کد خبر: 34922

داود مهدوی‌زادگان:

اندکی صبر باید که سحرنزدیک است

اکنون جامعه انقلابی به میزانی از رشد رسیده است که می‌توان با آنان درباره مراتب والاتر ولایت سخن گفت. چنین جامعه‌ای با پیروی از ولی‌فقیه و اندکی صبر، به سپیده‌دمان صبح پیروزی نزدیک است.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، داود مهدوی‌زادگان، عضو هیات‌علمی پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: خطاب نگارنده در این گفتار با افراد یا جریان‌های سیاسی معارض نیست که احتمالا با خواندن این متن خاطرشان مکدر می‌شود، بلکه خطاب با جامعه ایمانی انقلابی و هواخواهان انقلاب و رهبری است. این عزیزان، نیک می‌دانند که حوادث یک ماه اخیر برای آنان عبرت‌آموز و تجربت‌اندیش است. یکی از وجوه این عبرت‌آموزی، چالشی ذهنی است که برای برخی از آنان در مواجهه با دو اقدام عملی و نظری مقام ولایت فقیه در چند روز اخیر پدید آمده است. اقدام عملی ولی‌فقیه مربوط است به حمایت از اجرای افزایش قیمت بنزین.

ایشان با استناد به تصمیم سران قوا از تصمیم دولت بر افزایش قیمت بنزین حمایت کردند و فرمودند: « لکن اگر سران سه قوه تصمیم بگیرند من حمایت می‌کنم؛ من این را گفته‌ام، حمایت هم می‌کنم. سران قوایند، نشسته‌اند با پشتوانه‌ کارشناسی یک تصمیمی برای کشور گرفتند، باید عمل شود به آن تصمیم.» (98.8.26). توجیه چنین حمایتی برای برخی از دوستان انقلابی قدری مشکل به‌نظر آمده است، زیرا در نظر این افراد، بی‌تدبیری اقدام دولت برای گران کردن بنزین محرز بود. حتی برخی از نمایندگان انقلابی مجلس فردای این تصمیم دولت، درصدد تصویب لایحه‌ای در مجلس بودند تا قیمت بنزین به وضع سابق بازگردد. اشرار ضدانقلاب هم فرصت را مغتنم شمردند تا مملکت را به آشوب و اغتشاش بکشانند. اما رهبری در چنین شرایطی وارد کار شدند و از این تصمیم حمایت کردند. در‌حالی‌که به ‌زعم برخی، ایشان نباید چنین می‌کردند. اما اقدام نظری ولی‌فقیه، بیان تفسیر جدیدی از آیه شریفه «وَنُریدُ ان نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی‌الاَرضِ وَ نَجعَلَهم اَئِمَّةً وَ نَجعَلَهمُ الوارِثین» (قصص: 5) است. ایشان از بدفهمی پیرامون این آیه شریفه سخن گفتند: «مستضعفین چه‌کسانی هستند؟ مستضعفین را بد معنا می‌کنند؛ مستضعفین را به افراد فرودست یا حالا اخیرا -یعنی این چند سال اخیر باب شده- اقشار آسیب‌پذیر [معنا می‌کنند]، یعنی آسیب‌پذیران؛ نه، قرآن مستضعف را این نمی‌داند، قرآن می‌گوید: وَنُریدُ ان نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی‌الاَرضِ وَنَجعَلَهم اَئِمَّةً وَ نَجعَلَهمُ الوارِثین؛ مستضعفین یعنی ائمه و پیشوایان بالقوه عالم بشریت؛ این معنای مستضعفین است: کسانی که وارثان زمین و همه موجودی زمین خواهند بود؛ بسیج مستضعفین این است. مستضعف یعنی آن کسی که بالقوه صاحب وراثت عالم است، بالقوه خلیفه‌الله در زمین است، بالقوه امام و پیشوای عالم بشریت است.» (98.9.6).  برای برخی از جوانان انقلابی این پرسش پیش آمده است که آیا ولی‌فقیه واژه قرآنی مستضعفین را در معنایی غیر از فرودستان و تهیدستان اراده کرده‌اند؟ البته شیطنت شبکه رسانه‌ای ضدانقلاب در تولید این شبهه بی‌تاثیر نبوده است. رسانه‌های معارض، این تفسیر آیه شریفه ولی‌فقیه را به اغتشاش آبان‌ماه در مناطق محروم شهری ربط دادند.

تفسیر  مستضعف

نگارنده در گفتار دیگری به ‌اندازه فهم خود، حکمت حمایت رهبری از تصمیم افزایش قیمت بنزین را توضیح داده است و گفته که در این اقدام، حکمت‌هایی نهفته که به‌ تدریج آشکار شده و می‌شود، از جمله بستن باب هرگونه بهانه‌جویی دولتمردان مبنی‌بر محدودیت اختیارات و فشار بیشتر بر کارگزاران حکومتی در خدمت ورزیدن به مردم و نیز دفع دوقطبی‌های کاذب. اما درباره تفسیر آیه شریفه مستضعف، اجمالا برداشت نگارنده از سخنان مقام ولایت فقیه آن است که واژه مستضعف در این آیه شریفه، همانند دیگر واژگان قرآنی ذومراتب و چند‌لایه است. چون خداوند سبحان هم اول است و هم آخر و هم ظاهر است و هم باطن: «هوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهرُ وَالْبَاطِنُ وَهوَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ» (سوره الحدید: 3). کلام خدا نیز به ‌اعتبار عینیتی که با ذات باری‌تعالی دارد، واحد است ولی به ‌اعتبار حقیقت اعیان ثابته، ذومراتب است. از این ‌رو، معنای ظاهری واژه قرآنی «مستضعف» که برای همگان قابل فهم است، همان فرودستان و نادارایان اقتصادی است. رهبری می‌خواهند این توجه را به ما بدهند که تفسیر مستضعف در قرآن کریم به «خصوص فرودستان و محرومان اقتصادی»، خطاست و از نوعی بدفهمی ناشی شده است. اگر به لایه‌های باطنی این آیه شریفه نظر کنیم، مستضعف کسان دیگری هستند.

مستضعف به‌حسب معنای لغوی یعنی کسی که به ضعف کشیده شده است و قادر به انجام کاری نیست. بر این اساس، بارزترین و عالی‌ترین مصداق مستضعف همانا انبیا و اولیای الهی هستند. در سوره اعراف آمده است وقتی حضرت موسی(ع) همراه با الواح به جانب قوم خود بازگشت و دید که قومش گوساله‌پرست شدند، خشمگین شد و قوم بنی‌اسرائیل را توبیخ کرد که در غیاب من جانشین خوبی نبودید و بد رفتار کردید. آنگاه الواح را به زمین می‌اندازد و گیسوان برادرش هارون را می‌کشد و او را سرزنش می‌کند که چرا با این عمل ناشایست قوم مقابله نکردی. هارون جواب می‌دهد ‌ ای فرزند مادرم، این قوم من را به ضعف کشاندند و ناتوان دیدند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند: «وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِه غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیه یجُرُّه إِلَیه قَالَ ابْنَ‌ام ان الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکادُوا یقْتُلُونَنِی فَلَا تُشْمِتْ بی‌الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (سوره اﻷعراف: 150).  حتی قرآن کریم شکوه جان‌سوز موسی(ع) خطاب به قوم بنی‌اسرائیل را روایت کرده است که ‌ای قوم، چرا شما با آنکه می‌دانید من رسول خدا هستم، مرا آزار می‌رسانید: «وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِه یا قَوْمِ لِمَ تُوذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّه إِلَیکمْ» (سوره الصف: 5). قرآن کریم در چند جا اشاراتی به محزون بودن رسول‌الله(ص) به‌خاطر بدزبانی‌های مشرکان کرده است. یک‌جا، قرآن مجید خطاب به رسول مکرم می‌فرماید ما از این حزن تو آگاهیم و صبر پیشه کن و در طلوع و غروب و نیمه‌های شب به تسبیح الله مشغول شو؛ «فَاصْبِرْ عَلَى مَا یقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّک قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آنَاءِ اللَّیلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهارِ لَعَلَّک تَرْضَى» (سوره طه: 130)؛ «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّه لَیحْزُنُک الَّذِی یقُولُونَ فَإِنَّهمْ لَا یکذِّبُونَک وَلَکنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّه یجْحَدُونَ» (سوره اﻷنعام: 33)؛ «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّک یضِیقُ صَدْرُک بِمَا یقُولُونَ» (سوره الحجر: 97)؛ « فَلَا یحْزُنْک قَوْلُهمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا یسِرُّونَ وَ مَا یعْلِنُونَ» (سوره یس: 76)؛ قرآن کریم شکایت رسول‌الله را نیز روایت می‌کند که قومش کتاب منزل را رها کرده‌اند: «وَ قَالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ ان قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهجُورًا» (سوره الفرقان: 30). خداوند سبحان برای آنکه رسول مکرمش را تسلای خاطر دهد تا بیش از پیش صبر پیشه کند، می‌فرماید همین‌گونه رفتارهای حزن‌آور و اندوه‌ناک برای انبیای اولوالعزم پیشین هم پیش آمده است، پس تو نیز همانند آنان صبر پیشه کن: «فَاصْبِرْ کمَا صَبَرَ أُولُوالْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِلْ لَهمْ» (سوره اﻷحقاف: 35. ) همه این آزار و اذیت‌های قوم، گونه‌ای از به ضعف کشیدن‌هایی است که طواغیت و فرعونیان بر سر رسولان الهی وارد می‌ساختند. چنانکه حضرات معصومین(ع) همواره در معرض ستم ظالمان بودند؛ امام کاظم(ع) عمر مبارکشان را در زندان سپری کردند و امام حسن عسکری(ع)  در میان لشکر محصور بود. همه این ستم‌ها برای آن بود که معصومین(ع) به استضعاف روند. اما آیا این انبیا و رسول مکرم اسلام(ص) و حضرات معصومین(ع) فرودست بودند؟ هرگز. توصیف این حضرات به مستضعف بودن به‌معنای فرودست بودن نیست. آنان به ضعف کشانده شده‌اند ولی هر یک از آنان بالقوه شأن ولایی دارند و دقیقا به همین خاطر است که خداوند بر این مردان راستین خود منت نهاده است و وعده ولایت و امامت و وراثت قدرت الهی روی زمین را داده است. به‌زعم این ناچیز، مقصود مقام ولایت فقهی از استضعاف، التفات به این معناست.

واژه قرآنی مستضعف در این لایه معناشناختی به‌معنای فرودستان نیست. لذا چگونه ممکن است از این تفسیر چنین برداشت غلطی را به ذهن راه داد که ایشان از فرودستان روی ‌برگردانده است. چنین برداشت‌های ناصوابی عین به ضعف کشاندن ولایت فقیه است. به استضعاف کشاندن ولی‌فقیه و جامعه انقلابی ایران، تمنای همیشگی دشمنان انقلاب و نظام اسلامی است. بنابراین، باید جوان انقلابی همیشه مراقب خود باشد که نسبت به مواضع نظری و عملی مردان خدا تشویش خاطر پیدا نکند و راه به استضعاف کشیده شدن از ناحیه دشمنان را مسدود سازد. این پاسخی است که نگارنده بر آن تشویش ذهنی عارض شده بر برخی از جوانان انقلابی دارم. لیکن، در اینجا می‌خواهم از زاویه دیگری، نظری اجمالی به این مساله داشته باشم و آن منظر تربیت ولایی مردان خداست.

تربیت ولایی و مراتب رشد

حکمرانی، یکی از شئون امر ولایت است و شأن مهم دیگر آن، تربیت است. وظیفه تعلیم و تربیت چیزی نیست که اختصاصی فلسفه سیاسی امامیه تلقی شود. همه فلسفه‌های سیاسی که به نظم و سامان سیاسی و اجتماعی اهتمام می‌ورزند، عنصر تعلیم و تربیت را جزء وظایف حکمرانی مطلوب تعریف می‌کنند. چنانکه تعلیم و تربیت در فلسفه سیاسی ولایت نیز اهمیت دارد. حسب آموزه‌های قرآنی، تعلیم و تربیت وظیفه انبیاست: «هوَ الَّذِی بَعَثَ فِی‌الْأُمِّیینَ رَسُولًا مِّنْهمْ یتْلُوا عَلَیهمْ آیاتِه وَیزَکیهمْ وَیعَلِّمُهمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَ إِن کانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ»(1) (جمعه/ 2) جامعه‌ای که حکمرانی ولایت معصوم(ع) یا مأذون از ناحیه معصوم (ولایت فقیه) را پذیرا شده است با حاکم شرع همسفر شده و سیر معنوی از گهواره تا گور را آغاز می‌کند. زیرا در فرهنگ قرآنی، هر قومی با امام خود محشور می‌شود: «یوْمَ نَدْعُوا کلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهمْ فَمَنْ أُوتِی کتَابَه بِیمِینِه فَأُوْلَـئِک یقْرَوونَ کتَابَهمْ وَلاَ یظْلَمُونَ فَتِیلاً».(2) ولی خدا خود را مسئول می‌داند که نامه اعمال قومش در روز محشر به دست راست‌شان داده شود تا بهشت ابدی ارزانی آنان شود. از این رو، حکمرانی معصوم(ع) یا ولی‌فقیه جامع‌الشرایط توأم با تربیت دینی است. لیکن چون تربیت دینی به‌دلیل چند لایه‌ای و ذو بطون بودن معارف قرآنی مراتب دارد.

اگر جامعه ایمانی بخواهد با ولی خدا سیر حداکثری مراتب دینی را تجربه کند، باید استطاعت آن را داشته باشد.استطاعت همان ظرفیت وجودی است که جامعه ایمانی دارد. حد و اندازه استطاعت تعیین می‌کند که آن جامعه تا کدام مرتبه از عوالم تربیت دینی می‌تواند پیش برود. اینکه حضرت وصی علی(ع) سخنانش را درون چاه می‌گفت برای آن بود که اهلش را در اختیار نداشت.حتی وقتی هم که می‌فرمود سلونی قبل عن تفقدونی، (نهج‌البلاغه: خ 189) سخنش را به سخره می‌گرفتند. پس، شرط لازم در سیر مراتب تربیت دینی در حکمرانی اسلامی، استطاعت است. قرآن کریم در داستان موسی و خضر علیهما السلام شرط استطاعت را برجسته کرده است. وقتی حضرت موسی، خضر نبی را ملاقات کرده، تقاضا می‌کند که با او همسفر شود و در این سفر از وی پیروی کند. حضرت خضر نبی(ع) با این خواسته موسی مخالفت می‌کند و دلیل می‌آورد که لازمه همراهی با من استطاعت است و این شرط هم جز با صبر محقق نمی‌شود. و صبر هم مسبوق به آگاهی است که تو (موسی) واجد آن نیستی.موسی‌(ع) جواب می‌دهد ان‌شاء‌الله مرا صابر خواهی یافت و برابر کاری که می‌کنی عصیان نخواهم کرد. حضرت خضر(ع) خواسته موسی(ع) را با این شرط می‌پذیرد که نسبت به کاری که انجام می‌دهد، چیزی نپرسد تا به وقتش او را از حکمت کاری که انجام می‌دهد، آگاه سازد.«فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَینَاه رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاه مِن لَّدُنَّا عِلْمًا؛ قَالَ لَه مُوسَى هلْ أَتَّبِعُک عَلَى ان تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا؛ قَالَ إِنَّک لَن تَسْتَطِیعَ مَعِی صَبْرًا؛ وَ کیفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِه خُبْرً؛ قَالَ سَتَجِدُنِی ان شَاء اللَّه صَابِرًا وَلَا أَعْصِی لَک أَمْرًا؛ قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَن شَیءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَک مِنْه ذِکرًا (کهف / 65 –‌70) در آنجا بنده‌‌ای از بندگان ما را که رحمت خویش بر او ارزانی داشته و خود بدو دانش آموخته بودیم، بیافتند. موسی گفتش: آیا با تو بیایم تا آنچه به تو آموخته‌‌اند به من بیاموزی؟ گفت: تو را شکیب همراهی با من نیست. و چگونه در برابر چیزی که بدان آگاهی نیافته‌‌ای صبر خواهی کرد؟ گفت: اگر خدا بخواهد، مرا صابر خواهی یافت آنچنان که در هیچ کاری تو را نافرمانی نکنم.گفت: اگر از پی من می‌آیی، نباید که از من چیزی بپرسی تا من خود تو را، از آن آگاه کنم.»

اندکی صبر

اکنون با عنایت به داستان قرآنی موسی و خضر علیهما السلام می‌گوییم در حکمرانی ولی‌فقیه جامع‌الشرایط -یعنی فقیه پارسایی که عدالت و دانش دینی در او محرز است- چنین نسبتی نیز بر قرار است. او به میزانی که جامعه ایمانی پذیرای سیر در مراتب عالیه باشد، از آنچه دیده و فهمیده است، سخن می‌گوید. این پذیرش هم باید جمعی باشد؛ یعنی باید تمام افراد جمع پذیرای سیر ملکوتی را داشته باشند. در غیر این صورت، او به همان مراتب حداقلی اکتفا می‌کند. زیرا ولی خدا در امر تربیت و حکمرانی ملاحظه اضعف افراد جامعه ایمانی را می‌کند. درست است که جوانان مومن و انقلابی زیادی بودند که در پیروی از امام خمینی(ره) خلوص عملی و نظری داشتند، لیکن اقلیتی هم بودند که استطاعت فهم سخن امام راحل را نداشتند. به همین خاطر بود که تفسیر سوره حمد ایشان نا‌تمام ماند و حسرت ادامه آن بر دل‌های مشتاق معارف الهی باقی ماند. تفسیر واژه قرآنی استضعاف از سوی آیت‌الله خامنه‌ای نیز همین است. گویی ایشان جامعه ایمانی را در مرتبه‌ای از رشد و کمال معنوی می‌بینند که می‌شود با آنان درباره مراتب عمیق‌تر معارف قرآنی سخن گفت. ولی‌فقیه مراتب معنوی جوان انقلابی را خیلی بالاتر از گذشته می‌داند.

به عقیده ایشان، شأن جوان انقلابی امروز بالاتر از جوان انقلابی اول است: «واقعیت دیگری که از آن نباید غفلت کرد، ‌انگیزه‌‌های دینی در نسل امروز انقلاب است. یک‌وقت است که ما پیرمردهایی که از دوره‌ انقلاب باقی مانده‌ایم، ما انقلابی باقی مانده‌ایم اما جوان‌های ما از دست رفته‌اند؛ می‌بینیم این‌جوری نیست. ما امروز جوان انقلابی بسیار داریم، در سرتاسر کشور داریم، از همه‌ قشرها داریم، در دانشگاه‌ها بسیار داریم، جوانی که هم متدین است، هم انقلابی است؛ به اعتقاد من این جوان از جوان انقلابی اول انقلاب شأنش بالاتر است.»( بیانات در 92.12.15). رهبری جمعیت امروز بسیج را در مرتبه‌ای از رشد می‌دیدند که چنین تفسیری از واژه قرآنی مستضعف، ارائه فرمودند. اگر واقعیت جوان انقلابی، غیر از این بود؛ قطعا ایشان به بیان چنین معنایی ورود نمی‌کردند. این بیانات به فاصله اندکی از زمان وقوع اغتشاش آبان ایراد شده است و طبیعی بود که رسانه‌های معارض از آن به نفع مقاصد شوم خود بهره‌برداری کنند و چنین جا بیندازند که رهبری از پرداختن به فرودستان عدول کرده است. لیکن، رهبری به‌رغم قابل پیش‌بینی بودن چنین شبهه‌ای، تفسیر خود از واژه قرآنی استضعاف را صراحتا ابراز کردند. این امر، فقط به‌دلیل آن است که ایشان به رشد جامعه ایمانی التفات دارند. اکنون جامعه انقلابی به میزانی از رشد رسیده است که می‌توان با آنان درباره مراتب والاتر ولایت سخن گفت. چنین جامعه‌ای با پیروی از ولی‌فقیه و اندکی صبر، به سپیده‌دمان صبح پیروزی نزدیک است. آن گونه که مرحوم سهراب سپهری گفته است:

نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است

پی‌نوشت‌ها:
1. اوست خدایی که به میان مردمی بی‌‌کتاب پیامبری از خودشان مبعوث داشت تا آیاتش را بر آنها بخواند و کتاب و حکمت‌شان بیاموزد اگر‌چه پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.
2. روزی که هر گروه از مردم را به پیشوایان‌شان بخوانیم، نامه هر که به دست راستش داده شود، چون بخواند بیند که به اندازه رشته باریکی که درون هسته خرماست، به او ستم نشده است.

مرتبط ها