به گزارش «فرهیختگان»، مهدیه مهدویکنی از فرزندان مرحوم آیتالله مهدویکنی و عضو هیاتعلمی دانشگاه امامصادق(ع) است. «فرهیختگان» بهمناسبت سالروز درگذشت مرحوم آیتالله مهدویکنی بهسراغ دختر ایشان رفته تا بیواسطه به بررسی ویژگیهای شخصیتی و خانوادگی و نگاه ایشان به مساله زن بپردازد.
مهمترین ویژگیهای اخلاقی و رفتاری آیتالله مهدویکنی در خانواده و با همسر و فرزندانشان چه بود؟
اگر بخواهم ابعاد مختلف اخلاقی ایشان را بازگو کنم باید بگویم بعد عبادی در فعالیتهای روزمره ایشان در هیچ مرحلهای تحتتاثیر فعالیتهای دیگر قرار نمیگرفت، یعنی آنچه درباره مومن بیان میکنند که زندگی خود را سه قسمت میکند، ایشان نیز دقیقا همین شکل رفتار میکردند و همانطور که خود ایشان در کتاب «اخلاق عملی» به برنامهریزی و نظم مومن اشاره کردند، در رفتار عملی خود ایشان نیز همین نکته را شاهد بودیم. بنده از زمانی که دختر کوچک ایشان بودم به یاد دارم حاجآقا این بعد زندگی خود را کمرنگ نکردند.
مقدمات هر نماز و نماز شب و نمازهای واجب اولین معیار زندگی ایشان بود؛ یعنی اگر سفر بودیم چیزی که برای آیتالله مهدویکنی اولویت داشت، این بود که نماز اول وقت دیر و حواشی آن نیز خدشهدار نشود. برای برخی غذا و خوشیهای دیگر مهم است اما برای ایشان در سفر هم مهمترین محور نماز بود و این عبادات ترک نمیشد، آیتالله مهدویکنی همواره این مساله را به ما و به شاگردان خود گوشزد میکردند و خودشان نیز آمر بودند.
من این را مکرر دیدم که نمازهای شب پدرم ترک نمیشد و هیچگاه خواب راحت نداشتند همانطور که درباره پیامبراکرم میفرمایند راحت نمیخوابیدند که مبادا نماز قضا شود.
پدرم همواره اصرار داشتند نماز شب را با مراعاتهایی که مدنظرشان بود، بخوانند، مناجاتها و نیایشهای ایشان ما را برای نماز صبح بیدار میکرد. درواقع مسائل عبادی ازجمله دعاها و قرآن در برنامه زندگی پدر امر عادی بود و همواره بدان اهتمام داشتند.
حتی دعا و قرآن ایشان نظم داشت و محال بود حاجآقا برای نشستن در ماشین هم ادعیه و آیات لازم را نخوانند چراکه خیلی مقید بودند و اینها را به شکل بلند میخواندند که ما و محافظان نیز موظف به این مسائل باشیم.
وقتی ساواک برای دستگیری پدرم به منزل ما هجوم میآورد بسیار سخت بود
قطعا زندگی با یک شخصیت انقلابی و مبارز سختیهای خود را دارد. با توجه به اینکه قبل از انقلاب هم ایشان از مبارزان نهضت امام(ره) بودند، شما خاطرهای از سختیهایی که بهواسطه نوع فعالیت پدر ایجاد شده بود، بهخاطر دارید؟
من آن زمان دختر کمسن ایشان بودم و خاطرات از این نوعی که مدنظر شما است وجود داشت. من خودم آسیبدیده این مسائل پیش از انقلاب هستم چراکه وقتی پدر را دستگیر میکردند یا ساواک به منزل ما میریخت، تنشها برای من که دختر کوچکی بودم، آسیبزا بود. من هم تجربه زندان رفتن ایشان را داشتم و هم شاهد بودم چه فشار روحیای روی خانواده بود که در این رفتوآمد به زندان مشکلی ایجاد نشود.
دیدن پدرم در زندان و تبعید ایشان بسیار سخت بود
برای من آن زمان رفتن به زندان استرسزا بود و هنوز آن صحنهها در ذهن من باقیمانده که رفتار خشن آنها با پدر چه بر سر ما میآورد. تحقیری که پدرم بهدلیل برده شدن به زندان متحمل میشدند یا تبعید ایشان بسیار سخت بود.
بهدلیل تبعید پدرم در مسجد محقر اهل سنت در شهرستان کوچکی مستقر بودیم
دوران تبعید پدر را بهخاطر دارید؟
بله آن را نیز بهخاطر دارم که به چه شهری رفتیم، در مسجد محقر اهل سنت مستقر بودیم که قسمت سرایداری به ما داده شد که مدتی کنار ایشان باشیم. تحمل این وضعیت برای خانواده خیلی سخت بود. کسی که در تهران زندگی کرده و میخواهد با همسر و دو بچه کوچک در آن شهر زندگی کند واقعا سخت بود، درحالی که دو فرزند ایشان در تهران تحصیل میکردند و باید آنها را جایی میسپارد. لذا این اتفاقات از سختیهای قبل از انقلاب بود.
این مواجهه پس از پیروزی انقلاب به چه شکل بود؟
درباره مسائل بعد از انقلاب خاطرات من کمتر است چراکه هیچوقت پدر منزل نبود. اغلب اوقات که من از خواب بیدار میشدم حاجآقا نبودند و وقتی شب میرسیدند من خواب بودم. حاجآقا در زمان دوره دبستان من در کمیته انقلاب اسلامی که اوج شلوغیها و دردسرها برای کشور بود مسئولیت داشتند و تمام وقت خود را در آنجا سپری میکردند. البته از لحاظ رفتار خانوادگی وقتی پدر درکنار ما حضور داشت، تمام دلخوشی ما بودند. یعنی ما چه در سالهای اخیر که ایشان پیرتر شدند و سن جوانی اول انقلاب را نداشتند، بازهم مسافرت رفتن با ایشان برای ما بهترین خاطرات است. وقتی ایشان بودند خیلی به ما خوش میگذشت و حضور ایشان در خانواده گرمای خاصی داشت چراکه برای تکتک ما وقت میگذاشتند. حتی ایشان برای کوچکترین عضو خانواده مطابق روحیه کودک وقت میگذاشتند و او را مورد توجه قرار میدادند.
شما به عنوان فرزند آیتالله مهدویکنی تحصیلات عالی و حضور اجتماعی در جامعه دارید. ایشان نگاهشان به زنان و حضور اجتماعی بانوان در جامعه چطور بود؟
الحمدلله خداوند لطف کرد و ما را در این خانواده قرار داد. مادر من در کنار آیتالله مهدویکنی تحصیلات خود را ادامه میدادند. تحصیلات حوزوی و مدرسهای بود و پدرم مانع این نمیشدند و حتی همواره مادرم را تشویق میکردند. مادرم میگفتند وقتی کارهای خانهداری را انجام میدادم، آیتالله مهدویکنی آنطور که برای تحصیل مرا تشویق میکردند، نبود و ایشان میگفتند آنچه برای شما میماند علم است.
حاجآقا خیلی به همسران ما توجه داشتند و انتخاب همسران ما هم بر این مبنا بود که تحصیلات را ادامه دهیم، نکته دیگر این است که دانشگاه خواهران نمود عملی اعتنا و توجه حاجآقا به مساله تحصیلی بانوان در محیط سالم بود و در این مسیر به بانوان استقلال فکری داده بودند. بهگونهای نبود که بخواهند خانمها را نادیده بگیرند و ایشان همواره میگفتند اولویت این امور را فراموش نکنید.
اخبار مرتبط: