاعی که اخیرا در کشور پیش آمده بهخصوص پس از افزایش ناگهانی قیمت بنزین و حوادث پس از آن و همچنین آلودگی شدید هوا در تهران و برخی شهرهای بزرگ و سیل اخیر در اهواز که سالهای قبل هم در جنوب اینها را داشتیم، نشان میدهد که اداره کشور از یک نحوه آشفتگی رنج میبرد. گویی دولت هر کاری میکند جز اداره کشور. به نظر شما اثر این بیدولتی در جامعه چیست؟ و در شرایط فعلی سرمایه اجتماعی کشور به چه وضعی در آمده است؟
مساله فقط دولت نیست، یعنی طی این سالها اینطور نبوده که فقط از یک قوه مجریه بیکفایت رنج ببریم. مگر قوه مقننه با کفایت بود؟ آیا نمایندگان ما وظیفه نظارتی و تقنینی خود را بهخوبی انجام دادهاند؟ مسائل ما ریشهایتر از این حرفهاست و باید بپذیریم که از تقسیم وظایف قوا تا نهادهای مدنی که از آنها توقع داشتیم اقداماتی انجام دهند و روشنفکران و دانشگاهیان و حوزههای علمیه مشکلاتی دارند. به نظر من باید با دید آگاهانه و با شجاعت همه مشکلات را ببینیم. جرات داشته باشیم و مسائل را بهدرستی فهم کنیم. نه جهل داشته باشیم، نه منفعت شخصی و گروهی را در نظر بگیریم و نه اهل مصلحت باشیم. من هیچوقت این نگرانی را نداشتم که انتقاد باعث تضعیف انقلاب شود. زمانی یک عده میگفتند نقد نکنید، انتقاد باعث تضعیف انقلاب میشود. بهزعم من اتفاقا این عدم نقد بود که وضع فعلی را به بار آورد. عدم انتقاد مبانی عملی انقلاب اسلامی را تضعیف میکند. مبانی نظری انقلاب که سر جای خود باقی است اما به لحاظ عملی باید حواسمان بیشتر جمع باشد و از سرمایه اجتماعی کشور بیشتر مراقبت کنیم. درباره این مسائل باید بیمحابا فکر کنیم و وارد شویم، نه اینکه بیدر و پیکر و بیقاعده باشد، بلکه مصلحتاندیشیهای بیوجه را کنار بگذاریم. ملاحظات خودمان باشد و کسی چارچوبهای بیمبنا را به ما تحمیل نکند، آنجا که باید مصالح را مراعات کنیم. نه مثل زمانی که انتقاداتی میشد و برخی میگفتند که نقد باعث تضعیف نظام میشود و نه مثل الان که برخی بیمحابا نقد میکنند و همهچیز را زیرسوال میبرند. این افراط و بیقاعدگی در نقد نتیجه آن تفریط است، یعنی این یک کنش و واکنش است. مختصر پاسخ بدهم ما اصلا قاعدهها را فراموش کردهایم. بهنظر من برخی از ما اصول را فراموش کردهایم. برخی مسئولان مبانی انقلاب را فراموش و آن را دستخوش تفسیرهای شخصی، گروهی و جناحی کردهاند. اساسا در حال حاضر بزرگترین مانع پیشروی کشور و نظام همین گروههای چپ و راست سیاسی در کشور هستند. همین بزرگترین معضل است، چون اینها فقط از زاویه و منظر تفکیکی خود به مسائل نگاه میکنند و هیچتوجهی به مصالح جمعی و خیر جامعه ندارند، به قواعد تالیفی هم توجه نمیکنند. برخی صنفهای مهم جامعه اصلا نمیفهمند که به لحاظ تاریخی چه جایگاهی داشتند، گویی یکباره انقلاب اسلامی صورت گرفت و درهایی به روی آنها باز شد و مواهب و نعم الهی آغوش خود را به روی آنها گشود. آنان اگر امروز تلاش نکنند فردا دیر است. این فریادها و خروشهایی که امروز در شبکههای مجازی میبینیم که خوب هم نقد میکنند، در این 40سال کجا بودهاند؟ در این 40سال این نقدهای خوبی را که بعضا از برخی علما میشنویم، چرا نمیشنیدیم؟ واقعا فکر میکنند اگر آرامش و نظم برقرار باشد، امنیت برقرار باشد، آنها میتوانند سکوت کنند، فریاد نزنند و این زوایای کوچک را نبینند.شخصا برای اینکه صدایم به گوش خیلیها برسد از همه کسوتها کنارهگیری کردم. کاندیدای مجلس نشدم و از تمام سمتهای خود کنارهگیری کردم که کسی نگوید فلانی رطب خورده و حالا منع رطب میکند، اما باز هم گوش کسی بدهکار نیست، مساله ریشهایتر از این حرفهاست.برخی از ما انگار طفل صغیری بودیم و انقلاب برای ما بزرگ بود و واقعا شایسته این انقلاب بزرگ نبودیم. این انقلاب بزرگ بشری اتفاق افتاد و بعضا دست کسانی افتاد که نفهمیدند. بارها به برخی گفتم که شما این پدیده بزرگ انسانی و بشری و جهانی را درک نکردهاید، آزادی و اخلاق آن را نفهمیدهاید، از عدالت اجتماعی چیزی درک نکردهاید، نفهمیدهاید که این انقلاب آمده و قرار است چه واقعیتی را رقم بزند. خیلیها که محرومیت تاریخی داشتند دفعتا احساس کردند اگر امروز به این سفره پهن نچسبند و از لقمههای آن بهرهمند نشوند، فردا دیر است. در حالی که از هر حیث نگاه کنید قرار نبود اینها کارهای باشند؛ این است که میگویم فقط بحث قوه مجریه نیست. اصلا چرا قوه مجریه میتواند اینطور بیکفایت باشد؟ چرا قوه مجریه میتواند دروغ بگوید؟ چرا یک تصمیم ناگهانی و عجولانه را به محض اعلام اعمال میکنند؟ بعد پیشبینیهای غلطی را در اختیار مردم قرار میدهند؟ چرا دولت توانسته اینطور بیقاعده عمل کند؟من کلاننگر هستم و قائلم به اینکه باید همه نهادها را با هم ببینیم و درست نقد کنیم. امروز خیلی از نهادها بهویژه نهادهای نظارتی کارشان را درست انجام نمیدهند. زمانی هم که نظارت نداشته باشیم کشور پارهپاره اداره میشود. من به این دولت نقدهای جدی دارم و آنها را قبل از این مطرح کردهام، با این حال در وضع فعلی مساله فقط این دولت نیست و باید عملکرد دولتهای قبل را نیز بررسی کنیم، مگر دولتهای قبلی چه کار ویژهای کردند؟ دولتهای قبلی هم از نظارت رها بودند، از پاسخگویی رها بودند. چرا اینقدر جمهوری اسلامی از ریل خود خارج میشود؟ به نظر من در حال حاضر دولت ما دچار نوعی رهاشدگی است، با این حال برای حل مساله باید بیشتر به مسائل اصلی و مبنایی توجه کرد.
مساله اصلا این نیست که دولت دست چه کسانی است، بحث بر سر این است که در حال حاضر عملکرد نامطلوب آن روی سرمایه اجتماعی کشور تاثیر منفی گذاشته است و حوادث نامطلوبی پشت سر هم رقم میخورد و مسئولان امر هم تلاش محسوسی برای بهبود اوضاع انجام نمیدهند یا دستکم مردم چنین احساسی ندارند. این پیام انفعال دولت که حس منفی به جامعه منتقل میکند چه افقی را پیشروی کشور میگذارد؟ در این شرایط چه مکانیسمی میتواند شکاف اجتماعی را ترمیم کند؟
زمانی برخی هشدار میدادند و میگفتند که نظرسنجیهای مختلف نشان از شکاف درآمدی دارد. حکایت از دغدغه اقتصادی بالای مردم دارد. حکایت از نارضایتی اقتصادی دارد. آمارهای خودشان جلوی چشم آنها بود ولی هیچاقدام عملیای نمیکردند. فکر میکردند همیشه اوضاع به همین شکل باقی میماند. برخی، قوانین اجتماعی را نمیخوانند و نمیفهمند. اگر رهنمودهای امام(ره) را مرور میکردند و سعی نمیکردند نعم و مواهب جمهوری اسلامی را برای خود تعریف کنند، کار به اینجا نمیرسید. به نظر من یک راهحل داریم و آن رجعت به انقلاب اسلامی است. این هم رجعت تاریخی نیست، بلکه رجعت گفتمانی و رجعت به اندیشههای امام(ره) است. آن هم رجعت عملی، نه رجعت نظری که عدهای دوباره حرف امام را بزنند و با آن کاسبی کنند. در رجعت عملی امام(ره) عبارتی دارد که قریب به مضمون میگویم، میفرمایند این جهانخواران فقط به خاطر فرهنگ ایثار ما نیست که با ما مخالف هستند، بلکه به خاطر محرومیتزدایی و فقرستیزی است که با ما مخالفند. این صحبتها برای دهه اول انقلاب است. سیاست ما باید به سمت عدالت اجتماعی برود، یعنی شکاف درآمدی خود را باید تعدیل کنیم، حداقل شکاف درآمدی دولتی خود را باید تعدیل کنیم. میگویند بخش خصوصی دست ما نیست. بخش دولتی چطور؟ اینکه دیگر دست شماست. حتی بخش خصوصی هم دست شماست، بالاخره در بخش خصوصی قوم و خویشی دارید.
