کد خبر: 32042

محمدصادق مودب:

چرا طباطبایی توان پاسخ به نقد را ندارد

نقد هم لوازمی دارد و پاسخ به نقد هم باید پاسخ به نقد باشد نه تعرض به ناقد و خطابه علیه او. طباطبایی گاه در نقد مطالبی قابل استفاده می‌گوید اما عموما استدلالی در کار نمی‌آورد یا نتیجه‌ای که می‌گیرد، از مقدماتش به‌دست نمی‌آید.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، جواد طباطبایی در کتابی که اخیرا از او منتشر شده است، مبالغی به این و آن، به دکتر محمود خاتمی، دکتر داود فیرحی یا دکتر کریم مجتهدی و... پرداخته، اما کمتر عهده‌دار پاسخ به نقدها شده است و به نظر می‌رسد که نقد، پرخاش و خطابه علیه دیگران را پاسخ به نقدها قلمداد کرده است. از میان نقدهای این کتاب اخیر، مفصل‌ترین نقد راجع به دکتر داود فیرحی است. البته کار دکتر فیرحی هم قابل نقد است، اما اگر طباطبایی تمام حجم کتاب را هم به فیرحی اختصاص می‌داد، باز آن مطالب، پاسخ نقدهای فیرحی و دیگران به طباطبایی نبود.

طباطبایی، سنت و ایران: در نظر جواد طباطبایی، ایران و اندیشه ایرانشهری جز خوانشی مدرن از مأثر تاریخی کهن ما نیست و آثار و مآثر کهن ایرانی یا اسلامی جز مرده‌ریگی شایسته مصادره به‌نفع وضع مدرن و برای اثبات آن نیستند. از میان تابعان و هواخواهان طباطبایی، کسانی هستند که درد ایران و عالم ایرانی (چنانکه در تاریخ ما محقق شده) را دارند و به این دلیل به چشم تایید و تمجید در کار طباطبایی می‌نگرند، اما طباطبایی خود گفته و نوشته است که سنت یعنی «سنت اندیشه در ایران»، درصورتی می‌توانست زنده و زاینده باشد که اندیشه دوران جدید تاسیس می‌شد و با توجه به مبانی جدید این تاسیس، سنت مورد تفسیر مجدد قرار می‌گرفت، اما این کار به شکل عمومی رخ نداده و موجب شده وضعیت کنونی به بن‌بستی بنیادین مبدل شود؛ بن‌بستی که راهی برای خروج از آن نیست مگر نقادی روشمند سنت از طریق مدرنیته هرچند نتیجه آن پایان سنت باشد.

هماهنگی کلی فیرحی و طباطبایی: به ‌این ترتیب طباطبایی تعلقی به عالم ایرانی ندارد، بلکه درصدد پوشاندن هر چه بیشتر «عالم ایرانی» ذیل سیطره وضع مدرن است. طباطبایی کارش را در «سیاست نظری» پی می‌گیرد، ولی فیرحی بر آن است که با خوانشی دیگر از فقه، از آن وجوهی دموکراتیک استخراج و فقه را در جهت تجدد سیاسی استخدام کند. به این ترتیب کار فیرحی و طباطبایی در کلیت و بعضی اجزای مقوم، هماهنگی‌هایی جدی دارد و نقد متقابل میان آنها، نباید سبب این گمان شود که غرض یا مبنایی بالکل متفاوت دارند، هرچند خود به آن مبنا آگاه نباشند یا به آن تصریح نکنند.

درخت در چشم، در جست‌وجوی خار: برای نمونه، طباطبایی به استخدام بعضی اصطلاحات نزد فیرحی اشکال کرده است. البته دقت در اصطلاح‌شناسی در علوم واجب و لازم است، ولی این اشکال‌ها و اشکال‌هایی دیگر، به ‌طریق اولی به خود طباطبایی نیز وارد است. اول اینکه طباطبایی در بررسی نظر فیرحی راجع ‌به سنت، نحوی «حصر مفهومی» در کار آورده است، درحالی که این حصر مفهومی، همه استعمالات «سنت» را شامل نمی‌شود و مثلا به بحث ماکس وبر در «سیاست و اجتماع» راجع به فرادهش‌انگاری یا سنت‌گرایی(traditionalisme) در میان «سه صورت نوعی عقلی حکومت» یا بحث سنت‌گرایان از «سنت» یا... التفاتی نکرده وگرنه دلالت‌های سنت، منحصر به آنچه طباطبایی شمرده، نیست. اما طباطبایی گویا از درختی که خود در چشم دارد، غافل شده و از این جهت است که خار در چشم یا پای دیگران می‌جوید. از ایرادات غیرقابل کتمان طباطبایی، عدم ایضاح مفهومی است. مفاهیمی چون «تاریخ»، «ایران»، «موضوع»(1)، «خرد» و حتی خود مفهوم «سنت» نزد طباطبایی هرگز توضیحی درخور نیافته‌اند. او نه‌تنها خود به این مطلب معترف است و پا گذاشتن در وادی ایضاح مفاهیم را -که هرگز در آثار طباطبایی به ثمر نرسیده است- خطر کردن می‌داند (نگاه کنید به طباطبایی، سیدجواد، تأملی درباره ایران، جلد دوم، بخش نخست، پانویس ص54.) بلکه تا همانجا که خطر کرده است هم هیچ نتیجه محصلی نگرفته است. مثلا ایضاح ایران با «جسم لطیف» یا «آگاهی ملی» یا ایضاح سنت با «ترکیبی که در عصر احیای فرهنگی در اندیشه سیاسی تدوین شده»، مفید نتیجه‌ای نیست.(2) به‌جای ایضاح مفهومی یا ارجاع مفاهیم به افکار سایر متفکران، طباطبایی مدعی است که معنای خاص خود را به کلمات می‌بخشد، ولی اگر این زبان خصوصی و شخصی را از طباطبایی بپذیریم، چه مانعی دارد که برای فیرحی هم قائل به زبانی خصوصی و شخصی شویم و او را از اصطلاح‌شناسی و استعمال الفاظ در مواضع‌شان معاف کنیم؟

مضاف بر اینها گویا نه با اندیشه سیاسی طباطبایی، نه با مراد و منظور او از کلمات، بلکه با واقعیتی(!) نام‌بخش(!) مواجهیم:
«ایران یک نام نیست، واقعیتی نام‌بخش است!» (طباطبایی، سیدجواد، تأملی درباره ایران، ج1، ص39.)

نقد و لوازم نقد: راقم این سطور نقد را در حوزه علم، لازم و واجب می‌داند، اما نقد هم لوازمی دارد و پاسخ به نقد هم باید پاسخ به نقد باشد نه تعرض به ناقد و خطابه علیه او. طباطبایی گاه در نقد مطالبی قابل استفاده می‌گوید اما عموما استدلالی در کار نمی‌آورد یا نتیجه‌ای که می‌گیرد، از مقدماتش به‌دست نمی‌آید. در این کتاب اخیر نیز می‌توان مکررا نمونه‌هایی از این نحوه بحث را مشاهده کرد.(3) نگارنده مشتاق است استدلال‌هایی قانع‌کننده از فیلسوف سیاسی ایران و ایرانشهری را شاهد باشد؛ شاید که توانست بیش از غرض و مراد طباطبایی، که همانا موجه ساختن مدرنیته با تمسک به مأثر است، با طرح او نیز قدری آشنا شود و آن را در انسجامی (که لابد دارد ولی قابل دیدن نیست) دریابد؛ البته اگر دکتر طباطبایی چنان دلایلی را ارائه دهند.

دکتر فیرحی در این زمینه قدری از طباطبایی پیش‌تر است، چراکه با ضعف‌های طرح خود آشناست و آن را مطلق نمی‌پندارد؛ بلکه بارها پیش آمده که در پاسخ گفته است: «اگر کسی راهی بهتر سراغ دارد، بگوید.» گرچه در این تحدی، نحوی تخفیف سایر طرح‌ها هست، اما همین که فیرحی به ضعف کارش آگاه است، نکته مهمی است. ضعف کار فیرحی اولا در خلط جدید و قدیم است (چنانکه در طباطبایی هم این ضعف هست) و ثانیا و بالعرض در راهی است که انتخاب کرده است. به این جهت، نشان دادن راه دیگر، به کار فیرحی نخواهد آمد چراکه او برای «غرض مقصود خود» به‌دنبال راه می‌گردد و هر غرضی، با هر راهی مناسبت ندارد. به این ترتیب فیرحی و طباطبایی اهل ایدئولوژی هستند (گرچه ظاهرا از ایدئولوژی بد می‌گویند) یعنی پاسخ و غرض را از پیش اختیار کرده‌اند و به‌دنبال سرهم‌کردن تئوری برای توجیه آنند. «سیاست نظری» نیازمند مباحثی در امور عامه و کلیات است که طباطبایی با «احاله بمجهول و مهمل» (چنانکه ذکر شد) و فیرحی با تمسک به «اکتشافات سیاسی مدرن از متون فقهی»، از آن گریخته‌اند.

پی‌نوشت‌ها:
1. این مطلب را پیشتر در مقاله‌ای توضیح داده‌ام:
مودب، محمدصادق، بیایید این دانشگاه را ملی نکنید، وطن امروز، 26 شهریور 96 (سال نهم، شماره2259)، ص12.
2. خصوصا از آن جهت که مفاهیمی چون ملیت (nationalité) یا خرد (raison)، مدلولی واحد ندارند و معنای کلمات در تطور تاریخی، تغییر می‌کند (و در تاریخ اندیشه، تغییر کرده است). واضح است که طباطبایی، معنای مدرن ملیت را در نظر دارد، ولی برای اخذ آن، مبنایی ندارد یا ارائه نمی‌کند.
3. یک نمونه یعنی استدلال مستلزم احصای تام و حصر معنای سنت را ذکر کردیم و نمونه‌هایی را هم در صفحات 14و 15 امروز می‌توان دید.

 
نویسنده: محمدصادق مودب دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه

مرتبط ها