دولت هم وظایفی دارد. سیلی که سال گذشته آمد و بارانی که اخیرا در جنوب کشور بارید به خودی خود که بلا نیست،موهبت الهی است و خداوند نعمتش را میفرستد، اما آقایان سهلانگاری میکنند و سیل، آبگرفتگی و مسائل دیگر پیش میآید. از بعد از جنگ عدهای دائما گفتند آمایش سرزمین! مدام گفتند آن بلایی که زمان پهلوی سر ما آمد تحقق نظریه نوسازی و تمدنگرایی متکی به اقتصاد نفتی بود. مدام این را گفتند و حتی تحقیقاتی در این خصوص انجام شد اما دریغ از عمل! این آلودگیهایی که اشاره کردید ناشی از چیست؟ ناشی از تراکم آلایندههاست. اگر کشور از این حالت مرکز پیرامونی خارج میشد و این همه امکانات، خدمات، اطلاعات و داده در متروپلی به نام تهران جمع نمیشد و جمعیت عادلانهتر توزیع میشد، آیا باز هم این تراکم آلایندهها را داشتیم؟ این همه را محققان و اهل فکر گفتند، گفتند کشور را از تمرکززدایی نجات دهید، اختیارات بیشتری به استانها بدهید. استانها وقتی مینشینند و جلسه میگیرند و به تصمیمی بر اساس قابلیتها و فرصتهای خود میرسند و میخواهند اجرا کنند با 100 مانع مرکزی روبهرو میشوند. اگر میخواهید تحققبخش اقتصاد مقاومتی باشید که سخن حقی است، اقتصاد مقاومتی ظرف مقاومتی میخواهد، ظرف مقاومتی ظرف متمرکز نیست، مثل زمان دفاع مقدس است. ظرف غیرمتمرکز بود و به همین خاطر دفاع و حتی رشد کردیم و بعد توانستیم روی پا خود بایستیم. چرا متوجه نیستیم قابلیتها و امکانات زیستمحیطی ما خیلی بیشتر از این چیزی است که دیده میشود، چون در حال حاضر رابطه مرکزپیرامونی است این قابلیتها دیده نمیشود. در رابطه مرکزپیرامونی فقط قدرت متمرکز، تصمیمگیری متمرکز و نفت متمرکز دیده میشود که آن هم در اختیار قدرت دولتی است. توزیع آن را هم که میبینید. ریشه ماجرا اینجاست، اما چرا تحول پیدا نمیشود؟ چرا ریسک نمیکنند برای اینکه کشور را به سمت اداره غیرمتمرکز ببرند و اختیارات تفویض شود؟ چون منافعی وجود دارد. به هرحال این کار ریسکهایی دارد و ممکن است دولت را با موانع، عوارض و واکنشهایی روبهرو کند. من واقعا نمیدانم چرا این اتفاق نمیافتد در حالی که نجات ما تنها از این مسیر میسر میشود. همواره از کشورهای توسعهیافته صحبت میکنند اما یک بار به ظرف کشورهای توسعهیافته نگاه نمیکنند.
من همیشه گفتم اقتصاد مقاومتی به آگاهی، انگیزه، مهارت، فرصت و ظرف نیاز دارد. شما با ظرف متمرکز نمیتوانید تحققبخش انقلاب اسلامی باشید. اصلا انقلاب اسلامی مربوط به مردم و گفتمان آن هم برای مردم است. اگر میخواهید مردم را بهکار بگیرید شایستگیها، مهارتها و قابلیتهای آنان را ببینید و در ظرف غیرمتمرکز بریزید. ما مظروف گرانسنگ انقلاب اسلامی را در ظرف پهلوی ریختیم. این را هیچکسی نمیفهمد. ما فقط جابهجایی نیرو کردیم. ما ساختار را عوض نکردیم و فکر کردیم که اگر در ساختار رژیم قبلی آدمهای خوب بریزیم مساله حل میشود. اتفاقا آدمهای خوب هم مریض میشوند، کمااینکه این اتفاق افتاد. ما میگفتیم طاغوتیها بروند و یاقوتیها بیایند، یاقوتیها هم طاغوتی شدند. برای اینکه این ظرف آنها را فاسد میکند، این ظرف امر را بر آنها مشتبه میکند، این ظرف آنها را متوهم میکند. توهم قدرت و ثروت است و این قدرت و ثروت به قدرت و منزلت تسری پیدا کرد. فرد احساس میکند، چون صاحب پول است پس صاحب سرمایه فرهنگی هم هست. این ظرف باید هر چه زودتر مردمی شود. اینها مباحث مهمی است که کمتر به آن توجه میشود. مردم در زندگی روزمره خود تحتتاثیر عوامل مختلفی هستند. اصلا مخالفتی با ارزشها ندارند، بلکه هوادار و هواخواه آنند. اما عدهای فکر میکنند اگر رفتارها متحول شد ارزشها هم متحول میشود. الزاما اینطور نیست که آگاهی منتج به رفتار شود. آگاهی گام اول است و انگیزه، مهارت، فرصت و ظرف میخواهد. وقتی هیچیک از اینها در اختیار مردم قرار نگیرد تحولی هم پیدا نمیشود. آنوقت زمانی که مردم آگاه شوند، چون این زمینهها فراهم نیست طغیان میکنند. آگاهی اگر فقط آگاهی باشد که خیلیخوب است، اما عدم توجه به ساختارها منجر به ناآرامی میشود. آگاهی مردم در انقلاب اسلامی متبلور شد، اساسا مردم انقلاب کردند که دیگر حرف از آگاهی نباشد و قدمهای بعدی محقق شود. مرحله بعد تغییر ساختار و عمل است؛ مثلا در مورد آلایندهها بعضا ما هم به جلسات دعوت میشویم. میگوییم چرا فقط از آگاهی حرف میزنید؟ چرا فقط نگاهها فردگراست؟ چرا فقط اشخاص را میبینید؟ اگر اکثر آلودگیهای مربوط به محیطزیست نایلونهای پلاستیکی است، آنها را تولید نکنید. یک چیز دیگر را جایگزین کنید و بعد ببینید چقدر اثر میکند. یک زمان نظام و حکومت برای ما نیست، امکان جایگزین نداریم و این درست است که فقط آگاهی بدهیم. اما حالا که آگاهی کار خود را انجام داده و اداره کشور دست ماست، الان امکان جایگزینی داریم، امکان خیلی از تحولات را داریم. با این حال کشور را روزمره اداره میکنیم و متاسفانه منافع و مصالح شخصی و جناحی خود را هم دخالت میدهیم و توجه به عدالت اجتماعی و فقر نداریم، بعضا به همان چیزهایی که به خاطر آنها انقلاب کردیم توجه نداریم. وضع فعلی نتیجه بیتوجهی به همان مبانی و ارزشهایی است که به خاطر آن انقلاب کردیم.
این بیتوجهی به مبانی، اصول و ارزشها فقط مربوط به دولت نیست. بگذارید بیمحابا بگویم در برخی موارد روحانیت، روشنفکر و دانشگاهی ما فراموش کرده است. علم را جور دیگری تعریف کردهایم. دانشگاهها را جوری تعریف کردهایم که حوزه هم تحتالشعاع آن قرار گرفت. اصلا انگار فراموش کردهایم که علم باید دیالکتیکی با جامعه داشته باشد، باید رافع نیاز مردم باشد. وقتی شما علم را منتزع از جامعه تعریف میکنید و شاخصهایی برای رشد استادان مطرح میکنید و بعد آن رشد را با سرمایهها و امتیازات مادی همراه میکنید نتیجهاش بهتر از این میشود؟ حوزه هم حوزه قدیم نیست و او هم عاشق استادیاری است، او هم عاشق دانشیاری است، او هم عاشق استادتمامی است. نکته اینجاست که مساله چندوجهی و تا حدودی پیچیده و عمیق است. با این حال نباید بیقاعده و بدون توجه به اقتضائات و مصالح کشور عمل کرد. نه اینکه وقتی گفته شد و آنها گوش ندادند و هرچه دیگران گفتند توجهی به آن نشد دچار افراط شویم و داشتهها و آوردههای خود را فراموش کنیم. طوری نشود که به داشتهها و عینیات و تهنشینهای تاریخی و فرهنگی ما چوب حراج زده شود.
در همین وضعی که شرحش را از زبان شما شنیدیم یک جریان مشخصی در هفته اخیر مساله استعفای رئیسجمهور را مطرح کرده و پروپاگاندای رسانهای روی این مساله به راه انداخته است. استدلال هم این است که استعفای رئیسجمهور باعث ترمیم شکاف میان مردم و مسئولان میشود و اعتمادها باز میگردد. به نظر شما آیا استعفای رئیسجمهور در شرایط کنونی میتواند کارگشا باشد یا مشکلات را دوچندان میکند؟
من درباره سوال از رئیسجمهور هم چیزهایی شنیدهام. اول این را بگویم و بعد به سوال شما پاسخ میدهم. علیالقاعده سوال از رئیسجمهور در شرایط عادی و معمول یک امر طبیعی است و بالاخره تعدادی از نمایندگان ممکن است به این نتیجه برسند که از رئیسجمهور سوال کنند و این ویژگی جوامع دموکراتیک است. قبلا هم این را داشتیم از رئیسجمهور سوال شده و اساسا این موضوع یک نقطه قوت برای کشور و نظام است. منتها مساله این است که آیا همین است یا پشت این موضوع یک سناریوی خاصی دنبال میشود. زمانی پشت این شیطنتی است. انسان آنقدر نباید جاهل باشد که سناریو را نخواند و نفهمد که این یک فرار رو به جلو است که عدهای به راه انداختهاند تا مسئولیت نپذیرند.
در واقع عدهای میخواهند بهره سیاسی ببرند؟
بله، بحث از استعفا هم همین است. اینها همه سناریوی «کی بود، کی بود، ما نبودیم» است. حتی اگر نتوانستید تدبیر امور کنید یا بنا به دلایلی نخواستید، مرد باشید و مسئولیت آن را بپذیرید. اصلا در شرایط کنونی استعفا چه معنایی دارد؟ در شرایط سخت فعلی از استعفا چه چیزی به دست میآید؟ به نظر من بحث از استعفای دولت یک موضوع انحرافی است. امکانات لازم که هست، اگر خطایی کردید اصلاح کنید و تغییر مسیر بدهید. ریلها را به مسیر اصلی خود بازگردانید و قطار را در ریل راه بیندازید و از این ریلهای انحرافی پرهیز کنید. بهزعم من آنقدر امکانات فراهم است که هر لحظه دولت به عمل روی بیاورید و فقط حرف نزند، اعتماد مردم جلب میشود. مردم اعتماد خود را بهراحتی خرج این انقلاب و نظام نکردهاند. یک عقبه تاریخی، فرهنگی، فلسفی و عرفانی پشت این انقلاب است و بهراحتی هم دست برنمیدارند. نگاه نکنید سه چهار تحلیل و شورش و اغتشاش میشود و یک عده هم بهرهبرداری میکنند. مردم خودشان در دهان سوءاستفادهگران میزنند، ضمن اینکه با کسانی که به حق اعتراض داشتند هم همدردی میکنند. این دولت بود که فرصت اعتراض مدنی را فراهم نکرد و این حوادث رقم خورد. دولت باید آن وعدههایی را که داده عملی کند، چرا دروغ میگوید؟ چرا آنان به مردم میگویند این گرانی بنزین بر اجناس و اقلام دیگر تاثیری نخواهد گذاشت؟ اگر اشتباه کردید مسئولیتش را بپذیرید، عذرخواهی و بعد کار کنید، آنوقت سرمایههای اجتماعی بازمیگردد. راه جلب اعتماد مردم و جلوگیری از ریزش سرمایه اجتماعی استعفا نیست. به اعتقاد من اگر بخواهند استعفا کنند هم فرار از مسئولیت است و هم فرار از این که مردم یقه آنها را بگیرند.باید گفت نباید از کشور انتقام بگیریم. با این وضع فردا قضاوت خوبی از ما نمیکنند. دولت باید به مسئولیت خود ادامه دهد و در دام هیچ سناریویی نیفتد. استعفای رئیسجمهور کشور را با آشفتگی مواجه میکند و دردسرها مضاعف میشود. با استعفای رئیسجمهور کشور متلاشی شده دچار هرج و مرج میشود. با استعفای رئیسجمهور دولت اسیر سناریوهایی میشود که ممکن است یک سر آن مربوط به ایران باشد، اما سر دیگرش در خارج از کشور است.
همانطور که در برخی کشورهای منطقه به محض استعفای دولت وضعیت جامعه بدتر شده است.
بله، باید خیلی مراقب بود. باید سعی کنیم اتحاد و وحدت خود را حفظ کنیم. بارها این را گفتیم و متاسفانه دولت قدر این وحدت بعد از خروج ترامپ از برجام را ندانست. این اشکالی ندارد و به هر حال سرنوشت کشور و انقلاب از همهچیز برای مردم مهمتر است. امیدوارم اصلاحی در امور اتفاق بیفتد و این اصلاح هم در عمل باشد، دولت هم اختیار و امکانات کافی دارد و فکر میکنم یکی دو سال هم فرصت کمی نیست.